سیاوش دانشور – ستون اول،اسلام، حقوق بشر و کمونیسم

ستون اول،

اسلام، حقوق بشر و کمونیسم

سیاوش دانشور

ستون اول شماره ۳۰۴ نشریه کمونیست در هفته گذشته با عنوان “باشگاه جنایتکاران” به هفتادمین جلسه “سازمان ملل متحد” اختصاص داشت. خواننده عزیزی که قبلا هم کمونیست بوده است، به این یادداشت و مشخصا عنوانش از موضع دفاع از حقوق بشر ایراد داشت. استدلالش اینبود که؛ “بالاخره ماهیت ارتجاعی این سازمان نباید باعث شود که جایگاه آنرا حتی برای جلوگیری از قلدری آمریکا و اعضای شورای امنیت و تمایلات امپریالیستی نادیده گرفت. اگر چنین نهادهای جهانی که خود را به دمکراسی و حقوق بشر حتی در ظاهر پایبند میدانند، نباشند، آنوقت چه کسی باید جلوی امثال احمدی نژاد و میلوسویچ و البشیر و دیگر دیکتاتورها را بگیرد؟”

استدلال این خواننده گرامی ساده است. ایشان در واقع همان حرفی را میزند که در هر دور مضحکه انتخاباتی در ایران در مقابل طبقه کارگر و مردم زحمتکش قرار میدهند. استدلالی که ماهیت ارتجاعی و ضد آزادی حکومتیها را صریحا تائید نمیکند اما با توجیه “غیر فعال نبودن” و “میدان را خالی نکردن”، همان تئوری “انتخاب بین بد و بدتر” را مقابل ما میگذارد. در اینجا هم همین است. “بالاخره ماهیت ارتجاعی این سازمان نباید باعث شود …”، این یعنی کاچی بهتر از هیچی! اما همین دستگاه فکری را مقداری رنگ و لعاب چپ بزنید و کمی فلفل و ادویه شبه مارکسیستی هم روی آن بریزید تا به این استدلال برسید که؛ مبارزه با اسلام و حکومت های اسلامی و حتی مبارزه برای سکولاریسم در واقع در خط آمریکاست و پرو غربی است و ربطی به “مبارزه طبقاتی” ندارد. این نوع چپ که پشت سکه همان راست دو خردادی و پرو اسلامی است، درست مانند یک دانش آموز تروتسکیست، اسلام و مذهب و مبارزه با آن را “جبهه اصلی” مبارزه طبقاتی نمیداند، سهل است، آنرا بیراهه قلمداد میکند و معتقد است مذهب نهایتا بعد از نفی طبقات از بین میرود، الان نباید وارد این فرعیات شد. این چپ اسلام زده را در بحث آزادی بیان، در بحث حجاب، در هر کشمکش برسر حقوق انسانها در جوامع امروز، بویژه اگر از کشورهای اسلام زده آمده باشید، بدرجات متفاوت میتوانید ببینید.

اما فعلا به این خبر نگاه کنید: “عربستان سعودی به عنوان رئیس دوره ای شورای بخش حقوق بشر سازمان ملل متحد از سوی اعضای این سازمان انتخاب شد”!

“آفتاب آمد دلیل آفتاب”! این تحفه و تخم دو زرده هفتادمین نشست سازمان ملل متحد است. و حالا توصیه میکنم دوست گرامی طرفدار حقوق بشر، یکبار دیگر مقاله “باشگاه جنایتکاران” را بخوانید و مجددا قضاوت کنید. آیا واقعا طرفداران حقوق بشر میتوانند سرشان را بلند کنند که کشوری در سازمان ملل رئیس دوره ای شورای حقوق بشر شده است که در وسط میدانهایش با شمشیر گردن میزند، شیوخش حرمسرای قرن بیست و یکمی دارند، سازمانده و تامین کننده مالی گروههائی در سوریه است که جگر انسان را از سینه اش در می آورند و جلو دوربین میخورند، به داعش کمک لجستیکی و مالی میکند، زنان در آن مملکت سرهم بندی شده حتی حق رانندگی ندارند، کارگران را به شلاق و فلک میکشند و در جنایت و سبعیت شهره آفاق است؟ نشست سازمانی هرچند لیبرال و هرچند راست و طرفدار سرمایه، که میتواند چنین دولتی را با این کارنامه سیاه “رئیس شورای حقوق بشر” کند، شایسته عنوانی جز “باشگاه جنایتکاران” میتواند باشد؟ این انتخاب شاید موجب سرافکندگی و دلخوری طرفداران دمکراسی و حقوق بشر باشد و یا آنرا توجیه کنند، اما برای ما کمونیستهائی که میدانیم این فرانکشتاین اسلامی را چه کسانی به کارگران و مردم منطقه حاکم کردند، چرا حاکم کردند و چرا امروز زیر بغل شان را گرفته اند، ابدا شوک آور نیست. دیگر اعضای این سازمان نیز اگر مثل عربستان سعودی و دیگر حکومتهای اسلامی کریه نباشند دستکمی از آن ندارند. اینبار سازمان ملل و نشست هفتادمین آن مدال طلای کرسی ریاست شورای حقوق بشر را به گردن حکومتی آویزان کرده است که بشر را مثل پشه زیر پایش له میکند و بقیه هم “به احترام فرهنگ و سنت و قوانین و مذهب متفاوت” مهر سکوت به لب زده اند و مشغول تجارت شان هستند.

