سیاوش دانشور -اوضاع سیاسی ایران بعد از “توافق هسته ای”وظایف کمونیستها و اردوی چپ جامعه

اوضاع سیاسی ایران بعد از “توافق هسته ای”
وظایف کمونیستها و اردوی چپ جامعه

سیاوش دانشور

هنوز جوهر امضای “توافق هسته ای” خشک نشده که عمارت تبلیغاتی کاذب حول این واقعه فرو میریزد. به تبلیغات رسانه ها، هواداران جمهوری اسلامی، اپوزیسیون پرو رژیم و مفسرین تسلیم طلب در دو سه هفته اخیر نگاه کنید. برگردید و کمی راجع به “اخبار زنده” و لحظه به لحظه بنگاه های خبرتراشی و ژورنالیستها بیرون هتل مذاکرات وین نگاه کنید. میگفتند “مهمترین واقعه تاریخ” در حال رخ دادن است! میگفتند دوران “تنش زدائی” جمهوری اسلامی با دنیای بیرون شروع شده است! میگفتند نه فقط دمکراسی و حقوق بشر بلکه آلودگی هوا و بهبود وضعیت محیط زیست و کم آبی در ایران و خلاصه هر دردی که جامعه دارد با این توافق حل میشود! ارکستری وسیع از رسانه های غربی با طیف وسیع مفسرین بیمایه و مزدور بورژوازی، در کنار جریانات و نیروهائی که در پس این واقعه تحکیم قدرت جمهوری اسلامی و جناح مطبوعشان را جستجو میکردند، جار و جنجال راه انداخته بودند که ایران وارد “دوران جدیدی” شده است و مخالفت با جمهوری اسلامی دیگر مهجور است. برخی از نان خورهای جمهوری اسلامی صریحا میگفتند حالا که خود نظام با آمریکا کنار آمده است، اپوزیسیون باید به عربستان مهاجرت کند! خیلی چیزها گفتند که یک سیاست را پیش ببرند و آن اینبود که مردم کارگر و زحمتکش در ایران را در انتظار نگاهدارند. در واقع خودشان بار دیگر با جمهوری اسلامی و خامنه ای بیعت میکردند اما انتظارشان اینبود که جامعه اگر تن نمیدهد لااقل صبر کند تا “میوه این توافقات ببار بنشیند”! این تبلیغات وحشت از بالا رفتن توقعات مردم بود که با منافع جمهوری اسلامی و این اردو سازگار نبود.

خامنه ای، چکیده ضعف نظام
در این میان مانورها و تلاش خامنه ای دیدنی بود. برخورد خامنه ای شاخص ضعف و زبونی جمهوری اسلامی در این پروسه است. آنچه که خامنه ای با عباراتی چون “اجازه نمیدهم” و “نمیگذاریم” و غیره راجع به اظهارات طرفین بعد از توافق بروز میداد، نه هیاهوی تبلیغاتی و تلاشی برای ایجاد بالانس در میان خودیها بود و نه دلگرم کردن اوباشی که خود را “دلواپس” نام گذاشته اند. خیر، کل حکومت اسلامی و در راس آنها خامنه ای، در متن ضعف و استیصال و شکست سیاست های قبلی شان و در منگنه فشارها و مخاطرات داخلی که اساس نظام را تهدید میکرد و هنوز میکند، تصمیم به توافق با پنج باضافه یک گرفت. مسئله ای که از ماههای آخر دولت احمدی نژاد شروع شده بود و پروژه روحانی اساسا برای عملی کردن آن کلید زده شد. بدون توافق خامنه ای و بدنه اصلی نظام اسلامی چنین پروسه ای نه فقط نمیتوانست آغاز شود بلکه با اتهام “خیانت” و مشت آهنین نظام میتوانست پاسخ بگیرد. لذا باید از پروپاگاند مطبوعات حکومتی و جناح های آن فاصله گرفت. واضح است این پروسه نهایتا منفعت جناحی هم دارد و جناحها در این روند آینده جمهوری اسلامی و آینده موقعیت و هژمونی سیاست خود را نیز دنبال میکنند و به این معنا همه جدال درون حکومتی حول این واقعه “جنگ زرگری” نیست. در واقع تبلیغات و جدالهای درونی حکومت اسلامی حول این واقعه تلاشی برای ایجاد محدودیت نفوذ و دامنه قدرت و عمل طرف مقابل است و نه دو سیاست متفاوت. خامنه ای در این ماجرا بیان چکیده ضعف نظام اسلامی است. اظهارات وی مبنی بر اینکه “تغییری در سیاستهای منطقه ای جمهوری اسلامی ایجاد نشده”، “اجازه بازجوئی از دانشمندان و دسترسی به اسرار نظام را نمیدهم” و “خوشبین نیستیم” و غیره، یعنی دروغ گفتن صریح برای پوشاندن سیاست و ضعف رژیم اسلامی. یعنی وحشت از جامعه ای که این پدیده را میبیند و در محاسبات و مناسبات خود با حکومت آنرا ملحوظ میکند.

