سیاوش دانشور – ترور در پاریس و پیامدهای آن ضرورت عروج یک پلاتفرم سوسیالیستی

ترور در پاریس و پیامدهای آن

ضرورت عروج یک پلاتفرم سوسیالیستی

سیاوش دانشور

عملیات تروریستی در پاریس که منجر به کشته شدن ۱۲۹ نفر و زخمی شدن ۳۵۰ نفر شد، سرآغاز دور جدیدی از کشمکش تروریستی و صفبندی جدیدی در سیاست بین المللی است. تروریسم مدتهاست که به یک جزء لاینفک زندگی مردم جهان تبدیل شده است. اما عملیات پاریس این فرصت را به تروریسم دولتی میدهد که بار دیگر جنگ و ترور و کنترل پلیسی را در ابعاد بمراتب گسترده تری از رویدادهای بعد از ۱۱ سپتامبر به مردم جهان تحمیل کنند.

ژورنالیستها و ناظران سیاسی واقعه پاریس را “۱۱ سپتامبر فرانسه” نام نهاده اند. اگر از روش معمول کلیشه پردازی ژورنالیسم امروز بگذریم، آنچه که واقعیت دارد اینست که اولاند و هیئت حاکمه فرانسه این فرصت را قاپید و از آن برای توجیه گسترش حضور میلیتاریستی فرانسه در خاورمیانه و آفریقا، اعلام وضعیت اضطراری و پلیسی کردن فضای جامعه فرانسه بهره گرفت. تروریسم اسلامی در فرانسه و تهدیدهای تروریستی در کشورهای اروپائی و غیر اروپائی، موجی را ایجاد کرد که طی آن دولتها و جریانات راست طبقه حاکمه با سرعت فضای سیاسی اروپا را تغییر دادند. تغییراتی که امروز از نقطه نظر امنیت شهروندان موجه جلوه می نماید، مباحثی که حول ریشه تروریسم و آوارگان راه افتاده است، فرصتی که راست افراطی در این کشورها برای ابراز وجود پیدا کرده است، بتدریج به یک کشمکش و تقابل راست و چپ و تلاش برای بازپس گیری دستاوردهای قبلی متحول خواهد شد.

جنگ جهانی تروریستها

تا قبل از تهاجم وحشیانه و تروریستی در پاریس، ظاهرا کشورهای غربی و موئتلفین منطقه ای شان در دو ائتلاف در میدان جنگ سوریه و عراق با اهداف متفاوت متشکل شده بودند. واقعه پاریس اما این قالب را بطور موقتی هم که شده می شکند. امروز و بویژه بدنبال نشست G20 در ترکیه، قدرتهای جهان از آمریکا و فرانسه تا روسیه و چین علیه داعش متحد شده اند. تحفه اینست که آمریکا و متحدینش در ایجاد داعش، بهره برداری از آن، تسلیح و همکاری با آن بیشترین نقش را داشته اند. یعنی دولتهائی که این فرانکشتاین اسلامی را به جان مردم عراق و سوریه انداختند، امروز در مقام “ناجی” مردم علیه تروریسم عمل میکنند.

