“انتخابات” جمهوری اسلامی و پیامدهای آن
گفتگو با رحمان حسین زاده، فاتح شیخ، سیاوش دانشور
کمونیست: ارزیابی حزب از برگزاری مضحکه انتخابات و نتایج آن چیست؟
رحمان حسین زداده: در یک جمله جمهوری اسلامی “نه” محکمی از مردم گرفت. علیرغم تناسب قوای بسیار نامساعد، با وجود انواع اهرمهای محدود کننده و تهدید و فشار و تحمیق و مهندسی افکار، میلیونها شهروند واجد شرایط این بساط معماری شده را به هیچ گرفتند. به مضحکه “انتخاباتی” جمهوری اسلامی پشت کردند و پای صندوق رای حاضرنشدند. صدای نه به مضحکه انتخاباتی و از این طریق به خود جمهوری اسلامی و جناحهای آن رساتر و محکمتر از هر دوره، حتی در مقایسه با دوره های دیگر معرکه گیری “انتخابات” رژیم اسلامی بود. پیروز واقعی توده میلیونی مردمی است که در این بساط شرکت نکردند. با هیچ درجه از اعمال فشار و محدودیت و تحمیق به مضحکه “انتخابات” اسلامی تمکین نکردند و دچار مصلحت گرایی نشدند.
احتمالا به ما خرده بگیرند، مگر آمار ۶۰ درصدی شرکت در “انتخابات” و اعلام حضور سی و دو میلیونی مردم در پای صندوق رای توسط جمهوری اسلامی و جناحهای آن را نمی بینید؟ در پاسخ باید بگویم از چه وقتی آمارهای قلابی و دروغ جمهوری اسلامی اعتباری داشته است؟! در کدام دوره منبع مستقل و صاحب اعتباری آمار و ارقام شرکت کردنها و نکردنهای اعلام شده توسط جمهوری اسلامی را تایید کرده است؟! پادوهای جمهوری اسلامی به نام “اپوزیسیون” که آمارهای جمهوری اسلامی را به رخ ما میکشند، اگر ریگی به کفش نداشته باشند، در بهترین حالت خام و ساده لوحند. از نظر ما اعداد و ارقام اعلام شده جمهوری اسلامی کوچکترین اعتباری ندارد. با این وصف به کسانی که آمار جمهوری اسلامی را فرض گرفته اند، باید یادآور شد که طبق همان آمار کذایی رژیم ۲۲ میلیون نفر در این مضحکه شرکت نکرده اند. این نیروی ضد جمهوری اسلامی و تحول خواه بزرگی در جامعه ایران است. باید توجه داشت توده وسیع میلیونی که تصمیم به شرکت نکردن در این بساط گرفته اند، بسیار آگاهانه و از قبل با قبول محدودیتها و تهدیدهای احتمالی جمهوری اسلامی با روشن بینی و جسورانه چنین تصمیمی را گرفته اند.
در مورد آن بخش از مردم که به پای صندوق رای رفتند، همانطور که در اعلامیه حزب اعلام کردیم، مردم شرکت کننده نقطه عزیمت مشابهی نداشتند. اقلیتی از جامعه، سرمایه داران انگل، بخشی از نیروهای نظامی، انتظامی و اداری، جاهلان حوزه های علمیه و مساجد، که مجموعا زندگی مفتخورانه آنها در گرو بقای جمهوری اسلامی است، واضح است در این بساط شرکت میکنند. اما محاسبه توده وسیعی از مردم که شرکت کردند، چیز دیگری است. بخش زیادی از مردم پراگماتیستی و مصلحت گرایانه به “انتخاب” بین “بد و بدتر” تن دادند. این معادله غلط است. در جمهوری اسلامی همه “بدترین و بدترین” هستند. محاسبات مصلحت گرایانه این بخش از مردم تماما اشتباه بود و میتوانستند به جمعیت چندین میلیونی بپیوندند که در این بساط شرکت نکردند.
در هر حال در این بساط، جمهوری اسلامی نه محکمی گرفته است. نیرویی که شرکت نکرد، نیروی مهمی در راستای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی است. این مسئله دوباره این را تاکید میکند که ناسازگاری مردم و جمهوری اسلامی نه تنها سرجای خود، بلکه ابعاد جدید و گسترده تری به خود گرفته و میگیرد.
