ارزیابی کارنامە دو سالە دولت حسن روحانی*
بیژن رنجبر: دولت حسن روحانی تحت نام”تدبیر و امید”، با شعار تعامل با جامعه جهانی شروع بکار نمود و در این دو سالی که گذشت بیشترین تلاش خود را بر امر گفتگو با آمریکا و سایر گروه 1+5 متمرکز نمود تا به قول خودشان، “با لغو تحریم ها به بازار های جهانی راه یابند و برای مشکلات اقتصادی ایران راه حلی پیدا کنند.” در برنامه این هفته چشم انداز نگاهی به عملکرد دو ساله دولت روحانی خواهیم انداخت، در این رابطه از رفیق ابراهیم علیزاده دبیر اول کومه له و عضو کمیته اجرائی حزب کمونیست ایران دعوت کردیم تا به سوالات ما در این زمینه پاسخ دهند. رفیق ابراهیم ضمن تشکر از حضور شما اجازه دهید بحث و گفتگو را با طرح این دو سوال شروع کنیم: با توجه به عملکرد دو ساله دولت حسن روحانی، ارزیابی شما از موقعیت کنونی جناحهای سرمایه داری ایران چیست؟
کارنامه اقتصادی دولت روحانی را طی این دو سال چگونه ارزیابی می کنید؟
ج- در این مورد با 3 مفهوم روبرو هستیم که هرکدام را میتوان جدا از هم بررسی کرد و بعد دوباره ترکیبشان کرد و نتیجه مورد نظر را بدست آورد. سرمایه داری بعنوان یک مناسبات تولیدی، دولت جمهوری اسلامی بعنوان حافظ این نظام و طبقه سرمایه دار بعنوان آدمهای معین. روشن است که ایران یک جامعه سرمایه داری است و پروسه سرمایه داری شدن این جامعه در همان دوره حکومت شاه به فرجام نهائی خود رسید. در سال 1357 در ایران شرایط انقلابی بوجود آمد، در نتیجه آن رژیم شاه سقوط کرد و به دلایلی که جای بحث امروز ما نیست، انقلاب بوسیله جریان اسلامی کنترل شد. دولت جمهوری اسلامی هم طی 37 سال گذشته در جهت تبدیل شدن به یک رژیم متعارف سرمایه داری تغییراتی به خوذ دیده است. روش های حکومت کردن، سیاست های و استراتژی این رژیم هم تغییراتی کرده است. اگر رسالت این رژیم حفظ این نظام است، باید دید که این وظیفه خود را چگونه انجام داده است. نخستین خدمتی که رژیم جمهوری اسلامی آنرا با موفقیت انجام داد، دور کردن خطر یک انقلاب کارگری و سوسیالیستی از سر طبقه سرمایه دار ایران بود.
در دوره انقلابی اتفاقاتی روی دادند. تقریبآ در همه مراکز دولتی و در همه مراکز بزرگ خدماتی، کارگران از ستونهای اصلی مبارزه با رژیم شاه بودند. از همان هنگام که رژیم شاه در آستانه سقوط قرار گرفت و پس از آنکه سقوط کرد، کنترل تقریبا همه کارخانه ها و مراکز تولیدی و خدماتی بدست کارگران قیام کننده افتاد. سرمایه داران از دست کارگران فراری شدند. شوراهای کارگری، کمیته های کارگری یا رهبران کارگری، کنترل را از دست سرمایه داران و مدیران گمارده شده دولتی خارج کردند.
اینکه خود این شوراهای کارگری، کمیته های کارگری و کارگران قیام کننده بعدآ چه مسیری را طی کردند، در این برنامه مورد بحث ما نیست. ولی می دانیم که جمهوری اسلامی، بتدریج در این مراکز مستقر شد و از طریق شوراهای اسلامی کنترل را از دست کارگران مبارز و قیام کننده در کارخانه ها را خارج کردند . به این ترتیب کنترل بیشتر مراکز تولیدی و خدماتی به دست شوراها اسلامی و از شوراهای اسلامی به دست رژیم تازه به قدرت رسیده جمهوری اسلامی افتاد.
