جمهوری اسلامی مسبب اصلی مصائب اجتماعی
شباهنگ راد
سران رژیم جمهوری اسلامی جامعه را زیر و رو نمودهاند و ابعاد ناهنجاریهای اجتماعی با شتابی غیر قابل تصور، رو به جلوست. مردم را در این سی سال و اندی به بند کشیدهاند و سرمایههای مملکت را تماماً از آن خود نمودهاند و به تبعی آنها فقر در ایران دارد، بیداد میکند. بر اندوخته و سرمایههای بادآوردهی حاکمان ایران دارد افزوده میگردد و در مقابل میلیونها تن از محرومترین اقشار قادر به ادامهی زندگی نیستند. گرانی در ابعادی بیسابقه فضای جامعه را در بر گرفته است و بیکاری، بیسوادی و اعتیاد هم بهعنوان هیولائی سهمگین بر خانهی اکثریت آحاد جامعه لنگر است.
نگاه به چهرهی دنیای کنونی و زندهگانی محرومترین اقشار جامعه از یکطرف، چپاول و روانه شدن سرمایههای مملکت به جیب عدهای زورگو از طرفدیگر، مبین این واقعیت استکه درد و رنج و فقر در چنین مناسباتی از بین رفتنی نیست. مبین آن استکه چنین سیستمی مدافعی رفع نابرابریها و برقراری عدالت اجتماعی در درون جامعه نیست. خودیهایشان دارند میگویند که بهدلیل بالا بودن هزینههای اولیهی زندگی، و بهدلیل گستردهگی بالای بیکاری، خشونت و تعدی بهیکی از عارضههای اجتماعی تبدیل گشته است. براستی که چه کسانی عامل چنین وضعیتاند و مهمتر از آنها اینکه، کدام مناسبات و آرمان، قادر به پاسخگوئی و حل ریشهای ناهنجاریهای اجتماعیست؟
در حقیقت مردم جهان و بویژه مردم ایران دارند در جامعهای زندگی میکنند که تفاوتهای زندگی آنان با قدرتمداران و وابستهگانشان بسیار بالاست؛ در جامعهای زندگی میکنند که تعدادی اندک از بالاترین امکانات و رفاه اجتماعی برخورداراند و در عوض میلیونها تن دیگر از تهیهی نان شب خویش باز ماندهاند؛ در جامعهای زندگی میکنند که پاسخ هر تقاضای بهجا و اولیهیشان، خشونت است. یعنی اینکه این نظامها دارند خشونتهای دولتی را به بهانهی “برقراری امنیت اجتماعی”، و برخورد با “ارذال و اوباشان” و “زورگیران” سازمان میدهند!! اگر بپذیریم که علل اصلی مصائب اجتماعی به نداری، فقر و بیکاری میلیونها انسان و حتی بعضاً به اختلالات روحی – روانی مرتکبین آنها برمیگردد، بنابراین چاره و درمان آن در چیست؟
البته پاسخ سرمایهداران پیرامون سئوالات فوق معین میباشد. از نگاه آنان و همچنین سردمداران رژیم جمهوری اسلامی علل آنها، نه به وجود مناسبات کنونی و یورشهای وحشیانه حکومتمداران و دار و دستههایشان به امکانات و ثروتهای جامعه، بلکه در “نافرمانی” مردم و همچنین به عدم تمکین آنان به پذیرش تفاوتهای طبقاتی و نظم و ترتیب “اخلاقیات” اسلامی برمیگردد. بی دلیل هم نیست که دارند پاسخ هرگونه ناهنجاریهای اجتماعی را با زندان، شکنجه و اعدام میدهند تا بزعم خود جامعهی سراسر تضاد و تنش را “آرام” نمایند. بر مبنای چنین سیاستیست که ما اینروزها و به گونهای دیگر داریم از زبان رئیس قوه قضائیه – صادق لاریجانی – پیرامون برخورد با “ارذال و اوباشان” میشنویم که: “تفاوتی میان بهکارگیری سلاح سرد یا گرم وجود ندارد و در حکم محاربه و مجازات آن اعدام است” و در ادامه و وقیحانه تاکید میورزد: “امنیت مردم از نان شب هم واجبتر است”!!
