«مظلومیت کتاب» و سانسور آن توسط روزنامه شرق
روزنامه شرق در شماره امروز خود (دوشنبه 20/2/95) یادداشت من درباره وضعیت کتاب را سانسور کرده است. برای اطلاع خوانندگان اصل یادداشت را در اینجا منتشر می کنم.
محسن حکیمی
مظلومیت کتاب
کتاب بهعنوان مقولهای فرهنگی یک بحث کلی و جهانی دارد و یک بحث مربوط به ایران. بحث جهانی این است که در سرمایه داری به ویژه سرمایه داری نئولیبرال، سرمایه بیش از پیش به طرف زمینههایی میرود که سودآوری بیشتر دارند و بخش تولید کتاب جزو این زمینهها نیست. تولیدِ کتاب بهعنوان مقوله فرهنگی نسبت به دیگر زمینهها سودآوری کمتری دارد و بنابراین سرمایه از این بخش به بخشهای سودآورتر مهاجرت میکند. این مسئله در تمام دنیای کنونی صادق است. اما در ایران عوامل دیگری نیز مزید بر علت میشود. بحران مزمن اقتصادی و تشدید روزافزونِ آن یکی از این عاملهاست که ما آن را در سالهای اخیر بهعینه دیدهایم. نمونههایی از واحدهای صنفی میتوان نشان داد که در آنها تولید و توزیع کتاب سودآوری کمتری داشته و به همین دلیل کاربری خود را تغییر دادهاند. اما آنچه اوضاع کتاب را در ایران اسفبارتر میکند، علاوه بر عامل اقتصادی، عامل سیاسی است. در ایران، در زمینه تولید کتاب نیز – همچون زمینههای دیگر – عامل سیاسی نقش مهمی ایفا میکند، که همانا فناتیزم حاکم بر جامعه ایران و سانسور شدیدِ ناشی از آن است، هم سانسور ایدئولوژیک و هم سانسور سیاسی؛ و این دیگر قوز بالا قوز است. بدینسان، کتاب تحت تاثیرِ این عوامل به وضعیت فاجعه بارِ کنونی رسیده است؛ در واقع، همه اینها دست به دست هم دادهاند تا با افت بس رقتبار و اسفبار تیراژ کتاب مواجه باشیم. از چهار دهه پیش به این طرف، از تیراژ پنجهزار و سپس سههزار نسخه به هزارنسخه رسیدیم و اخیرا هم که پانصد نسخه و حتی کمتر. همین پانصد نسخه را هم برخی از ناشران به دهتا پنجاه نسخه تقسیم میکنند و پس از آن که پنجاه نسخه اول فروش رفت، نسخههای بعدی را چاپ میکنند. چون بسیاری از ناشران اخیرا کتابها را با دستگاه ریسوگراف و با هزینهپایین چاپ میکنند، برایشان راحتتر است اول پنجاه نسخه تولید کنند، بعد که آنها فروش رفت نسخههای بعدی را چاپ کنند. البته سرمایه در گردشِ برخی از واحدهای تولیدی نشر بسیار زیاد است، اما تمام این سرمایه صرف تولید کتاب نمیشود و در جاهای دیگر بهکار گرفته میشود. ناشرانی را سراغ دارم که بسازوبفروش یا واردکننده کالا شدهاند. ما ناشر را بهعنوان تولیدکننده کتاب میشناسیم، اما کسی که این کار را می کند دیگر ناشر نیست؛ نقابِ ناشر به چهره زده است. همین است که عمق فساد را در نشر نشان میدهد. درست است که برخی از اینگونه ناشران بهواسطه سابقه انتشار کتاب، اعتبار فرهنگی پیدا کردهاند، اما از این اعتبار فرهنگی برای درآوردن پول از راههای دیگر استفاده میکنند. بنابراین، فسادی که در نشر ایران دیده میشود، اسفبارتر از نمونه جهانی آن است. البته بر این نکته حتما باید تأکید کرد که این گونه فساد در نشر را به هیچوجه نمیتوان به تمام ناشران ایرانی تعمیم داد. من ناشرانی را میشناسم که فشارهای موجود را تحمل می کنند و سراغ کارهای اینچنینی نمیروند. آنهاانسانهای شریف و مستقلی هستند که سعی میکنند هویت فرهنگی و وجدان انسانی خود را حفظ میکنند، هرچند ناگزیر شوند کتاب هایی را منتشر کنند که چندان باکیفیت و باب میلشان نباشد، برای آن که سود ناشی از فروش آنها را به زخم کتاب های باکیفیتِ فرهنگی بزنند. درعین حال این را نیز باید گفت که این ناشران انگشت شمارند. در مجموع و در یک کلام میتوانم بگویم که در دنیای کنونیِ سرمایهداری و به ویژه سرمایه داری استبدادی و فناتیک ایران من مظلومیت را متوجه کتاب میدانم، نه نشر. نمایشگاههای کتابهم بیش از آنکه کمکی باشند برای رونق کتاب و کتاب خوانی، مکانهایی هستند که تنها انبوه جمعیت را گرد هم میآورند بی آن که – به دلایل عدیده – نقش چندانی در افزایش تقاضا برای کتاب داشته باشند، زیرا این جمعیت بیشتر با هدفهایی جز خرید کتاب به نمایشگاه میآیند. اما نکته گفتنی تر در مورد نمایشگاه تبعیض آشکاری است که در همان نگاه نخست به چشم می خورد: اختصاص بهترین جاهای نمایشگاه به انبوه ناشران دولتی و وابسته و رانت خوار و حمایت بیدریغ مالی و سیاسی از آنان از یک سو و اِعمال سانسور و فشار بر ناشران مستقل تا حد محروم کردن برخی از آنان از شرکت در نمایشگاه از سوی دیگر. این نکته در باره تمام نمایشگاههای کتاب در طول چند دهه اخیر صادق است، و امسال هم گمان نمی کنم شاهد تغییر چندانی نسبت به سالهای پیش باشیم.