ستون اول،
آمریکا بهانه است، مردم نشانه است!
در حاشیه اظهارات اخیر خامنه ای
سیاوش دانشور
تناقضات جمهوری اسلامی بدنبال “توافق هسته ای” سر باز میکنند. خود این توافق در آغاز یک روند کشدار کشمکش چند سویه برای تبدیل شدن به سندی حقوقی و قانونی است که حتی با فرض این در اجرا با مشکلات اساسی روبرو میشود. اخیر خامنه ای، در سخنرانی دوشنبه ۲۶ مرداد از جمله گفت: “آمریکاییها میخواهند از توافقی که هنوز نه در ایران و نه در آمریکا تکلیفش و رد یا قبول شدنش معلوم نیست، وسیلهای برای نفوذ در ایران بسازند، اما ما این راه را قاطعانه بستهایم و با همه توان بالای خود، اجازه نفوذ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا حضور سیاسی در ایران را به آمریکاییها نمیدهیم.”
رهبری که دیگر رهبر نیست
همه و از جمله باندهای متفرقه نظام اسلامی میدانند که این توافق و مذاکرات ماراتنی بدون حمایت و اشاره خامنه ای نمیتوانست صورت بگیرد. بعبارت دقیقتر، سران اصلی نظام اسلامی در متن بن بست شدید اقتصادی و خطر فروپاشی تصمیم گرفتند پای مذاکره بروند. اینکه عده ای اوباش با نام “دلواپس” شعار بدهند و یقه بدرانند، در این واقعیت تاثیری نمیگذارد که جمهوری اسلامی بزعامت خامنه ای پای این دوره جدید رفته است و با “نرمش قهرمانانه” فی الحال پرچمها را نیمه افراشته کرده است. مردم ایران بروشنی میدانند که مسئله برسر چیست و حتی خشکه مقدسهای حکومتی نیز میدانند که خامنه ای دروغ میگوید و این سخنان اساسا علیه مردم و البته مصرف جانبی در جدال قدرت باندهای اسلامی دارد.
دو روز بعد، در چهارشنبه ۲۸ مرداد، حسن روحانی، در سخنانی از جمله هشدار داد: “نباید فکر کنیم پس از حصول توافق می توانیم هر طور که بخواهیم حرف بزنیم و عمل کنیم و دیگران در برابر این تغییر رفتار ما واکنشی نخواهند داشت. باید همان مسیر سازنده را به درستی به پیش ببریم، همان راهی را که مردم در خرداد ۹۲ به آن اقبال کردند و عامل این توفیق بود که اگر آن راه را ادامه ندهیم چه بسا توافق نیز پایدار نباشد”.
روحانی تجاهل میکند. او میداند که مذاکرات از پایان دوره احمدی نژاد مجددا از سر گرفته شده بود. میداند که فلسفه وجودی دولت وی اساسا کلید زدن پروژه مذاکرات و بستن پرونده هسته ای بود. میداند که از نظر نظام احمدی نژاد فرد و جریان مناسب برای تداوم اینکار نبود. اینکه طیف رفسنجانی، روحانی، خاتمی و حواریون بیرون حکومتی و رسانه ها در این بوق میدمند که “همه چیز با مذاکره حل میشود” و سرشان را بیش از پیش در قبال “شیطان بزرگ” خم میکنند، امیدها و بیم های خودشان را دارند. آنها امیدوارند که جناح پرو غربی در حاکمیت جمهوری اسلامی بتواند در یک پروسه تدریجی خود را به دنیای بیرون و بازار جهانی وصل کند، موقعیت سیاسی شان در حکومت تثبیت شود، مردم را در انتظار نگهدارند و سرکوب سیاسی را در کشور بیش از پیش و بدون نگرانی از فشارهای سیاسی بیرونی پیش ببرند.