یک نتیجه دیگر این مضحکه، تغییراتی در صف بندیهای درونی جمهوری اسلامی و تعمیق و ادامه کشمکش جناحها در بطن شرایط جدید است. خامنه ای و جناحش با شکست و ناکامی روبرو شدند. به ویژه “اصولگرایان” افراطی نظام نیرویی که نقطه اتکا اصلی خامنه ای و راس جمهوری اسلامی بود، فعلا و تا اطلاع ثانوی به پشت صحنه همانجایی که چند سال قبل”اصلاح طلبان” افراطی رفتند، رانده شده اند. سران جنبش سبز موسوی و رهنورد و کروبی به همراه نماد “اصلاح طلبان” حکومتی جناب خاتمی با حمایت پرشور از “انتخابات” و اصل نظام، پایان بی رمق جنبش ارتجاعی سبز و پروژه پوچ اصلاح طلبی درون نظام را رسمیت بخشیدند و فعلا همگام رفسنجانی و دولت بنفش روحانی برای حفظ نظام جانفشانی میکنند. همگرایی موقت اصولگرایان معتدل و اعتدالیون بنفش در قالب مجلس دهم دیری نخواهید پایید که تحت فشار پایین جامعه و حول راه حل های متفاوت برای حفظ نظام و برخورد به بحرانهای داخلی و بین المللی باردیگر ابعاد جدیدی به خود میگیرد و این بار آکروبات بازیهای جناب رهبر پشم و پیله ریخته برای بالانس کردن مناسبات بالاییها فایده جدی نخواهد داشت. این مسئله شکنندگی جمهوری اسلامی را بسیار بالا میبرد. در اینجا یک بار دیگر باید این هشدار را داد که نباید گذاشت مانورهای ضد مردمی و مزورانه رفسنجانی و روحانی و جناح آنها تحت نام “اعتدال” برای جمهوری اسلامی عمر بخرد. اینها به همراه خامنه ای راس نظام جهنمی هستند که ۳۷ سال خون مردم را در شیشه کرده اند و باید به سزای اعمال جنایتکارانه شان برسند.
نتیجه دیگر این ماجرا، بی آبرویی نیروهایی از اپوزیسیون امثال اکثریت و توده و ملی اسلامیها بخشهایی از جمهوریخواهان و جبهه ملی و لیست “شخصیتهای” مذبذب ضد نظارت استصوابی و شاخه هایی از ناسیونالیسم کرد، ازجمله حزب دمکرات خالد عزیزی و سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی است است که در کل این پروسه با خاک پاشیدن در چشم کارگر و مردم زحمتکش و با معلق زدنهای اپورتونیستی ماهیت رسوای خود را برملا کردند و نشان دادند که دوستان دروغین مردم هستند و باید منزوی و رسوا و طرد شوند.
خلاصه کنم بساط “انتخابات”، این بار هم نتایج متعدد داشت. اما یک نتیجه مهم آن تضعیف بیشتر جمهوری اسلامی و چشم انداز تعرض بیشتر جنبشهای اعتراضی و رادیکال برای جارو کردن بساط ننگین و سیاه این رژیم است.
کمونیست: جمهوری اسلامی چگونه از این انتخابات بیرون آمد؟ ضعیف تر یا قوی تر؟ چرا؟
فاتح شیخ: بدتر شدن موقعیت کلی جمهوری اسلامی پس از آن بساط مسخره، عیانتر از آن است که از چشم شهروند روشنبین جامعه پنهان بماند. تا همینجاش پنهان نمانده، هر روز هم ابعاد این موقعیت بدتر آشکارتر میشود. کافی است به ضدونقیض گویی این روزهای سران رژیم دقیق شوید، پشت ریاکاری گفتارشان درباره «پیروزی نظام» (خامنه ای) و «پیروزی همه» (خاتمی و روحانی) و غیره را بخوانید، بویژه به میدیای دو جناح توجه کنید که چطور بی پرده و کین آلود رجز میخوانند، به هم میپرند و القاب زننده به قامت هم میدوزند: همه به صد زبان داد میزنند و فاش میکنند که رژیمشان از دالان این دغلکاری آشکار با پیکری دوشقه تر و موقعیتی متناقض تر بیرون آمده است.
