حمید تقوایی – رابطه با غرب و چشم انداز اقتصاد ایران پس از رفع تحریمها

حمید تقوایی
رابطه با غرب و چشم انداز اقتصاد ایران پس از رفع تحریمها

دو سئوال از حمید تقوائی:

حسن صالحی: پس از اعلام اجرای برجام و لغو تحریم های اتمی جمهوری اسلامی دو طرف از کارساز بودن فعالیت دیپلماتیک در ارتباط با حل مناقشات منطقه ای حرف می زنند. باراک اوباما گفت: “من اصرار داشتم درباره ایران به دیپلماسی برگردیم. قبلا کندی، ریگان و دیگران هم از این روش استفاده کردند.” همچنین حسن روحانی گفت: “برجام به این معناست که دو طرفی که با هم اختلاف دارند، می‌توانند از طریق مذاکراه اختلاف‌ها را حل و فصل کنند”. با اینحال اوباما اضافه کرد: “حتی با اجرای توافق، می‌دانیم که اختلافات جدی بین ما و ایران وجود دارد. ایران منطقه را بی ثبات می‌کند و اسرائیل را تهدید می‌کند. حقوق بشر را نقض کرده و از تروریسم حمایت می‌کند.” از آن طرف روحانی هم تاکید کرد: “مردم ظلم و بدعهدی‌های فراوانی از آمریکا دیده‌اند و بنا نیست تنها به خاطر برجام به آمریکا اعتماد کرد.” می خواهم بپرسم که شما آینده روابط جمهوری اسلامی و آمریکا را پس از برجام چگونه می بینید؟

حمید تقوائی: موضوع برجام خنثی کردن دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای است و نه کل روابط آمریکا و یا غرب با جمهوری اسلامی. رژیم تحت فشار تحریمها و انزوای اقتصادی ناگزیر شد پروژه ای که صد ها میلیارد دلار برایش هزینه برداشته بود را برچیند و در عوض دول غربی هم قبول کردند که تحریمهائی که بخاطر پروژه هسته ای اعمال میشدند را لغو کنند. از نظر دولت آمریکا و غرب اهمیت و مطلوبیت برجام در رفع خطر تسلیح هسته ای حکومت اسلامی است و از نظر جمهوری اسلامی در رفع تحریمها. تاکید طرفین بر اهمیت و کارساز بودن دیپلماسی و مدالهائی که ازاین بابت به سینه خود میزنند به همین سطح محدود میشود اما حتی در همین سطح هم فراموش نمیکنند از اختلافات و بی اعتمادیها و غیره صحبت کنند.

رفع این اختلافات و بی اعتمادیها از نظر آمریکا مشروط به اینست که جمهوری اسلامی از سیاستها و فعالیتهای خود بعنوان نیروئی در جنبش اسلام سیاسی دست بکشد، تبلیغات ضد آمریکائی و ضد اسرائیلی خود را متوقف کند، و سیاستهایش را در منطقه خاورمیانه در چارچوب و هماهنگ با سیاستهای دولت آمریکا و هم پیمانانش به پیش ببرد. اینها پیش شرطهای عادی شدن رابطه غرب با جمهوری اسلامی است و روشن است که جمهوری اسلامی نمیتواند به این شرایط تن بدهد و جمهوری اسلامی باقی بماند. این به معنی برچیدن نه تنها پروژه هسته ای بلکه کل پروژه جمهوری اسلامی است. ما همیشه تاکید کرده ایم که ضد آمریکائی گری و غربستیزی یک خصوصیت هویتی و یک امر استراتژیک برای جمهوری اسلامی است و این مهمترین مانع بر سر راه نه تنها “عادیسازی رابطه با غرب” – امری که روحانی پس از امضای توافق وین بر آن تاکید میکند و خامنه ای مدام علیه آن موضع میگیرد و هشدار میدهد- بلکه مانع مهمی است در برابر آنچه حتی بعنوان نتیجه برجام – یعنی گشایش اقتصادی و گسترش سرمایه گذاری در ایران – به آن دل بسته اند.

حسن صالحی: اجازه بدهید مشخصا به همین جنبه اقتصادی بپردازیم. با لغو تحریم های اتمی علیه جمهوری اسلامی منابع مالی قابل توجهی که قبلا مسدود بودند آزاد خواهند شد و همچنین محدودیت صادرات نفت نیز برداشته می‌شود. حسن روحانی از “ثبات” در اقتصادی ایران حرف زده است و اینکه پول حاصل از لغو تحریم ها بهمراه تسهیلاتی که برای تجار و بخش خصوصی پس از پایان تحریم ایجاد می شود موجبات رشد اقتصادی کشور را فراهم خواهد آورد. آیا واقعا دوران پسا برجام دوره شکوفایی در اقتصاد ایران خواهد بود.؟ آیا بعنوان مثال اشتغال بیشتر و از میزان بیکاری کاسته خواهد شد؟ و آیا سرمایه گذاران خارجی ایران را برای سرمایه گذاری امن و با ثبات می دانند؟ (روحانی گفت تا کنون ۱۵۰ شرکت از ۵۰ کشور برای سرمایه‌گذاری به ایران آمدند)

