گفتگو با فاتح شیخ-علیه بیکاری چه باید کرد؟

علیه بیکاری

چه باید کرد؟

گفتگو با فاتح شیخ

سازمانده کمونیست: اساس نقد کمونیستی به معضل اجتماعی بیکاری در جوامع سرمایه داری چیست؟ بیکاری چه جایگاهی در نظام اقتصادی امروز دارد و تبعات آن برای طبقات اجتماعی کدامند؟  

فاتح شیخ: نقد کمونیستی به بیکاری رکنی از نقد عمومی کمونیسم به کل نظام سرمایه داری، به مناسبات کار و سرمایه و بردگی مزدی است. بیکاری از دل پروسه انباشت سرمایه بیرون میآید. محصول طبیعی عملکرد سرمایه در جریان استثمار کار مزدی است. از مالکیت بورژوایی بر وسائل تولید و تصاحب ثروت حاصل از استثمار طبقه کارگر توسط طبقه سرمایه دار ناشی میشود. از دیدگاه کمونیستی تا کار مزدی و مالکیت بورژوایی بر وسائل تولید پابرجاست، معضل اجتماعی بیکاری، به تعبیر مارکس ارتش ذخیره صنعتی، ضروری و پابرجا خواهد ماند.

توضیح این معادله چنین است که با رشد مداوم انباشت سرمایه، مدام جمعیت هرچه بیشتری به صف طبقه کارگر رانده میشوند و به بردگی مزدی کشانده میشوند، در حالیکه سرمایه تنها بخشی از این جمعیت را در پروسه تولید بکار میگیرد؛ چراکه با رشد سرمایه، و از کانال پیشرفت روزافزون تکنولوژی، پیشرفت مهارتهای کارگران و ساده شدن پروسه کار، ظرفیت بهره وری اجتماعی کار مدام بالاتر و بالاتر میرود یعنی کمیت کوچکی از کار میتواند با کمیت بزرگی از وسائل تولید ترکیب شود، آنها را بکار اندازد و کمیت بسیار بزرگتر محصول تولید کند. به عبارت دیگر گسترش کمی سرمایه و ارزش افزایی آن، از کانال تغییر کیفی دائم ترکیب خود یعنی از کانال افزایش دائم بخش ثابت (بخش اختصاص یافته به خرید وسائل تولید) به زیان بخش متغیر (بخش اختصاص یافته به خرید نیروی کار) پیش میرود. در این پروسه، مدام بخشی از طبقه به صف اضافه جمعیت نسبی یا ارتش ذخیره صنعتی و اردوی بیکاران پرتاب میگردند.

به این ترتیب روشن است که بیکاری یک عارضه نیست بلکه رکن اصلی مناسبات کار و سرمایه است. بیکاری نه از بدبختی و بدبیاری فرد بیکار نشات میگیرد، نه از نیت بد کارفرما یا توطئه خاص بورژوازی و دولت آن برای گرسنه نگهداشتن کارگران و ایجاد رقابت در صفوف آنها و باز گذاشتن دست کارفرما در اخراج و اجبار به اضافه کاری و کاهش دستمزدهایشان، اگرچه همه این عوارض را هم ببار میآورد. ارتش ذخیره صنعتی یا لشکر بیکاران جزء جدانشدنی شیوه تولید سرمایه داری است. هرچه سرمایه از نظر کمی و کیفی رشد کند، بیکاری نه تنها از بین نمیرود، حتی حاشیه ای هم نمیشود بلکه ابعاد آن در کل بازار جهانی کار گسترده تر میشود. بیکاری رکن دائم و بازتولید شونده مناسبات سرمایه داری است و تنها با انقلاب اجتماعی پرولتاریا و برقراری سوسیالیسم ریشه کن خواهد شد. با اینحال مبارزه کارگران شاغل و بیکار علیه عوامل مستقیم بیکاری مانند اخراج و بیکارسازی و علیه پیامدهای ویرانگر آن بر معیشت و مبارزه طبقه کارگر، تاریخا یک عرصه دائم مبارزه طبقاتی برای بهبود اوضاع و تحمیل اصلاحات بر بورژوازی و دولتها بوده است.    

