دلسوزی برای سودجویی از کارگران افغانستانی
یاشار سهندی
حتما خاطر همه گی هست که در اول مه امسال چاقو کشان حکومت تمام همت شان را بر این قرار داده بودند که کارگران را علیه “کارگر افغانی” بشورانند. بعد از این همه مدت یک “انسان شناس” یاد آور شده: “اصولا یکم ماه می نمادی از همبستگی کارگران جهان است نه تفرقه بین آنان. اگر اینگونه باشد، کارگران ایرانی بسیاری هم هستند که در دیگر کشورها کار میکنند که طبیعتاً ایرانیها انتظار ندارند کارگران بومی آن کشورها مشکلات بیکاری را به گردن اینها بیندازد؟” این نوشته هم قصد تحلیل “دیرهنگام” آنچه دراول مه امسال گذشت را ندارد. به زمانش در این نشریه به حرکت فاشیستی حکومت پرداخته شد. جملات ذکر شده در ابتدای این یادداشت نه از یک کمونیست است و نه از یک فعال کارگری، بلکه همانگونه که اشاره گردید متعلق به یک “انسان شناس و پژوهشگر حوزه افغانستان”، آقایی به نام “امیر هاشمی مقدم” میباشد که در مصاحبه با سایت حکومتی فرارو به دفاع از کارگران افغانستانی پرداخته! عنوان مصاحبه هست: “آیا افغانستانی ها جای ایرانی ها را گرفته اند؟” پاسخ به این سوال همیشه از سوی مسئولان حکومتی مثبت بوده و به زعم ایشان اساسا “مصبب بیکاری وسیع کارگران ایران، افغانیها هستند!” اما این بار جواب این سوال نه تنها منفی است بلکه مدعی هم شدند چرا در روز همبستگی کارگران شعار علیه کارگران افغانستانی (و نه افغانی!) داده شده خوبه در جاهای دیگر علیه کارگران ایرانی شعار دهند!؟
در مقدمه مصاحبه، سایت فرارو تاکید میکند که این گفت گو در پی آن منتشر میشود که باشگاه خبرنگاران جوان وابسته به سیمای جمهوری اسلامی به کارگران افغان حمله کرده و” همچنان انگشت اتهام بیکاری ایرانیان را به سوی کارگران افغانستانی” گرفته شده؛ و فرارو از قول انسان شناس فوق الذکر مدعی شده این” بیدقتیهای کوچکی که میتواند پیامدهای بزرگ و ناگواری در پی داشته باشد، …” و ظاهرا در “مقام پاسخ به این اتهامات” این گفت و گو صورت گرفته. و در کمال حیرت شاهد هستیم که این رسانه حکومتی حملات صورت گرفته علیه کارگران افغانستانی توسط تلویزیون جمهوری اسلامی را تقبیح میکند و یادآور میشود: ” وقتی که کارگران(!؟) در روزی که نماد همبستگی جهانی کارگران است چنین موضع غیراخلاقی و غیرانسانیای میگیرند، طبیعتاً برخی رسانهها و گزارشگران هم برای جلب توجه مخاطبانشان گزارشهای نادرستی در اینباره تهیه خواهند کرد.” البته به هیچ وجه دوره آخرالزمان نشده که پای انسان شناس وسط آمده و نه مثلا یک اقتصاددان و یا جامعه شناس و استاد دانشگاهی و چیزی شبیه اینها؛ همه این سالها و اکنون هم این تیپ کارشناسان حکومتی مواضع شان، چه آشکارا و چه پنهان علیه این دسته از کارگران بوده و اکنون لازم است کسی با یک عنوان جدیدتر و ناشناس اول پایش به ماجرا باز شود و بعد هم خدا بزرگ است!
جناب امیرهاشمی مقدم تاکید میکند: “به نظر نمیآید پناهندگان و مهاجران افغانستانی سهم چندانی در کاهش فرصتهای شغلی ایرانیها داشته باشند. افغانستانیها عموماً به مشاغل سختی میپردازند (واداشته میشوند) …” در جای دیگر ایشان یادآور میشود:” نکته دیگر به کارفرمایان کشور باز میگردد که با چشمپوشی از وجدان کاری (که چند سال پیش شعار سال نامیده شد) تمایل به استفاده از کارگران افغانستانی با دستمزد پایین و بدون حق بیمه دارند. گناه اینان را نیز نمیتوان بر گردن کارگران افغانستانی نهاد. در واقع کارگران افغانستانی نیز خود قربانی اصلی چنین کارفرمایانی هستند.” (کلمات داخل گیومه ها از جناب هاشمی مقدم می باشد)؛ کدام اندیشه برجسته اقتصادی را می شناسید که کارفرمایان محترم را- آنانی که کارآفرین معرفی می شوند ومدام تو گوش ما میخوانند ایشان در پی رشد تولید می باشند- متهم به بی وجدانی کند بلکه به شدت تاکید میکنند وقتی پای سود در میان است، عقل هم باید حاکم باشد و نباید دچار “احساسات و دیگر غرایز” شد. اما چرا رفته اند دنبال یک آدمی که ظاهرا بیانش احساسی است؟ مسئله مانند همیشه تضمین سود بیشتر است اما اینبار به بیانی دیگر. آقای امیرهاشمی مقدم با یاد گزارشی از سیستان و بلوچستان که سیاستهای دولت در مورد کارگران افغانستانی موجب تعطیلی برخی کارخانه ها در این منطقه گردیده تذکر میدهد: ” مسئولان اداره کار این استان هم روی این نکته انگشت گذاشته بودند اگر دولت در برخی مشاغل کمی با دقتتر عمل کند، برخی از کارخانههای ما با کارگران افغانستانی رونق بهتری خواهند گرفت….” وقتی پای سود سرمایه در میان است هیچ فرقی بین انسان شناس و جامعه شناس و اقتصاددان بورژوازی نیست.