همچنین افشاگریها و کفچرانیهای متقابل دو جناح بعد از اعلام “نتایج” آنچه در هفت اسفند گذشت و ادعای “پیروزی” از هر دو سو، گواه آن است که گذاشتن عنوان “انتخابات” روی این معرکه گیری رسوا در سال ۱۶ قرن ۲۱ اهانت زمختی به شعور شهروندان آگاه جامعه است. چراکه اولا رژیم برگزارکننده بساط “انتخابات” هیچ مشروعیتی برای حاکمیت بر جامعه و اداره آن را ندارد. ثانیا در نتیجه ناخوانائی مفرط با نرمهای جوامع دنیای امروز، کجای این بساط زننده حتی به انتخاباتهای اخیر در برمه ژنرالهای مستبد و ترکیه سلطان اردوغان شبیه بود؟ هر شهروند باخبر از اوضاع دنیا در مقایسه ساده ای میتواند نتیجه گیری کند که با استانداردهای رایج روز که بورژوازی حاکم بر اکثر کشورها هر چهار پنج سال یکبار رای دهنده را پای صندوق میبرند، آنچه هفت اسفند برگزار شد انتخابات نبوده است.
دو جناح جمهوری اسلامی از برپا کردن انتخاباتشان دو هدف داشتند که میتوان میزان رسیدنشان به آن اهداف را دید و سنجید. هدف اول کسب مشروعیت “انتخاباتی” برای کل نظامشان بود که در عرصه چانه زنی با قدرتهای غربی در شرایط جنگ و جدال و کشمکش جهان و منطقه به آن نیاز دارند. این هدف مشترک هر دو جناح و طرفدارانشان در خارج رژیم و بین جریانات “اپوزیسیون” بود. هدف دوم که فرع مستقیم اولی است تقسیم مجدد کرسیهای دو ارگان فرعی بالای رژیم در ساختار پرتناقض حاکمیت و قدرت رژیم اسلامی بین دو جناح بود که در دوره بعد از “توافق هسته ای” در ارتباط با ماحصل روند اجرائی شدن آن برای دو جناح رژیم موضوعیت جدیدی پیدا کرده است.
در ارتباط با هدف اول معمولا شرکت مردم یا به عبارت ساده تر حاصل زور زدن دو جناح و حامیان آنها در پای صندوق کشاندن رای دهندگان، معیار است. در این مورد جز آمار واجدان حق رای (نزدیک ۵۵ میلیون) به هیچ آمار و ارقام دیگر اعلام شده توسط مقامات رژیم نباید اعتماد و استناد کرد. دلیل ساده اینکه هیچ مرجع دیگری که بتوان مستقل یا بیطرف نام برد، به روند آمارگیری دسترس ندارد. حتی گفته خود مقامات هم آشکارا گواه است که میزان خودداری واجدان حق رای از شرکت در این معرکه گیری در مقایسه با انتخابات دو سال پیش رئیس جمهوری بسیار بالا است (۲۲ میلیون در برابر ۱۵ میلیون) و نزدیک پنجاه درصد رشد داشته است. در تهران به اعتراف وزیر کشورشان نیمه واجدان حق رای از شرکت خودداری کرده اند. این بخش دهها میلیونی جامعه، شاخص واضح نه گفتن جامعه به جمهوری اسلامی و بساط هفت اسفند آن است. به عبارت دیگر تلاش حداکثری دو جناح و حامیانشان در راه کسب مشروعیت برای رژیم اسلامی از کانال “انتخابات” به هدف مطلوب نرسید. به این معنی موقعیت جمهوری اسلامی در عرصه چانه زنی با قدرتهای غربی بر سر سهم قدرت در منطقه ضعیفتر شده است. به علاوه نتایج مرتبط با هدف دوم هم بر این موقعیت منطقه ای تاثیر منفی میگذارد.
واضح است که هدف تقسیم مجدد کرسیها برای دو جناح، تماما متضاد و عرصه کشمکش بود. جناح اصلی حاکم ابتدا در پروسه نامزدی با استفاده از بخشی از ساختار رژیم که در دست خودشان است (شورای نگهبان) طرف مقابل را زدند و در ادامه همه زور و امکاناتشان را برای حفظ موقعیت مسلط خود به کار گرفتند و موفق به حفظ تناسب سابق نشدند. جناح ائتلاف اعتدال و اصلاح طلب هم با اینکه سهم بیشتری نصیب خود کرد نتوانست شبیه آنچه زمان ریاست محمد خاتمی اتفاق افتاد، جناح مقابل را عقب برانند. هنوز حاصل تقسیم حدود یک چهارم کرسیها ناروشن است و به ماه بعد افتاده است اما در مجموع میتوان گفت که شکاف و کشمکش جناحهای رژیم شدیدتر شده و از این زاویه هم جمهوری اسلامی ضعیفتر، شکننده تر و فلج تر از سابق از دالان انتخابات بیرون آمده است.
