موج جديد پناهجويان و سياست كمونيستى
سيف خدايارى
چند هفته اى است كه صدها قطعه ويديويى از موج جديد پناهجويان در مرز كشورهاى بالكان شبكه هاى اجتماعى را پر كرده است. آوارگانى در حال عبور از سيم هاى خاردار، زير باتوم مأموران مرزى كشورهاى بالكان، كودكانى با چشمان گريان و پيكرهاى نيمه جان كه در حال پيشروى هستند تا قبل از تشديد تدابير امنيتى مرزهاى بيشترى را از جنوب پشت سر بگذارند و به شمال اروپا نزديكتر شوند. اگر از تبليغات دست راستى پشت اين صحنه ها اندكى فاصله بگيريم مى پذيريم كه لفظ “بحران انسانى” هنوز بيانگر وضعيت صدها هزار تن از انسانهاى آواره در اين منطقه نيست. چيزيكه بزرگترين بحران پناهجويى پس از جنگ دوم جهانى ناميده شده است. تخمين زده مى شود كه حدود نيم ميليون نفر در سال جارى خود را وارد قلمرو اروپا كنند و با در نظر گرفتن بى ثباتى خاورميانه و شمال آفريقا نمى توان پايانى بر اين موج تصور كرد. از برخورد پليس مرزى كشورها كه بگذريم واكنشهاى متفاوتى در مقابل اين موج مشاهده مى شود كه در پرتو آنها مى توان به سياستهاى متفاوت در خصوص پناهجويان عصر جديد پى برد.
اول از همه دولتها و رسانه هاى بورژوايى تلاش مى كنند با تحريكات راسيستى و اظهارات فاشيستى، راست جامعه را براى مقابله با اين وضعيت آماده تر كنند. در اين ميان اظهارات هيأت حاكمه انگليس، نماينده بى عاطفه ترين بخش بورژوازى اروپا، شاخص است. ديويد كامرون نخست وزير اين كشور، بعد از ماجراهاى ماه گذشته بندر كاله در فرانسه، مهاجران را “ملخهايى” ناميد كه از صحرا برخاسته اند و وزير خارجه اش آنها را “غارتگرانى” ناميد كه از آفريقا براى چپاول اروپا آمده اند. هر كس اندكى از تاريخ دوران استعمار آگاه باشد، از شنيدن اين حرفها توسط استعمار شماره يك يعنى دولت انگليس حالش بهم مى خورد. اين اظهارات- از عفونت كلام آنها كه بگذريم- نماينده رويكرد كل دولتهاى اروپايى به اين پديده است. اگر چه رهبران ساير كشورها اندكى محتاطانه تر و با سفت و سخت كردن قوانين، خود را براى مقابله با اين پديده آماده كرده اند و از اظهاراتى چنين فاشيستى پرهيز مى كنند، اما هر پناهجويى تجربه “لبخندهاى دروغين” دولتهاى اروپايى را به عنوان تجربه اى مشترك و احساسى ناخوشايند تا آخر عمر با خود حمل مى كند.
جريانات دست راستى كشورهاى اروپايى تمام تلاش خود را به كار مى گيرند كه نه تنها از ورود پناهجويان جلوگيرى كنند، بلكه جمعيت ميليونى “خارجى تباران” را تحت فشار قرار دهند.