جشن سوت و کور
یک محور تبلیغات رسانه های داخلی و خارجی و سینه چاکان ذوق زده این مذاکرات، انتظار برای راه افتادن مهمترین و وسیع ترین “جشن تاریخی” یعنی “جشن هسته ای” بود. در تهران و سراسر ایران اگر کسی جمع و تفریق میکرد و هر نفر را دوبار هم میشمرد، نمیتوانست آمار چند هزار نفر در جامعه هفتاد و پنج میلیونی بدست آورد. “جشن” که چه عرض کنم، یک بی تفاوتی و شاید بهتر است گفت پاسخ جامعه ایران به “توافق هسته ای” یک بی اعتنائی وسیع و زدن یک تودهنی محکم به تبلیغات رسانه ها بود. و این واقعه خصلت نمای سیاست ایران در ایندوره معین است. این یعنی جامعه و مردمی که این اوضاع را نمیخواهند، حتی با همان چهارچوب پراگماتیستی برخورد به منفعت خویش، تا آنجا به یک واقعه روی خوش نشان میدهند که منفعت مستقیمی را در آن ببینند. باید شادی و مسخره بازی خیابانی تعدادی معدود و مرفه طرفدار حکومت را که عکس ظریف و روحانی و دلار و یورو در دست میگیرند را با “مردم” که جمعیتی چند ده میلیونی با تمایلات و منافع متفاوت اند عوضی نگرفت. سوت و کور بودن “جشن هسته ای” نشان داد که جامعه ایران تبلیغات رسانه ها و طرفداران حکومت را یک ذره جدی نگرفته است و در پس این واقعه تلاش دارد موقعیت خود را در قبال حکومت تحکیم کند.