حمید تقوائی: شرایط “امن و با ثبات” برای سرمایه گذاری اساسا امری سیاسی است. نفس غیر تسلیحاتی شدن پروژه هسته ای و لغو تحریمها و آزادی منابع مالی مسدود شده، جمهوری اسلامی را به نظامی “امن و با ثبات” برای سرمایه گذاری تبدیل نمیکند. ( هم اکنون جمهوریخواهان و منتقدین برجام در آمریکا اظهار نگرانی میکنند که منابع مالی آزاد شده صرف فعالیتهای تروریستی رژیم در منطقه بشود). ممکن است شرکتهای زیادی قصد سرمایه گذاری در ایران داشته باشند اما این هنوز چیزی را نشان نمیدهد. باید دید چه تعدادی نهایتا شرایط را برای سود آوری مناسب می یابند. شرایط نامساعد برای سرمایه گذاری در ایران با تحریمها شروع نشده است که با لغو آن بر طرف بشود.

نظام جمهوری اسلامی از همان آغاز و مدتها قبل از فعالیتهای هسته ای و اعمال تحریمها وضع اقتصادی وخیم و بی ثباتی داشت. امروز حتی مقامات دولت روحانی اعتراف میکنند و هشدار میدهند که رکود اقتصادی تشدید شده و اقتصاد به آستانه فلج کامل رسیده است و رفع تحریمها معجزه ای نخواهد کرد.

به نظر من علت این امر در پایه ای ترین سطح این واقعیت سیاسی است که جمهوری اسلامی از بدو بقدرت رسیدن تنها با ضد آمریکائیگری و مرگ بر شیطان بزرگ میتوانست خود را سر پا نگهدارد و امروز هم بقای رژیم در گرو ادامه همین غربستیزی و بویژه جهتگیری ضد آمریکائی- ضد اسرائیلی گری است. این خط و جهتگیری اجازه نمیدهد جمهوری اسلامی در سیاست و بازار جهانی ادغام بشود و موقعیتی حتی شبیه مراکش و اردن و ترکیه بدست بیاورد. امروز این تناقض به پارادوکس لاینحلی برای رژیم تبدیل شده است: از یکسو برای سهیم شدن در بازار جهانی و نجات از فلج و ورشکستگی کامل اقتصادی ناگزیر به عادیسازی رابطه با غرب است و از سوی دیگر برای حفظ هویت و موقعیتش در خود جامعه ایران، در منطقه و در جنبش اسلام سیاسی، نمیتواند از ضد آمریکائیگری خود دست بکشد. جناح روحانی – رفسنجانی و جناح خامنه ای – اصولگرایان دو سوی این تناقض را نمایندگی میکنند.

عامل دیگری که مانع شرایط امن و با ثبات برای کارکرد سرمایه ها است وضعیت ویژه اقتصادی ای است که در اثر بیش از سه دهه در انزوا و در حاشیه قرار گرفتن در ایران شکل گرفته است. یعنی یک اقتصاد مافیائی مبتنی بر ارز دو نرخی، قاچاق و بازار سیاه، رانت خواری، دست انداختن باندهای حکومتی و آیت الله های میلیاردر و وابستگانشان بر منابع ثروت و بنادر و فرودگاهها، سلطه و کنترل سپاه و فعال مایشائی آن بر بیش از هفتاد درصد اقتصاد کشور، دزدی و فساد بیسابقه و منحصر بفردی – بیسابقه و منحصر بفرد هم در تاریخ معاصر ایران و هم در مقایسه با کشورهای دیگر – که سرتاپای نظام را فراگرفته است و غیره و غیره! این یک نوع سرمایه داری متناظر با مرگ بر آمریکا است که شرایط را برای کارکرد و سودآوری سرمایه های خارج از این سیستم مافیائی نا امن و بی ثبات میکند. این واقعیت را در تحلیلها و ارزیابی های کارشناسان اقتصادی غرب و حتی اعضای کابینه روحانی در چند ماه اخیر نیز میتوان مشاهده کرد ( بعنوان نمونه رجوع کنید به یادداشت کوتاه من در مورد نامه سرگشاده چهار وزیر دولت روحانی و گزارش بلومبرگ نیوز در اکتبر سال گذشته).

در آخر باید بر یک نکته دیگر هم تاکید کنم. حتی اگر فرض بگیریم که علیرغم موانع فوق سرمایه گذاری در ایران گسترش پیدا کند، سودآوری و قابل رقابت بودن سرمایه ها مستلزم تشدید ریاضتکشی اقتصادی و لذا سفت کردن کمربندها وتحمیل کار شدید تر و دستمزد کمتر به کارگران است. براه افتادن چرخ سرمایه، یعنی سودآوری و تولید کالا با قیمت های قابل رقابت در اقتصادی که بیش از سه دهه است چرخهایش زنگ زده، تنها با “فداکاری” کارگران امکان پذیر است. حتی اگر رونقی برای سرمایه ها متصور باشد زندگی کارگران و توده مردم زحمتکش رونقی نخواهد داشت.