“حقوق بشر” در سیاست امروز ایران اسم رمز تعلق به اردوی سرمایه داری و تقابل با هر نوع انقلابیگری کارگری و کمونیستی است. لذا دفاع از نظم کنونی و نهادهای بین المللی و ساز و کار نظم کنونی ابدا عجیب نیست. انتقاد نیم بند و غُرولند احتمالی طرفداران دمکراسی و حقوق بشر به انتخاب عربستان بعنوان رئیس دوره ای شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، اگر اصولا انتقادی داشته باشند، انتقادی درون خانوادگی و درون سیستمی است. اما چپی که در برج عاج نشسته است و مثل پیامبران عهد بوق “ده فرمان” صادر میکند، چطور؟ کسانی که تقابل با اسلام و حکومت اسلامی را به اندازه کافی “سوسیالیستی” و “کارگری” نمیدانند، کسانی که نمیتوانند و یا آگاهانه نمیخواهند بین مبارزه جاری و طبقاتی و تقابل با حکومتهای اسلامی رابطه ای برقرار کنند و لذا در اوج چپی نمائی راهنمای راست میزنند و اسلام و جنبش اسلامی را از زیر انتقاد کارگری و کمونیستی مصون میکنند!

آیا این چپ نمیداند که جریان اسلامی، نه به معنی فقهی آن بلکه بعنوان یک جنبش سیاسی قرن بیستمی، اساسا در متن آنتی کمونیسم دوران جنگ سرد از قبرستان تاریخ بیرون کشیده شد تا نه فقط چپ و کارگر و سوسیالیسم بلکه سکولاریسم و حتی نیروهای لیبرالی که تحت چهارچوبهای آنزمان تمایلات شبه سوسیالیستی داشت را از صحنه خارج کند؟ آیا این چپ نمی فهمد که در خاورمیانه و شکال آفریقا اسلام روبنای سیاسی خشن ترین نوع سرمایه داری مبتنی بر کار ارزان و کارگر خاموش است؟ آیا این چپ درک نمیکند که بورژوازی مدتهاست که در منطقه دستور کار سکولاریستی ندارد و اتفاقا با سرنگون کردن دیکتاتوریهای ارتشی و نیمچه سکولار، آلترناتیو غرب سر کار آوردن حکومتهای اسلامی است؟ آیا این چپ در عراق و افغانستان و پاکستان و لیبی و سوریه ندیده است و نشنیده است که با نام “اقلیت های مذهبی و قومی” طبقه کارگر را در این کشورها تکه پاره و قصابی کردند تا دمکراسی موشک کروزی و حقوق بشر پست مدرنیستی قوام بیاید؟ این لیست را میتوان ادامه دارد و از جمله مشخصا رابطه اسلام و اختناق اسلامی و استثمار کار مزدی و سرکوب کارگران و جنبش کمونیستی شان را نشان داد. به نظر من این عدم درک معرفتی چپ نیست که به این سیاستها و مواضع دست راستی و پرو اسلامی و ضد آمریکائی می افتد، این همان ناسیونالیسم ضد امپریالیستی مشهور و قدیمی است که اسلام را “خودی” میداند و آمریکا و غرب را “خارجی” و اتومات به اولی در مقابل دومی سمپاتی دارد. این چپ نمیتواند منتقد سرمایه در تمام اشکالش باشد و ربط روشن و تاریخی اسلام حکومتی امروز در ایران و کشورهای خاورمیانه را بعنوان “وارداتی” ترین محصول مراکز فکری غرب علیه کارگر و کمونیسم ببیند. این چپ هنوز آل احمدیست و شرق زده است و با فرعی کردن اسلام و حکومتهای اسلامی و تاکید بر “وجه” سرمایه دارانه حکومتهای اسلامی در مقابل “وجه” اسلامی آن، در الاکلنگ “تضاد عمده و فرعی” و در سنت جبهه متحد خلق حزب توده ایران به اسلام و شرق زدگی و ناسیونالیسم وفادار است. ناسیونالیسمی که بعضا افسار پاره میکند و تنه به تنه فاشیسم میزند و بعضا قربان عقاید مذهبی و مردسالارانه “کارگران وطن” میرود و بر “فرعی بودن” اسلام در مبارزه طبقاتی تاکید میکند.

در دنیای واقعی اما، شیخ سلمان و شیخ حسن روحانی و اوباما و پوتین و سران سازمان ملل، همه خادمین حرمین ناشریف و مملو از چرک و کثافت سرمایه هستند و حقوق بشرشان و دامنه آن نیز تابعی از سود و زیان سرمایه است. اسلام از هر قبرستانی بیرون آمده باشد و متعلق به هر عصر بدوی که باشد، خامنه ای و البشیر و البغدای و سروش هر اندازه مرتجع باشند، این دین و حکومت دینی و قوانین و نُرمهای دینی در عصر سرمایه داری به منافع کسانی و طبقاتی خدمت میکند که اسم شان بورژوازی است. اما چه میشود کرد که چپی پیدا شده است که مانند حزب توده دوران انقلاب ۵۷ در شمایل  حزب الله و جنبش اسلامی یا جنبش “ضد امپریالیستی” میبیند و یا بحدی در مبارزه طبقاتی در کنج استارباکس غرق است که حرف زدن راجع به اسلام و حکومت اسلامی و سکولاریسم برایش “غیر طبقاتی” و عامیانه و راست روی و پرو اسرائیلی و پرو آمریکائی است. اگر آن حقوق بشری و طرفدار دمکراسی از انتخاب عربستان سعودی رنجیده خاطر است، شاید آن “ضد امپریالیست” از ته دل آنرا به فال نیک بگیرد و آنرا نشانی از آن بداند که دیگر دوره قدرقدرتی آمریکا تمام شده است. هرچه باشد، باید بداد کارگر و زن و مردم زحمتکشی رسید که زیر سُم این جماعت از عمامه به سرها تا کراوات زده هایشان دارند له میشوند. و این کار کمونیسم بعنوان یک جنبش سیاسی است. *

۹ اکتبر ۲۰۱۵