سیاوش دانشور – “نه” به مضحکه انتخابات بخش اول

“نه” به مضحکه انتخابات

بخش اول

سیاوش دانشور

در اسفند ماه سال جاری، رژیم اسلامی مجددا بساط مضحکه انتخاباتی اش را پهن میکند. قرار است دو “انتخابات” مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی همزمان برگزار شود. ناظران سیاسی و بویژه جریاناتی که منفعت سیاسی و مادی شان در تقویت جناحی از رژیم است، از این دو انتخابات مشخص با عناوین “سرنوشت ساز” و “دوران ساز” نام میبرند. ضروری است از موضع منافع کارگری و کمونیستی و اردوی انقلابی و سرنگونی طلب، با نگاهی به صحنه سیاسی، یکبار دیگر استدلالهای جریانات طرفدار حکومت اسلامی را مرور و بر مبانی یک سیاست فعال و پیشرو در مناسبت “انتخابات” تاکید کنیم.

کدام “انتخابات”؟

در ایران تحت سلطه ارتجاع اسلامی مطلقا انتخابات وجود خارجی ندارد. در قانون این رژیم احزاب سیاسی از راست تا چپ و کمونیست غیر قانونی و “منحله” اند. رهبران اپوزیسیون در لیست ترور قرار دارند و از پیش “مهدورالدم” و “محارب” و “ملحد” اعلام شده اند. تشکیل سندیکا و شورا و ایجاد سازمانهای کارگری ممنوع است. رهبران و فعالین جنبش کارگری یا در زندان اند و یا “بجرم” اعتصاب و طلب حقوق کار انجام شده تحت تهدید و پیگرد و شلاق اند. اخیرا هم اعتصاب به نام نامی “امنیت ملی”، یعنی امنیت سود و سرمایه، بار دیگر ممنوع اعلام شده است. در دوره خمینی اعتصاب کارگری “حرام” بود و بعد از بیش از سه دهه در به همان پاشنه میچرخد. ایجاد سازمانهای مستقل زنان ممنوع است. تشکیل هر جلسه و تجمع و تشکل و کانون از معلمان و وکلا و نویسندگان و غیره با قوه قهریه و زندان و پرونده سازی جواب میگیرد. نه فقط شهروندان “عادی” بلکه خود کسانی که در سرپانگهداشتن این رژیم علیه مردم مرتکب جنایت شدند، احزاب اسلامی و درون حکومتی، نیز بخشا ممنوع اند. تنها لایه قلیلی از جنایتکاران حساب پس داده و پاره تن رژیم و شیعه اثناعشری و جانفدای نظام اسلامی، که آنهم تازه باید توسط نهادهای مافیائی در هر دوره تائید شوند، میتوانند در این معرکه گیری اسلامی حضور یابند. اسم این “انتخابات” نیست. این یک مضحکه تمام عیار است. این نمایش تحقیر شعور مردم است. این توهین به هر نوع انتخابات حتی با معیارهای انتخابات در جوامع بورژوائی است. اطلاق “انتخابات” به این مضحکه تمام عیار، سهوا یا آگاهانه، تنها کردیت دادن به جمهوری اسلامی و تلاشی برای تداوم سلطه خونین این نظام بر مردمی است که برای سرنگونی آن لحظه شماری میکنند.

دو فاکتور جدید

چرا بزعم تحلیلگران سیاسی و رسانه ها و جریانات طرفدار رژیم این دو “انتخابات” مشخص مهم و “سرنوشت ساز” تلقی میشود؟ یک فاکتور وضعیت سلامتی خامنه ای و موقعیت جدید خط مشی رفسنجانی است. رفسنجانی کسی بود که بعد از مرگ خمینی که چسپ درونی نظام بود، توانست با به رهبری نشاندن خامنه ای نظام را از یک دست انداز تُند عبور دهد. آن سالها دوره پسا سرکوب خونین انقلاب و بیرون آمدن از جنگ ایران و عراق بود. اینبار وضعیت بشدت متفاوت است. نظام اسلامی مثل جگر زلیخا هزار پاره است. خامنه ای هرچند ادای رهبری درمیاورد اما میان خود حکومتی ها هم آتوریته ای ندارد. تشدید مخالفت اکثریت عظیم مردم با کل این نظام و بحرانهای عمیق اجتماعی و اقتصادی که سر راهشان کمین کرده اند بجای خود محفوظ. مرگ خامنه ای میتواند موجبی شود که هر کسی ساز خود را کوک کند و بعبارتی تقابل باندهای حکومتی به مرز تعیین تکلیف قطعی و خونین برسد. بزعم دو جناح اصلی حکومت، هر جریانی بتواند مجلس دایناسورها موسوم به مجلس خبرگان را تحت کنترل خود بگیرد، مجلسی که یک وظیفه اصلی اش “تعیین و نظارت بر رهبر” است، میتواند آینده و مسیر نهائی جمهوری اسلامی را رقم بزند. فعلا عمده افرادی که قرار است به خامنه ای “نظارت” کنند توسط خود وی تعیین میشوند. در فقدان چنین وضعیتی، یعنی بیماری خامنه ای و احتمال مرگ قریب الوقوع وی، نه برای حکومتی ها و نه برای اپوزیسیون طرفدارشان، “انتخابات مجلس خبرگان” فاقد اهمیت و تحلیل استراتژیک بود. تشدید تقابل با رفسنجانی و اطرافیان وی در درون رژیم در اینجا نهفته است.

