در حاشیه اخبار کارگری
نسان نودینیان
محرومیت میلیونی کودکان از تحصیل در ایران
سونامی بیکاری، اخراج های گسترده و محرومیت میلیونی کودکان یک مشکل عظیم مردم در جامعه است. بیکاری و محرومیت از تحصیل دو فاکتور اجتماعی ـ طبقاتی هستند که زندگی عادی و معمولی مردم را در تنگنای جدی قرار داده اند.
به گزارش سلامت نیوز، مهدی بهلولی ،آموزگار، در روزنامه جهان صنعت نوشت: “درباره کودکان بازمانده از تحصیل یا آموزش، نکته نخست آمار نامشخص آنهاست”. در سال ٩١ یکی از مسوولان آموزش و پرورش دولت دهم ادعا کرده بود که در ایران هیچ کودک بازمانده از تحصیلی وجود ندارد! ادعایی آنچنان شگفت که به شهود عادی همه انسانهایی که در ایران زندگی میکنند در تضاد بود. چند ماه پس از آن، رییس مرکز آمار و فناوری اطلاعات و ارتباطات وزارت آموزشوپرورش، شمار کودکان دبستانی بازمانده از آموزش را تنها ١٤٥ هزار نفر اعلام کرد که گویا منظور ایشان کودکان بازمانده از آموزش تنها همان سال ٩١ بود اما برای رسیدن به آمار دقیقتر این کودکان شاید بهترین راه این باشد که آمار دانشآموزانی که هماکنون در مدارس مشغول تحصیل هستند را با آمار واپسین سرشماری ملی- سال ٩٠ شمسی- بسنجیم. هماکنون حدود ٥/١٣ (سیزده ، نیم) میلیون نفر دانشآموز داریم. در آمار سال ٩٠ حدود ١٨میلیون نفر بین ٥ تا ١٩ساله سرشماری شده است. اگر افراد ٥و ١٩ساله را از این تعداد کم کنیم که میتوان آنها را نزدیک به ٢ونیم میلیون تا ٣ میلیون تن تقریب زد میماند چیزی نزدیک ١٥ میلیون که با تعداد دانشآموزان کنونی ما ١و نیم تا ٢ میلیون نفر فاصله دارد. یعنی در ایران چیزی حدود دو میلیون کودک بین ٦ تا ١٨ساله وجود دارد که باید در چرخه آموزش باشند و نیستند و تحصیل نمیکنند.
اینکه مهدی بهلولی ده ها هزار کودک از خانواده های افغانستانی و دیگر مهاجرین از کشورهای سوریه، عراق و افریقا را به ارقام کودکان محروم از تحصیل را وارد کرده را باز میگذاریم، با این قضاوت یا ادعا که کودکان افغانی در چند سال گذشته مورد هجوم دولت و نهادهای آموزشی قرار گرفته و از تحصیل محروم شده اند.
در گزارش آمده است؛ «اما در ریشهیابی این رخداد(محرومیت میلیونی از تحصیل)، فقر مادی خانواده، نقش نخست را بازی میکند.(صورت مساله مشترک مردم و جامعه) تنگدستی و فقر سرپرست خانواده، باعث میشود به فرزند- به ویژه پسر- به چشم نیروی کار نگریسته شود(فرهنگ انتخاب نیروی کار). آموزگارانی که پیشینه آموزش در منطقههای محروم را دارند، میدانند که اغلب از فرزندان یک خانواده، یکی دو تن و حتی بیشتر، تا دوره راهنمایی درس میخوانند و پس از آن به سراغ کار میروند. این است که شوربختانه پدیده کودکان کار و خیابان، پدیده آشنای زندگی ما شده است. از فقر که بگذریم مهمترین دلایل این همه کودک محروم از تحصیل، کیفیت پایین آموزش، جذاب نبودن کلاس درس و مدرسه، کمبود آموزگار و مشاور باانگیزه و توانمند، پیوند سست درونمایه کتابهای درسی با زندگی دانشآموز است، از عوامل مهم به شمار میروند. آموزگاران متوسطه با این پرسش، آشنایی بسیار دارند: «آقا ما چرا باید درس بخوانیم زمانی که فلانی و فلانی درس خواندهاند و لیسانس و فوق لیسانس گرفتهاند و هماکنون یا بیکارند یا با درآمد بسیار ناچیز مشغول کار شدهاند در حالی که دیگری که وارد بازار کار و خرید و فروش شده هماکنون از وضعیت زندگی بسیار خوبی برخوردار است؟» من خودم افزون بر اینکه با این پرسش بسیار برخورد داشتهام به تازگی شماری از دانشآموزان را میبینم که با خرید برخی روزنامهها که بخش آگهی پر و پیمانی دارند، دستی