عبارت “جنگ جهانی علیه تروریسم” حقیقتی در خود دارد اگر درست نوشته و خوانده شود. این دور جدیدی از جنگ جهانی تروریست هاست که در متن تشدید بحران اقتصادی و بی افقی سرمایه داری، تشدید تناقضات و رقابت دول سرمایه داری برسر دامنه و حوزه نفوذ و تلاش برای شکل دادن به سیمای جدید جهان در منطقه خاورمیانه تلاقی کرده اند. داعش و القاعده و جیش الشعبی و الشباب و بوکوحرام از آسمان نازل نشده اند، محصول مستقیم و یا جانبی افکار و فرهنگ سیاسی و مذهبی در این جوامع نیست، انتخاب آگاهانه بخشی از مردم در این مناطق نیست، اینها پایه مادی شکلگیری این نیروهای کثیف و جنایتکار نیستند. این نیروها محصولات غرب و دولتهای مرتجع منطقه خاورمیانه و ابزار رقابتهای جهانی و منطقه ای بورژوازی اند. این نیروها پیاده نظام جنگ قدیمی تر علیه آرمانهای چپ و کمونیسم و جریانات سکولار و برابری طلب در منطقه اند. از همان زمانی که پروژه های سیاسی ضد انسانی با اتکا به عقاید پست مدرنیستی در تقابل با هر نوع چپگرائی و ارزشهای یونیورسال در این کشورها و خود کشورهای غربی توسط دولتها و دانشگاهها کلید زده شد، از آنزمان که اسلام و تحجر و قومیگری و سکتاریسم بعنوان امری مثبت و جلوه هائی از جامعه متلون و چند فرهنگی تحبیب شد و بجای حقوق و وظایف برابر شهروندی تعلق به این و آن مذهب و قوم و عشیره باب شد، از زمانی که امامان مساجد در قلب اروپا به نمایندگان “مردم مسلمان” تبدیل شدند و با امکانات دول غربی و عربستان و قطر و جمهوری اسلامی تشکیلات مخوفشان را ساختند، تدریجا محصولات خونین ببار نشستند: تعرض به زنان و دختران در محیطهای اسلامی، سر برآوردن مساجد و مراکز متعدد اسلامی “میانه رو”، زن کُشی و قتلهای “ناموسی”، زنان محجبه، اذان و نماز جماعت و فروشگاههای ارائه مواد غذائی “حلال” تازه آغاز راه بودند. کمی بعدتر دانشگاهها و روشنفکران غربی برای توجیه این وضعیت به کمک آمدند و با اختراع ترم راسیستی “اسلاموفوبی” هر نوع انتقاد به اسلامیون و ایدئولوژی اسلام و عملکرد آنها را ساکت کردند. اسلاموفوبی هم ارز آنتی سیمیتیزم طرح و تبلیغ شد و میدان فراخی برای عملکرد جریانات اسلامی پدید آورد. امروز نسل دوم محصولات این کارخانه عظیم “جنگجویان اسلامی” هستند که بجز ترور و جنایت زبانی نمی شناسند.

آنروزها جمع کردن مهاجرین در گتوها و محیطهای اسلامی و گذاشتن یک امام مفتخور بالای سرشان بجای سیاست جذب در جامعه و سوخت و ساز سیاسی و اقتصادی برای بورژوازی مقرون بصرفه بود. در عین حال این اوضاع به راست افراطی پلاتفرم میداد و مجموعا جامعه را بعقب میراند. امروز اما این سیکل نیز به پایان خود رسیده است و مُولنبک بلژیک و مناطق مشابه و حاشیه نشین در کشورهای اروپا میدان جنگ شده است. تفاوت اینست در این مناطق نمیتوان مانند سوریه و عراق موشک کروز و بمب انداخت و انواع سلاحهای مخرب را آزمایش کرد. لذا فاشیسم عصای دست بورژوازی میشود و راست افراطی در متن وحشت و استیصالی که بطور موقتی سیطره اش را بر جامعه گسترانده است، نیرو میگیرد تا به سهم خود فجایع بمراتب عظیم تری را ببار آورد. جنگ جهانی تروریستها تنها در کانونهای بحران در جریان نیست بلکه به محل کار، کوچه و خیابانهائی که در آن زندگی میکنیم آمده است. قبل از ۱۱ سپتامبر قرار بود تروریسم اسلامی منطقه نفوذ و حوزه مجازش را بشناسد. امروز اما ژورنالیستها و سیاستمداران دریافته اند که “تروریسم مرز نمی شناسد” و دیگر امنیتی وجود ندارد!

معضل پناهندگان و راسیسم

موج وسیع آوارگی و جنگ زدگانی که از چنگ خونین داعش و اسلامیون متفرقه و بشار اسد و بمباران ها پدید آمد، با فشار نوعدوستی و بمیدان آمدن امواج خروشان انسانیتی که دیگر تحمل این همه فجایع را نداشت، موقتا دولتهای غربی را عقب راند و به تعداد معدودی از میلیونها آواره جنگی پناه داد. هنوز جوانان و مردم شریف در ایستگاههای قطار و مرزهای اروپا تلاش میکنند قربانیان را کمک کنند. ناگهان ترور در پاریس این نگرش راسیستی را به صدر راند که تروریستها از میان آوارگان خود را به اروپا رسانده اند. این عبارت بیش از پیش باب شد که “همه مسلمانان تروریست نیستند اما همه تروریستها مسلمانند”! اتحادیه اروپا بعد از چند نشست تصمیم به ایجاد کمپها و زندانهای حفاظت شده گرفت و پیدا شدن یک پاسپورت جعلی سوری در محل جنایت در پاریس موجب شد که بیش از بیست ایالت آمریکا و صف دست راستی های اروپا از قبول آوارگان جنگی از کشورهای عراق و سوریه امتناع کنند و در مقابل سیاست پناهنده پذیری گارد محکمی بگیرند. اگر بعد از ترور کارکنان دفتر شارلی ابد، سران دولتهای اروپائی پشت سر هم “بر جدائی و تمایز نیروها و عناصر افراطی از اصل اسلام” تاکید کردند، امروز و بعد از ترور جنایتکارنه پاریس اساسا این نگرش راست افراطی ضد مهاجر و اینجا ضد مردم منتسب به مسلمان است که حرف اول را میرند. اما خیلی زود روشن شد که همه تروریستها اتباع و شهروندان اروپائی بوده اند و قبل از اینکه مسئله “ورود و نفوذ عناصری تروریست به سیستم امنیتی اروپا” باشد، این سوال و جدالی داخلی است که منشا آن سیاستهای شکست خورده ای است که طی چند دهه گذشته نتایج خود را ببار آورده اند. با اینحال قربانیان جنگ و تروریسم در سوریه و عراق کماکان قربانی پیشداوری راسیستی و یوروسنتریستی هستند. تفکری نفرت انگیر و عمیقا راسیستی که جای متهم و قربانی را عوض میکند تا به اصل صورت مسئله نپردازد و شانه از زیر باز مسئولیت خالی کند.