آری، این فرهنگ، پاسخ و ریاکاری واقعی سران رژیم جمهوری اسلامی نسبت به معضلات اجتماعیست و طبعاً ارائهی راهحل اینچنینی از جانب رئیس قوه قضائیه هم نمیتواند، غیر منتظره باشد. در حقیقت جامعه را این جانیان برای میلیونها انسان ناامن نمودهاند و در همانحال و بهدروغ دارند اعلام مینمایند که هدف و نیاتشان برقراری امنیت مردم است!! روزانه دارند مردم را سر کیسه و زنجیرهای اقتصادی را تنگتر مینمایند و در همانحین دارند سخن از امنیت مردم بر زبان میآورند!! سردمداران رژیم جمهوری اسلامی بیش از سه دهه، اعتراضات بهحق کارگران و زحمتکشان را به خاک و خون کشاندهاند و هزاران کمونیست و مخالف را به دلیل آزادیخواهی از دم تیغ گذاراندهاند و اینروزها دارند برای مردم دل میسوزانند و تاکیدشان بر آن استکه برقراری امنیت مردم از زمره اولویتها و وظایف اولیهیشان میباشد!!
تهوعآور است و با هیچ منطقی بهغیر از منطق سرمایهداران نمیتوان آنرا توضیح داد. فساد از سر و کول جامعه دارد بالا میرود و ارزشهای اجتماعی – انسانی و خانوادهگی، بدلیل تنگناهای اقتصادی کاملاً دگرگونه شده است و بدون کمترین شک و شبههای، عامل چنین وضعیتی کسانی جز سردمداران رژیم جمهوری اسلامی نیستند. این را مردم ایران و آنهم به روشنی اعلام نمودهاند که خواهان برقراری عدالت اجتماعی و تقسیم ثروت جامعهاند. در مقابل پاسخ رژیم جمهوری اسلامی به تقاضای بجا و امنیت دلخواهی مردم چه بوده است؟ براستی که مگر بارها و بارها تودههای ستمدیده اعلام نهنمودهاند که قادر به تهیهی وسائل آموزشی فرزندان خود نیستند؟ مگر بارها و بارها کارگران برای کسب حقوقهای معوقهی چندین ماههیشان به خیابانها سرازیر نه شدهاند، و در مقابل، ارگانهای مدافعی نظام، آنانرا لت و پار نهنمودهاند؟ این چه نظامیست که از یکطرف در برابر خواستههای بهحق مردم اینگونه به صف میشود و از طرفدیگر بر این باور استکه امنیت مردم از نان شب هم واجبتر است؟!
اینها زندگی ستمدیدهگان و مردم ایران و همچنین عملکرد واقعی مدافعین جهان کنونیست است. جهانی که مملو از تضاد است و تجلی آنرا هر روز و آنهم به اشکال متفاوت داریم مشاهده میکنیم. به بیانی دیگر وجود و باز تولید هزاران معضل اجتماعی مبین این واقعیت استکه سرمایه بهدلیل ماهیتاش قصد پاسخگوئی به هزاران معضل و نارسائیهای جامعه را ندارد و میخواهد با دستگیری و زندان، و با قطع دست و پا و با اعدام از “شر” ناهنجاریهای اجتماعی خلاصی یابد؛ میخواهد با راهاندازی گلههای مسلح و با گرداندن قربانیان نظامهای امپریالیستی در خیابانها، سیاست ارتجاعی و مرعوب کنندهی خود را به پیش ببرد. در حقیقت این مردم نیستند که جهان کنونی و از جمله جامعهی ایران را ناامن نمودهاند. بلکه علتاش به بیکاری فزاینده، و به نداری مردم بر میگردد؛ علتاش به بستن یکی پس از دیگری میادین کارگری بر میگردد؛ علتاش در ناتوانی اکثریت آحاد جامعه در تهیهی دوا و درمان بر میگردد، تا جائیکه وزیر بر کنار شدهی {دستجردی} دولت احمدینژاد هم اعلام نموده است که: “بیش از 5 میلیون نفر به علت هزینههای درمان به زیر خط فقر رفتهاند، هر چند واردکنندگان ماشینهای لوکس به ارز مورد نیاز دست یافتند، امّا ما برای واردات دارو دست نیافتیم”.