فاکتور دوم، دولت روحانی و موقعیت اش در درون رژیم بعد از “توافق هسته ای” است. در تحلیلهای رایج، وجود یک مجلس با اکثریت خط “اعتدال” در کنار دولت میتواند روزنه ای برای تخفیف و رفع بحران و بن بست فلج کننده جمهوری اسلامی باشد. بعبارت دیگر، عروج مجدد طیف موسوم به “اصلاح طلب، میانه رو، معتدل” از خاتمی تا رفسنجانی و اخیرا “اصولگرایان معتدل” در کنار یک مجلس خبرگان متشکل از آخوندهای متمایل به این خط مشی، هم دریچه حفظ و بقای نظام است و هم میتواند کمابیش سیمای آینده و مسیر سیاسی جمهوری اسلامی را تعیین کند. این تبئین البته با سیاست پراگماتیستی آمریکا و دول غربی راجع به تغییرات مرحله ای و از درون در جمهوری اسلامی نیز انطباق دارد.

جایگاه سیاست روسیه

مضاف به دو فاکتور فوق، اخیر در متن تشدید جنگ و بحران در منطقه عامل دیگری وارد تصویر شده است و آن سیاست فعال روسیه در رقابتهای جهانی و منطقه ای است. روسیه بعنوان یک متحد جمهوری اسلامی در بحران سوریه و بعنوان یک شریک تجاری، برای دو جناح و بیش از همه برای خامنه ای و طرفدارانش حکم چتر نجات را دارد. برای خامنه ای و شرکا که نگران پیامدهای سیاسی و اجتماعی توافق هسته ای اند که خود را در جارگُن “نفوذ” بیان میکند، همکاری و همپیمانی بیش از پیش با روسیه در قلمروهای سیاسی و اقتصادی و نظامی، میتواند موقتا دست و پای جناح طرفدار تقویت رابطه با آمریکا و دول غربی را ببندد و هم در بحران سوریه و حفظ حکومت بعث بشار اسد که برای رژیم اسلامی حیاتی است نقش ایفا کند. برای روحانی و رفسنجانی و شرکا، بحران سوریه و تشدید جنگ در منطقه سیاست انتظار را دامن میزند. سیاستی که قبل از توافق هسته ای آگاهانه توسط کل رژیم و بویژه این جناح پُمپاژ میشد و بدنبال اعلام توافق بی اثر شد. تشدید بحران و جنگ در منطقه بار دیگر به کمک خط مشی انتظار آمده است و برای دو جناح ارزش مصرف دارد.

هم “شرقی”، هم “غربی”!

زمانی خمینی و جریان اسلامی با شعار “نه شرقی، نه غربی” خود را تبئین میکرد. “نه شرقی” در آندوره خصلت آنتی کمونیستی اسلام سیاسی را بیان میکرد و اساسا بدلیل همین خصیصه مهم در متن دوران جنگ سرد شانس پرتاب شدن به قدرت را یافته بود. “نه غربی” البته حرف مُفت بود چون جمهوری اسلامی برخلاف تبلیغات رایج حکومتی و تبئین رسانه های قلم بمزد، یکی از دست سازترین و وارداتی ترین و آمریکائی ترین حکومتها در تاریخ ایران است. بدون حمایت آمریکا و دول غربی در گوادلوپ و بدون جد و جهد رسانه های غربی از نوع بی بی سی امروز و نشاندن تصویر “آقا” در ماه و بدون حمایت سنگین دیپلماتیک و رسانه ای و مالی و سیاسی از جریان اسلامی، محال بود یک نیروی حاشیه ای در متن انقلاب ۵۷ ایران بقدرت برسد. طنز تاریخ اینست که بدنبال تمجید خامنه ای از ولادمیر پوتین و تکرار آن توسط عناصر امنیتی و نظامی حکومت، اینبار یک ویژگی جناح بندی حکومتی در ایران حول طرفداران “شرق” و “غرب” شکل میگیرد.