در بر همان پاشنه میچرخد
تناقضات حکومت اسلامی بقوت خود سرجایشان هستند. مشکلات جمهوری اسلامی اساسا سیاسی اند و مخاطرات اساسی که حکومت را تهدید میکند، نه خارجی بلکه داخلی اند. این بسیار ساده دلی و سطحی نگری است که فکر کنیم جمهوری اسلامی با قهر و ناز سر میز مذاکره نشسته و برسر پرونده اتمی و “لاغیر” با آمریکا و دولتهای دیگر به توافق رسیده است. برعکس، پرونده اتمی بعنوان کاتالیزوری برای بروز تناقضات قدیمی جمهوری اسلامی عمل کرده است و آینده آن هم تماما بسته به چگونگی برخورد به این تناقضات است. واقعیت اینست که جمهوری اسلامی در پس این توافق امنیت اش را از آمریکا و موئتلفین غربی اش میخواست و ظاهرا آنرا بدست آورده است. تضمین امنیت جمهوری اسلامی و رفع خطر ار جانب خارج، قرار است وثیقه بقا در داخل و سرکوب همه جانبه تر مردمی شود که دیگر از فقر و اختناق و اسلام به تنگ آمده اند و بویژه بدنبال این توافقات توقع شان بیشتر شده است.
خامنه ای مانور میدهد، شعار میدهد، دروغ میگوید، به لایه های مضطرب در حاکمیت ارتجاع اسلامی اطمینان خاطر میدهد که آمریکا فردا همه جای ایران را قُرق نمیکند. ایشان “اجازه نمیدهند”! همین یک قلم “نرمش قهرمانانه” حضرت آقا میرود که حاکمیت اسلامی را بیش از پیش چند شقه کند. شان نزول سخنان خامنه ای در واقعیت نه اطمینان خاطر دادن به تروریستهای متفرقه اسلامی در منطقه، نه دلگرمی دادن به نیروهای مرتجع و فالانژ درون حکومت، بلکه نمایش قدرت در مقابل مردمی است که ضعف حکومت و چند پاره شدن آنرا میبینند. خامنه ای قرار است بعنوان رهبری که دیگر کسی برایش تره خرد نمیکند، بگوید که همه چیز سرجایش است، کسی هوس نکند که از این توافق برای تغییر بالانس قدرت جناح ها استفاده کند، کسی توقاتش از حکومت بالا نرود، و متحدین ما هم روحیه شان را از دست ندهند.
اما این حرفها مفت هم نمی ارزد. خود خامنه ای هم میداند که اینطور است. حواریون خامنه ای هم میدانند که اینطور است. خامنه ای و بسیاری در درون حاکمیت اسلامی به مدل چینی تحول در جمهوری اسلامی علاقه دارند. مدلی که در آن درها را از نظر اقتصادی میتوان چهارطاق باز کرد اما هویت اسلامی حکومت را علیه مردم نگهداشت. مدلی که از آزادی عمل فردی و اجتماعی خبری نیست و سرکوب حرف اول را میزند اما اقتصاد میچرخد و مردم را میتوان به امید دادن نان به آنها ساکت نگهداشت. مدلی که سهم شرکای جنایت و باندهای متفرقه حکومت اسلامی محفوظ است اما توقعات مردم کماکان باید پائین نگهداشته شود و بویژه وحشیانه ترین حملات را به طبقه کارگر و چپ جامعه سازمان داد. خامنه ای و شرکا هر آرزوئی داشته باشند، البته نمیتوانند جمهوری اسلامی را با مدل چینی سرپا نگهدارند. سیاست در ایران و منطقه در اختیار سیاستمداران و حکومتیها نیست. آنها علیرغم میل و تمایلشان سناریوی روسیه را باید انتظار بکشند. البته اینان اهل پروستریکا و گلاسنوست نیستند، اما تناقضات جمهوری اسلامی و نخواستن قدرتمند مردم و دورنمای عروج جنبش علیه فقر و اختناق، آرزوهای هر دو جناح را بر باد میدهد. جامعه از پس این رویدادها و تلاشهای مذبوحانه شرکای رژیم اسلامی، خود را برای سرنگونی آماده میکند. سرنگونی جمهوری اسلامی و خطر سرنگونی، آن واقعیت عظیم است که اینها را به “نرمش قهرمانانه” دیروز و عر و تیز ضد آمریکائی بعد از “توافق هسته ای” کشانده است. برای خامنه ای آمریکا بهانه است، هدف و نشانه اصلی مردمی اند که ضعف جمهوری اسلامی و خامنه ای را درک کرده اند. *
۲۱ اوت ۲۰۱۵