سيف خدايارى -باز هم يونان

باز هم يونان

سيف خدايارى

تحولات سياسى يونان پس از دور جديد بحران سرمايه دارى جهانى ( ٢٠٠٨) همواره مورد توجه و علاقه چپها و كمونيستها در سراسر جهان و به همين ترتيب مورد هراس سرمايه دارى جهانى بويژه در اروپا بوده است. اما سرعت تحولات سياسى يونان در ٦ ماه اخير شتابى بيشتر داشته است.مى توان گفت اميد و بيم در اين شش ماه براى كارگر و زحمتكش يونانى از همه ادوار او در زندگى اش بيشتر بوده است. اميد به يك تحول سياسى كه به وضعيت فلاكتبار بخش وسيعى از توده هاى مردم محروم و زحمتكش اگر نه پايان بلكه بهبودى بخشد. آمارها درباره فقر و فلاكت روزافزون مردم در يونان كم نيستند. از بيكارى تا خودكشى. از فروش كودكان تا سؤ تغذيه ى شديد. گزارشهاى بسيارى از گزارشگران يونان را در دو – سه سال گذشته به جامعه اى جنگ زده تشبيه كرده اند. اين تشبيه پر بيراه هم نيست. مگر نه اينكه بخشى از مردم فقير توان پرداخت قبض برق را ندارند و ناچارند در تاريكى شب را به صبح رسانند؟ مگر نه اينكه بخش وسيعى از مردم در شهرهاى بزرگ توان سير كردن شكم خود را نداشته و ناچارند در صفوف چند صد مترى براى دريافت يك وعده غذاى انجمن هاى خيريه منتظر بمانند؟ مگر نه اينكه بخشى از همين مردم نمى توانند در فصل سرما منازل خود را با برق، گاز يا نفت گرم كنند و به ناچار به ريشه كن كردن درختان بر آمده اند؟ اسم اين وضعيت را به جز يك جنگ اقتصادى چه مى توان گذاشت ؟
اميد و يأس توده هاى ميليونى كارگر و زحمتكش يونان هر چند به پايان نرسيده است اما چشم انداز و افق روشنى بر آن متصور نيست. حاصل كش و قوس سياسى بيش از ده سال از تقابل راست و چپ در يونان، سيريزا است كه علاوه بر اميد ميليونها جوان بيكار، كارگر اخراجى، بازنشستگان و توده هاى ميليونى كه داغ رياضت اقتصادى بر تمام جنبه هاى زندگى آنها خورده شده، به اميد چپ در سرتاسر جهان تبديل شد. رويدادهاى سياسى و بازى سياست در اين ٦ ماه از كارنامه سيريزا هر چه باشد، نمى توان انكار كرد كه حتى سكتاريست ترين گروههاى چپ به استقبال پيروزى سيريزا رفتند. تحت تأثير سيريزا، دستكم جنبشى مشابه آن در اسپانيا( پودموس) به حركت در آمده است و تب و لرز دولتهاى حاكم در بخشى از اروپا از پديده سيريزا در ايتاليا و پرتقال قابل مشاهده است. تسليم شدن سيپراس به دور جديد از رياضت اقتصادى اما مايه دلسردى توده هاى ميليونى زحمتكشان و كارگران يونان شده است. هر چند بر بستر مبارزه طبقاتى اين روند نيز جزئى از مبارزه است و نبايد روايت بورژوايى ” شكست چپ” و نيز روايت چپ مريخى كه مى خواهد تكليف همه چيز را در خيابان روشن كند را درسته قورت داد. اما تحليل سياسى رويدادهاى يونان، دستكم به روشن شدن روند مبارزه كمونيستها كمك مى كند.
منتقدان چپ سيريزا – و اغلب بيرون از يونان و بدون درك موقعيت عينى آن، نسخه هاى كمى براى يونان نپيچيده اند. اينكه از يورو خارج شود، از اتحاديه اروپا بيرون رود، اعلام انقلاب كمونيستى نمايدو … آنچه در اين ميان غايب است درك موقعيت عينى چپ در يونان و ” تحليل مشخص از اوضاع مشخص است”. از سيريزا شروع كنيم كه همه نگاهها متوجه آن است. آيا سيريزا يك حزب كمونيستى به مفهوم ماركسيستى و لنينيستى كلمه است كه انقلاب كمونيستى را در دستور كار قرار دهد؟ آيا طبقه كارگر يونان كه بخشاً مطالبات آن توسط سيريزا نمايندگى مى شود آمادگى لازم براى يك انقلاب كمونيستى را دارد؟ آيا صرف اعلام انقلاب كمونيستى نجات دهنده است؟ پاسخ به اين پرسشها و نمونه هاى مشابه هر چه باشد، ” اوضاع مشخص” يونان چيز ديگرى است.