توهماتی که دود میشوند و به هوا میروند
سوالی که گاه و بیگاه در مشاجرات دولتها و در میان برخی در اپوزیسیون طرح میشد، اینبود که “وضعیت حقوق بشر چه خواهد شد” و آیا این توافقات توجهی به این مسئله دارد یا نه؟ عده ای این توهم را دامن میزدند که با توجه به امکاناتی که بعد از این توافق ایجاد میشود، حقوق بشر در ایران بهبود خواهد یافت. این در حالی بود که اعدامها در ایران بموازات پیشرفت مذاکرات سیر صعودی داشت و تهاجم به زندانیان سیاسی و اعتراضات واقعی در جامعه تشدید میشد. ما در حزب حکمتیست خیلی صریح و بی ابهام گفتیم که جمهوری اسلامی برای پوشاندن ضعف خود در مقابل جامعه سیاست اختناق و سرکوب را گسترش میدهد. تحلیل مرکزی حکومت اسلامی اینست که جامعه در پس این رویداد ضعف حکومت را به تعرض سیاسی ترجمه نکند و توقعاتش بالا نرود. برعکس، باید سطح توقعات را پائین نگاهداشت و از ابزار سرکوب و ارعاب تا جائی که تیغ نظام میبرد استفاده کرد. لذا دولت روحانی که دولت “لبخند در دیپلماسی” نام گرفته، وقتی به داخل کشور و برخورد با جامعه و مردم عادی و کارگر و زحمتکش میرسد، نماینده بیش از پیش چهره عبوس و سیاه و طناب دار و چماقداری جمهوری اسلامی شد. و البته نه از بی بی سی و نه از رسانه های مزدور و نه از شرکای توافق صدائی علیه دولت عزیز بنفشه شان برنخاست. کمی بعدتر صدای اپوزیسیون “طرفدار حقوق بشر” در آمد که که این سفرهای هیئت های اروپائی برای بهبود روابط دیپلماتیک و اقتصادی با سکوت در مقابل نقض حقوق بشر روبرو شده است! عده ای برای هزارمین بار دارند میفهمند که حقوق بشر اسم رمز و ابزاری در معامله سیاسی است و این منفعت اقتصادی و طبقاتی است که حق بشر و دامنه آنرا تعیین میکند و نه پرنسیپ هائی که در هر زمان و مکانی معتبرند. بار دیگر توهمات حقوق بشری همراه با استراتژی رعایت حقوق بشر در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی دود میشود و به هوا میرود.

جمهوری اسلامی بعد از “توافق هسته ای”
اجرای توافقات جمهوری اسلامی و پنج باضافه یک، پروسه ای کشدار و با انواع کشمکشها و افت و خیزها روبرو خواهد بود. این در پایه ای ترین سطح خصوصیت هر توافق میان نیروهای ارتجاعی است. مضافا اینکه این توافق در متن یک منطقه بحران زده و بی ثبات منعقد شده است که هر تغییر جدی در تناسب قوای منطقه میتواند لااقل روند پیشبرد این توافق را دچار دست اندازهای جدی کند. اما نه چانه زنی و جر زنی طرفین و نه تلاش برای امتیازگیری بیشتر در هر مقطع، مسئله ما و طبقه کارگر ایران نیست. مسئله اساسی اینست که جمهوری اسلامی بعد از “توافق هسته ای” چه پدیده ای است و قرار است به چه مسائل اساسی داخلی و منطقه ای و جهانی پاسخ دهد؟ آیا جمهوری اسلامی که فی الحال تضمین امنیت اش را از آمریکا و شرکای غربی گرفته است دیگر “خطری” تهدیدش نمیکند؟ آیا این توافق مسیر جمهوری اسلامی را برای انتگره شدن در جهان سرمایه داری و بازتعریف مکانش در تقسیم کار اقتصادی جهانی و قطب بندیهای جهانی هموار میکند و بفرجام میرساند؟ آیا بورژوازی ایران، حال که دنیای غرب با جمهوری اسلامی کنار آمده است، با جمهوری اسلامی کنار می آید و بعنوان حکومت طبقه بورژوازی ایران آنرا برسمیت خواهد شناخت؟ آیا به این اعتبار ما شاهد تغییرات گسترده در صفوف اپوزیسیون ایران خواهیم بود و تناسب قوای سیاسی در جامعه دچار تغییرات جدی خواهد شد؟ آیا جمهوری اسلامی بطور عینی در این پروسه میتواند با تکان دادنی جدی به اقتصاد ایران و ایجاد رفرمهائی در جامعه پایه اجتماعی خود را تقویت و بقایش را برای دوره ای قابل پیش بینی تضمین کند؟ آیا پدیده اصلاح طلبی و سیاست استحاله بدنبال این توافق به بستر اصلی سیاست در جمهوری اسلامی تبدیل میشود و مردم به همین روند رضایت خواهند داد؟ این سوالات و سوالاتی از این دست اینروزها در رسانه ها و بحث ها و حتی در آرزوهای بخشهای مختلف حکومتی و اپوزیسیونی خود را طرح میکنند.