واضح است که میزان بیکاری بسته به فاکتورهای فرعی تر بالا پائین میرود، ازجمله بسته به اوضاع اقتصادی متفاوت کشورها و حوزه های مختلف اقتصاد جهانی، بسته به سیاستهای دولتها در زمینه اشتغال و بسته به سطح مبارزه طبقاتی و میزان فشار اعتراضات کارگری علیه اخراج و بیکارسازی، علیه بکار کشیدن کودکان، برای کاهش زمان کار و سن بازنشستگی و غیره. در این سالها شاهد بوده ایم که بر اثر بحران اقتصاد جهانی که از اواسط 2007 شروع شد، در نیمه سپتامبر 2008 در والستریت به نقطه انفجار رسید و هنوز ادامه دارد، بیکاری در دنیا ابعادی بیسابقه یافته و در بعضی کشورها از جمله در ایران، به سطح فاجعه اجتماعی رسیده است.

سال 2012 بنا به آمار ILO جمعیت بیکاران دنیا 197 میلیون بوده که میدانیم این آمار با نادیده گرفتن زنان خانه دار، کارگران پاره وقت و دستفروشان، بسیار پائین تر از واقعیت فاجعه بار بیکاری موجود است. هم اکنون در آمریکا آمار رسمی بیکاری “بهبودیافته” را 7.9% اعلام کرده اند در حالیکه بیکاری واقعی بنا به منابع معتبر غیردولتی 14.4% است. در اروپا نرخ رسمی بیکاری 11.8%  است اما این نسبت برای اسپانیا، پرتغال، ایتالیا، ایرلند و یونان به مراتب بالاتر است. در 60 شهر اسپانیا روز 11 مارس تظاهراتهای توده ای وسیع علیه بیکاری 26 درصدی برگزار شد. در فرانسه که در دو دهه اخیر اعتراضات رادیکال و مستمر کارگران به 35 ساعت در هفته و کاهش سن بازنشستگی در بعضی رشته ها انجامیده، بیکاری تا حدودی کمتر شده است.

در اقتصادهای متکی به کار ارزان شامل اکثر کشورهای آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین، دامنه بیکاری واقعی به مراتب بالاتر از دیگر کشورها است. در تونس و مصر، معضل بیکاری گسترده همچون یک رکن اقتصاد بحرانزده این دو کشور، به عنوان عامل اصلی بروز انقلاب دو سال پیش دست نشان شده است و دولتهای بورژوایی که بعد از انقلاب به قدرت رسیده اند هنوز کوچکترین راه حلی حتی برای تخفیف معضل اجتماعی بیکاری در تونس و مصر ارائه نداده اند.

در ایران ظرف یک سال گذشته، یک میلیون کارگر قراردادی و پیمانی به لشکر بیکاران اضافه شده اند و نگرانی شدید هست که با تمدید نشدن قراردادهای موقت در سال نو، توده بازهم وسیعتری از کارگران قراردادی بیکار شوند و شبح رشد بیکاری در سال آتی از این هم وحشتناکتر گردد.

پشت این ارقام و نمودها که اشاره شد، روند متناقض انباشت سرمایه، در پایه ای ترین سطح به عنوان منشا اصلی بیکاری جریان دارد. پروسه انباشت سرمایه، چنانکه بالاتر هم اشاره شد، همگام با گسترش کمی، از راه تغییر کیفی دائم ترکیب خود به نفع افزایش بخش ثابت (وسائل تولید) و به زیان بخش متغیر (مزد کارگر)، منشا گسترش مدام بیکاری در سطح کل اقتصاد سرمایه داری است.

در سرمایه داری گلوبال امروز، با پیشرفتهای حاصل از چند دهه انقلاب تکنولوژیک و انفورماتیک و افزایش اعجاب آور محصولات تولید شده، نیاز سرمایه به نیروی کار زنده کمتر و کمتر میشود. به ظاهر متناقض است اما واقعیت دارد. این تناقض ذاتی سرمایه نه تنها منشا بیکاری وسیع، بلکه منشا بحرانهای ادواری سرمایه داری هم هست. بالا رفتن ترکیب ارگانیک سرمایه، کمتر و کمتر شدن سهم کار زنده کارگر در برابر “کار مرده” (سرمایه ثابت)، منشا گرایش نرخ سود به کاهش است. قانون گرایش نزولی نرخ سود که مارکس آن را کشف کرد و عملی شدنش را به عنوان فاکتور پشت بروز بحرانهای ادواری سرمایه داری مستدل کرد، مکانیسم افزایش دائم بیکاری در نظام سرمایه داری را هم توضیح میدهد. گسترش مدام بیکاری به این ترتیب هم جزء علل و عوامل بروز بحران اقتصادی و هم در ردیف معلولها و پیامدهای آن است.