واضح است در پروسه تقسیم مجدد کرسیها سهم اصلی برای جناح اصلی و حاکم (اصولگرا) مسجل است. جناح مقابل که در حال حاضر ائتلافی از جریان موسوم به اعتدال حسن روحانی و اصلاح طلبان طرفدار محمد خاتمی است تلاش میکند موقعیت درجه دوم خود در ساختار قدرت رژیم را تا آنجا که بتواند بهتر کند. ارگان خبرگان اساسا در دست جناح حاکم است و تغییر مناصب سران رژیم در آن تغییر چندانی در کارکرد آن نخواهد داد.
ویژگی برجسته شکاف و کشمکش تشدید شده کنونی این است که دیگر ربطی به محافظه کاری یک جناح و اصلاح طلبی جناح دیگر ندارد. همه اعتدالیون و اصلاحیون و حتی سبزهای حصرشده برای حفظ نظام در برابر مردم تشنه آزادی یکی شدند، اختلاف برسر راه حل بحرانهای مرکب رژیم بخصوص بحران اقتصادی است که جناح پروغرب رژیم آن را در “تعامل” با غرب میبیند و جناح اصلی رژیم در برابر این گرایش سابقه دار و ریشه دار بورژوازی ایران مقاومت میکند و اسم رمز “اقتصاد مقاومتی” را برای استراتژی مقاومت خود در برابر غرب انتخاب کرده است. بازتر شدن شکاف جناحهای رژیم بر سر این دو استراتژی بقاء، کل رژیم را به تناقض بیشتر و فلج کننده تر دچار خواهد کرد.
کمونیست: مردم چرا در انتخابات شرکت کردند؟ آینده تقابل جناح ها بعد از این انتخابات چگونه خواهد بود؟
سیاوش دانشور: “مردم” پدیده یکدست و همسانی نیستند. باید دقیقا گفت منظور کدام بخش مردم است تا پاسخی روشن به سوال داد. اولا، هر با هر عقل و محاسبه منطقی، بیش از پنجاه درصد مردم آگاهانه و عامدانه در این “انتخابات” شرکت نکردند. رسانه ها تلاش دارند “این مردم” را لاک بزنند و “تحریم” کنند! عمل این گروه بزرگ اجتماعی به تنهائی حکم شکست جمهوری اسلامی و کل باندهای اسلامی و مضحکه انتخاباتی شان را اعلام میکند. اما آنها هم که شرکت کردند عمدتا دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارند. ما با مردمی روبرو نیستیم که با منفعت و نقطه عزیمت واحدی پای صندوق رفته باشند. یک لایه یک الی دو میلیونی، بخش قلیلی از مردم، بطور عینی در حفظ اوضاع و شرایط موجود ذینفعند. اینها لایه ای از بورژوازی و اقشار مرفه و سلبریتی ها و خرده بورژوازی ایرانند که منافعشان در شرایط کنونی با جمهوری اسلامی تناقضی ندارد، سهل است، بخشا رژیم اسلامی را حکومت خودشان میدانند و حتی مبلغین حکومتی یا جناحی از آنند. اینها مطلقا “توهم” ندارند و تا به شرکت در “انتخابات” مربوط است، نباید زیر تیتر عمومی “مردم” طبقه بندی شوند. بخش وسیعتری از شرکت کنندگان دراین نمایش اساسا مخالف جمهوری اسلامی هستند اما بدلیل بدلیل عدم حضور نماینده و آلترناتیو سیاسی شان، به آنچه که هست رضایت دادند. پراگماتیسم، سنت حاکم بر حرکت این بخش مردم است. رای این بخش قبل از اینکه تائید یکسوی مجادله باشد، نفی سوی دیگر است. بعبارت دیگر رای سلبی، رای اعتراضی، رای براساس محاسبه سود و زیان، رای براساس ترس و دنباله روی از دو قطبی های کاذب پوپولیستی، منطق حرکت سیاسی و خط مشی انتخاباتی این طیف را توضیح میدهد. “انتخاب بین بد و بدتر” شعاری است که اساسا جذب این طیف را هدف خود قرار داده است. محاسبات هرچه باشد، نتیجه شرکت در “انتخابات” و “رای” به این یا آن مرتجع اینست که جمهوری اسلامی مجموعه آرای حاصل شده را ضربدر چند بعنوان “رای مردم به نظام” و “لبیک به فراخوان خامنه ای” اعلام میکند. این