این مصاحبه چرا یکسال یا دو سال پیش صورت نگرفته آقای امیرهاشمی مقدم سالها در “حوزه افغانستان مشغول مطالعه است چرا ایشان یکباره مهم شده؟ ظاهرا “چرخشی مثبت” نسبت به کارگران افغانستانی در حال وقوع است. اما باور آن نه تنها دشوار بلکه کاملا مسلم است که این “چرخش مثبت” از سر خیرخواهی نیست بلکه هدف چیز دیگری است. این چرخش در سیاست در نحوه برخورد با “مهاجران و پناهندگان افغانستانی” از زمانی شروع شد که “حضرت آقا” تازه یادشان آمد که مردمی که شناسنامه شان صادره از افغانستان می باشد، فرزندان شان نیاز به تحصیل دارند و دستور حکومتی صادر نمودند که برای ایشان امکان تحصیل فراهم شود! در این مورد سیامک بهاری در یادداشتی در نشریه انترناسیونال به آن پرداخته و هدف حکومت از این کار را بیان کرده و نشان داده که این دستور درعمل نهایتا قرار نیست خدماتی به کارگران افغانستانی داده شود فقط منتی است که بر سر این مردمان گذاشته اند. در این میان گویا کسانی از حکومتیان فرصت را غنیمت شمرده اند ومیخواهند به استثمار کارگران افغان رسمیت دهند. با وجود اشاره به وجدان و از این حرفها، تاکید میشود که شرایطی باید فراهم کرد که از دو میلیون مهاجر افغانستانی به نحو احسن استثمار شود وعلاوه براین” نیروی کار ماهر افغانستانی” هم مشتاقانه به ایران بیایند، چرا که فعلا ” نیروی کار متخصصاش را کشورهای دیگر میبرند، نیروی غیرمتخصصاش بهطور غیرقانونی ایران میآید، بار هزینه بسیاری بر ایران تحمیل میشود و نهایتاً آنچه برای ایران باقی میماند، بدنامی است…. همچنین ایران با عدم مدیریت و نداشتن برنامه بلندمدت برای مهاجران و پناهندگان افغانستانی، نه تنها از حضور آنها سودی نمیبرد، بلکه شیوه برخورد با ایشان باعث گریزان شدن نیروی کار ماهر افغانستانی میشود؛ …”
“برنامه بلند مدت” ایشان به جان هم انداختن کارگران است. با افغانی و ایرانی کردن کارگران عملا سعی کرده اند که کارگران را به جان هم بیندازند و همدیگر را به عنوان رقیب هم معرفی کنند. اگر تا دیروز بیان میکردند که ایرانی ها تن به کارهای سخت نمی دهند بنابر این مجبور هستند که کار به دست “افاغنه” بسپارند فردا هم لابد یک بهانه جور خواهند کرد که “نیروی کار ماهر ایرانی دلسوز نیستند” و هر وقت لازم شد هم یکی دیگر از جنس ایشان پرچمی بلند خواهد کرد علیه “کارگران ماهر افغانی” و همه مصائب را به ایشان نسبت خواه داد. بحث بر سر انبوه نیروی کار سرگردان و آواره است که میشود به راحتی ایشان را استثمار کرد. فقط ظاهرا مشکل این است که باید سیاست و برنامه روشنی وجود داشته باشد :” بخشی از این مسئله ( بازو بسته بودن مرزها) به بیبرنامگی ایران در قبال مهاجرت و پناهندگی افغانستانیها مربوط میشود. ایران در دورهای دروازههای کشور را به روی آنان گشود و در دورهای دیگر هم بست. نه در آن گشودن برنامهای بود و نه در این بستن. اتفاقاً ایران برخلاف منافع خودش عمل کرد؛ بهویژه اکنون که مرزها را بسته است.”
تجربه بیش از سه دهه ثابت کرده است سیاست های جمهوری اسلامی هیچ هدفی را تعقیب نمی کند جز تضمین فلاکت. کاسه داغ تر از آش شدن برخی دام جدیدی است که برای کارگران افغانستانی پهن کرده اند. پیشنهاد جناب انسان شناس حکومتی اگر بی تعارف بخواهیم بیانش کنیم این است حالا که دو میلیون مهاجر و پناهنده افغانستانی در کشور وجود دارند باید روشی در پیش گرفت که دست کارفرمایان برای استثمار ایشان بیشتر باز باشد. همین که این کارگران برسمیت شناخته شوند کافی است، قرار نیست حقی برای ایشان ایجاد شود و مثلا دستمزد برابر با کارگران دیگر به آنها پرداخت شود. مهم این است که دست و دل کارفرمایان نلرزد که امروز این کارگران را در خدمت دارد و فردا نه. قرار نیست امنیت شغلی این کارگران تضمین شود ( چنانکه برای خود کارگران دارای شناسنامه ایرانی هم تضمین شده نیست) بلکه فقط قرار است که تضمین شود که کارفرمایان میتوانند رسما از ایشان استفاده کنند. این کارگران برای اینکه فرزندشان حداقل بتواند تحصیل کنند مجبورند سرباز حکومت در جبهه های جنگی شوند که در خاورمیانه شعله ور است و اگر بخواهند کار داشته باشند باید بدانند نهایتا افغانی هستند پس بنابر این چیزی نباید بخواهند و گرنه مانند همیشه به وحشیانه ترین شکلی شکار میشوند و سر مرزها رها میگردند.