در پنج سال گذشته بر اثر بحران اقتصادی دیرپا در سطح جهان، معضل بیکاری ابعادی بیسابقه پیدا کرده و  زندگی طبقه کارگر را در مقیاس جهان به تباهی کشانده است. تجربه عملی پنج سال بحران اقتصادی سرمایه داری جهانی و اثرات مخرب آن بر شرایط زندگی و مبارزه طبقه کارگر و توده های محروم، زمینه اجتماعی برای اشاعه نقد کمونیستی معضل بیکاری در صفوف طبقه کارگر و نسل جوان را فراهم کرده است. نسل جوان دانشگاه دیده که یا منشا طبقاتی پرولتری دارند و یا از کانال پیوستن به اردوی بیکاران جامعه عملا به صفوف پرولتاریا رانده میشوند، از توان و آمادگی ذهنی مساعدی برای فهم این نقد کمونیستی و پراتیک کردن آن برخوردارند. در چند سال اخیر این گفته سر زبانها بوده که: امروزه جمعیت عظیمی از نسل جوان در سراسر جهان که تحصیلات دانشگاهی دارند، مدارک دانشگاهی برایشان جواز ورود به بازار کار نیست بلکه بلیط عضویت در کلوب بیکاران است!     

در ختام این بحث، و در ارتباط با جایگاه بیکاری در نظام اقتصادی امروز و تبعات گسترش بیکاری بر اثر توسعه نیروهای تولیدی جامعه، مناسب میدانم نتیجه گیری جالب توجهی از مارکس را در اینجا بیاورم: “توسعه نیروهای تولیدی که شمار مطلق کارگران را کاهش دهد، و در واقع تمام کشور را قادر سازد تا کل تولیدش را در زمان کمتری به انجام برساند، موجب انقلاب میگردد، چراکه اکثریت اهالی را از بازی کنار میگذارد” (کاپیتال جلد 3 بخش 3 ترجمه انگلیسی چاپ پنگوین 1981- ص. 372)

سازمانده کمونیست: یک درک قدیمی و سوسیال دمکراتیک زمانی از پدیده “اشتغال کامل” حرف میزد. آیا اشتغال کامل در سرمایه داری ممکن است و اگر نه چرا؟

فاتح شیخ: در بعضی جوامع حوزه سرمایه داری پیشرفته شمال غرب اروپا در مقطع معینی بعد از جنگ جهانی دوم، مقطع بازسازی ویرانیهای جنگ که تقاضا برای کار بسیار بالا بود، نوعی اشتغال کامل تجربه شد، اما دامنه زمانی و جغرافیایی آن محدود بود. اتخاذ سیاست متکی بر اقتصاد دولتی و یا مختلط از سوی جناح چپ بورژوازی و نتایج آن در زمینه اشتغال در آن مقطع، یک الزام اقتصادی اجتماعی دوره ای بود نه یک تجربه ماندگار و قابل اجرا در نظام سرمایه داری. اما جنبش بورژوایی سوسیال دمکراسی و بدیل یونیونیستی آن در صفوف کارگران، آن را به عنوان کارآمدی نظام سرمایه داری در حل تناقضات خود ازجمله در ارتباط با بیکاری قلمداد میکرد. این تجربه محدود اشتغال کامل، با بروز بحران اقتصادی 1973، با دست بالا پیدا کردن نئولیبرالیسم و اقتصاد بازار جناح راست بورژوازی و افول سوسیال دمکراسی و اقتصاد دولتی، به تدریج رو به افول گذاشت، طوریکه یکی دو دهه بعد اثری از آن در جوامع شمال غرب اروپا باقی نماند. بگذریم که همان سطح محدود “اشتغال کامل” هم جزیره کوچکی در میان دریای بیکاری در مقیاس جهانی بود.

