صدایی که خاموش نمی شود
یاشار سهندی
خطی از خون چهار باغ اصفهان در بهار ٥٨ را به جاده روبروی پالایشگاه بیدبلند٢ بهبهان در پاییز ٩٤ پیوند میدهد؛ خون کارگران، کارگران بیکار. کسانی که در جستجوی لقمه نانی به هر دری میزنند اما بیشتر وقتها درها بسته است. باید کارگر باشی تا این جمله را درک کنی:” آقا شما (اینجا) کارگر نمی خواین؟” و نگاه طرفت را تحمل کنی که تحقیر آمیز سر تا پایت را ورانداز میکند، بخصوص چشمانت را می کاود که بفهمد “سر به زیر” هستی یا نه. به بازوانت نظری می اندازد که قطر آن را بسنجد که چقدر میتواند از آنها کار بکشد. سر آخر بشنوی:” برو خدا روزی ات را جای دیگر بده، اینجا ما خودمان هم زیادی هستیم!” خیلی مهربان باشد بپرسد :” خب حالا چکارها بلدی؟” خیلی خوش شانس باشی فلانی را صدا بزند:” این آقا امروز مهمان ما است ازش تست بگیر کار را براش توضیح بده….” بعد از چند ساعت یا آخر روز ازتو بپرسد: “خب چقدر میخواهی؟” بعد از مدتها حس میکنی کاری یافتی نگرانی سراسر وجودت را میگیرد که با یک جمله همه چیز دود شود و هوا برود. من و من میکنی بعد بالاخره میگویی:” هر چه که ضابطه است! من فقط میخواهم کار داشته باشم….” ته دلت راضی نیستی سعی میکنی با پیش کشیدن سابقه کاری ات نرخ دستمزد را به طرف بفهمانی. او هم میگوید: “باشه خبرت میکنیم!” این جمله آخری عین برزخی است که خدواند سبحان برای بندگانش در نظر گرفته. هیچ وضعیت خودت را نمی دانی که چکاره این عالم هستی. عین یک گروگان. تمام سرنوشتش به دست گروگان گیر است. زندگی ات در اختیار اوست.
و سکوت و سکوت و سکوت در تکمیل جنایت دولت سرمایه داران. رسانه های فارسی زبان که ادعای بی طرفی دارند طبق منشورشان تشخیص دادند این که “خبر” نیست. اما اگر نوه یک جلادی که در کسوت پدربزرگش ظاهر شده برود یک جایی خودش را کاندید کند که یک روزی، تو یک مجلسی، اگر یک کسی مانند پدر بزرگ سرش را زمین گذاشت و به ملکوت اعلی پیوست، چه کسی را انتخاب کنند که کیان خونین نظام مقدس اسلامی بر قرار بماند؛ این اما میشود یک “بمب خبری”؛ که گویا حضور ایشان در انتخابات کذایی آن مجلس کذایی عین تحول اساسی در جامعه است.
جامعه ای که در پرتو قوانین سرمایه که رنگ اسلامی به خود گرفته یک روز خوش در بیش از سه دهه اخیر ندیده است. گلوله و زندان و شکنجه پاسخ سرمایه اسلامی است به کارگران. این شقاوت اما بی دلیل نیست، صدای کارگر ضعیف شده اما هرگز خاموش نشده. از بهار ٥٨ تا پاییز٩٤ این صدا طنین داشته. و برای خاموش کردن آن دولت سرمایه داران از ژسه و کلاش و کلت را بدون هیچ تردیدی استفاده نموده و هر بار کارگری درخون غلتیده، و اگر اینها همه کفایت نکرده، چوبه دار بر پا کرده اند.
دامنه صدای کارگران را اما باید وسعت داد. به وسعت همه جهان. اهالی روستای شهرویه بهبهان که مرتضی فرج نیا از ساکنین آنجا بود و در جریان حمله مزدوران حکومتی بقتل رسید، شنبه شب ٢٨ آذر ، کانال جدید را قرق کردند وتنها یک چیز میخواستند که صدایشان طنین یابد و به گوش همگان برسد. این مردم نشان دادند که چگونه باید از یک رسانه کمونیستی (کارگری) استفاده کرد تا صدای کارگر انعکاس لازم را داشته باشد. مسئولان جنایتکار جمهوری اسلامی مدعی هستند اهالی این روستا زیاده خواه هستند و نمی خواهند جا برای استخدام دیگر اهالی منطقه باشد! برای همین دست به اسلحه بردند و نیروی انتظامی در دفاع از خود یک نفر را کشته و یک نفر دیگر به شدت زخمی شده و چند نفر دستگیر شدند! اما حضور پر رنگ مردم منطقه در رسانه خودشان، کانال جدید؛ نگذاشت که این جنایتکاران قِصِر در بروند. و بیش از هر چیز نشان دادند که کارگر در ایران خاموش نیست. وجود همین رسانه و حیات آن انعکاس این وضعیت است که کارگر در ایران در مقابل سرمایه بی دفاع نیست و این یک تحول اساسی در جامعه ایران است. شنبه شب اهالی شهرویی بهبهان نشان دادند که چگونه باید صدای کارگر را رساتر فریاد کرد.