واقعیت اما اینست که جمهوری اسلامی از پس این ماجرا جان سالم بدر نخواهد برد و مسئله سرنگونی حکومت اسلامی بیش از هر زمان به مرکز سیاست ایران رانده خواهد شد. ما همواره گفته ایم و در اسناد سیاسی حزب ما قید شده است که تحریمهای تجاری و هر گونه تهدید نظامی باید از روی سر مردم ایران برداشته شود. خطر حمله نظامی تاکنون در سطح پروپاگاند و فشار سیاسی وجود داشته و نه بعنوان یک خطر بلافصل. اما نفس رفع این خطر موهوم که بسهم خود توهم “یک ناجی” را در میان عده ای ایجاد میکرد و به نیروهای هوادار حمله نظامی پلاتفرم میداد، از زاویه منفعت مردم کارگر و زحمتکش جامعه ایران امری مثبت است. نفس کنار رفتن تحریمهای تجاری که منفعتش به جیب حکومت و دودش در چشم مردم عادی میرفت امری مثبت است. اما باید سفیه بود که اینطور فکر کرد که رفع تحریمها و خطر جنگ به قدرت جمهوری اسلامی در جامعه و میان مردم ترجمه میشود. ابدا اینطور نیست. جنبشهای اجتماعی در جامعه ایران و مردم عادی بطور کلی در فضای تحریم اقتصادی و تبلیغات جنگی محدودیتهای بیشتری برای پیشبرد مبارزه روزمره شان دارند و در فقدان آن نفسی راحت میکشند. در عین حال جامعه میبیند که جمهوری اسلامی از سر منفعت مردم پای میز مذاکره نرفته و تمایلات آنها را مطلقا نمایندگی نمیکند بلکه از سر ضعف و استیصال از شعارها و تهدیداتش دست کشیده است. مردمی که از حکومت اسلامی منزجرند، در پس این واقعه رژیمی ناتوان را میبینند و شرایط بهتری که برای مبارزه برحق شان ایجاد شده است. به نظر من این واقعی ترین تحلیل و بینش نسبت به مسئله “توافق هسته ای” است. اگر لایه هواداران جمهوری اسلامی و سرمایه داران حکومتی و اوباش سرکوبگر و آخوندها را کنار بگذارید، کسی در ایران این توهم را ندارد که بعد از امضای توافق با پنج باضافه یک از نظر فرهنگی ایران گلستان میشود! کسی این توهم را ندارد که گشایش سیاسی و امکان عمل اعتراضی بعد از این واقعه مهیا میشود! کسی این توهم را ندارد که از رفع تحریمها و بازگشت سرمایه ها و پولهای بلوکه شده، چیزی به کارگر و مردم زحمتکش و کودک خیابانی میرسد! کسی فکر نمیکند منبعد در ایران کنسرت میگذارند و دیسکو میروند و پوشیدن و رقصیدن و روابط آزاد انسانها با چماق قانون اسلام روبرو نمیشود! خیر، مناسبات جمهوری اسلامی و سازگاری با دولتهای غربی به هر سمتی برود، مناسبات مردم با حکومت و ناسازگاری شان با آن تشدید میشود. مردم به حکومت اسلامی “کمی دوست آمریکا” رضایت نمیدهند و جمهوری اسلامی ناچار است تداوم حاکمیتش را بیش از پیش با تشدید سرکوب و اعمال فشار به مردم مخالف پیش ببرد.