امروز حتی نظریه پردازان سوسیال دمکرات و کینزگرایانی نظیر پل کروگمن برنده جایزه نوبل اقتصاد هم از امکانپذیری اشتغال کامل صحبتی به میان نمیآورند. با این حال اتحادیه های کارگری و کل جنبش یونیونیستی و سندیکالیستی در اروپا در اعتراضات جاری علیه بیکاری، با تکیه به تجربه محدود “دولت رفاه” و “اشتغال کامل” سعی میکنند توهمات سوسیال دمکراتیک درباره اینکه سرمایه داری قادر به عبور از تناقضات خود هست را در صفوف طبقه کارگر اشاعه دهند.

تازه ترین نمونه را در تظاهرات 11 مارس 60 شهر اسپانیا شاهد بودیم که شعار اصلی آن چنین بود: “علیه بیکاری، شش میلیون دلیل برای یک نظام سوسیال دمکرات و دمکراسی مشارکتی”. سیاست سوسیال دمکراتیک اتحادیه ها که گویا “نظام سوسیال دمکرات” جوابگوی معضل اجتماعی بیکاری است، با اعتراضات رادیکال و میلیتانت نسل جوان بیکار اروپا که روزنه امیدی برای یافتن شغل نمیبینند و برای ایجاد تغییرات رادیکال در “وضع موجود” تلاش میکنند، تقابل آشکار دارد. در اعتراض دیگری در بروکسل که 15 مارس توسط اتحادیه های کارگری اروپا علیه بیکاری و سیاستهای ریاضت کشی اقتصادی دولتهای عضو اتحادیه اروپا سازمان یافته بود، یکی از فعالین کارگری بریتانیا در سخنرانی آتشین خود به “قربانی شدن نسل کاملی که نمیتوانند شغل پیدا کنند” اشاره کرد. این همان اروپا است که زمانی کوتاه سیاست اشتغال کامل را تجربه کرده است و اکنون اکثریت اهالی را از کار محروم کرده و به گفته مارکس از بازی کنار گذاشته است.

سازمانده کمونیست: در دنیای امروز و با توجه به بحران عمیق اقتصادی بیکاری بیش از هر زمان گسترش یافته است. کمونیستها چه سیاستی علیه بیکاری دارند؟ خطوط عملی سیاست کارگران کمونیست و پیشرو در جوامع کنونی چه باید باشد؟

فاتح شیخ: تعرض همه جانبه بورژوازی جهانی به طبقه کارگر و توده های محروم در پنج سال گذشته، ازجمله در عرصه اشتغال، در عین حال فراخواندن طبقه کارگر به نبردهای طبقاتی سرنوشت سازی است که در آن کارگران و نسل جوان معترض به “وضع موجود” به سنگربندی محکم دفاعی و فراتر از آن به تعرض متقابل در برابر تعرضات مستمر و پردامنه بورژوازی دست بزنند.

کمونیستها در عین اشاعه دیدگاه و نقد رادیکال و سوسیالیستی در ارتباط با بیکاری، مدافع در پیش گرفتن یک خط مشی فعال و سازمانیافته و متحدانه کارگری علیه بیکاری هستند. درست است که بیکاری رکن دائم و بازتولیدشونده مناسبات سرمایه داری است و تنها با انقلاب اجتماعی پرولتاریا و برقراری سوسیالیسم ریشه کن خواهد شد، با اینحال مبارزه کارگری علیه عوامل مستقیم بیکاری و پیامدهای آن، یک عرصه دائم مبارزه طبقاتی برای بهبود معیشت است که در سطح معینی کارساز و بهبودبخش است. این عرصه مبارزه طبقاتی باید توسط کمونیستها و فعالین رادیکال کارگری سروسامان داده شود.

نارضایتی وسیع و عمیق از این وضعیت، مبارزات و اعتراضات پراکنده و روزمره علیه بیکاری به اشکال گوناگون، یک داده اجتماعی جهان امروز است و از ظرفیت اعتراضی و انفجاری عظیمی برخوردار است. این ظرفیت اعتراضی، در صورت سروسامان یافتن میتواند به یک جنبش اعتراض اجتماعی علیه بیکاری ارتقاء پیدا کند. سروسامان دادن به چنین جنبشی بر اساس مبارزات و اعتراضات موجود، اکنون یک جبهه جدی نبرد طبقاتی کارگران علیه بورژوازی و دولت حاکم و یک وظیفه مبرم کمونیستها است. ظرفیت بالای این جنبش واقعی در بسیج بخش بزرگ پیکر طبقه کارگر و امکان سازماندهی علنی و توده ای زنان و مردان بیکار، همه کمونیستها را به یک پراتیک نقشه مند زودفرجام و پربازده در این عرصه فرامیخواند.

