اعدام: بازی مرگ جمهوری اسلامی
چه باید کرد؟
سیاوش دانشور
اعدام و کشتار مخالفین سیاسی مسئله جدیدی در جمهوری اسلامی نیست. این رژیمی است که برای بخون کشیدن انقلاب سر کار آمد و تاکنون روی دوش قتل عام سر کار مانده است. مستقل از میزان قتل و کشتار در دوره های مختلف حیات ننگین جمهوری اسلامی، ظرفیتهای بالای سبعیت جنبش اسلامی و مشخصا رژیم اسلامی در ایران در هیچ محاسبه سیاسی جدی قابل چشم پوشی نیست. اما این ظرفیت آدمکشی گوشه ای از ظرفیتهای ارتجاعی و ضد اجتماعی دیگر از جمله؛ ضد زن بودن، ضد کارگر و کمونیست بودن، ضد پیشرفت و علم و تجدد بودن است. طرف دیگر سکه سیاست در ایران مقاومت عظیمی در مقابل پدیده منحوس رژیم اسلامی است. همانطور که کشمکشی سه دهه ای علیه آپارتاید جنسی توسط جنبش آزادی زن وجود دارد، بویژه در دو دهه اخیر حرکت وسیعی علیه مجازات اعدام و تغییر در نگرش و فرهنگ سیاسی جامعه در قبال اعدام و توجیهات مربوط به آن قابل مشاهده است. جنبشی که بخشا توانسته است مانع اعدام قربانیان شود. با اینحال، و با تاکید بر اهمیت این تلاشها و گسترش آن، در شرایط امروز جمهوری اسلامی اهداف مشخصی را از سیاست اعدام دنبال میکند.
صحنه اینست: جمهوری اسلامی در بیشتر موارد راسا دست به جنایت میزند، سپس عده ای را زیر شکنجه وادار به اعتراف میکند و به همین اعتبار اعدامشان میکند. تعدادی محدود از زندانیان سیاسی را بدلیل هزینه های سیاسی آن تحت شکنجه نگاهداشته و بعضا آزاد میکند اما همزمان تعداد بسیار بیشتری را زیر فشار و تهدید و دستگیری و پرونده سازی زندانی میکند. تعداد محدودی را بعد از کمپین ها و فشارهای داخلی و بین المللی آزاد و یا “حکم” اعدام آنها را تعلیق میکند و همزمان تعداد بیشتری را در زندانهای دیگر اعدام میکند. بموازات اینها اعدامهای گسترده زندانیان عادی در جریان است. جمهوری اسلامی مجموعا و مستمرا آدم میکشد و در موارد محدودی بی گدار به آب نمیزند. حاصل اینست که ما بعنوان اپوزیسیون انقلابی و سرنگونی طلب رژیم اسلامی، باید مرتبا کمپین بگذاریم و اعتراض راه بیاندازیم تا نهایتا تعداد کمتری از اسرایمان زندانی باشند و یا اعدام شوند. یعنی جامعه و مخالفین سیاسی در بهترین حالت عملا در یک موضع دفاعی در قبال سیاست اعدام و شکنجه و زندان حکومت اسلامی قرار میگیرند. ما باید این روند را بشناسیم، روی آن متمرکز شویم، و آگاهانه آنرا معکوس کنیم.
اگر فردا یک حکومت کارگری در ایران قدرت را بدست بگیرد، روز اول در بیانیه پیروزی اش مجازات اعدام را بعنوان میراث دوران جهالت و آدمکشی جامعه طبقاتی لغو میکند. اما تا آنروز باید شرایطی ایجاد کنیم که اعتصاب و اعتراض و آزادی بیان و گردن نگذاشتن به قوانین اسلامی با اعدام پاسخ نگیرد و رژیم اسلامی مادام که هنوز هست توان عینی اعدام را نداشته باشد. تنها چنین شرایطی میتواند زمینه اجتماعی مهمی برای الغای مجازات اعدام در آینده ایران باشد.