به سيريزا برگرديم. سيريزا محصول يك روند تاريخى در يونان و حاصل كشمكش سياسى پويايى است كه درون چپ آن جامعه وجود داشته و در جريان است. براى شناخت اين روند بهتر است مرور كوتاهى بر يك تاريخ كوتاه از آغاز قرن داشته باشيم.
دهه اول پس از سقوط اردوگاه شوروى، دهه ى هياهوى ظفرمندانه سرمايه دارى و ” پايان تاريخ” بود. در همه جاى دنيا احزاب تجزيه شدند، تغيير نام دادند و به اردوى راست پيوستند. براى كسانيكه از تاريخ كمونيسم در ايران اطلاع كافى ندارند، در همين دهه حزب كمونيست ايران به عنوان بستر اصلى راديكاليسم چپ در ايران تجزيه شد و گرايشات مختلفى از آن بيرون آمد كه امروز با گذشت بيش از بيست سال ترندهاى مختلف سياسى آن كاملاً قابل رؤيت است. براى كمونيستهايى كه امر مبارزه طبقاتى و رهايى بشر از مناسبات سرمايه دارى را به داستان زندگى خود تبديل كرده اند، اما پايان اردوگاه شوروى پايان تاريخ و پايان كمونيسم نبود. چند سال پس از خوابيدن گرد و خاك سياسى و پايان ضيافت ” شكست كمونيسم”، در يونان نيز همانند بسيارى جاها بار ديگر كمونيستها و چپها دور هم جمع شدند تا به معضلات جامعه خود پاسخ دهند. حاصل تلاش اوليه براى احياى چپ در يونان در سال ٢٠٠١ پديده اى بود كه به نام ” فضاى گفتگو براى اتحاد و اقدام مشترك چپ” شكل گرفت كه مى توان نطفه هاى سيريزا را در آن يافت. ” فضا” در آن دوران بر مسائل آندوره مانند جنگ كوزوو، خصوصى سازيها و حقوق اجتماعى نضج گرفت. محافل و شبكه هاى مختلف چپ عليرغم هر اختلاف ديدگاهى در سه مورد توافق داشتند و حول اين موارد توانستند انسجام بيشترى پيدا كنند: الف) مخالفت با اصلاحات نئوليبرالى در بازنشستگى و خدمات اجتماعى ب) مخالفت با قانون جديد ضد ترور – كه سركوب سياسى را تشديد مى كرد ج) تدارك براى شركت در تظاهرات ضد سرمايه دارى جنوا ٢٠٠١.
دوره كوتاه تجربه ى ” فضا” راه را براى همكارى گسترده تر احزاب و محافل چپ فراهم كرد كه در سال ٢٠٠٤ منجر به پيدايش سيريزا شد. سيريزا يا ائتلاف چپ راديكال ائتلافى از سوسيال دمكراتها، دموكراتهاى سوسياليست، ميهن پرستان چپ، فمنيستها، آنتى كاپيتاليستها، سانتريستها، محيط زيستيها، ماركسيست – لنينيست، مائوئيست، تروتسكيست، لوكزامبرگيست و يوروسكپتيستها بود كه به ضرورت يك چتر مشترك براى ادامه مبارزه پى برده بودند. روشن است كه هر يك از اين سازمانها داراى خاستگاه طبقاتى و درك متفاوتى از مبارزه هستند و تناقضات سياسى در هم تنيده اى را به زير اين چتر مى كشند. اما هر چه هست اين تجربه انسانهاى مبارز و ” انقلابى” آن جامعه است و حاصل شرايط عينى مبارزه در آن كشور. سيريزا در اين دوران فعال ميدانى مبارزات كارگرى، رقابتهاى انتخاباتى و مسائل اجتماعى بويژه بعد از حادتر شدن بحران بوده و رشد تدريجى داشت.
