تقابل و رویارویی دو فرهنگ
شباهنگ راد
شاخصههای هر جامعه و جنبشی را میبایست با فرهنگ حاکم بر آن شناخت. اگر نهخواهیم آنرا بهعنوان یکی از علل پسرفتهای هر جنبشی توضیح دهیم، ولی و به جرأت میتوان اذعان نمود که از زمره رکنهای اساسی پیشرفت هر جنبش حقطلبانه و کمونیستی به حساب میآید. تفاوت بسیار عظیمیست مابین فرهنگ سرمایه با فرهنگ مارکسیست – لنینیستها. در حقیقت شالودهی اوّلی بر دروغ، تزویر، تخریب و ترور شخصیت و اتهام زدنهای سیاسی، اخلاقی و امنیتی توأم با برخوردهای خشن فیزیکیست، و در عوض دوّمی، حامل فرهنگی پویا، شادابی و سازندهگیست. بنابراین عدول از چنین فرهنگِ تحولگرا و سودمندی بهمعنای پس کشیدن از متدهای اولیهی بزرگان انقلاب میباشد.
به عبارتی دیگر و همزمان با پیدایش طبقات، جهان، شاهد جدال این دو فرهنگ متقابل از هم بوده است. دو فرهنگی که سر منشاء هر یک از آنها، از آرمان و منافعی معینی پیروی نموده و همواره رو در روی هم قرار گرفتهاند. طبقات حاکم و سرمایهداری بههمراه دیگر نهادها و مراجعی دینی و مذهبی از دیر باز، مولّد نابرابریها و بیعدالتیهای درون جامعه بودهاند و تلاش و اهدافشان بر آن بوده و است تا وجود نابرابریهای اجتماعی و همچنین دست بالا داشتن عنصری قلیل بر نعمات جامعه را امری طبیعی و بهجا جلوه دهند؛ بر این اندیشه بوده و هستند که تفاوتهای طبقاتی، نه بهمعنای تعرض مشتی زورگو، بر جان و مال میلیونها انسان زیردست، بلکه به “ناآگاهی” و “ناتوانی” آنان مربوط میشود. چنین نماد و افکاری را میتوان در جوامعی بشری امروزی، جوامعای که بر پایهی انحصارطلبی بنا شده است و دارد ارزشهای فرهنگی – انسانی را نابود میکند، بهعینه مشاهده نمود. به تبعی آنها میبینیم که چگونه سرمایهداران دارند افکار عمومی را حول نگرشهای بغایت ارتجاعی و پسرونده مغشوش مینمایند تا بر جاهطلبیهای خود، و همچنین بر تفاوتهای طبقاتی درون جامعه مشروعیت بخشند؟ میبینیم که چگونه دارند مخالفین خود را به انحای گوناگون مورد یورش و تعرض قرار میدهند تا موقعیت طبقات بالا، دست نهخورده باقی بهماند؟
ترور شخصیت، اتهامزدن، دستگیری و حذف فیزیکی مخالفین، همه و همه بر آمده از افکار انسان عقبمانده و منفعتطلبیست که دنیای کنونی با آن رو در رو میباشد. بیهوده نیست که ما در جهان امروزی شاهد هزاران مسائل و مصائب اجتماعی – سیاسی میباشیم؛ بیهوده نیست که حاکمان، زور را بهعنوان یگانه سیاست و تضمین کنندهی منافعی خود انتخاب نمودهاند و دارند با ارگانهای رنگارنگ سرکوبشان، همه را از میدان بدر میکنند تا حکومت پلیدشان پا بر جای بهماند. جهان امروزی متأسفانه در چنین وضعیت اسفباری قرار گرفته است و یکی – یعنی طبقات حاکمه – در پی آنند تا با اتخاذ سیاستهای ارتجاعی و پسرونده، جامعه را به انقیاد کامل خود در آورند و در مقابل، نیرو و فرهنگ دیگری وجود دارد که مدافعی از بین رفتن نابرابریها، بیعدالتیهای اجتماعی و طرد هر گونه مبارزهی ناسالم و رمنده در میان نیروهای انقلاب است.
پر واضح استکه کمونیستهای حقیقی مدافعی فرهنگ طبقات حاکمه نیستند. چرا که میدانند آرمان و فرهنگ سرمایهداری وظیفهاش جلوگیری از رشد، بالندهگی و تقسیم ثروت جامعه و آنهم بطورمساوی مابین انسانهاست؛ میدانند که وظیفهاش تبلیغ و ترویج خرافات، نابرابریها و ترور مخالفین درونی و بیرونیست؛ میدانند که فرهنگ سرمایه بر اساس، حذف، تهی نمودن انرژیها و به تباهی کشاندن اندوختههای انقلاب ریخته شده است. به بیانی واقعیتر فرهنگ کمونیستی، فرهنگ حذف و فرهنگ انگزدن نیست و ریشه در جای دیگری دارد. این فرهنگ سرمایه است که بدرون انقلاب و کمونیستها رسوخ نموده است و دارد تار و پودش را میپوساند.