جایگاه سیاست روسیه و در حاشیه آن ذوق زدگی پرو پوتینی توده ایسم را باید مستقل از مضحکه انتخابات رژیم اسلامی تبئین کرد. اما تا به این بحث مربوط است، اشاره فوق برای نشان دادن تناقضات جمهوری اسلامی و تقابل سیاست خامنه ای – رفسنجانی در مناسبت دو “انتخابات” مجلس خبرگان و شورای اسلامی و استفاده دو جناح از عامل سیاست روسیه در بحران منطقه بود.

نقش سپاه پاسداران

در تحلیلهای سیاسی رایج حتی در میان چپ نقش سپاه پاسداران بدرجات مختلف پر رنگ است. معمولا “خامنه ای و سپاه” بعنوان یک جناح تصویر میشود و یا میزان قدرت اقتصادی سپاه و دخالتش در قلمروهای مختلف اقتصاد مورد مجادله است. بحث مکان سپاه پاسداران در اقتصاد ایران، در “اقتصاد سایه”، “اقتصاد قاچاق” و اقتصاد غیر قابل کنترل را باید به وقت دیگری واگذار کرد. فقط این را باید اشاره کرد که تکرار فرمول “جناح خامنه ای و سپاه” بیانگر یک نوع تسلیم به چهارچوب و تحلیل اصلاح طلبی- توده ایستی در تبئین جناح های حکومت اسلامی است. این فرمول بیشتر نگرانی بخشی از بورژوازی ایران که طرفدار هدفمند کردن و قابل بررسی کردن اقتصاد است را منعکس میکند تا اینکه به یک واقعیت سیاسی کنکرت اشاره داشته باشد.

هدف من اینجا اشاره به عملکرد سپاه و لایه ای از سرمایه داران نوظهور در ایران در شرایطی است که دیگر خامنه ای از صحنه حذف شده است. به نظر من کل تحلیلهای رایج برای تسخیر مجلس خبرگان با هدف تعیین “رهبر” یا “شورای رهبری” که نقش خمینی و خامنه ای را ادامه دهند، پوچ و پادرهوا است. بگذارید این سوال را بویژه برای کسانی که مفتون قدرت سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی سپاه هستند طرح کنیم که چه تضمینی وجود دارد بعد از مرگ خامنه ای سپاه به اتوریته جریانات متفرقه درون حکومتی تمکین کند؟ بویژه این سپاه امروز جوانان ایدئولوژیک و خشکه مقدس دوران جنگ نیستند. اینها مشتی سرمایه دار، باندهای امنیتی و اطلاعاتی اند که قدرت نظامی و دستگاه وسیع سرکوب را نیز در اختیار دارند. اگر برای حزب اللهی ها از تسخیر سفارت آمریکا تا متحول شدن به اصلاح طلبان حکومتی و “دگر اندیش” پوپری قریب دو دهه وقت لازم بود، برای فرماندهان سپاه پاسداران ریش تراشیدن و شبیه ارتش مصر شدن چند سال هم نیاز ندارد. اگر آمریکا بتواند روی نیروئی در آینده و در متن تشدید بحران حکومتی حساب باز کند، این نه اصلاح طلبان بلکه سپاه پاسداران است که میتواند با قهر از سرمایه داری ایران در مقابل تعرض چپ دفاع کند. سپاه پاسداران خود را برای ورژن بیشتر نظامی و کمتر آخوندی جمهوری اسلامی آماده میکند و تمام آه و ناله های امثال روحانی از “تجمیع پول و قدرت و اسلحه در یکجا” از همینجا ناشی میشود.

مضحکه انتخابات جمهوری اسلامی برای طرفداران نظام و جریانات پرو رژیم، که تمام زندگی و مشغله سیاسی شان اینست که کارگر و مردم زحمتکش را از سرنگونی و انقلاب دور کنند، حتما مهم است. منفعت سیاسی شان اینطور حکم میکند. اما برای دهها میلیون مردم اسیر فقر و فلاکت، برای دهها میلیون زن اسیر آپارتاید و سرکوب روزمره، برای شش هفت میلیون بیکار، برای جوانان بی آینده، برای میلیونها نفر که اسیر تن فروشی و اعتیاد اند و برای خیابان خوابها و مردم گرسنه پشیزی ارزش ندارد. تبلیغ برای شرکت در مضحکه انتخابات رژیم اسلامی تنها مُهر تائید زدن به تداوم جنایت و بردگی و فقر عمومی است.

ادامه دارد …

۳ دسامبر ۲۰۱۵