موقعیت و موانع جنبش های اعتراضی
شباهنگ راد
جامعۀ ایران برای میلیون ها انسان بسیار تنگ و بسته است. تلاش برای تهیۀ بدیهی ترین نیازهای اولیۀ زندگی، به کار بسیار شاقی برای کارگران، زحمت کشان و دیگر محرومان تبدیل گشته است. چرخۀ زندگیِ قربانیان نظام امپریالیستی در لولای سرمایه داران مفتخوار، گیر کرده است و دارد، زخم های شان را عمیق و عمیقتر می کند. وعده های سرخرمن دولت های رنگارنگ نظام هم، درمانی برای دردهای بی شمار مردم نیست. همه، در فکر و در پی ریختن سیاست های تازه، به منظور تعرض به دستمایه های ناچیز توده های ستمدیده اند. فشارها یکی پس از دیگری، به در, خانۀ سازنده گان اصلی جامعه کمین کرده است و دارد شیرازۀ زندگی آنانرا از هم می پاشاند. تلاش ها برای دستیابی به حقوق پایمال شده، بی ثمر و هزینه پرداز است. نظام در پی تعرض، و در پی بقای خود است و در مقابل، اعتراضات و مبارزات اصناف و قشرهای متفاوت جامعه، پراکنده، کم دامنه و بی ارتباط با یکدیگر دارند به مقابله، با سیاست های تعیین شدۀ نظام و مدافعین آن می پردازند. شکی در آن نیست که موقعیت جامعه، موقعیت اعتراضی ست و مردم از تحمیل سیاست های استثمارگرایانۀ سردمداران نظام، کلافه اند.
دهه هاست که روند اقتصادی – سیاسیِ جامعه، یک سویه شده است و میلیون ها انسانِ دردمند، دارند بار بُحران نظام سرمایه داری وابستۀ ایران را بدوش می کشند. به طور یقین این جامعه و مناسباتِ دلبخواۀ محرومان نیستُ، به همین دلیل، مردم خواهان تغییر اوضاع ناهنجار زندگی خویش اند. اعتراضات متعدد کارگران بر سر اخراج های بی رویه، مبارزه برای دستیابی به حقوق های معوقه، نارضایتی زنان، مقابله دانشجویان با سیاست های پلیسی درونِ دانشگاه ها، بیکاری و بیکارسازی روزانه، گسترش فقر و فحشاء و کودکان کار و خیابانی، وجود 10 میلیون حایشه نشین شهرهای کشورُ، 200 هزار کارتن خواب – و آنهم – در منطقۀ یک تهران را می توان، از زمره سیاست های خانه خرابکنی دانست، که سران نظام به میلیون ها انسان رنج دیده حقته نموده اند.
بی تردید ابعاد ناهنجارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، در زیر سلطۀ نظام جمهوری اسلامی، بسیارُ بسیار، فراتر از موارد فوق است. پروندۀ جنایت کاری های سردمداران نظام هم، پیرامون مطالبات ابتدائی میلیون ها انسانِ درونِ جامعه، بسیار قطور می باشد و امّا آنچه پیداست، آن استکه مردم به شدت مخالف سیاست های سرکوبگرایانۀ نظام اند و به سهم خود و هر از چند گاهی، به منظور بازستانی مطالبات دیرینۀشان، به مقابله با حاکمان برخاسته اند. اعتراضات گسترده و وسیع زنان در اوان بر سر کار گماری رژیم جمهوری اسلامی، اعتراضات و اعتصابات بی وقفه و روزانۀ کارگران، جنبش گسترده و مسلحانۀ ترکمنصحرا و کُردستان در چند سالۀ آغازین حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، مقابله و رو در رویی دانشجویان و آن هم در تقابل با “انقلاب فرهنگی”، ایستاده گی و درگیری خونین مردم در برابر افزایش بنزین و به تبع آن، آتش زدن پمپ بنزین ها و صدها مورد از این دست تظاهرات و خیزش ها، نشاندهندۀ افکار درونی و هم چنین نمایانگر پیگیری خواست واقعی میلیون ها تودۀ ستمدیده از سردمداران رژیم جمهوری ست؛ اعتراضاتی که جدا از به تقلاء و به مخمصه انداختن سران نظام، در بطن خود حامل فرصت سوری ها و سوءاستفاده های مدافعین و حامیان نظام سرمایه داری هم بوده است.
البته لازم به تاکید استکه اوضاعِ در هم ریختۀ سیاسی – اقتصادی، مختصِ جامعۀ ایران نه بوده و نمی باشد و تمامی نظام های سرمایه داریِ سرتاسر جهان، با بُحران، با تنش و با رو در رو شدن جنبش های اعتراضی و حق طلبانه مواجه اند. بر این اساس موقعیتِ جهانِ سرمایه داری، به تار موئی بند است و به موازات آن، نمادهای آماده گی اعتراضی میلیادرها انسان را هم می توان، در همه جا و بویژه در جامعۀ ایران به عینه مشاهده نمود. دهه هاست که اعتراض و نارضایتی مردم، به شاخصه های دنیای کنونی تبدیل گردیده است و هم چنینُ، با صراحت تمام می توان اعلام نمود که دهه هاست، جنبش های اعتراضی نه در عرصۀ ذهنی، بل در عرصۀ عملی، با موانع جدی ای رو در رو می باشندُ، قطعاً تا زمانی که، موانع عملی در برابر کارگران، زحمت کشان و دیگر ستمدیده گان بر چیده نه شود، نه تنها محرومان به حقوق دیرینۀ خود دست نهخواهند یافت، بلکه زندگی شان تباه تر، و انجام انقلاب با تأخیر بیشتری روبرو خواهد شد. نمونه های زندۀ چنین سیاستِ خانه خراب کنی را می توان در منطقۀ خاورمیانه رویت نمود. تخریب، یکی پس از دیگری دارد از هم پیشی می گیردُ، از یک سو، آماده گی مردم برای تغییر اوضاع ناهنجار زندگی شان، زنده، به روز و دائمی ست، و از سوی دیگر، ناآماده گی جنبش های روشنفکری و دیگر مدافعین مردم هم، همچنان زنده، دائمی و به رویه و به خصیصۀ پذیرفته شدۀشان تبدیل گردیده است.
