در باره بازپخش اعترافات تلویزیونی دهه شصت
تناقضات جمهوری اسلامی و دورنمای جدال سیاسی
سیاوش دانشور
مدتی است در رسانه های حکومت اسلامی، بیش از پیش و بطور سیستماتیک، علیه کمونیسم و تاریخ چپ ایران و رهبران آن تبلیغات میکنند. اینها نه مرور جستجوگرانه حقایق تاریخی است و نه حتی نقد سیاسی چپ از موضع راست. اگر اینبود، پاسخی مشابه از جانب شاهدان و بازیگران و فعالین آن جریانات کار ساده ای بود. اما ما با نوعی تبلیغات روبرو هستیم که تاریخ میتراشد، تاریخ دست کاری میکند، تاریخ بازنویسی میکند و آگاهانه علیه چپ سخن میگوید. هدف از این تلاش اما معطوف به گذشته نیست، در اساس به امروز مربوط است و به جدالهای پیش رو پاسخ میدهد.
آخرین مورد سخنرانی هفته گذشته خامنه ای برای عده ای دانشجوی بسیجی و ابراز نگرانی از رشد مارکسیسم در دانشگاهها “با پول آمریکا” و خاطره گوئی از اعترافات اجباری سران حزب توده در تلویزیون است. نکته جالبتر بازپخش بلافاصله برنامه این اعترافات از تلویزیون جمهوری اسلامی است. خاتمی در دانشگاهها و قبل از سرکوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب آنها را نصیحت کرد که از “سرنوشت پیکار” درس بگیرند. آنروزها قوچانی و روزنامه شرق هم حرفهای امروز خامنه ای را تکرار کردند و به نیروهای امنیتی رژیم در زمینه رشد مارکسیسم در دانشگاهها هشدار دادند. بعد سرکوب و تهاجم به “داب” و دانشجویان چپ عملی شد. مهرنامه و قوچانی مدتی است که داستان حمله به کمونیسم و شخصیتهای چپ را شروع کردند و حالا خامنه ای و سیمای جمهوری اسلامی وارد شده اند. وزیر اطلاعات هم وعده داده بزودی از خنثی کردن برخی توطئه های “ضد انقلاب” و “اجانب” خبررسانی کند!
آیا دور دیگری از سرکوب فعالین چپ و سوسیالیست و رهبران جنبش های اجتماعی در مقیاسی گسترده تر در راه است؟ و یا هدف ترساندن و ارعاب چپ در پس رشد توقعات در جامعه بعد از “توافق هسته ای” است؟ آیا این سخنان و تبلیغات مصرف درون جناحی در آینده جمهوری اسلامی دارد؟ آیا اتفاقی پایه ای تر در جامعه رجعت به دهه شصت و بازسازی فضای سرکوب و ارعاب و کشتار آندروان را برای جمهوری اسلامی ضروری کرده است؟
اگر صورت ظاهر حرفهای خامنه ای را قبول کنیم، حالا که با خود آمریکا تفاهم امضا کردند و باقلوایشان را هم خوردند، منبعد “مبارزه با آمریکا” و فعالیتهائی که “با پولهای آمریکائی” در جریان است، در دانشگاهها و کانونهای سیاسی داخل کشور متمرکز میشود. سرکوب گسترده معلمان را ببینید، سرکوب مستمر فعالین کارگری و جنبشهای اجتماعی را ببینید، گسترش اعدامهای دسته جمعی را در روزهای قبل توافق وین ببینید، تحرک نهادهای امنیتی در انتشار کتاب و “خاطرات” و “مستند” سازی در باره تاریخ چپ و جست و خیز قوچانی ها و مهرنامه ها را ببینید تا به شان نزول حرفهای خامنه ای در مورد دانشجویان مارکسیست و بازپخش اعترافات تلویزیونی دهه شصت برسید.
شاید برای برخی به مقتضای سیاست روز و جایگاهشان در صفبندیهای سیاسی، این اقدامات اخیر در رقابت جناحی ریشه دارد. لابد هدف اینست که نشان دهند در دهه شصت و در دوران “دولت محبوب امام” که میرحسین موسوی نخست وزیر آنبود و خامنه ای رئیس جمهورش، اینکارها را میکردند و خواست بازگشت به ایندوران هم چندان آش دهن سوزی نیست. یعنی همین توده ایها که امروز برای میرحسین یقه میدرانند خودشان توسط این دولت، البته “داوطلبانه” اعتراف به “خیانت” کردند. لابد توده ایها نیز در دنیای نستالژیک خود این حرکت را نشان قدرت و نفوذ حزب توده تلقی میکنند که خامنه ای و صدا و سیمای آنرا به واکنش واداشته است. لابد فکر میکنند از ابتدا این “حجتیه ها” در حکومت بودند و گردی به دامن خمینی و خامنه ای و میرحسین و رفسنجانی و خاتمی و روحانی و گیلانی و خلخالی و دیگران نمینشیند!