ژوئيه ٢٠١٣ كنگره اى براى بحث درباره ى سازمان حزبى سيريزا تشكيل شد و تصميم گرفته شد كه احزاب موجود زير چتر سيريزا به نفع حزبى يگانه منحل شوند. اجراى اين تصميم به سه ماه بعد موكول شد تا ٤ حزب مخالف اين تصميم فرصت داشته باشند،موقعيت خود را – موافق يا مخالف- تشخيص دهند. در انتخابات همان كنگره، سيپراس با ٧٤ درصد آرا به رهبرى رسيد. اما در كنار اين واقعيت بايد به پلاتفرم چپ برهبرى پانايوتيس لافازاينس اشاره كرد كه راه را براى خروج از حوزه ى يورو مهيا مى كرد و با حضور ٦٠ نماينده، ٣٠ درصد از كميته مركزى حزب را در دست داشت و پلاتفرم كمونيست نيز با دو نماينده در كنار اين بلوك قرار مى گرفت.
انسجام درونى سيريزا با موفقيتهاى انتخاباتى همراه شد كه از نيم درصد در ٢٠٠٤ به ٢٦ درصد در ٢٠١٤ و ٣٦ درصد در ٢٥ ژانويه ٢٠١٥ انجاميد. اجنداى سياسى انتخاباتى سيريزا بيشتر از همه تقابل با سياستهاى رياضت اقتصادى بوده و زمزمه هايى درباره امكان يا تلاش خروج از حوزه ى يورو به گوش مى رسيد. سيپراس و به اعتبارى بستر اصلى سيريزا همواره ضمن تأكيد بر ضد رياضت، خواهان ماندن در اروپا بوده است. پيروزى سيريزا در انتخابات ژانويه ٢٠١٥ ضمن اينكه با استقبال چپ اروپا قرار گرفت، عكس العمل شديد و ستيزه جويانه راست را در پى داشت. يك روز پس از پيروزى سيريزا، هانس پيتر فريدريش يكى از مقامات رسمى دولت آلمان ( كه قيمّ بورژوازى اروپاست) اظهارنظرى كرد كه به سياست آلمان و دولتهاى حلقه بگوش آن در اتحاديه تبديل شده است:” يونانى ها حق دارند هر كسى را كه مى خواهند انتخاب كنند، ما هم حق داريم كه ديگر از قرض به يونان پشتيبانى نكنيم”. عليرغم رأى بالاى سيريزا، اين حزب ناچار بود براى تشكيل دولت ائتلافى اقدام كند. حزب كمونيست يونان كه آراى كافى براى تشكيل دولت ائتلافى با سيريزا داشت از اين ائتلاف سر باز زد و ناچاراً با حزب دست راستى ” يونانيان مستقل” ائتلاف بست .
سيريزا بعد از پيروزى در انتخابات وارد فاز چانه زنى با اتحاديه اروپا و در رأس آن آلمان شد تا مطابق وعده هاى انتخاباتى و انتظار جامعه، فشار كمرشكن رياضت اقتصادى را كمتر و قابل تحمل كند. تا اينجا يونان ٢٥٢ ميليارد دلار از بانك مركزى اروپا وام گرفته بود تا بتواند بدهى بانكهاى آلمانى و صندوق بين المللى پول را بپردازد و بدين ترتيب به ثبات اقتصادى يورو كمك كرده باشد. در مقابل اين وام و براى بازپرداخت آن به علاوه ى سود بانكى ( يونان ٩٠ درصد اصل پول را بازپرداخت كرده است، اما هنوز زير آوار سود دفن شده است) ناچار شد سياستهاى ضد انسانى رياضت اقتصادى را بپذيرد كه كاهش هزينه ها، افزايش ماليات، اخراج سازى گسترده، كاهش دستمزد، قطع خدمات اجتماعى، افزايش هزينه درمان و در يك كلام فلاكت اين كشور را به دنبال داشت. وعده هاى انتخاباتى سيريزا بدون اين چانه زنى امكان پذير نبود. واروفاكيس وزير اقتصاد يونان تلاش مى كرد با تمام تبحرى كه در ” تئورى بازيها” دارد، حريف را وادار به شكست نسبى كند. اميد مى رفت كه يونان از بازپرداخت وامهايش امتناع كند، اما سرمايه دارى هار آلمانى، كه دست همه اشكال سرمايه دارى را در سبعيت از پشت بسته است، جان سخت تر از آن بود و دولتهاى حلقه بگوش را پشت خود بسيج كرده بود.