این توهم قدیمی که جمهوری اسلامی میتواند نماینده بازسازی سرمایه داری ایران و نماینده ایندوره طبقه بورژوازی ایران باشد را باید کنار گذاشت. جمهوری اسلامی حتی در بسیج طبقه بورژوازی ایران بیش از پیش ناتوان است. اگر میتوانست چنین نیروئی باشد و یا بخواهد که باشد، آنوقت دیگر جمهوری اسلامی در شمایل امروزش نیست و در اولین قدمهای عقب نشینی به چهارچوب جدید جارو خواهد شد. جمهوری اسلامی حتی اگر با تبدیل شدن به حکومت مطلوب سرمایه داری در تناقض نباشد، که این مسئله اساسی کمونیسم و سیاست کمونیستی نیست، با جامعه ایران در تناقض عمیق است و همین تناقض بنیادی و قدیمی است که آینده اش را رقم میزند. خلاصه کنیم، جمهوری اسلامی بعد از “توافق هسته ای” رژیمی بمراتب استثمارگرتر، سرکوبگرتر، ضد زن تر و اسلامی تر است. این نیاز بقای حکومت است که تشدید سرکوب و اعدام و تهاجم به هر اعتراض آزادیخواهانه را ضروری میکند.

دوستان مردم کیانند؟
اردوی آزادیخواه ایران باید از چند سیاست و خط مشی ارتجاعی خود را آگاهانه جدا کند. این شرط اول تامین استقلال سیاسی و طبقاتی و برافراشتن یک پرچم انقلابی در تحولات حاضر است.

ناسیونالیسم: امروز از خامنه ای تا روحانی و دیگران در بوق ناهنجار ناسیونالیسم و “منافع ملی” میدمند. بسیج ناسیونالیستی حول حکومت در متن “توافق هسته ای” قرار است ضعف اسلام و تقابل جامعه با حکومت اسلامی را روتوش کند. یک هدف دیگر تبلیغات ناسیونالیستی توسط حکومت بسیج بخشهای ناسیونالیست در جامعه و در اپوزیسیون در حمایت و در کنار حکومت اسلامی است. در کنار این پروپاگاند ناسیونالیستی توسط حکومت، ناسیونالیسم در اپوزیسیون صدای متفاوتی دارد. طیفهای مختلف در این بستر – بخشا در حکومت هم- از این معاهده بعنوان “ترکمانچای هسته ای”، “تسلیم ایران”، “خیانت به منافع ایران”، “جام زهر هسته ای” و غیره نام میبرند. این طیف با بررسی توافق نامه میخواهد نشان دهد که جمهوری اسلامی “منفعت ملی” را زیرپا گذاشته است. به بیان دیگر، اگر این تفاهم از نظر اینان مناسب بود، آنوقت برای جمهوری اسلامی هورا میکشیدند! ما و طبقه کارگر در دعوای “کی برد- کی باخت” شرکت نمیکنیم چون منفعتی در این دعوا نداریم و کل صورت مسئله را قبول نداریم. ما از نظر سیاسی الاکلنگ “اسلام- ناسیونالیسم” را یک ابزار تحمیق و توهم میدانیم که باید از سر راه مبارزه با جمهوری اسلامی کنار گذاشته شود. “منفعت ملی” یک خرافه است و باید آنرا در سطح رمل و جادو گذاشت. منفعت اردوی آزادی و برابری طلبی جامعه ایران بدوا در اینست که حرف و سیاست روشن خود را طرح کند و از این خزئبلات ناسیونالیستی و اسلامی فاصله بگیرد.