صفبندیهای سیاسی

ائتلاف سیاسی و نظامی جهانی علیه داعش موقتی است و هدف آن حاشیه ای کردن داعش و نه نابودی آن و آغاز روند جدیدی برای پایان دادن به جنگ در سوریه و سر کار آوردن دولت جدیدی در این کشور است. کشورهای سرمایه داری و قدرتهای امپریالیستی در خاورمیانه و شمال آفریقا همان اهدافی را پیش میبرند که قبل از ترور در پاریس برای آن تلاش میکردند. هدف این ائتلاف جهانی نه “نابودی تروریسم”، نه “تامین امنیت و صلح جهانی”، نه تقابل با “دیکتاتوری و استبدادهای سیاسی و مذهبی”، بلکه ادامه رقابتهای جهانی برسر چهارچوبها و آینده نظام جهانی و حوزه های نفوذ کار و کالا و سهم هر بلوک و کشورهای درگیر در متن بحرانی است که جهان را به سمت آینده ای میبرد که هیچکدام از بازیگران امروز در مورد آن تصویری ندارند. سوریه و عراق صرفا یک میدان جنگ و یک مجرای بروز این رقابتها و کشمکش های سیاسی و نظامی است. از نظر بورژوازی این جنگ باید کارگر و کمونیسم و امکان تحرک انقلابی را تماما حاشیه ای کند و از دل جدال و رقابت جهانی و منطقه ای سرمایه داری بتواند از بحران عمیق و تهدید کننده کمر راست کند. بسیاری از جدالهای امروز ریشه در دوران جنگ سرد دارند که لاینحل باقی مانده اند و یا دستکم در اشکال جدیدی و در متن معضلات دنیای امروز مجددا طرح شده اند.

در کشورهای اروپائی، اگر در سیاستهای تاکنونی دولتها در قبال مهاجرین و امکان دادن به نیروهای اسلامی تجدید نظر اساسی نشود، ما با تقابل شدید راست افراطی با شهروندانی که متولد اروپا نیستند و یا بک گراند اروپائی ندارند، روبرو خواهیم شد. فاشیسم در اشکال کلاسیک بیش از پیش ابراز وجود خواهد کرد و تروریزه کردن محیط زندگی مهاجرین تشدید خواهد شد. این انتظار که دولتهای غربی در اساس سیاستهای تاکنونی شان تجدید نظر کنند، البته انتظار عبثی است. زمینه مادی این سیاستها همانطور که اشاره شد در حاشیه نگهداشتن مهاجرین از مکانیزم سوخت و ساز اقتصادی این جوامع است که از نظر اقتصادی برای بورژوازی مقرون بصرفه است. همینطور این سیاست به ورژنی از اسلام که “فاندمنتالیست” و “تروریست” نیست نیاز دارد. لذا سیاست تفکیک اسلام از تروریسم اسلامی ادامه خواهد یافت. اگر چهار تروریست را در مناطقی مانند مولنبک و سن دُنی دستگیر کنند و یا بکشند، بجای آن ده مسجد و مرکز برای جلب این جوانان به “اسلام واقعی” برپا میکنند. بعبارت دیگر داستان گذشته در اشکال جدیدی ادامه خواهد یافت. دولتهای اروپائی ظرفیت نقد سیاستهای گذشته شان و روی آوری به سیاستی معقول و استراتژیک و متناسب با حقوق و وظایف برابر شهروندی را ندارند.