بخش از مردم هم میتوانستند کنار بلوک قدرتمند کسانی که شرکت نکردند بایستد. در آنصورت تاثیر اساسی در سیاست ایران میداشتند. به نظر ما رای سلبی به حکومت، با هر نیتی، سیاستی اشتباه است و اساسا به تداوم جمهوری اسلامی کمک میکند. در اینمورد معین، مشخصا کمپینی از جانب طرفداران رفسنجانی- روحانی- خاتمی برای حذف سه نفر موسوم به “مثلت جیم” راه افتاد که مورد نفرت مردم هستند اما همزمان افرادی را بجای آنها بر کرسی های مجلسین نشاندند که کارنامه شان سیاه تر از اولی ها است. به همین دلیل است خامنه ای مجموع این آرا را “رای به نظام” و اصلاح طلبان آنرا “رای به اصلاحات” نام میگذارند. اینها هیچکدامشان تعهدی به مردم و “رای” شان ندارند. به مجرد اینکه وارد مجلس ارتجاع شدند برای حفظ منافع و موقعیت شان از ارکان سلطه ارتجاع علیه اکثریت عظیم مردم دفاع میکنند و دست رای دهنده بجائی بند نیست.
تقابل جناح های درون رژیم بعد از برگزاری مضحکه انتخابات اشکال جدیدی بخود میگیرد. اولا، هر دو جناح یک سیر تلاشی و بازسازی را طی خواهند کرد. بخط شدن اصلاح طلبان پشت خط رفسنجانی و رای میر حسین موسوی و رهنورد، کوبیدن آخرین میخ بر تابوت پدیده اصلاح طلبی با روایت دو خردادی و جنبش سبز و جایگزینی نوعی محافظه کاری اسلامی و سیاست نزدیکی بیشتر به هسته مرکزی حکومت است. اصلاح طلبی حکومتی بیش از پیش بی معنا میشود و محافظه کاری “معتدل” پرچم مشترک طیف خاتمی- موسوی- کروبی- روحانی- رفسنجانی- لاریجانی است. در جناح مقابل، نیز نوعی خانه تکانی ضروری شده است. بخش عمده هردو جناح از یکسو به سمت مرکز و خط رفسنجانی رفته اند و از سوی دیگر تندروهای جناح خود را تا اطلاع ثانوی حاشیه ای کرده اند. در ایندوره تلاش میشود “عُقلای نظام” میداندار باشند و نه افراطی های دو جناح. اینکه تاکنون اعتراض جدی ای به تقلب در انتخابات نشده، اینکه از خامنه ای تا خاتمی و سپاه و نهادهای حکومتی “برگزاری شکوهمند انتخابات” را به همدیگر تبریک میگویند، بیانگر اینست که جمهوری اسلامی به چنین نمایش وحدتی در درون و بیرون کشور نیاز دارد. اما منشا و موتور محرکه جدال جناح های درون حکومتی و آرایشی که متعاقب آن بخود میپذیرند، تابعی ار فاکتورهای اساسی تر و بطور مشخص ناسازگاری جامعه با حکومت اسلامی است. کل حکومت میخواهد روی دوش فقر و اختناق رونقی به سود سرمایه دهد. تقابل کارگران و مردم زحمتکش با حکومت تشدید خواهد شد و از جمله همین جدال درون حکومتی را بعد از “انتخابات” تشدید خواهد کرد. ناسازگاری مردم با حکومت لاجرم به ناسازگاری دو جناح و تضعیف کل جمهوری اسلامی منجر میشود. به نظر من پرده دیگر سیاست ماکرو در ایران تقابل عریان تر جنبشهای اجتماعی پیشرو علیه حاکمیت فقر و فساد و اختناق است. اگر کسی فکر میکند “دوران آرامش” فرارسیده است بشدت در اشتباه محاسبه است. قطبی قدرتمند از مخالفین جمهوری اسلامی اعم از جمعیت عظیم جوانان بیکار و فارغ التحصیلان آماده بکار تا طبقه کارگری که به فقر و فلاکت اقتصادی محکوم شده، از زنانی که بیش از این نمیخواهند طوق لعنت آپارتاید اسلامی را بردوش کشند تا مردمی که از جنایت و دروغ و فساد اسلام و اسلامیون حکومتی بیزارند، چشم انداز دوران فعال و رویاروئی های گسترده را ترسیم میکند. امری که بیش از هر کسی حکومت اسلامی به آن آگاه است و پیشاپیش به استقبال آن رفته است.