این باید خبر بدی برای ابراهیم نبوی باشد که میگفت “سالهای دهه شصت را فراموش کنید، یاد کسی نیارید، اصلا کسی یادش نیست”! حالا نمونه ای از سبعیت اسلامی و شکنجه شدید و مستمر جمهوری اسلامی برای اعتراف گیری به “جاسوس” و “خائن” و “فاسد” بودن مخالفین سیاسی در سیمای جمهوری اسلامی بنمایش در می آید. شمه ای از تاریخ دهه خونین شصت، این “راز نگو” دستجمعی باندهای حکومت اسلامی، در متن تناقضات این حکومت خود را بار دیگر به همگان نشان میدهد. خوب، اینهم از “ببار نشستن میوه مذاکرات هسته ای”!
تقابل چپ و راست
هر سیاستی لابد میتواند چند مصرف جانبی هم داشته باشد اما ساده نگری است اگر نیاز جمهوری اسلامی به بازسازی فضای دهه شصت که تاکنون همه از اظهار نظر راجع به آن سر باز میزدند را به حساب قدرت آن گذاشت. این نشان قدرت رژیم نیست، برعکس بیان احساس ضعف و وحشت از یک برآمد بالقوه توده ای است که ماهیتا چپ است و میتواند با انتقاد مارکسی به وضع موجود چفت شود. این درد امروز است که در قالب تاریخ دیروز بیان میشود. نه حزب توده در آنزمان “خطری” برای جمهوری اسلامی بود نه کسی توده ای را “کمونیست” میشناخت. خود اطلاعاتی ها در زندان از شما سوال میکردند که “کمونیست هستی یا توده ای”! آنها به هر دلیل که بعدتر امثال رفسنجانی تلویحا اشتباهش خواندند، حزب توده را سرکوب و “منحله” اعلام کردند. اما قبلتر حزب توده را “خودی” میدانستند و توده ایها و اکثریتی ها بنا به سیاست و خط مشی “دفاع از خط ضد امپریالیستی امام” با دل و جان از جمهوری اسلامی و دولت موسوی دفاع میکردند و فراخوان سرکوب “ضد انقلاب” را در نشریات و بیانیه هایشان میدادند و راسا همکار این سرکوب بودند. تنها وقتی همه نیروهای مخالف را قلع و قمع کردند، نوبت به حزب توده و فدائی اکثریت هم رسید. نه آنزمان توده ای شاخص چپ بودن و مارکسیست بودن در ایران سالهای بعد از انقلاب ۵۷ تا سرکوب خرداد ۶۰ بود و نه بطریق اولی امروز توده ای طرفدار میرحسین و خاتمی و روحانی آنهم خارج حکومت، “تهدیدی” برای جمهوری اسلامی محسوب میشود و یا مشغول “مارکسیست کردن” دانشجویان است. نه برای خاتمی در دانشگاه “پیکار” موضوعیت روز داشت و نه برای خامنه ای “حزب توده” امروز موضوعیت دارد.
واقعیت اینست که این تناقضات جمهوری اسلامی است که از پس توافق و بند و بست با پنج باضافه یک سر باز میکند. تمام تلاش ارکستر حکومتی و اپوزیسیون و رسانه های طرفدارش اینست که جامعه را در “پیروزی بزرگ و تاریخی برای مردم ایران” به اسارت بکشند و ضعف جمهوری اسلامی را در قلمرو داخلی بپوشانند. تبلیغات ناسیونالیستی برای ایران و جمهوری اسلامی و عربده کشی ضد آمریکائی خامنه ای، دو رکن یک تلاش واحد برای ایجاد تناسب قوای معینی در رابطه مردم با حکومت است. از نظر خامنه ای و روحانی و شرکا، جامعه نباید توقعاتش بالا رود، حقوق بدیهی و انتظارتش را طرح کند، رژیم اسلامی را تحت فشار بگذارد. برعکس، باید تمکین کند، مسرور و مفتخر باشد که جمهوری اسلامی نماینده “ایران سربلند” است که یک تنه مقابل شش قدرت جهانی نشسته است، برای ایران فداکاری کند، تولید را بالا ببرد، از حکومت حمایت کند، کم بگیرد و بیشتر کار کند! بویژه طرف چپگرائی و مارکسیسم و کمونیسم نرود. وحشت دهه شصت قرار است چماق امنیت جمهوری اسلامی در دهه نود باشد.