در خرید و فروش پیدا کردهاند! اما شاید یک دلیل دیگر آمار بالای کودکان بازمانده از آموزش این باشد که متاسفانه سپهر آموزش ایران، فرهیختهپرور نیست تا نفس آموزش، ارزشمند به شمار آید. این است که میبینیم پارهای از بازماندگان از آموزش، از طبقه متوسط و بالا هستند. آموزش در ایران، کیفی نیست، از این رو دانش ارزش ذاتی چندانی هم ندارد. حتی این روزها بسیار شنیده میشود که آموزش باید با کار و صنعت پیوند بخورد تا سودمند افتد و به کار آید. آموزش و پرورش نیز به روشهای گوناگون بدش نمیآید دانشآموزان را به رشته کار و دانش و هنرستانها رهنمون کند. اما پنداری فراموش کردهاند که فرهیختگی، اخلاق و پرورش فراخور جامعه نوین، از هدفهای بنیادین آموزش- دست کم تا دوره متوسطه- است نه آشنایی با کار و صنعت. آموزش ایران بیشتر مدرک تولید میکند و مدرکدار پرورش میدهد تا فرد خردمند سنجشگر اخلاقمدار». (بخشهایی از گزارش مهدی بهلولی) مهدی بهلولی ادامه میدهد« اما پرسشی که میماند، این است که با این شمار بالا از کودکان بازمانده از آموزش، آیا اصل سیام قانون اساسی که بیان میکند: «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد» نیازمند توجه و تفسیری تازه نیست؟ آیا با این همه کودک بازمانده از آموزش، میتوان گفت دولت به وظیفه خود عمل کرده است و «وسایل آموزش و پرورش رایگان» را فراهم آورده است؟ آیا وجود آموزگار باانگیزه، با کمترین دلنگرانی مادی، از شرایط بایسته آموزش به شمار نمیرود تا بتواند انگیزه بخش دانشآموزان باشد؟ آیا فضای آموزشی فراخور، استاندارد، شاد و ایمن، از جمله این شرایط نیست؟ آیا در کشوری که آمار بیکاری دانشآموختگانش، زبانزد همگان شده میتوان گفت که دولت به وظیفه بنیادین خود در فراهم کردن شرایط آموزش عمل کرده است؟»
در سه دهه گذشته اما راه حل دولتها و کل نظام حمهوری اسلامی مشخص و شاخص است؛ سنگربندی و بکارگیری نیروی سرکوب علیه تغییر در زندگی اکثریت شهروندان جامعه، تحمیل زندگی زیر خط فقر(خط فقر چهار میلیون تومان) و پایین بودن دستمزدها، اخراج و بیکارسازی و مسدود شدن فرصت های شغلی بویژه برای میلیونها نفر از جوانانیکه وارد بازار کار شده اند با پدیده فساد مالی و دزدی های میلیاردی، اختلاس و گسترش قدرت سپاه پاسداران بعنوان ارگان چپاول و دزدی فاکتورهای جدی رابطه جامعه و توده میلیونی مردم با نظام جمهوری اسلامی، تعریف شده است.
بخشهای کاملی از گزارش تحقیقی ـ مهدی بهلولی ـ را منعکس کردم. بنظرم مطرح کردن «آموزش و پرورش رایگان» مفید و عرصه ای جدی در مبارزه با محرومیت تحصیلی کودکان است.
وجود محرومیت میلیونی کودکان از تحصیل ریشه در سیستم و نظام طبقاتی و رابطه رفاه و بیمه های اجتماعی و برخورداری از امکاناتی است، که دولتها موظفند در اختیار جامعه و مردم قرار دهند. پرداخت بیمه بیکاری معادل حداقل دستمزد رسمی به همه افراد فاقد شغل بالای ١٦ سال. قرار گرفتن کلیه کودکان و نوجوانان زیر ١٦ سال که فاقد تامین معیشتی و رفاهی از طریق خانواده میباشند تحت تکفل دولت. آموزش عمومی اجباری و رایگان تا سن ١٦ سالگی. آموزش عالی (دانشگاهی، تخصصی) رایگان و در دسترس برای همه متقاضیان. پرداخت کمک هزینه کافی به دانشجویان. ریشه کن کردن بیسوادی و رشد دائمی سطح سواد و اطلاعات علمی و فنی اهالی کشور. آموزش حق همه است و دسترسی افراد به آموزش و دوره های آموزشی باید کاملا از سطح درآمد خانواده مستقل باشد. حق برخورداری از تمام این مطالبات فاکتورهای مهمی درجلوگیری از محرومیت میلیونی کودکان است.
٢شهریور ١٣٩٤
٢٥ اوت ٢٠١٥