کمونیست: در این انتخابات یک وزنه سنگین یعنی کسانی که در انتخابات شرکت نکردند اعلام حضور مجدد کرد. این وزنه چه نقشی در آینده سیاسی ایران میتواند ایفا کند؟
رحمان حسین زاده: بیشک وزنه سنگین عدم شرکت نیروی وسیع مردمی که در این اقدام همگام بودند، نقش تعیین کننده ای در مسیر تعیین تکلیفهای اساسی آتی جامعه ایران دارد. نباید تردید کرد که این نیرو متنفر از وضع موجود و جمهوری اسلامی است. این سرمایه بزرگ جنبش سرنگونی طلبی و آزادیخواهی در ایران است. بدوا کمیت نیروی عدم شرکت در این بساط مسخره بسیار وسیع بود. گفتیم منبع مستقل و قابل اعتمادی برای ارائه آمار واقعی نیرویی که به پای صندوق رای نرفت نداریم، حتی آمار کذایی خود رژیم میگوید که ۲۲ میلیون نفر شرکت نکردند. اما همه شواهد واقعی به ما میگوید توده های مردم بسیار وسیعتر شرکت نکردند و با صراحت بر عدم شرکت نیمی از واجدین شرایط رای میتوان تاکید کرد. دم و دستگاه رژیم میگویند در تهران نیمی از واجدین شرایط شرکت نکردند. در هر حال کل جمعیت شرکت نکرده در سراسر ایران، نیروی عظیم و وسیع است. مهمتر به لحاظ کیفی این نیرو فکر شده و خودآگاه تصمیم به شرکت نکردن گرفته است. در جامعه استبدادی و اختناق زده، تحت حاکمیت سیاه اسلامی که ناامنی سیاسی شب و روز بالای سر مردم است، در جامعه ای که حکومت نان شب شهروندان را به گرو گرفته و تعرض معیشتی ابزار تهدید و به تمکین کشاندن جامعه است، تحت حاکمیتی که با پوچترین و بی پایه ترین دلایل تعرض سیاسی و سرکوبگری و بگیر وببند را علیه کارگر و زن و جوان و مردم اجرا میکند، نرفتن پای صندوق رای ریسک و تهدید به همراه دارد و میلیونها انسانی که این تصمیم جسورانه را گرفتند، چنان جان به لب شان رسیده و چنان عمیق از وضع موجود و جمهوری اسلامی ناراضی اند، با روشن بینی ریسک شرکت نکردن در این مضحکه را به جان خریدن و مبنایی برای دفاع از حقوق و کرامت خود و ایجاد تغییر و بهبود در جامعه پایه گذاشتند.
این هم واضح است اساسا کارگران و مزدبگیران جامعه، معلمان و جبهه اردوی کار جامعه، زنان و نسل جوان و چپ ها و سکولارها و آزادیخواهان و مردم معترض تحت فشار به پای صندوق رای نرفتند. در نتیجه این نیرو، بالفعل در محیط کار و زندگی و دانشگاه و محله بخش مهمی از اعتراض برحق برای به کرسی نشاندن مطالبات اقتصادی و سیاسی روزمره است. این نیرو بستر مهم رشد و گسترش جنبشهای اعتراضی رادیکال است. کاملا واقفم که این نیرو در سیاست و مبارزه یکدست نیست. گرایشات مختلف از جمله به طور کلی از راست و چپ و میانه جامعه در صفوف این نیروی متنفر از جمهوری اسلامی وجود دارد. تا آنجا به جنبشهای اعتراضی رادیکال و ما کمونیستها مربوط است، صورت مسئله این است که باید گسترش افق سیاسی رادیکال و تامین موقعیت اجتماعی پرنفوذ و تحکیم موقعیت تحزب کمونیستی را بیش از پیش و آگاهانه در میان این نیرو پیش برد.