کمونیستها و رهبران و فعالین کارگری رادیکال سوسیالیست موظفند پرچم اعتراض اجتماعی گسترده، متحدانه، سازمانیافته و موثر علیه بیکاری را در مقیاس کل جامعه بلند کنند چون بیکاری فاجعه ای اجتماعی است که به کل جامعه زیان میرساند. فعال شدن و سامان گرفتن این عرصه از مبارزه طبقاتی، صفوف طبقه کارگر و توده های محروم را آگاهتر و متحدتر میکند و برای رویاروئی با تحولات سیاسی و بحرانهای انقلابی آتی در جامعه آماده تر میسازد.

 

جنبش علیه بیکاری با اتکا به اتحاد مبارزاتی کارگران شاغل و توده های بیکار، میتواند بورژوازی و دولتهای آن را زیر فشار بگذارند و در عرصه های اخراج و بیکارسازی، تعطیل مراکز کار و همچنین تحمیل پیامدهای بیکاری بر زندگی و مبارزه طبقه کارگر و محرومان جامعه، به عقب نشینیهای معینی وادارند. تجارب اعتراضات رادیکال کارگران فرانسه در دهه نود قرن پیش علیه بیکاری، برای همه بخشهای طبقه کارگر جهانی بسیار آموزنده است. کارگران بیکار و شاغل در فرانسه در تمایز روشن با سیاستهای سازشکارانه و پارلمانتاریستی اتحادیه ها، با اتخاذ تاکتیکهای “فراپارلمانی” و متکی به عمل مستقیم توده ای و اجرای آکسیونهای میلیتانت نظیر اشغال ادارات کار و موسسات عمومی و دولتی توانستند خواستهای متعددی در عرصه اشتغال را به بورژوازی و دولت فرانسه تحمیل کنند. تحمیل قانون 35 ساعت کار هفتگی در سطح جامعه در سال 2000، کاهش سن بازنشستگی در بعضی رشته ها ازجمله دستاوردهای اعتراضات رادیکال متکی به عمل مستقیم توده ای کارگران فرانسه است. متاسفانه پس از گذشت بیش از یک دهه هیچ بخش دیگر طبقه کارگر جهانی موفق به کسب چنان دستاوردهایی نشده است. سارکوزی در راس جناح راست بورژوازی فرانسه تلاش کرد بخشی از این دستاوردها را پس بگیرد که با مقاومت وسیع طبقه کارگر و نسل جوان مواجه گشت و سرانجام هم توسط همین نیروی اعتراض اجتماعی هم از قدرت بزیر کشیده شد.

سازمانده کمونیست: در ایران بیکاری به مرز انفجاری رسیده و هر روز با بستن مراکز صنعتی ابعاد گسترده تری می باید. نرخ گسترده بیکاری چه تاثیری بر مبارزه عمومی کارگران دارد و چگونه باید با پیامدهای آن مقابله کرد؟ آیا گسترش وسیع بیکاری و فقر به سیاستهای محافظه کارانه میدان میدهد و یا امکانات شورش و طغیانهای اجتماعی را تسهیل میکند؟

فاتح شیخ: بدون شک رسیدن میزان بیکاری به سطح یک فاجعه اجتماعی در ایران، خانه خرابی وسیعی برای کارگران بجا گذاشته است. یکی از پیامدهای چنین بیکاری وسیعی این است که بورژوازی و دولت، به خود جرات داده که با اعلام حداقل دستمزد سه بار زیر خط فقر، تعرض بیسابقه و بیشرمانه ای به طبقه کارگر را در دستور خود بگذارد. میزان حداقل دستمزدی که هفته گذشته اعلام شد به شوک بزرگی در جامعه و موج بلندی از نفرت و نارضایتی در صفوف طبقه کارگر شکل داد که هنوز ادامه دارد. با این حال کارگران میتوانند با مقابله متحدانه و سازمانیافته ورق را برگردانند و نه تنها جلوی تعرض بیشتر دولت و کارفرمایان را بگیرند بلکه برای تدارک تامین آمادگیهای لازم در جهت تعرض متقابل دست بکار شوند.

