ستون اول،
سونامی انسانیت
جامعه بشری بدون عنصر امید نمیتواند سرپا بماند. تاریخ مکتوب بشر به این حقیقت گواهی میدهد که بشریت علیرغم تمام مشقاتی که در دورانهای مختلف متحمل شده است، بدون امید به فردائی بهتر، بدون مبارزه برای بهبود و تغییر آنچه که هست، بدون زنده نگاهداشتن آرزوها و چشم اندازهای بزرگ، و بدون حرکت فردی و جمعی برای تحقق آنها فاقد تعریف ابژکتیو است. اگرچه تاریخ را همواره به روایت طبقات حاکم و دستگاه مذهب و استثمارگران و سخنگویان توجیه گر وضع موجود نوشته اند، اما همین بورژوازی هار و بی عاطفه، هر جا که کم می آورد دست به تمایلاتی میبرد که در اعماق جامعه جاری هستند و هرگاه بحرکت درآمده اند، شگفتی های تاریخی را بوجود آورده اند.
در دنیائی که فقر و جنگ و کشتار جمعی و تروریسم قرار است پاسخگوی بحران اقتصادی و رقابت بورژواها برای سرپانگهداشتن نظامشان باشد، در دنیائی که دلقکهائی مانند بوش و بلر میتوانند با مُهر تائید سازمان ملل شان در ظرف چند روز کشوری را نابود کنند، آرمانهای انسان پیشرو و نوعدوستی و ارزشهای انسانی بی معنی میکند. است. نه فقط از نظر طبقات حاکم باید جهان به فعال مایشائی آنها تن بدهد بلکه باید به زور ایدئولوژی و مکاتب دست راستی بپذیرد که جز این قرار نبوده و نمیتواند باشد. تا بدست بورژوازی باشد اساسا بجز مک کارتیسم، بجز آنتی کمونیسم، بجز اعلام “پایان تاریخ”، بجز بیفایده بودن مبارزه برای تغییر، بجز سرکوب خونین و سازماندهی جنگ و ترور برای استثمار خشن تر و بعقب بردن جوامع به عهد عتیق، نقشه راهی وجود ندارد. تمام هدف اینست که جوامع کنونی لنگر انسانی و همزیستی و نوعدوستی اش را از دست دهد و تسلیم شود. اما بورژوازی و طبقات ارتجاعی در طول تاریخ هر تلاشی صورت دهند، نمیتوانند از این واقعیت جان سخت فرار کنند که تاریخ جوامع چیزی جز تاریخ مبارزه طبقاتی نیست. خود این صحنه های جنگ و جنایت نیز قلمروی از راه حل و تلاش طبقات ارتجاعی برای منکوب کردن انسان امروز است. تقابل تمایلات و منافع و آرمانهای اجتماعی آن نیروی پیشبرنده واقعی تاریخ است که هیچ بمباران اتمی و تبلیغاتی و ضد اجتماعی نمیتواند آنرا نابود کند.
موج عظیم انسانیتی که در یک هفته اخیر دنیا را تکان داده است و هر روز با ابتکارات جدیدی جان میگیرد، انرژی خفته ای است که آزاد شده است. این سونامی انسانیت خلق الساعه بوجود نیامده است و یا محصول رقیق شدن احساسات وجدانهای لیبرال نیست. این مردم هر شب در کنج خانه هایشان و در انزوای خویش، غریو موشک ها و بمبهای “هوشمند” و آوارگی مردم بیدفاع و قتل عام کودکان را دیده اند. چه بسا بسیاری از این انسانهای شریف از شدت فشار روانی دیپرس شدند و خود را عادت دادند که “اخبار نگاه نکنند”! اما آستانه تحمل جائی تمام میشود. دیدن جنازه آیلان آن “کاه آخر” بود که روی دوش له شده انسانیتی قرار گرفت که دیگر بیش از این نمیتواند توحش مدرن بورژوازی را تحمل کند و نباید تحمل کند. مردم سوریه و عراق و افغانستان و لیبی و سودان و هر گوشه خاورمیانه و شمال آفریقا، قربانی رقابتهای جهانی و منطقه ای بورژوازی فاسد و مرتجع و آدمکشی هستند که مسئول درجه یک اوضاع کنونی است. آمریکا و ائتلاف ناتو، اسرائیل و کشورهای تروریست و دیکتاتور منطقه که با هزینه میلیاردها دلار انواع نیروهای جهادی و تروریست و اسلامی را بعنوان بازوی نظامی محلی خود ساختند و به جام مردم انداختند. داعش و حزب الله و طالبان و القاعده و بوکوحرام و ارتش آزاد سوریه و صدها نیروی جنایتکار، ایجاد شده اند تا همین جنایاتی که هر روز میبینیم مرتکب شوند. قرار است اینها با نابودی جامعه و مکانیسم زندگی اجتماعی و تولید اقتصادی یا مردم را به نیروی تفنگچی خود تبدیل کنند و یا از خانه و کاشانه شان آواره کنند. قرار است چنان وضعیتی ایجاد کنند که دنیا از آمریکا و ناتو بخواهد طی “عملیات بشر دوستانه” و نشسته بر جایگاه “مشروعیت اخلاقی و سیاسی”، تروریسم لجام گسیخته را راه بیاندازد. قرار است این جوامع غیر قابل زیست شوند تا فقط مرتجعین متفرقه حکومت کنند و اثری از اعتراض و اعتصاب و توقع زندگی بهتر نماند.