اما واكنش چپ جامعه به اين پديده چيست؟ مراد من از چپ نه احزاب و فراكسيونهاى پارلمانى، بلكه به طور عام چپ در اروپاست. در نگاه اول ما شاهد سمپاتى و ابراز احساسات عاطفى چپها نسبت به اين پديده هستيم. از تظاهراتهاى كوچك و بزرگ ضد راسيستى تا اظهار نظرات و مقاله ها و در برخى موارد پيوستن آنها به گروههاى امداد در مرزها و در كشور يونان كه همه و همه ارزشمند است. بدون اين باريكارد چپ در مقابل فاشيسم معاصر دنيا تاريكتر مى شود. اما به نظر مى رسد كه چپ موجود نيز آمادگى رويارويى با اين پديده را ندارد و در دفاع از پناهجويانى كه وارد اروپا مى شوند، تحت تأثير روايت مسلط رسانه هاست. اين چپ روايت “بحران پناهجويى” را پذيرفته است و دفاع او از حق پناهجويان نه دفاعى سرسخت و بر اساس اصل جهانشمول حقوق انسان كه هر فردى حق دارد هر كجا كه مى خواهد زندگى كند و يا از اصل ماركسيستى كه كارگران وطن ندارند، بلكه صرفاً از نگاه “انسانى” به اين قضيه نگاه مى كنند. جاى ترديد نيست كه بسيارى از پناهجويان با انگيزه هاى اقتصادى و به اميد بهبود زندگى خود اين سفر پر مخاطره را در پيش گرفته اند و جاى ترديدى نيست كه اين پناهجويان به نيروى كار ارزان و سر به راهى تبديل مى شوند كه منفعت آن بيش از هر چيز به جيب بورژوازى كشورهاى اروپايى مى رود. به نظر من دفاع خجولانه چپ كه پناهجويان را صرفاً قربانيان جنگ و جنايت در كشورهاى خاورميانه مى بينند و عامل اقتصادى را ناديده مى گيرند به كشورهاى اروپايى مجال بيشترى مى دهد كه راحت تر آنها را دفع نمايد. دلايل اين رويكرد مى تواند متفاوت باشد و پيش از هر چيز بيكارى گسترده، موقعيت ضعيف طبقه كارگر، ضعف سازمانى چپ باشد كه نمى تواند بطرز مؤثرى در سياستهاى كلان دخالت كند.
نكته اى كه تا حدودى خاص پناهجويان اين دوره است، همزمانى اين موج با توحش و بربريت داعش است و همين امر به جريانات فاشيستى كمك كرده است، با بهره گيرى از تنفر عمومى جامعه از جنايات داعش و تعميم آن به همه افرادى كه “مسلمان” ناميده مى شوند و از اين كشورها گريخته اند، ابزار مؤثرى در تحريك افكار عمومى داشته باشند. رشد احزاب فاشيستى و دست راستى در همه كشورهاى اروپايى بى تأثير از اين تصوير دستكارى شده نيست. تصويرى كه مهاجر را “مسلمان” و لاجرم “تروريست” مى خواند و در پناه اين هيولاى فرضى به پگيدا شكل داده است. چپها و كمونيستها بايد در اين زمينه هم سياستى كمونيستى را در پيش گيرند و همزمان با مبارزه بدون تخفيف با اسلام سياسى و نقد مذهب و خرافات، مرزبندى قاطع و روشن با پديده فاشيسم از نوع پگيدا داشته باشند.
در كنار اينها بايد به نژادپرستى لايه هائى از شهروندان كشورهاى اروپايى كه خود نيز زمانی “مهاجر” بوده اشاره كرد. در اظهارات پراكنده اى از اين مهاجران كه كمابيش راست جامعه را نمايندگى مى كنند و يا از بخش هاى آسيب پذير جامعه هستند و از سر محروميت نسبى خود و يا “تنگ نظرى” به اين موج پناهجويى برخورد مى كنند، اشاره كرد که بيكارى، پايين آمدن استاندارد زندگى و كاهش خدمات رفاهی در كشورهاى اروپايى نه نتيجه افزايش جمعيت و مهاجران، بلكه سياستى بورژوايى در دنیای سرمایه داری امروز است. مى توان با كمك آمار و ارقام وضعيت اقتصادى كشورها، هزينه ناچيزى كه مهاجران بر اقتصاد يك كشور تحميل مى كنند، بدست آورد كه به نظرم چندان مطلوب نيست و كمكى به درك بهتر و برخورد مناسبتر به اين پديده نمى كند. آمارها و ارقام هر چه باشد، بايد با وجدانى آگاهتر و بدور از تعلق قومى – مذهبى پناهجويان به اين پديده برخورد كرد.*