چانه زنى آسان نبود. موقعيت بسيار نابرابر اقتصاد يونان كه كمتر از يك درصد اقتصاد حوزه ى يورو را داراست جوابگوى مطالبات قدرتمندان نبود. سيپراس در مقابل اين گزينه قرار گرفته بود كه در يكسال و نيم آينده ٥ ميليارد دلار به بانك مركزى اروپا بپردازد و اين كار مستلزم رياضت بيشتر از طريق افزايش ماليات بر درآمد، ماليات بر مستغلات، افزايش سن بازنشستگى و افزايش پرداختى بيمه بود. سيپراس اين را هم قبول كرد اما فشار آلمان بيشتر مى شد و زمزمه خروج يونان از اتحاديه- اينبار از سوى آلمان – به گوش مى رسيد. ماشين شستشوى افكار عمومى در كنار دموكراسى به كار خود مشغول بود. دموكراسى آلمان اجازه ورود واروفاكيس به جلسه بيست و هفتم ژوئن وزراى اقتصاد اتحاديه را نداد و سرنگونى سيريزا از طريق كودتا بسيار محتمل مى نمود. سيپراس اينبار و باز در ادامه چانه زنى تهديد به برگزارى رفراندومى كرد تا با اتكا به ” دموكراسى” حريف را وادار به ادامه بازى كند. رفراندم آرى يا نه به ادامه ” لايحه نجات مالى” و به همين اعتبار ادامهرياضت اقتصادى و تسليم به خواسته هاى اعتباردهندگان. اين رفراندوم عليرغم تمام مهندسى افكار عمومى با نتيجه ” نه” اراده ى چپ يونان را نمايندگى مى كرد. اما باز اين رأى نزد قدرتهاى بورژوايى اعتبارى نداشت و سيپراس ناچار شد در يك نزاع پارلمانى كه شكاف سيريزا در در پى داشت، تسليم خواسته هاى آلمان بشود و به گفته ى واروفاكيس” معاهده اى مشابه ورساى دوم كه بعد از جنگ جهانى اول بر آلمان تحميل شده بود ، بر يونان تحميل شد”. طبق آخرين توافق، سيپراس علاوه بر تسليم كامل در مقابل رياضت، بايد ٥٠ ميليارد دلار از سرمايه اش را در بنياد خاصى رهن بگذارد تا در صورت نقض خواسته هاى بانكها، اين مبلغ بدون چك و چانه برداشته شود. معنى اين كار نه فقط تسليم بلكه انقياد كامل به قدرتهاى بورژوايى است.
بسيارى از چپها نوميد از تسليم سيپراس، وى را خائن به رأى دهندگانش و نيز خائن به رفراندوم مى خوانند. از بار اخلاقى كلمه خائن كه معمولاً منفعت هاى زمينى و طبقاتى در سايه آن گم شود، بگذريم و باز نگاهى به راه حلهاى يونان و يا گزينه هاى پيش روى سيپراس بيندازيم. قبلاً گفته شد كه سيريزا و در رأس آن سيپراس براى مقابله با رياضت اقتصادى و نه انقلاب سوسياليستى به قدرت رسيد. موقعيت ضعيف طبقه كارگر يونان و وابستگى آحاد جامعه به بازنشستگى و خدمات اجتماعى در بهترين حالت انتظار يك سوسيال دمكراسى مؤثر از سيريزا مى شد و مى دانيم كه عصر خدمات اجتماعى و دولت رفاه در بيشتر كشورهاى اروپايى و به ميزان حادترى در كشورهاى جنوبى اروپا بسر آمده است. دو مورد يونان كه غرق در منجلاب ديون و سود بانكى است، جايى براى اينگونه هزينه ها و پز دولت رفاه باقى نمانده است. سيريزا در واقع سوار بر اسب مرده اى بود كه براى كشيدن جسد آن نيز از قدرتهاى مالى سرمايه دارى كمك مى گرفت. در بهترين حالت پيروزى يونان، موفقيت در بخشودگى ” بدهى” بود و در اين راه تلاش اش ناكام ماند. بورژوازى لجام گسيخته آلمان دم به تله نمى داد و حتى گوشش بدهكار هشدارهاى صندوق جهانى پول مبنى بر ضرورت بقاى رشد اقتصادى يونان- بخوانيد انباشت سرمايه ! نبود. گزينه ديگر خروج از يورو و بازگشت به واحد پول سابق بود كه باز يونان را در چاهى عميقتر فرو مى برد. ارزش دراخما در مقايسه با يورو حدود ٥٠ درصد كاهش يافته و در صورت بازگشت دراخما، بدهى يونان به طور اتوماتيك دو برابر مى شد. خروج از اتحاديه اروپا هر چند در رابطه با نزديك شدن يونان به بلوك روسيه اهميت ژئوپولتيك خود را داشت، اما باز از خواسته هاى مردم يونان نبود كه بخشى از نيروى كار آن در ساير كشورهاى اروپايى به كار مشغول اند. با در نظر گرفتن اين پارامترها، نفس برگزارى رفراندوم كارى بى معنا بود و نتيجه آن على السويه بود. يونان غرق در بدهى غولهاى مالى آلمان است و نمى تواند با سلاح ” دموكراسى” به جنگ غولهايى برود كه در حوزه اقتصاد باورى به دموكراسى ندارد. اقتصاد، اقتصاد است و فقط يك منطق مى شناسد: اقتصاد.