اما خروش انسانیت در دفاع از آوارگان جنگی و انواع ابتکارات توده ای در کشورهای اروپا، نشان داد که تبلیغات ناسیونالیستی و اروپا محور و نژادپرستانه نتوانسته است به افکار عمومی اکثریت بشریت کارگر و مردم آزادیخواه مسلط شود و یا دستکم آنها را ساکت و خنثی کند. این تمایلات انسانی که اینروزها شاهد هستیم، به هرچه هویت ملی، پرچم، پیشداورهای دست راستی، سیاستهای راسیستی و کل تلاش بورژوازی برای تحمیل عقبگرد فکری و فرهنگی و سیاسی و ایدئولوژیکی به جوامع امروز “نه” میگوید. این تحرکات اثبات این حقیقت است که تمایلات واقعی اجتماعی در جوامع امروز ریشه دارتر از آنند که بتوان به این سادگی دفن شان کرد. این انساندوستی سانتی مانتال لیبرالیسم و بورژوازی نیست بلکه انسانگرائی بشریتی است که تسلیم تبلیغات بورژوازی نشده است و دل خوشی از کارنامه کثیف طبقات حاکم ندارد.
این را باید در حاشیه اذعان کرد که چپ خرده بورژوا و “ضد امپریالیست” که ناسیونالیسم جهان سومی تمام محتوای “آنتی امپریالیسم” اش را تشکیل میدهد و پشت هر تحرک توده ای و اعتراض اجتماعی توطئه بورژوازی و منافع اقتصادی میبیند، هیچوقت درک نمیکند که سیاست دولتها و جریانات سیاسی و اجتماعی همواره از خط راست از سیاست به اقتصاد پیروی نمیکند و هر موضوعی را نمیتوان با اقتصاد و مبنای اقتصادی توضیح داد. اگر مبارزه سیاسی و طبقاتی به این سادگی و تابع این کلیشه های ضد مارکسی بود، امروز متخصصین اقتصادی بورژوازی بر جای مارکس جلوس کرده بودند. این حقیقت مارکسی که در تحلیل نهائی این منافع اقتصادی است که تعیین کننده سیاست و مبارزه و کشمکش طبقاتی است را نمیتوان به یک تحت پروکاست تبدیل کرد و در هر جا و برای هر مسئله و هر وضعیت معین به توضیح رابطه کنکرت سیاست و اقتصاد نشست. عده ای نگران اند که جنایتکاران و مسببین این اوضاع مانند سران دول اروپائی در این ماجرا “قهرمان” شوند. این نگرانی بیجاست. اولا همه دول اروپائی یک روش برخورد نداشته اند. نمیتوان شیوه برخورد دولتهای مجارستان و دانمارک را به همه دولتها تعمیم داد و یا تلاش برخی سران دولتها مانند آنجلا مرکل و یا بخشی از بورژوازی برای تطبیق دادن خود با وضعیت جدید را – آنهم زیر فشار تحرک وسیع توده ای و افکار عمومی ناراضی – ندیده گرفت و با دیده مشکوک نگریست. این همان دولتی است که یک محصول سیاست نژادپرستانه اش پیگیدا است و امروز در متن موج همبستگی مردم شریف و آزادیخواه آلمان، پیگیدا در هفت سوراخ قایم شده است. گفتن اینکه بورژوازی مرتجع است و منفعت خودش را دنبال میکند تکرار یک بدیهیت ساده است اما مگر قرار نبوده که مبارزه کارگری و هر مبارزه آزادیخواهانه همین بورژوازی مرتجع را عقب براند و به تغییر قوانین اش وادار کند؟ اگر بورژوازی زیر فشار افکار عمومی عقب رفته است و حتی برای حفظ خودش “دوست” آوارگان جنگی شده است، چه بهتر.
بگذارید “سوسیالیسمی” که پاسیفیسم و تئوری تردید و “انقلابی” گری اش را با نگرانی از محبوب شدن این و آن بورژوا توضیح میدهد را به حال خود واگذاریم. مردم اروپا در عمل پاسخ این نوع نگرش و خود بورژوازی در بستر اصلی آن را داده اند. کمونیسم جنبشی برای ابهام پراکنی نیست. کمونیسم جنبشی برای بحرکت درآوردن انسان دردمند برای تحقق آرزوها و امیال دیرینه خویش است. نیروئی که امروز علیه نژادپرستی و ناسیونالیسم و برای همبستگی انسانی علیه ترژادی آوارگی آزاد شده است، در درجه اول نیروی بشریت آزادیخواه جهان علیه ترور و تحجر بورژوازی و متحد درجه اول مبارزه کارگری برای دنیائی بهتر است. این سونامی انسانیت را در دنیای هویتهای قومی و مذهبی و ناسیونالیستی و فاشیستی باید ارج گذاشت و آن را به تخته پرشی برای پیشروی جنبش طبقه کارگر علیه سرمایه داری و استقرار یک دنیای آزاد و خوشبخت سوسیالیستی تبدیل کرد.
سردبیر.
۱۱ سپتامبر ۲۰۱۵