بسیاری از مردم ایران جوانتر از آنند که راسا تجربه مستقیمی از دهه شصت داشته باشند. این دهه برای آنها یک تاریخ است که بناچار به آن رجوع میکنند. این رجوع البته مرور و بازخوانی تاریخ نیست، هرچند که فی النفسه باارزش است، بلکه رجوعی اجتماعی و از سر ضرورتها و نیازهای امروز کشمکش سیاسی و طبقاتی است. جامعه و جنبشهای آن ناچارند به سنتهای اجتماعی و مبارزاتی که در اقتصاد سیاسی یک جامعه سرمایه داری ریشه دارند رجوع کنند، آنرا بدست بگیرند و بعنوان افق و ابزار مبارزه امروزشان بکار گیرند. هر انسان نسبتا منصفی در پس قلع و قمع و کشتار سبعانه انقلابیون و کمونیستها و مخالفین سیاسی در دهه شصت و اعدامها و گورهای دستجمعی، تنها کلاه به احترام کسانی خواهد برداشت که در روزهای سخت کشمکش طبقاتی در یکدوره معین جامعه ایران، به ارتجاع و حکومت سرمایه “نه” گفتند و در اینراه هستی شان را گذاشتند. آنها برخلاف جمهوری اسلامی رجوع نمیکنند که دیروز اوین را در امروز کهریزک و نمایشهای تلویزیونی بازسازی کنند، آنها رجوع میکنند تا تجارب دیروز را در دنیای امروز با مشخصات و ویژگیهای مبارزه سیاسی و طبقاتی در دنیای امروز بکار برند تا فردا و آینده را بسازند.
کسی امروز نمیرود سنت ناسیونالیسم خلقی و سنت دفاع از حکومت را بازسازی کند، اینها فی الحال در قامت احزاب بورژوائی و اسلامی در ساختار حکومت و اقشار جامعه مادیت دارند. آنچه که به آن رجوع خواهد شد، سنتهای انقلابی و مبارزاتی در انقلاب ۵۷، سنت شوراهای کارگری و مبارزات کارگران صنعت نفت، سنت آزادی عمل سیاسی و عقاید آوانگارد، سنت برابری و رفع تبعیض، سنت ضد سرمایه داری و چپ در آن تاریخ است. هم خامنه ای و خاتمی و هم قوچانی و حزب توده و طرفداران حسن اعدام، میدانند دعوا خانوادگی نیست، دعوای بین مشروطه – مشروعه و یا بین “مارکسیست های اسلامی” و “اسلامیهای مارکسیست” نیست. دعوا اجتماعی و طبقاتی است. دعوا برسر افق جامعه است. دعوا برسر اینست که آینده چپ و راست در جامعه ایران چگونه باید ترسیم شود. بالائی ها و جمهوری اسلامی و خامنه ای به استقبال تقابل با چپ و کمونیسم رفته اند و در اینراه دست به تمام توشه تاریخ ارتجاع و سرکوب تا اوین دهه شصت برده اند.
پائینی ها اما در کارخانه و مراکز آموزشی و خدماتی و خیابانها و زندانها برسر سهم خود از زندگی چانه میزنند و میرزمند. آنکه رفع تبعیض و آزادی و برابری میخواهد، نیروی افق چپ در آینده ایران است. اردوی راست بشمول متحدین بین المللی تا رسانه ها و جریانات متفرقه داخلی اعم از مذهبی و غیر مذهبی، همه در ابقای وضع موجود با اختلافاتی مشترک اند. جمهوری اسلامی تلاش دارد حکومت این تمایل مشترک راست در مقابل چپ باشد. اما در همین هم ناتوان است چون برای اینکار باید بطور عینی بتواند بخش اعظم بورژوازی ایران را پشت سر خود بسیج کند. جمهوری اسلامی یکبار و در متن بحران حکومتی سرمایه داری این ماموریت تاریخی را انجام داده است. یعنی در چهارچوب دنیای شرق و غرب و معادلات سیاسی آندروان، به نظام حافظ سرمایه داری در متن انقلاب چپگرایانه ۵۷ تبدیل شد.
امروز اما با ادای تکرار این تاریخ و رجوع به دهه شصت، تنها دارد بقول منصور حکمت بر “تاریخ شکست نخوردگان” صحه میگذارد. یعنی تاریخ واقعی؛ “تاریخ جنبش و مردمى است که همچنان تغییر میخواهند و براى تغییر تلاش میکنند. تاریخ کسانى است که حاضر نیستند ایدهآلها و امیدهاى خود براى جامعه بشرى را دفن کنند. تاریخ مردم و جنبشهایى است که در انتخاب اصول و اهداف خویش مخیر نیستند و ناگزیرند براى بهبود آنچه هست تلاش کنند”. این حقیقتی است که در پس جست و خیز ضد کمونیستی و ضد چپ خامنه ای و شرکای حکومت اسلامی وجود دارد. *
۲۳ جولای ۲۰۱۵