کمونیستها مدافعی فرهنگِ رماندن نیروهای انقلاب به عقب نیستند و عمیقاً بر این باوراند که سازماندهی، شکوفائی و بسیج تودهها بدون برخوردهای صحیح و اصولی در میان انقلاب و انقلابیون، ناممکن میباشد. با این اوصاف و جدا از موضعگیریهای طبقاتی صحیح این جریان و یا آن جریان انقلاب نسبت به حاکمان و سرمایهداران، این سئوال در مقابلمان قرار میگیرد که براستی ما اینروزها در میان اپوزیسیون ایران شاهد کدام فرهنگایم؟ آیا میتوانیم مفتخر باشیم و بهخود بهبالیم که توانستهایم با فرهنگی کاملاً متضاد از فرهنگ رایج حاکم بر جامعه، با مخالفین درونی خود برخورد نمائیم و بر انرژی جنبش کمونیستی بیافزائیم؟ آیا میتوانیم اسلوبهای کاری نیروهای چپ را مورد تآئید قرار دهیم و آنرا بهعنوان یگانه متد و روش کمونیستی به جامعه معرفی نمائیم؟
متأسفانه تاریخ و فعالیت سیاسی چند دههی نزدیک چپ ایران، پاسخ همهی سئوالات فوق را بهروشنی داده است و همچنین اسلوبها و روشهای بهجا مانده، حکایت از حقایق تلخ دیگری دارد که کمونیستهای حقیقی با آن سر جنگ دارند. اگر بخشی از سیاست سرمایه، با حذف و ترور شخصیت مخالفین تعریف میگردد، در مقابل برخورد سازمانها و احزاب کمونیستی هم نشان از برخورد سالم، ارزنده و بسیج کننده در میان خودیها را ندارد؛ نشان از آن دارد که در دنیای نیروهای چپ ایرانی، مخالفین درونی هم دارند به اشکال متفاوت، مورد برخوردهای هیستریک و ناسالم قرار میگیرند و به عقب رانده میشوند. سیاست و برخوردهایی که بر خرابهها افزوده است و کمترین ارتباطی به جامعهی انسانی و فرهنگ کمونیستی ندارد. به این دلیل روشن که آن یکی – یعنی سرمایه – با اتهام زدن و با تعرض وحشیانه به مخالفین خودی دارد نیرو میگیرد، و در مقابل، این یکی – یعنی کمونیست –، میبایست با میدان دادن به مخالفین درونی خود نیرو و انرژی گیرد. از منظر کمونیست حقیقی و کمونیست مدافعی تحول بنیادی، آن فرهنگی که بهدنبال شکستن قلمها و حذف مخالفین درونی خود میباشد، فرهنگِ در خدمت به انقلاب نیست. چرا که کمونیست، از قلم بهعنوان اسلحه و از جایگاه بهعنوان قدرت و آنهم برای حذف و ترور شخصیت سود نمیجوید. روشی که ما در سطوح و در دورههای متفاوت در میان نیروهای چپ ایرانی شاهد بودهایم و نتایج مخرب آنرا بوضوح مشاهده نمودهایم.
متأسفانه تاریخچهی نیروهای کمونیستی ایرانی، پُر از اعمال نادرست و کار بست فرهنگ ناصحیح است. مملو از برخوردهای نامناسب و رمنده میباشد. هزاران صفحه را میتوان از اتهام و انگزدن سازمانهای چپ، نسبت به مخالفین درونی خود سیاه نمود و نشان داد که هیچیک از آنها معرف فرهنگ کمونیستی نبوده و نیست؛ میتوان نشان داد که همردیف با فرهنگ طبقات حاکم است که نه برای مردم بلکه برای منفعت جناحی – شخصی خود دارند زیردستان را به زیر میکشند. بنابراین چنین روش و فرهنگی اصلاً و ابداً مدنظر کمونیستها نیست و مدافعین کارگران و زحمتکشان تحت هیچ شرایطی در پی حذف قلمی – فیزیکی نیروهای درون انقلاب نیستند. چرا که میدانند انتخاب چنین روش و اسلوبی به ضرر جامعه و منفعت تودههای ستمدیده و محروم است. این سرمایهداراناند که از روشن شدن حقایق و آگاه شدن محرومان، ترس و واهمه دارند. اتهامزدن و حذف نیروهای درونی و خودیها بههمان اندازهای مخربزاست که سرمایه دارد، اینروزها در حق میلیونها انسان دربند و مخالفیناش روا میدارد. کمونیستها، کاملاً مدافعی مبارزهی درونی سالم، سازنده و کشف راههای بسیج کنندهاند. از پرخاشگریهای نظری بیمحتوا و بیمایه متنفراند و همهی تلاششان بر آن است تا زمینهی آسانی یگانگیها را فراهم نمایند و بر افتراق و پراکندهگیها فائق آیند. این جاهطلبان و خودپرستاناند که از بسیج و از روشن شدن، ناروشنیها و طرح انتقادات و رد نافرجامیهای کاری واهمه دارند. معین استکه نه تنها هیچ انقلابی و از جمله انقلاب ایران با حمل چنین فرهنگ بغایت سد کننده، به سر منزل مقصود نهخواهد رسید بلکه نیرو و انرژی جنبش کمونیستی را به مسیر و اضمحلال هر چه بیشتری سوق خواهد داد.
20 ژانویه 2013
1 بهمن 1391