عجب دنیائیست و عجبا، کسانی مدافعی برقراری امنیت جانی مردم شدهاند که خودشان مسبب اصلی آنند. 5 میلیون انسان بهدلیل هزینههای بالای درمان و دارو، به زیر خط فقر رفتهاند و در عوض، ارز و سرمایههای مملکت دارد، در خدمت به سرمایهداران و وارد کنندهگان دستگاهها و ماشینهای لوکس قرار میگیرد. آیا در چنین مناسباتی میتوان تصویری بهغیر از گسترش ناامنیهای اجتماعی ارائه داد، و به این اندیشید که علل اصلی مصائب اجتماعی نه در سیاست چیده شده و اشتهای بیانتهای سرمایهداران، بلکه به “زیادهخواهی” مردم بر میگردد؟
براستی در جامعهای که تهیهی ابتدائیترین نیازهای زندگی از جمله نان شب، دوا و درمان برای میلیونها انسان رنجدیده ناممکن و از زمره کالاهای لوکس به حساب میآید؛ در جامعهای که کودکان بهمنظور کمک به والدینشان طعمهی باندهای قاچاق انسان میگردند، وجود هزاران بالایای اجتماعیای از قیبل فحشاء، اعتیاد و روی آوری به کارهای کاذب و مخربزا هم، امری طبیعی خواهد بود. این نظام از یکسو دارد در بطن خود چنین معضلاتی را باز تولید میکند و از سویدیگر هم دارد قربانیان نظام را دستگیر و به جرمهای طویلالمدت و به اعدام محکوم میکند و بهموازات آنها راه هرگونه چپاول، اخاذی و رشوهگیری را برای خودیها فراهم مینماید. بی دلیل نبوده و نیست که «پورمحمدی» رئیس سازمان بازرسی کل کشور در مقابل اعتراض «ناصر نقویان» به اجرای پروژهای در وزارت نفت توسط یکی از دوستاناش که مجبور شد بهیکی از معاونین یا مدیران کل آن وزارتخانه، مبلغ 1 میلیارد و 200 هزار تومان روشوه بدهد، میگوید: “ای بابا اینجور چیزها زیاده”!
آری، این سیمای واقعی جامعهایست که حاکمان ایران برای میلیونها انسان رنجدیده ساختهاند. به قول خویش میخواهند با دستگیری و با بگیر و بند و اعدام قربانیان نظام امپریالیستی از یکسو، و با رواج و با گستردهگی فساد در میان خودیها از سویدیگر، ریشهی بزهکاریها و اخلالهای اجتماعی را به سوزانند!! متأسفانه سیطرهی مشتی انگل صفت بر شریانهای اقتصادی جامعه دمار از روزگار مردم در آورده است و زندگی را به کام آنان تلخ نموده است. چپاول و روانه شدن سرمایههای مملکت به جیب عدهای زورگو، نمایانگر این واقعیت استکه درد و رنج و فقر تودههای ستمدیده در چنین مناسباتی از بین رفتنی نیست و ابعاد گستردهتری بهخود خواهد گرفت. چرا که سرمایهها و نعمات جوامعی بشری در دست عدهای بسیار اندک تمرکز یافته است و در مقابل، 99 درصد از آحاد جامعه در فقر و نداری غوطهوراند و دارند به هر دری میزنند تا روز خود را به شب به رسانند. براستی آیا میتوان بر نام چنین جوامعای، جامعهی انسانی گذاشت؟ آیا میتوان در چنین مناسباتی به امید زندگی بهتر مردم نشست و به آن اندیشید که کودکان کار بر چیده شوند و کودک به جای روانه شدن به خیابانهای ناامن در کنار همسن و سالهایاش و آنهم در مراکز آموزشی به فراگیری علم و دانش بپردازد؟ آیا میتوان بر این باور بود که در پناه سران حکومت، مصائب اجتماعی از جامعهیمان رخت بر خواهد بست و ما دیگر شاهد باز تولید ناهنجاریهای اجتماعی نهخواهیم بود؟
بر خلاف منادیان سرمایه، پاسخ جامعهی انسانی به رفع چنین مصائبی در خلاصی کامل مناسبات کنونیست. شواهد نشاندهندهی این واقعیات استکه تا زمانی، سرمایهداران بر سر کاراند، جهان کنونی و از جمله جامعهی ایران، روال دیگری را طی نهخواهد کرد و زندگی و مشکلات روحی – روانی مردم به قهقرائی هر چه بیشتری کشیده خواهد شد. در حقیقت مردم جهان و از جمله کارگران و زحمتکشان ایران مستحق چنین زندگی فرسایشی و مرگ تدریجی نیستند و میبایست، بدون کمترین تفاوتی، از نعمات و امکانات جامعه بهره برند و فارغ از هرگونه چفت و بستهای اقتصادی در جهت رشد و شکوفائی جامعه تلاش ورزند. این خواست باطنی میلیونها انسان صدمه دیده است و میبایست پرچم نظامی بر سرتاسر جامعه برافراشته شود که مدافعی بی چون و چرای آرمان و منافعی آنان باشد. این یگانه راه پاسخ به هزاران مصائب اجتماعیست که جهان انسانی، خواهان آن میباشد.
8 ژانویه 2012
19 دی 1391