رابطه با دنیا بهتر میشود: عده ای در این توهم هستند که این توافق رابطه جمهوری اسلامی با دنیای بیرون را بهبود میدهد، سفارتخانه ها باز میشوند و آمد و رفت با دنیای بیرون و تبادل فکر و فرهنگ و تجارت و غیره بهبود می یابد، تصویر دنیا از مردم ایران تغییر میکند و “دوستی ملتها” بیشتر میشود. اینها کسانی هستند که همزمان میگویند به دولت روحانی فرصت بدهید، “همه چیز با مذاکره حل میشود”! اولا، مردم ایران هیچ جا اعلام دشمنی با هیچ بخش از مردم در دنیا نکرده اند. حکومت و مردم را رندانه نباید برهم منطبق دانست. ثانیا، مردم آزادیخواه جهان میدانند در ایران چه خبر است. حتی رسانه های همین دولتها در گزارشات چند بار فیلتر شده و گزینشی شان هم نشان میدهند که تمایلات مردم ایران غربی است و اساسا دشمنی از ناحیه مردم و جامعه وجود ندارد. ثالثا، بهبود روابط دولتها و گسترش مناسبات تجاری آنها به معنی بهبود وضعیت شهروندان و بهبود مناسبات آنها با دنیای بیرون نیست. عربستان یک نمونه است. کشورهای اسلام زده و دیکتاتور زده خاورمیانه نمونه های دیگرند. دولتها با دولتها رابطه برقرا میکنند و جنبشها با جنبشها. اتفاقا در این میان باید مرزهای ملی و کشوری را آگاهانه پشت سر گذاشت و به سیاست واقعی و معیارهای واقعی توجه داشت. دولتها و نهادهای غربی تاکنون از اصلاح طلبان و حکومتیها دفاع کرده اند. کارگران و سازمانها و جریانهای پیشرو در این کشورها نیز از مبارزه و حقوق کارگری، از حقوق زن، از زندانی سیاسی و تلاش برای امر آزادی دفاع کرده اند. در دنیای طبقاتی امروز هر نیروئی متحد خود را در هر گوشه جهان جستجو میکند. توهم خطرناکی است اگر فکر کنیم حاج آقا حسن و شرکا به نماینده بهبود رابطه مردم ایران با مردم جهان تبدیل میشوند. کسی که میخواهد با مردم آزادیخواه جهان رابطه برقرار کند باید پرچمی برافرازد و سیاستی اتخاد کند که برای مردم دنیا آشنا و بدیهی و قابل هضم است.

حقوق شهروندی: یک تمایل دیگر که بصورت شعار توسط هواداران روحانی در خیابانها طرح شد، اینبود که “تفاهم بعدی حقوق شهروندی ما” است. یادمان نرفته که در تبلیغات مضحکه انتخاباتی روحانی بحث حقوق شهروندی طرح شد و حتی عده ای مشاور وی نیز لایحه آنرا نوشتند. بعد از سرکار آوردن روحانی، این لایحه هم جائی گم و گور شد. این بحث وقت خودش پاسخ گرفت. اما جدی گرفتن این جارگن تبلیغاتی حکومت و لایحه و منشور آلترناتیو برای آن درست کردن و یا قبول خود شعار بعنوان “خواست مردم”، دیگر دنباله روی پوپولیستی از اوضاع و قبول نفس صورت مسئله از رسانه های حکومت است. این حکومت قانون نوشته خودش را هم اجرا نمیکند و فی الحال زن شهروند درجه دو است، کودک در رده احشام است، مهاجر و افغانستانی به فاشیستی ترین شیوه مورد سرکوب قرار میگیرد. کسی که فرضش اینست که میتواند اسلام مبنای حکومت و قوانین باشد و همزمان حقوق شهروندی طبق استاندارهادی همین دنیای سرمایه داری در ایران جاری باشد، اگر متوهم نباشد، مبلغ روحانی و شرکا است. جای بحث حقوق شهروندی در چهارچوب جمهوری اسلامی نیست بلکه در قوانین انقلابی نظام آتی است. امروز بحث برسر نفی و سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی است. بحث حقوق شهروندی ادامه بحث “جنبش مطالباتی” و دنبال نخود سیاه فرستادن مردم و مبارزه واقعی است. جنبش ما برای طرح خواستهای واقعی اش لایحه و عریضه نمی نویسد بلکه با اتکا با نیروی متشکل و از پائین خود و طرح تمایلات و افق خویش، راه حل آلترناتیو اش را طرح و برای تحقق و تحمیل آن مبارزه میکند.