برنامه ای برای توسعه استثمار و اراده لازم برای تغییر
یاشار سهندی
برنامه ششم توسعه جمهوری اسلامی به میمنت و مبارکی آماده شد! جمهوری اسلامی خیلی زور میزند که چهره یک حکومت متعارف سرمایه را به خود بگیرد. تا حالا پنج تا از این برنامه ها ارائه داده که بجز در یک مورد، در بقیه مواردی که “در افق توسعه”ای در نظر گرفته شده، به اهداف مورد نظر نرسیدند. قرار بود ایران یا بشود ژاپن اسلامی یا چین اسلامی یا حداقل ترکیه ( که این یکی خودش مدعی اسلام هم هست!) یا آنچنان که آرزوی اقتصاددانان اسلامی سرمایه است بشود “قدرت نوظهور اقتصادی”؛ خیال خامی که خود اقتصاددانان میدانند این از جمهوری اسلامی بر نمی آید. البته ایشان میگویند که “اراده لازم” در این حکومت وجود ندارد، اما واقعیت چیز دیگری است. حکومت که شالوده آن بر غارتگری شکل گرفته تنها اراده ای که دارد چگونگی چپاول ثروت مردم است. روزی که “اراده لازم” مورد اشاره شکل بگیرد، آن روزی است که عملا این حکومت به نفی خود رسیده باشد!
بهرحال، اگر در این برنامه ها بطور مثال اشاره شده “توسعه با توجه به مسائل زیست محیطی”؛ تنها کاری که نمی کنند ( و نکردند) همین توجه به حفظ محیط زیست است. چنانکه طی پنج برنامه، “برنامه پنج ساله توسعه”، عملا “سرزمین ایران” را به جایی رساندن که به سوی بیابان شدن سریع پیش میرود و قابلیت سکونت را دارد از دست میدهد. اگر در برنامه اول اشاره کردن باید مناطق جنگ زده بازسازی شود اما در عمل جز اینکه ستادهایی در این رابطه تشکیل دادند که محلی برای بلعیدن بودجه های هنگفت شد و کار مهمی صورت ندادند. تنها در یک مورد هر آنچه در برنامه در نظر گرفته شده ، مو به مو اجرا کردند و هر برنامه از برنامه قبلی بر شدت آن افزودند و آن ارزان کردن نیروی کار در ایران است. اسم این را گذاشتند “توسعه انسانی” و بر اساس تزهایی مانند کم کردن اتکا بودجه بر “در آمد نفتی” هجوم وسیعی را به سطح معیشت کارگران سازمان دادند و این همه را به پشتوانه نیروی امنیتی و نظامی و قضایی ممکن کردند.
برنامه ششم توسعه حکومت ادامه همان برنامه هایست که بر شدت فشار به طبقه کارگر افزوده است. طبق این برنامه قرار است که کارگران ١٨ تا ٢٩ ساله چون از نظر ایشان”کارآموز” محسوب میشوند اساسا همه جور در اختیار کارفرما باشند تا ایشان هر گونه صلاح دید با ایشان رفتار کند بخصوص درمورد دستمزد. بدون هیچ پروایی اعلام کردند که پایه دستمزد این کارگران باید ٢٥ درصد کمتر از حداقل پایه حقوق رسمی باشد. بر طبق این سند قرار است بر سن بازنشستگی دو سال و نیم افزوده شود.
اقتصاددانان مدام بر “اصلاحات ساختاری” تاکید میکند و برنامه ششم توسعه حکومت با توجه به این توصیه است که چنین بی رحمانه توده کارگران را هدف گرفته است. برای اینکه “الزامات اجرای” آن فراهم شود حکومت اسلامی بر شدت سرکوبگری کارگران افزوده است. شلیک به سوی کارگران بیکار در بهبهان که فقط خواستار داشتن کار بودند نمونه گویای از اصلاحات ساختاری حکومت است. بازداشت فعالین کارگری مانند جعفر عظیم زاده در راستای فراهم نمودن “زیر ساخت” برای سود آوری بیشتر سرمایه است. اگر قوه قضائیه حکومت در بیانیه رسمی اعتصاب را ممنوع و “مرتکبین به آن” را به شدت تهدید به زندان میکنند در راستای “بهبود فضای کسب و کار” است. اگر وزارت نفت قرارداد ٧ هزار کارگر را یک طرفه و یک شبه لغو میکند اقدامی است برای “بستر سازی حضور سرمایه خارجی” است.
برنامه ششم توسعه جمهوری اسلامی اعترافی است که در دوران “پسا تحریم” نه تنها بهبودی در زندگی کارگران روی نمی دهد بلکه بر شدت فشار به طبقه کارگر افزوده میشود. این برنامه تاکیدی است بر اینک کلیدهای دولت تدبیر و امید نه تنها هیچ قفلی را برای کارگر نمی گشاید بلکه قفلهای محکم تری بر زنجیری که بر دست وپای کارگران است، میزند. و از این قفلها به ضرب توان همه قوای امنیتی و نظامی محافظت میشود. قفلی از این زنجیرها باز نمی شود مگر به اراه خود کارگران. این “اراده لازم” در نزد کارگران است. نشانه های این اراده را میتوان در طومار ٤٠ هزار امضا دید، میتوان نشان های آنرا در اعتصابات روزمره کارگران مشاهده کرد و میتوان در تشییع جنازه کارگران در بند سراغ گرفت که سرود پیروزی کارگران را فریاد میکنند. میتوان در اعتراضات گسترده معلمان جستجو کرد. در اعتراض وسیع مردم در بهبهان ودر تشییع جنازه کارگر بیکاری، که در پی یافتن کار جانش را ستاندند میتوان به عینه این را ملاحظه کرد که طبقه کارگر در ایران چه پتانسیل عظیمی برای تغییر وضعیت ستمگرانه کنونی دارد.