اما خود سرمایه دارها، به عنوان آدمهای معین، چه بر سرشان آمد؟ بیشتر آنها و بخصوص آنها که به رژیم شاه نزدیک بودند، ایران را ترک کردند. یک بخش از سرمایه داران ایرانی که ریشه در بازرگانی و تجارت داشتند، در دوره دوره انقلاب خود را با جریان مبارزه بر علیه رژیم شاه هماهنگ کردند و بدین ترتیب گلیم خود را از آب بیرون کشیدند . آنها توانستند موقعیت خود را در جامعه ایران حفظ کنند. حدود 60 هزار نفر از سرمایه داران فراری در پاریس مستقر شدند و شاید دو برابر آنها در لوس آنجلس و جاهای دیگر مقیم شدند. بدین ترتیب بخش اعظم این طبقه دچار آشفتگی و هزیمت شد و کنترل اقتصاد به دست دولت تازه به قدرت رسیده افتاد. به تدریج نوعی از سرمایه داری دولتی رشد کرد که در بخش خصوصی تنها جا برای بازرگانان و کارگاههای کوچک باز بود.
بعد از حنگ ایران و عراق، اتفاق افتاد. اقتصاد تحت الشعاع جنگ قرار گرفت. کارخانه ها تعطیل شدند، کارگران را به جبهه های جنگ اعزام کردند، تامین و توزیع نیازمندی های مردم کوپن بندی شد. به این ترتیب در این دوره هشت ساله هم از آن طبقه سرمایه داری که ریشه در تأریخ ایران داشت، خبر چندانی نیست و کنترل اقتصاددر دست دولت است و حتی بخش زیادی از تجارت و بازرگانی هم توسط خود دولت اداره میشود. جنگ که تمام شد بازسازی سیستم ضربه خورده در دستور قرار گرفت. سران جمهوری اسلامی و بخصوص رفسنجانی که رئیس جمهور شده بود، میدانستند که سرمایه داری دولتی آینده ای ندارد. آنها نه تنها از تجربه خودشان بلکه از تجربه جهانی سرمایه داری هم میدانستند که بایستی از این مرحله گذر کنند. بنا بر این سیاست خصوصی سازی ها را در پیش گرفتند. بنگاهها و موسسات دولتی را به دور وبریهای خود واگذار کردند. اما اقتصاد با مشکل سیاسی دیگری روبرو شد، که روند خصوصی سازی ها را کند کرد. در این دوره بحث هائی در داخل خود رژیم بر سر استراتژی بقاء در گرفت. در این زمینه اختلاف نظر های جدی پیدا شد. عده ای گفتند بقاء جمهوری اسلامی از راه ادغام اقتصاد ایران در بازار جهانی، عادی سازی رابطه با غرب و تسریع روند خصوصی سازیها در داخل تامین خواهد شد. عده ای هم گفتند این استراتژی راه به جائی نمی برد، رژیم اسلامی و بخصوص قشر آخوند در قدرت را با این استراتژی نمیتوان حفظ کرد. گفتند که خطر در کمین است و موفقیت استراتژی بقاء رژیم اسلامی در گرو ایجاد عمق امنیتی است. آنها بر این نظر بودند که امنیت رژیم در داخل کشور از طریق نفوذ در حرکتهای اسلامی در خارج ایران تامین خواهد شد. این استراتژی با سیاست ادغام اقتصاد ایران در بازار جهانی و روند عادی سرمایه داری بازار آزاد جور در نمی آمد. این سیاست در داخل حکومت دست بالا پیدا کرد و روند خصوصی سازیها کند شد. در جریان جنگ خمینی اجازه داده بود که سپاه پاسداران منابع مالی مستقلی داشته باشد که بعدا وزارت اطلاعات را هم به آن اضافه کردند.
از این طریق راه برای سود اندوزی سپاه باز شد و حتی کار به تجارت مواد مخدر هم رسید. پس از پایان جنگ به سپاه پاسداران امکان داده شد تا با استفاده از ابزارها و ادواتی که در طول جنگ در اختیار داشت، کار بازسازی ویرانیهای جنگ را بر عهده بگیرد. سپاه پاسداران در مدت کوتاهی صاحب همه پروژه های عظیم بازسازی در ایران شد و با امکاناتی ازجمله ماشین آلات و نیروی متخصص که در اختیار داشت، به بزرگترین پیمانکار کشور تبدیل شد. بعلاوه بر مجتمع های صنعتی- نظامی هم که در دوره جنگ رشد کرده بودند، چنگ انداخت. تسلط سپاه بر اقتصاد روز بروز گسترده شد و تقریبا همه عرصه های اقتصاد کلان کشور را در برگرفت. در کنار سپاه پاسداران بنیادهای مختلف نظیر جانبازان و شهدا و آستان رضوی و غیره سازمان داده شدند که آنها هم در واقع بنگاههای دولتی بودند. رفسنجانی در کنار خصوصی سازیهای محدودی که در داخل انجام میداد، از سرمایه داران فراری هم دعوت به بازگشت نمود. اما جناح مقابل که قدرتمند تر بود این راه را نیز سد کرد و تهدید کرد که همه را در فرودگاه مهرآباد دستگیر خواهد کرد. سرمایه دارهائی که بارو بنه شان را بسته بودند به ایران برگردند، ناکام شدند. بدین ترتیب در این دوره هم سر طبقه سرمایه دار ایرانی بدون کلاه ماند.