پُر واضح استکه عامل وضعیت غم انگیز زندگی و معیشت مردمی و هم چنین موانع اصلی جامعۀ پیشرونده، نظام های سرمایه داری ای، هم چون نظام جمهوری اسلامی ست؛ پُر واضح است که این نظام ها آمده اند و آماده اند، تا با موانع تراشی های صد چندان برای توده های ستمدیده، منفعت حاکمان و طبقۀ سرمایه داری را حفظ نمایند؛ متعاقباً پُر واضح است که، کمترین توقع و انتظاری فراتر از آن چه تاکنون، نظام جمهوری اسلامی در برابر خواسته های بنیادی میلیون ها انسان رنجدیده انجام داده است، نیست. در حقیقت جمهوری اسلامی را برای سرکوب جنبش های رادیکالِ مردمی بر سر کار گمارده اند و به حق، جنایت کاری های سردمداران رژیم را نمی توان در چند دهۀ حاکمیت شان، به طور دقیق و تماماً به تصویر کشید. سران نظام بردوام اند، به این دلیل که سیاست سرکوب را در سر لوحۀ وظایف خود قرار داده اند؛ بر سر کاراند، به این دلیل که، خلاء و شکافِ بس عظیمی بر فضای سیاسی جامعۀ ایران حاکم گردیده است. به بیانی روشن تر، به دلیل فقدانِ تشکلات سازمانیافتۀ کمونیستی در درون و آنهم در زمان تعرضات بیوقفۀ نظام، سران جمهوری اسلامی را، در مقامی قرار داده است، تا موقعیت رشد یابندۀ جنبش های اعتراضی را به سوزانند؛ جنبش ها و اعتراضاتی که تاکنون، فرصت های بی شماری را – و بنابه دلائل متفاوت – از دست داده اند و به طور قطع، تداوم آن می تواند، مسیر جامعۀ ایران را، به مسیر, جوامع ای هم چون، افغانستان، عراق، لیبی و سوریه و غیره سوق دهد.
در هر صورت اوضاع سیاسی جامعۀ ایران تعریف آنچنانی ای نه دارد و بی دلیل هم نیست که راست ها و مخالفین درونی نظام جمهوری اسلامی، دارند ریاکارانه خود را در رکاب مدافعین مردمی قرار می دهندُ، تا افکار عمومی را به مسیر خودخواستۀشان سوق دهند؛ راست ها و مخالفینی که هر یک و به سهم خود، بر بار معضلات و مشکلات توده ها افزوده اند و دارند، به عنوان سوپاپ اطمینان طبقۀ سرمایه داری نقش آفرینی می نمایند. به دیگر سخن، و علیرغم ادعاهای واهی راست ها و دولت های رنگارنگ، ماشین سرکوب نظام جمهوری اسلامی هم، نه تنها از حرکت خود باز نایستاده، بلکه بر شتاب و بر سرعت خود افزوده است. این نظام، نزدیک به 4 دهۀ حاکمیت اش، نشان داده است که، به هیچ صراطی مستقیم نیستُ، زبان و منطق اش، زور و مثله نمودن بدن های مخالفین نظام می باشدُ، طبعاً در چنین مناسبات و نظامی، طرح و بیان هرگونه مبارزۀ قانونی، و یا طرح شعارهای مستقلِ کارگری و دیگر نهادها و ارگان های وابسته به مردمی، پوچ، نادرست و انحرافی ست؛ هم چنین به اثبات رسیده است که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، هیچ یک از نهادها و ارگان های مستقلِ، خلافِ ارگان ها و نهادهای علم شده از جانب خودی ها را، نه تنها به رسمیت – نه شناخته و – نمی شناسند، بلکه با شدیدترین شکل ممکنه، به قلع و قمع آنها – پرداخته و – می پردازند. بنابراین، طرح شعارهای ناممکن و غیر عملی، هزینه ها را بالاتر خواهد بُرد و تبلیغ بیش از این، آنها، به معنای گوشت دم توپ قرار دادن عناصر رادیکال و مبارز است. ناگفته نه ماند که نظر بر آن نیست، تا طبقه و یا اقشار متفاوت را، دعوت به مبارزۀ مخفی و یا غیر علنی نمود، بلکه جانِ کلام در آن است، تا نماینده گان سیاسی و پیشروان طبقه و اقشار متفاوت انقلابی، با اتخاذ اشکال صحیح و کارساز مبارزاتی، جنیش های اعتراضی را – و آن هم متناسب با قانونمندی های حاکم بر جامعه -، به مسیر پیشرونده و هدفمند سازمان دهند؛ اشکال و تاکتیک های مبارزاتی که، هم زمینه های شناسائی و سرکوب را محدود و محدودتر نماید، و هم بر ضمانت رشدیابی مبارزات کارگری – توده ای بی افزاید. تنها در پرتو اتخاذ چنین تاکتیک و انتخابی ست که فضای جامعه تغییر، و هم چنین چرخۀ سیاست، به سمت منافع میلیون ها انسان دردمند به حرکت در خواهد آمد.
نوامبر 2015
آبان 1394
بر گرفته از پیام سیاهکل شمارۀ 30 – سازمان نوزده بهمن