به موازات گسترش بیوقفه و روزافزون بیکاری در ایران، تلاش بورژوازی و دولت برای پائین نگاهداشتن دستمزدها و کل دریافتی بخش شاغل طبقه کارگر در واقع فراخوان به یک نبرد طبقاتی جدی نه فقط بر سر دستمزد و علیه بیکاری بلکه علیه کلیت نظام حاکمی است که از تامین حداقل معیشت طبقه کارگر سر باز میزند. نظامی که از تامین معیشت طبقه کارگر سر باز میزند باید توسط کارگر بزیر کشیده شود. دولت و بورژوازی در ایران با اعلام حداقل دستمزد سال 92 حکم بر ضرورت بزیر کشیدن نظام حاکم داده اند. این نظام تنها رژیم جمهوری اسلامی نیست، بلکه کل نظام وارونه سرمایه داری است. بزیر کشیدن جمهوری اسلامی تنها گام اول بزیر کشیدن نظام سرمایه با انقلاب کارگری است. این استراتژی طبقه کارگر انقلابی و کمونیسم انقلابی در ایران است.

اما در راستای پیشبرد این استراتژی، کمونیستها و فعالین کارگری موظفند نیروی اعتراض طبقه خود علیه دستمزد برده وار و علیه بیکاری را سازمان دهند و پیش ببرند. نباید پذیرفت بخش اعظم طبقه کارگر در روند بیکاری گسترده و روزافزون از بازار کار کنار گذاشته شود، همچنانکه دستمزد برده وار را نباید پذیرفت. اینکه بیکاری وسیع و پائین نگاهداشتن دستمزدها در سطح سه برابر زیر فقر گویا به محافظه کاری میدان میدهد، پایه واقعی ندارد. سرسپردگان بورژوازی در “خانه کارگر” و “شوراهای اسلامی” و امثال آنها این نتیجه گیری بی پایه را میگویند و رواج میدهند تا به هر درجه که بتوانند آن را متحقق کنند. وظیفه ناشریف آنها اشاعه محافظه کاری و دست به کلاه خود گرفتن در صفوف کارگران است، اما رسواتر از آن هستند که بتوانند به عنوان فاکتور خنثی کننده نفرت و اعتراض طبقه کارگر نقشی ایفا کنند. از طرف دیگر امکان شورش و طغیانهای اجتماعی در نتیجه انفجار نارضایتیهای انباشته شده کارگران و محرومان جامعه واقعی است. اما شرط به نتیجه رسیدن هر حرکت اعتراضی با هر درجه ای از شدت و فوران، وجود صف سازمانیافته و متحد رهبران و فعالین کارگری و کمونیست در راس و رهبری آن حرکت و تلاش برای سازمان دادن و سروسامان دادن به هر حرکت اعتراضی، حتی الامکان پیش از فوران و بطور قطع بلافاصله پس از بروز آن، با دخالتگری سازمانیافته و میلیتانت است. امروز در ایران شرایط واقعی برای پیشبرد یک اعتراض اجتماعی علیه بیکاری و علیه تعرض بورژوازی و دولت اسلامی آن برای تحمیل دستمزد سه برابر زیر خط فقر آماده است. کمونیستها و فعالین کارگری صاحب نفوذ در شبکه های مبارزاتی کارگری، موظف به سازماندهی و رهبری آن در راستای کسب پیروزیهای پی در پی و در جهت کسب آمادگی بیشتر و بیشتر برای پیشبرد استراتژی انقلاب کارگری هستند.