ضرورت عروج یک پلاتفرم سوسیالیستی

قربانیان تروریسم در پاریس و مادرید و لندن و بیروت و نیویورک و سوریه و عراق و هر گوشه جهان، انسانهای عادی هستند. هدف تروریسم ایجاد وحشت و ارعاب و تسلیم است. همانطور که هدف فاشیسم و ترورهای فاشیستی همین است. تروریستهای اسلامی و فاشیستهای اروپائی و “آریائی مسلک” از یک قماشند. هر کدام عده دیگری را قابل کشتار میدانند و هر کدام قربانیانشان را از مردم و شهروندان عادی و غیر نظامی میگیرند. هر کدام در دست دیگری بازی میکند و عملکرد هر یک به دیگری پلاتفرم میدهد. دولتها نیز سیاست شان تاکنون “کنترل تروریسم و دور کردن جامعه از مخاطرات تروریستی” بوده است. برای این امر نیروهای امنیتی بی سر وصدا با تروریستها مقابله کردند و همزمان دولتها به اسلامیون متفرقه تحت عنوان “میانه رو” میدان داده اند. این سازشی تاکتیکی و کم ضرر تلقی شده که بزعم طراحانش با صرف هزینه ای محدود جامعه را از خطر تروریسم میرهاند. تمام بحث اینست که این سیاست مدتهاست که شکست خورده است و با وقایع پاریس روشن شد که اتفاقا همین سیاست در مُولنبک و مناطق مشابه منشا تربیت و پرورش تروریسم است. مجاهدین مسلمان افغانستان و القاعده و طالبان و داعش هم از ابتدا تحت کنترل و برای اهداف دیگر ساخته و مسلح شدند. همانطور که ایجاد مساجد و مدارس مذهبی و دانشگاههای تربیت “امام های میانه رو” و مراکز اسلامی و تز “اسلاموفوبی” با اهداف کنترل تروریسم پر و بال گرفتند. امروز اما همه این سیاستها به تشدید فضای تروریستی، به رشد عقاید راسیستی و فاشیستی، به ایجاد رُعب عمومی و وضعیت فوق العاده ختم شده است. از این بن بست باید خارج شد و این کار سوسیالیست هاست.

یک پلاتفرم سوسیالیستی از برابری و حقوق و وظایف برابر شهروندان و کلیه ساکنین این کشورها شروع میکند. یک پلاتفرم سوسیالیستی بر اصل سکولار بودن جامعه تاکید دارد و هر نوع آموزش مذهبی و حمل سمبلهای مذهبی در مراکز اداری و آموزشی و فعالیت اجتماعی، و بعبارتی در بیرون از قلمرو زندگی خصوصی، را قبول نمیکند. یک پلاتفرم سوسیالیستی بر تعطیلی مدارس مذهبی، بر نظارت و کنترل مساجد، بر ممنوعیت شستشوی مغزی کودکان در این مراکز، بر ممنوعیت حجاب کودکان، بر قطع امکانات مالی به موسسه های مذهبی اعم از اسلامی و مسیحی و غیره، بر یک قانون برای همگان، بر نفی هر نوع تبعیض در امر قضا و مسائل خانواده و ازدواج و طلاق، بر عدم دخالت مذهب در امور اجتماعی، بر تلاش برای جمع کردن گتوها و محیطهای اسلامی، بر کار مداوم برای عقب راندن پیشداوریهای شبه راسیستی علیه مهاجرین، بر مقابله با سیاستهای راسیستی علیه مردم منتسب به مسلمان، بر تفکیک تروریسم از شهروندانی که عقاید اسلامی دارند، و بر داشتن برنامه ای جامع برای انتگره کردن و جذب مهاجرین در جامعه تاکید دارد. تروریسم اسلامی عمدتا از طریق مدارس مذهبی و مساجد از میان کسانی سربازگیری میکند که در حاشیه جامعه رها شدند، بیکار هستند، حرمت و شأن و حقوق فردی و اجتماعی از آنها سلب شده است. باید زمینه های رشد تروریسم و اسلامیسم را منتفی کرد. در قلمرو جهانی باید علیه تروریسم جبهه ای وسیع تشکیل داد که علیه تروریسم و میلیتاریسم و فاشیسم است و از سکولاریسم و برابری و رفع تبعیض دفاع میکند. راه حل این اوضاع در دست اردوی چپ و بشریت آزادیخواه است. این اوضاع راه حل و پلاتفرم سوسیالیستی را فرامیخواند. مبارزه با تروریسم کار ماست!

۲۰ نوامبر ۲۰۱۵