به علاوه این نیروی وسیع نه به جمهوری اسلامی، اکنون و بالقوه نیروی سرنگونی جمهوری اسلامی است. میلیونها انسانی که امروز پای صندوق رای نمیروند، در اندک تغییر تناسب قوا، کلیت این نظام را سرنگون میکنند. تحقق سرنگونی جمهوری اسلامی نقطه عطف تحولات بسیار بزرگتر در ایران، با پیامدهای تعیین کننده در خاورمیانه و جهان است. این نیرو و این مردم میتوانند این تحول بزرگ را ممکن کنند. اما مسئله گرهی اینست که ما به مثابه حزب کمونیستی بتوانیم رهبری رادیکال و انقلابی این نیرو در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی را تامین کنیم. چنین اتفاقی راه پیشروی جنبش سوسیالیستی و آزادیخواهی را تضمین میکند. منظورم اینست این نیروی “نه” بزرگ به جمهوری اسلامی و انتخاباتش نه تنها نیروی دخیل در مبارزات جاری برای بهبود شرایط اقتصادی و سیاسی است، نه تنها نیروی محکم و بالقوه سرنگونی جمهوری اسلامی است، بلکه بستر نیرو گرفتن بزرگ برای تحقق تحول سوسیالیستی در جامعه ایران است. در این سطوح چند لایه این نیرو میتواند در تحولات سیاسی ایران نقش ایفا کند و صحنه سیاست ایران را تماما تغییر دهد. به نظرم قدرت نیروی نه گفتن به جمهوری اسلامی و مضحکه انتخاباتش بسیار بالا و امید بخش بود، تماما مسئله به پراتیک ما کمونیستها و حزب حکمتیست گره خورده که این قدرت اجتماعی بزرگ را چگونه به نیروی کارای سیاسی و سازمانی علیه سرمایه و جمهوری اسلامی تبدیل میکنیم.
کمونیست: دورنمای حزب برای تحولات سیاسی بعد از این انتخابات چیست؟
فاتح شیخ: حزب حکمتیست علاوه بر استراتژی و سیاست همیشگی خود در خصوص ضرورت برچیدن بساط جمهوری اسلامی به عنوان گام ضروری بسوی آزادی و برابری و سوسیالیسم، در دوره چندساله اخیر مشخصا از پلنوم ۲۸ کمیته مرکزی حزب، بعد از روی کار آمدن روحانی و قبل از شروع دور اخیر مذاکرات هسته ای، روند تحولات را براساس ترندهای اساسی پیش بینی کرده بود و به درستی تحلیل کرده بود که هم رژیم اسلامی و هم دولتهای غربی و در راسشان آمریکا به توافق هسته ای نیاز دارند و این توافق صورت میگیرد، که صورت گرفت، اما این تحول گرهی از معضلات و بحرانهای مرکب جمهوری اسلامی باز نخواهد کرد و ناسازگاری بنیادی جمهوری اسلامی با جامعه را کاهش نخواهد داد. همچنین بر اساس تحلیل بنیادی از ساختار جمهوری اسلامی و کشمکشهای دو جناح آن از ابتدای بروز آن در دوره انقلاب ۵۷ به عنوان “دو جناح ضدانقلاب بورژوا امپریالیستی” تا دوره های بعد و تا به امروز، پیش بینی کرده بودیم که بعد از توافق هسته ای، شکاف و کشمکش جناحهای رژیم نه تنها کاهش نخواهد یافت بلکه تشدید خواهد یافت و گسترش پیدا خواهد کرد. همچنین با به صحنه آمدن بیشتر و روشنتر مبارزه طبقاتی کارگران و تحرکات حق طلبانه توده های تشنه آزادی و عدم توانائی رژیم به پاسخگویی به توقعات و مطالبات طبقه کارگر و توده های محروم و آزادیخواه اعماق جامعه کل رژیم بیشتر و بیشتر زیر فشار مبارزات پایین جامعه قرار خواهد گرفت. درستی این تحلیل امروز در صحنه سیاست ایران بعد از بساط رسوای انتخابات، یک بار دیگر اثبات شده است.