سازمانده کمونیست: حزب حکمتیست بر سیاست “اتحاد کارگری علیه بیکاری” تاکید دارد. منظور از اتحاد کارگری علیه بیکاری چیست و این سیاست را چگونه باید عملی کرد؟

فاتح شیخ: این سیاست درستی است، اما باید به پراتیک مشخص ترجمه شود تا بتواند سد و سنگر محکمی ایجاد کند؛ فعالین و رهبران کارگری صاحب نفوذ در شبکه های مبارزاتی خودشان باید آن را به صورت پروژه های سازمانیافته ای بدست بگیرند و پیگیری کنند. این چهار کلمه “اتحاد کارگری علیه بیکاری”، خودبخود معجزه نمیکند. به عنوان شعار و سیاست، سالهاست در فضای مبارزات کارگری ایران میچرخد اما مانند هواپیمایی است که در آسمان فرودگاه میچرخد و موفق به فرود نشده و هنوز روی زمین مبارزه جاری و متشکل طبقه کارگر پا سفت نکرده است.

هیچ سیاست و شعاری، هیچ حقیقتی، با پای خود راه نمیرود، از سر صرفا حقانیت و درستی ایده به نتیجه نمیرسد، بلکه باید توسط فعالین و رهبرانی بدست گرفته شود و به پراتیک درآید تا توده گیر گردد و بتواند در مناسبات کار و سرمایه تغییر ایجاد کند. کلید مساله در ایجاد اتحاد و تشکلی است که نیروی پراکنده کارگران بیکار (و دیگر بیکاران جامعه) را جمع و جور کند و با مبارزه کارگران شاغل علیه اخراجها و قراردادهای موقت و غیره بهم ببافد و آنها را در صف متحدی به حرکت در آورد. تجربه شوراهای بیکاران در تحرکات رادیکال کارگران فرانسه در دهه نود قرن گذشته میتواند آموزنده باشد. آنها ادارات کار و دیگر مراکز دولتی را به اشغال در میآوردند و خواسته هاشان را با سنبه پرزور مبارزات متشکل از راههای میلیتانت فراپارلمانی و فرااتحادیه ای به بورژوازی و دولت تحمیل میکردند.

سازمانده کمونیست: شعارها و پرچم سیاسی کارگران پیشرو و کمونیست در تقابل با بیکاری و سازماندهی مبارزه علیه بیکاری کدامند؟

فاتح شیخ: پرچم سیاسی کارگران پیشرو و کمونیست چه در مبارزه علیه بیکاری و چه در هر عرصه دیگر مبارزه طبقاتی باید بدوا یک پرچم پرولتری مستقل و متکی به استراتژی انقلاب کارگری برای برچیدن نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم باشد که گام اول آن بزیر کشیدن جمهوری اسلامی به نیروی متشکل و متحد طبقه کارگر انقلابی و توده های محروم و زنان و جوانان انقلابی است.

اما شعارهای معین جنبش علیه بیکاری، همانها هستند که در جنبش کارگری ایران کم و بیش شناخته شده اند. شعارهای اصلی جنبش اعتراض اجتماعی علیه بیکاری قطعا شعارهایی نظیر “کار یا بیمه بیکاری” و “اخراج و بیکارسازی موقوف” هستند که حول آنها شعارها و خواستهای دیگری در ارتباط با شرایط معیشت و کار کارگران در مناسبتهای گوناگون طرح میگردند. ازجمله در شرایط کنونی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

– ممنوعیت اخراج کارگران اعم از رسمی و قراردادی، پرداخت کامل آخرین دریافتی به کارگرانی که مراکز کارشان تعطیل میشود تا مقطع اشتغال جدید.

– بیمه بیکاری مکفی برای همه افراد آماده به کار فاقد شغل بالای 16 سال

– لغو و ممنوعیت قراردادهای موقت و سفید امضا

– کاهش زمان کار هفتگی به 35 ساعت در همه مشاغل به منظور کاهش فرسایش جسمی و روحی کارکنان و افزایش فرصت اشتغال در جامعه

– تقلیل سن بازنشستگی برای زنان و مردان به 55 سال

– افزایش سالانه حقوق بازنشستگی پابپای افزایش هزینه زندگی همراه با افزایش حداقل دستمزدها بر اساس رشد تورم و افزایش هزینه یک زندگی شایسته انسان  

– آزادی تشکل و اعتصاب و تظاهرات و تحصن

– …

باید تاکید کرد که رهبران و فعالین کارگری و کمونیست در محل، صاحب صلاحیت ترین مرجع، برای تعیین و تشخیص شعارهای مناسب این جنبش در شرایط گوناگون پیشبرد آن هستند.

***