سرنگونی کماکان مسئله اساسی جامعه است
تغییراتی که بدنبال این توافق ایجاد میشود محدود و موقتی و ناپایدار است. نه رابطه با غرب و دنیای بیرون و گسترش مناسبات تجاری بحدی میرسد که نیازهای واقعی برای یک بازسازی اقتصادی در چهارچوب جمهوری اسلامی را فراهم کند، نه چهارچوبهای سیاسی منطقه و وضعیت بحرانی و ناپایدار آن اساسا چنین فرصت و امکانی را میدهد، نه مسئله اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی و مسائل قدیمی تر منطقه بجائی رسیده اند که خاورمیانه و کشورهای اسلام زده به کانونی برای صدور سرمایه و تکنولوژی و تخصص تبدیل شده باشند، و نه رقابتهای جهانی فی الحال چنین امکانی را در بازه زمانی مورد نظر مبلغین این دیدگاه فراهم میکند. نتیجه این بحث اینست که جمهوری اسلامی مانند دیگر کشورهای منطقه با بحران زندگی خواهد کرد و همواره در تهدید سرنگونی است. بسیار مشخص تر و در سطح داخلی، جمهوری اسلامی تناقضاتش با تمایلات واقعی در جامعه و در میان مردم تشدید خواهد شد. بیش از پیش جامعه و جنبشهای واقعی جمهوری اسلامی را اولین مانع هر گشایش سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خواهند دید. بیش از هر زمان با این واقعیت روبرو خواهیم شد که تقابل با جمهوری اسلامی با بیان و سیاست چپ در جامعه گسترده تر میشود.

جامعه ایران جمهوری اسلامی را بعنوان یک وصله ناجور به تاریخ و زندگی و مبارزه امروز خود نمی پذیرد و جمهوری اسلامی بیش از پیش ناسازگاری اش را با هر نوع تغییر نشان میدهد. نه اصلاح طلبی حکومتی، نه تبدیل ولی فقیه از مشروعه به مشروطه، نه قانونی شدن ولی فقیه یا شورائی کردن آن، نه اجرای کامل اصول معطل مانده قانون اساسی، نه مدل چینی حکومت اسلامی، سدی جدی برای تهاجم مردم به حکومت و یا تضمینی برای بقای حکومت اسلامی نخواهند بود. در جامعه ای که فقر و فلاکت اقتصادی و سرکوب و اختناق سیاسی را بحد اعلا رسانده و برای بقایش ناچار به تشدید آنست، کشمکش برسر سرنگونی جمهوری اسلامی بناگزیر حاد میشود. نیروهائی در سیاست ایران آینده دارند که خود را به این تمایلات اجتماعی چفت کرده اند و محکم و بی ابهام این تمایل را نمایندگی میکنند. حزب حکمتیست در ایندوره بویژه تلاش میکند نیروی چپ و انقلابی جامعه حول این افق بسیج شود و نیروئی باشد که به دنیای یاس و تسلیم طلبی، امید و چشم انداز میبرد و تلاش میکند محمل وسیعترین اتحاد و انسجام حول سرنگونی طلبی انقلابی و راه حل کمونیستی در قبال وضع موجود باشد.

حزب کمونیست کارگری – حکمتیست مصمم است که نیرو و حزب این تمایل باشد و کمبودهایش را بسرعت رفع کند. حزب سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، حزب ضدیت با آپارتاید جنسی و اسلامی، حزب اردوی رفع تبعیض و برابری طلب، حزب الغای قوانین و نهادهای اسلامی، حزب سکولاریسم و اسلام زدائی در جامعه، حزب مقابله نظامی با نیروهای سناریوی سیاهی و تروریسم اسلامی، حزب ضدیت با نظام پوسیده و آبروباخته سرمایه داری، حزب الغای مناسبات بردگی مزدی، حزب انقلاب کمونیستی کارگری علیه وضع موجود. ما در ایندوران بیش از هر زمان تصویرهای بزرگ و افق سوسیالیسم و آزادی بشر از مناسبات بردگی موجود را پیش روی جامعه قرار میدهیم و بعنوان یک نیروی بی ابهام برای این امر تلاش میکنیم. *

۳۱ ژوئیه ۲۰۱۵