با اين وجود اهميت اين رفراندوم در تقابل با اردوى راست و تهاجم رسانه اى وسيع به چپ بود. دستگاههاى سازنده افكار عمومى از هر لحظه اى براى عقب راندن اراده مردم استفاده كردند. غول بزرگ منتظر نتيجه ى ” آرى” بود تا اين بار با استفاده از ” دموكراسى” امكان رژيم چينج را فراهم كند. امروز مى توان گفت تنها اهميت اين ” نه ” نمايش قدرت چپ يونان در تسليم نشدن به سناريوهاى محتمل آلمان بود و به همين ميزان اراده چپ اروپا را در مقابله با تعرض لجام گسيخته سرمايه دارى به معيشت آنها را نمايندگى مى گند. از اين نظر هراس آلمان و سرمايه دارى اروپا فقط از يونان نيست. حلقه هاى ديگر اين مقاومت، اسپانيا، ايتاليا، پرتغال و ايرلند هستند.
برغم همه ى ناكاميهايى كه چپ يونان و سيريزا در مقابله با سرمايه دارى هار و عريان آلمان محور داشته است، هنوز سيريزا به عنوان نيرويى كه بيشترين انسجام چپ را در خود دارد، شايسته حمايت چپها و كمونيستهاست. انتظارات كمونيستها از سيريزا نبايد غيرواقع بينانه و ماوراى شرايط عينى آن جامعه باشد درست مانند انتظارى كه از انقلاب كوبا مى رود. انقلاب كوبا با همه ناكامى اش در فرارفتن از نظم سرمايه دارى- گيرم در شكل دولتى آن- و برقرارى جامعه اى سوسياليستى، هنوز حامل ارزشهايى است كه كمونيستها نمى توانند و نبايد ناديده بگيرند. منابع مالى كوبا تاكنون اجازه فرا رفتن از اين مرحله را بدان نداده است و سيريزا در – مقايسه اى متفاوت – منابع مالى قابل توجهى براى مقابله با تحميل شرايط سخت ترى ندارد. سيريزا برآيند وضعيت چپ در يونان است كه نمى تواند فقط با تئوريهاى ماركسيستى به جنگ تغيير واقعيت موجود برود. قدرت تاكنونى سيريزا و حمايت ميليونى چپها، كارگران و محرومان آن جامعه نبايد ما را در درك موقعيت آن و بورژوازى به مراتب آماده ترى از جنس ” طلوع طلايى”، اليگارشى مالى، فاشيسم از جنس ميدان و … غافل كند كه منتظر سقوط سيريزا و تحميل غيرانسانى ترين سناريو بر يونان هستند.
آينده يونان بخشاً به سرنوشت چپ و به همين اعتبار تا حدود زيادى به سرنوشت سيريزا گره خورده است. نمى توان ادامه بازى را پيش بينى كرد. اگر چه تسليم سيپراس به دور سوم از ” لايحه نجات مالى” و رياضت اقتصادى بيشتر موجب يأس و خشم توده هاى حامى آن شده است، آلترناتيو كمونيستها بايد گسترش و مستحكم نمودن اردوى خود در مقابل جناح راست بورژوازى يونان باشند كه هر چند از نظر كمىّ موقعيت دست پايينى در مقابل ” سيريزا” دارند، اما از امكانات مالى و رسانه اى قويترى برخوردارند. فاشيسم در كوچه پس كوچه هاى يونان دشنه در دست منتظر است تا حريف پايش بلغزد و آخرين ضربه را فرود آورد. تقويت جنبش كارگرى و سوسياليستى راه نجات توده هاى ميليونى كارگر و زحمتكش اين جامعه است و اين روند الزاماً به تضعيف سيريزا گره نخورده است.