حزب حکمتیست بنا به اسناد مصوب کنگره هفتم خود که اکتبر ۲۰۱۵ برگزار شد، دورنمای تحولات آتی جامعه ایران را تشدید مبارزه طبقاتی کارگران در پیشاپیش تحرکات و اعتراضات جنبشهای اجتماعی و حق طلب جامعه تشخیص داده است که ازجمله شامل جنبش آزادی و رهایی زن، جنبش علیه بیکاری و مبارزات گسترده تر و شاملتر در راه تحقق آزادی و برابری است. هدف متحدکننده این مبارزات بسیج نیرو برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی به نیروی اراده انقلابی کارگران و محرومان جامعه است. این حکم اساسی و استراتژیک که بدون سرنگونی جمهوری اسلامی چشم اندازی برای بهبود اوضاع معیشتی و سیاسی و مدنی در جامعه موجود نخواهد بود، اکنون در روزهای بعد از بساط رسوای هفت اسفند بیش از گذشته محسوس و جای اعتبار و اتکاست. حزب حکمتیست میکوشد که پرچم بسیج نیرو برای سرنگونی جمهوری اسلامی را به عنوان گام ضروری پیشبرد استراتژی انقلاب سوسیالیستی و تحقق آزادی و برابری کامل در جامعه را بیش از پیش برافرازد. شعار حزب ما که جزو مصوبات کنگره هفتم هم هست این است: کمونیسم تنها راه نجات بشریت است.
کمونیست: چه تغییراتی در اپوزیسیون بعد از این انتخابات قابل پیش بینی است؟
سیاوش دانشور: به موازات تغییرات در صفبندیهای درون حکومتی، اپوزیسیون ملی اسلامی هم دچار تغییراتی خواهد شد. از هم اکنون زمزمه “خیانت” به اصلاح طلبی توسط سران آن و عقب نشستن به سنگر “عالیجناب سرخپوش” اینجا و آنجا طرح میشود. عده زیادی باید برای خود تعیین تکلیف کنند که چگونه از خاتمی و موسوی و روحانی دفاع کنند و همزمان امثال ریشهری و دُری نجف آبادی را روی سرشان بگذارند! اپوزیسیون پرو رژیم بیش از پیش به جزئی از پیکره جمهوری اسلامی در بیرون حکومت تبدیل خواهد شد و بخشهائی از اینها از حکومت فاصله خواهند گرفت. در اردوی راست اپوزیسیون فعلا سردرگمی حاکم است و تا اطلاع ثانوی و شرایطی که مجددا بحث حمله نظامی و آلترناتیو سازی طرح شود، در اتاق انتظار سیاست خواهند ماند. بخشی از بستر اصلی راست ناسیونالیست، در صورتی که مراودات تجاری جمهوری اسلامی با بیرون خود رونقی پیدا کند، منفعت اقتصادی را قطبنمای حرکت سیاسی خواهد کرد و سیاست نزدیکی به جمهوری اسلامی را دنبال خواهند کرد. قوم پرستان تجزیه میشوند و بخشا تلاش میکنند به سیاست مذاکره و نزدیکی با رژیم برسر امتیازگیری قومی مشغول شوند. امری که فی الحال شاخه های از حزب دمکرات و زحمتکشان شروع کرده اند.
اپوزیسیون سرنگونی طلب و انقلابی در دوره آتی موقعیت بسیار بهتری خواهد داشت. بستر سرنگونی خواهی در ایران قدرتمندتر از هر زمانی است و بالقوه میتواند به بستر اصلی سیاست ایران تبدیل شود. این نیرو در “انتخابات” اخیر یک برنده واقعی است که چون نوبت سیاسی اش نرسیده است فعلا نام بردن از آن به صرف رسانه ها نیست. خواست و تمایل عمیق سرنگونی بسرعت میتواند در قالب جنبش و قدرتی مادی جلو صحنه بیاید و معادلات کنونی را تماما زیر و رو کند. جمهوری اسلامی بدلیل اجتناب از این “خطر” است که مذاکره و تجدید آرایش میکند. مضافا اینکه کمونیسم ایران شانس جدیدی پیدا کرده است. جنبش کارگری ایران با قدرت جلو می آید و اعتراض در جامعه موج میزند. ظرفیت عظیمی برای اعتراض به نابرابری و تبعیض و مشقات سرمایه داری وجود دارد که میتواند در یک تلاقی سیاسی عروج کند. پلاریزاسیون سیاسی جامعه و میان جنبشهای متخاصم با منافع متمایز طبقاتی در ایران بحدی رشد یافته است که امکان تقابل چپ و راست بعنوان دو اردوی اجتماعی برای تعیین تکلیف جامعه ایران را بیش از هر زمانی عینی کرده است. سیاست در ایران در دوره آتی مشخصه بسیار کنکرتی دارد و آن اعتراض گسترده علیه فقر و نابرابری و تبعیض است. نیروی این اعتراض وسیع و سهمگین است و کمونیسم تنها نماینده آنست.
***