چه باید کرد؟
واضح است که گسترش مقابله جامعه با اعدام صرفا امری روشنگرانه و تغییر تدریجی عقیده انسانها – و حکومتها – راجع به مجازات اعدام و تاثیرات اجتماعی مخرب آن نیست. مقابله با و نفی اعدام این یک امر سیاسی مهم برای جنبشی است که به آزادی و رهائی فکر میکند. اگر اعدام یک ابزار اساسی سرکوب آزادی و بقای حکومت اسلامی است، تضعیف و یا نفی این ابزار به معنی دفاع از آزادی و اعاده حق حیات انسانها از تعرض نیروهای مافوق مردم و اینجا جمهوری اسلامی است. برای رسیدن به این هدف، هر جنبشی و هر تلاشی که تحت خطر سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام است، باید صریحا و بدون لکنت زبان سیاسی علیه قانون جنایتکارانه مجازات اعدام بمیدان بیاید و به طرق مختلف برای آن مبارزه کند. مردم آزادیخواه در ایران هیچ حکومت و جریانی را، که چه مستقیم و چه ضمنی اعدام را بعنوان “مجازات” و “اجرای عدالت” میپذیرد، آگاهانه نباید قبول کنند. صف و جنبش مقابله با اعدام با شعار “اعدام نه!” باید بدرجه ای قوی شود که جمهوری اسلامی نتواند چوبه دار بپا کند. مقابله با اعدام تنها میتواند مبتنی بر سیاستی رادیکال باشد. اگر هر مراسم شنیع اعدام مثل تجربه مردم سیرجان به آتش زدن چوبه های دار و نجات قربانیان منجر شود، اگر هر مورد اعدام به صف اعتراضات توده ای و کشمکش با رژیم اسلامی برای آزادی فوری کلیه زندانیان سیاسی تبدیل شود، اگر علیه سیاست عهد عتیقی قصاص اسلامی و جنایات آگاهانه دولتها هزاران صدا در دفاع از مصونیت حق حیات انسانهای کنکرت بلند شود، آنوقت تا مهار و درهم کوبیدن ماشین اعدام اسلامی فاصله ای نخواهیم داشت. ما باید راههای مناسب راه انداختن جنبشی وسیع و توده ای برای درهم کوبیدن سیاست اعدام و دستگیری و زندانی کردن مخالفین سیاسی توسط جمهوری اسلامی پیدا کنیم، این جنبش را بجلو برانیم، و سنگرهای محکمی برای اعاده و دفاع از آزادی و رهائی انسانها ایجاد کنیم. هر پیروزی مقطعی تنها میتواند زمانی پایدار باشد که افق تحقق تمام و کمال آن وجود داشته باشد و جنبشی واقعی برای تحقق آن مرتبا تناسب قوا را به ضرر ارتجاع عوض کند.
اعدام قتل عمد است!
اعدام تاریخا ابزار قدرتها، چه دولتی و چه غیر دولتی، براى ارعاب و تسليم مردم بوده است. اعدام یعنی سازماندهى گرفتن جان فرد يا افرادى با نقشه آگاهانه و خونسردانه قبلی. گویا ترین نام برای اعدام قتل عمد است. اينجا دیگر تفاوت ماهوى بين قتل عمد دولتى و غير دولتى وجود ندارد. دولتها زير پوشش کاذب “نمايندگى جامعه” و “اجراى عدالت و قانون” و “شرایط جنگی” و “دفاع از ميهن” ميکشند و نيروهاى بخش خصوصى زير پوشش “نواميس ملى و مذهبى” و تعصبات واپسگرای ايدئولوژيک و حتى “انقلابى”! چه دولتی که از سر منافع ارتجاعی اش مخالفین را اعدام میکند، چه گروه اسلامی و تروریستی که برای انتقام اسیرش را اعدام میکند، و چه نیروئی که به اصطلاح “اعدام انقلابی” میکند، جملگی يک اقدام واحد را عملى ميکنند؛ قتل عمد و نابودى کسى که در دستگاه “عدالت” دلبخواهى اينان “مجازات اعدام” دريافت کرده است! برای الغای مجازات اعدام باید بدوا این عدالت دلبخواهی و من درآوردی از هر سو نقد و کوبیده شود. باید این فرض را به کرسی نشاند که هیچکس، هیچ احدی، به هر دلیلی، حق کشتن و گرفتن جان کسی را در مراسم شنیعی که نامش اعدام است ندارد. اعدام ممنوع است! اعدام تحت هیچ شرایطی مجاز و قابل توجیه نیست!
وقتى به صحنه دنيا و ميزان قتل و اعدام نگاه ميکنيد، ميبينيد برخلاف توجيهات رسمى که اعدام را “روشى برای مصونيت جامعه از قاتلين و جنايتکاران” ميداند، عمده اعدامها و گرفتن آگاهانه و عامدانه جان شهروندان به دلائل ديگرى صورت ميگيرد. به “جرم” آزاد بودن، تن ندادن به فعال مايشائى شوونيسم مردسالار، گردن نگذاشتن به آتوريته دولت و قدرت فائقه و يا مراجع مذهبى و عشيره اى و قومى. توجيه کلاسيک اعدام، يعنى روشى “برای مقابله با جرم و جنايت”، پوچ است. توجیه قاتلین است. واقعیات و آمار جرم و جنایت نشان میدهد که این روش و توجیه سیاسی آن شکست خورده است. آمريکا نمونه گويائى است. حتی اگر اين روش از نظر آمارى مطلوبيت خود را هم نشان ميداد، باز هم نباید تردیدی در مخالفت با نفس مجازات اعدام بخود راه میدادیم. نفس وجود اعدام و توجيه قانونى و دولتى آن توسط طبقات حاکم و نفس غير حساس بودن به کشتن عامدانه مردم از جانب هر نيروى غیر دولتی، به معنی تائید و پذيرش آگاهانه چرخه خشونت و آدمکشی در مغز استخوان مناسبات اجتماعی است.
و بالاخره بايد به نيروهاى مدافع اعدام و قاتلين حرفه اى هم نگاهى انداخت تا رابطه اعدام و قدرت و تقابل با جامعه و مردم روشنتر شود؛ جمهورى اسلامى، دولت آمريکا، دولت چين، شيلى دوره پينوشه، اندونزی، السالوادور، آرژانتین، بيشتر دولتهاى نظامى آمريکاى لاتين، دولتهاى اسلامى، بلوک سرمايه دارى دولتى سابق، دولتهاى مرتجع و سرکوبگر در آفریقا که سابقه کشتارهاى جمعى در پرونده شان ثبت است، يا گروههاى نظامى در اپوزيسيون مانند جريانات متفرقه اسلامى که امروز در مقابل چشم جهان سرميبرند، گروههاى نژادپرست و قومپرست، جريانات آوانتوريست و تروريست که با بمب گذارى و ترور در اسپانيا و ايرلند “عدالت” را در مورد مخالفين و مردم عادی به اجرا در ميآورند! دنياى انسانى اگر واقعا ميخواهد و قرار است براى آزادى عمل و آسايش و رفاه و حرمت بشريت باشد، بايد اين سنت قصاص متقابل را بدون استثنا پشت سر بگذارد. جامعه انسانى نياز به اعدام ندارد. نه خوشبختى، نه آزادى و رفاه، نه حق به معنى فردى و اجتماعى با قتل مجرمين و مخالفين متحقق نميشود. بشريت بايد اين دوره توحش را پشت سربگذارد. در قرون وسطى با گيوتين ميکشتند امروز به اتاق گاز يا تزريق مواد سمى ميفرستند، به دار میکشند، يا مانند اسلاميها در عراق و افغانستان و شمال آفریقا مثله ميکنند.
ما بعنوان کمونیست؛ هيچ کس، هيچ دولت، هيچ نيروى سياسى، هيچ دستگاه مذهبى، هيچ نهاد و مرجعى را مجاز نميدانيم که از گرفتن جان انسانها بعنوان يک “حق” استفاده کند يا حتی بطور ضمنى و تبصره ای از این “حق” برخوردار باشد. کمونیسم کارگری جنبشى براى سلب و الغای چنين حقوق نامشروعى است که بورژوازى و جنبشهاى مختلف آن تاريخا براى خود قائل بوده اند. اگر بايد بدوا از حقى دفاع کرد حق حيات همگانى است. اعدام عليه حق حيات انسانها و ادامه منطقى سلب حق و آزادى در قلمروهاى اقتصادى و اجتماعى و سياسى و فرهنگى است. اعدام یک پاسخ جامعه بورژوائی به معضلات و مسائلى است که خود مسبب آن است. اعدام مرحله اى از يک چرخه اعمال خشونت دولتى و غير دولتى عليه شهروندان است. ما با نفس اين نظام و مبانى اقتصادى، اجتماعى، سياسى، حقوقى، قضائی و فرهنگى آن که بر خشونت استوار است مخالفيم. ما براى برپائى جامعه اى تلاش ميکنيم که حيات انسانی حرمت داشته باشد و فلسفه قانون در جامعه و در قلمرو مجازات، نه نفى حيات انسانها بلکه بازسازى و برگشت به جامعه باشد.
بسوی آینده آزاد!
ما مخالفین مجازات اعدام تاریخ نوینی را آغاز خواهیم ساخت! ما چوبه هاى دار و تکنولوژى “مدرن” قتل و شکنجه را بعنوان ابزار توحش بورژوازى علیه مردم به موزه منتقل ميکنيم! عکسهای جانیان و سابقه جنایت شان را در آلبومها گرد می آوریم و در تاريخ ثبت ميکنيم که زمانى اين دولتها و اين سياستمداران با اين دستگاهها آدم ميکشتند! اعلام ميکنيم که جامعه بشری و آزاد ما عميقا درک ميکند که درد از دست دادن برادر، خواهر، فرزند، همسر، معشوقه، پدر، مادر، يا هر عزيز ديگرى تا چه حد سخت و فراموش نشدنی است! اعلام ميکنيم جامعه به قربانيان و بازماندگانشان با ديده احترام و همبستگى نگاه ميکند و هدفش را نه “خونخواهى و قصاص” بلکه تلاش براى ممانعت از تکرار چنين فجايعى در آينده از طرق نابود ساختن و ريشه کن کردن زمينه هاى اجتماعی جرم و جنايت قرار داده است! اما ما میخواهیم این پرونده و این تاریخ خونین را ببندیم! ما میخواهیم از این دوران وحشت عبور کنیم! بايد از اين دور تسلسل باطل جنايت و کشتار و انتقام و خونخواهى عبور کرد! بايد آينده را ساخت! آينده اى خوشبخت و بدور از معيارهاى “عدالتخواهى” قرون وسطى و بورژوازى! اعلام ميکنيم همراه با سقوط دولت بورژواها و درهم کوبيده شده ماشين سرکوب شان، همراه با خلع يد سياسى و اقتصادى از طبقه حاکم، قوانين کهنه منتج از فرهنگ و باور آنها از جمله اعدام منسوخ ميشود! *
23-1-2013
http://hekmatist.org/index.php