اما با گذشت زمان روز بروز ناکارائی و بن بستهای سرمایه داری تحت کنترل دولت آشکارتر میشد.
این گرایش که بایستی مسیر را عوض کرد در درون رژیم تقویت شد. در همان حال به تدریج نسل جدیدی از سرمایه داران که دور وبریهای رژیم بودند، سر برآوردند. جریان مسلط برای کم کردن فشار ها و به خصوص فشار نارضایتی هائی که از پائین به تدریچ سر بلند میکردند یک عقب نشینی تاکتیکی کرد و رضایت داد که اصلاحاتی در این زمینه صورت بگیرد تا ملزومات رشد اقتصادی فراهم شود. دولت اصلاحات خاتمی محصول این عقب نشینی تاکتیکی جناح حاکم بود. طبقه سرمایه دار جدید که در بالای حکومت نمایندگانی پیدا کرده بود، تحرک جدیدی پیدا کرد. آنها در عین حال توانستند امر خود را به امر توده ها تبدیل کنند و تحت عنوان دمکراسی و فضای باز سیاسی مردم را به پای صندوقهای رای کشاندند. با همه اینها دولت خاتمی از لحاظ قدرت اجرائی در مقابل جناح مقابل ضعیف بود و راه به جائی نبرد و در واقع شکست خورد.
جمهوری اسلامی با همان روال سابق به کار خودش ادامه داد. ناکارائی سیستم اداره و مدیریت موجب ورشکسته شدن بسیاری از بنگاههای تولیدی شد. کار به جائی رسید که در دوره احمدی نژاد و تا همین الان هم صنایع و مراکز تولیدی و خدماتی با کمتر از 50 در صد از ظرفیت خودشان کار میکنند. طبقه سرمایه دار ایران که در حاشیه سرمایه دولتی داشت رشد می کرد، صدایش بلند تر شد که این کشور را به کحا میبرید؟ این بار طبقه سرمایه دار ایران هم تا حدودی از لحاظ موقعیت اقتصادی و هم از لحاظ استراتژی و راهی که پیشنهاد میکرد در موقعیت قدرتمندتری قرار داشت.
خامنه ای و سپاه پاسداران به این نتیجه رسیدند که برای بقایشان چاره ای جز سازش اساسی تر ندارند. این سازش این بار دیگر تاکتیکی نبود، یک عقب نشینی برای تجدید قوا نبود. این بار هم توازن قوا به نفع طبقه سرمایه دار عوض شده بود و هم بن بست جناح حاکم جدی تر و واقعی تر بود. در چنین شرایطی بود که رضایت دادند به اینکه روحانی سر کار بیاید. اصلاح طلب های حکومتی که از در بیرون شده بودند دوباره از پنجره داخل شدند. دولت روحانی محصول یک بن بست اقتصادی و البته سیاسی مهمی است که در داخل جمهوری اسلامی اتفاق افتاد. و این بار شرایط بسیار متفاوت از دوره خاتمی بود. در این دوره دو ساله روحانی از لحاظ رسالتی که در زمینه نمایندگی کردن طبقه سرمایه دار جدید در ایران، برعهده گرفته است، هنوز عملا از لحاظ اقتصادی کاری انجام نداده است. کماکان قدرت اقتصادی در دست دولت، سپاه پاسداران و نهادهای وابسته به آنها است. اما در مسیر ناگزیری قرار گرفته اند که چاره ای ندارند، این بار برای بقاء باید از آن عبور کنند.
س-رفیق ابراهیم چنانچه که در مقدمه هم اشاره کردم طی دوسال دولت روحانی عمده تلاش و وقت خود را صرف با آمریکا و گروه 1+5 کرده و قرار شد تا 30 ماه ژوئن و بعد از توافق لوزان قرار شد به یک توافق همه جانبه دست پیدا کنند اما مذاکرات تا 7 ژوئیه تمدید شد ارزیابی شما نتایج بدست آمده یا نیامده چیست؟
ج- این مذاکرات دو طرف دارد و هر کدام از این طرف ها ی مذاکره کننده استراتژی خودشان را دارند. حالا من طرف 1+5 را صرفآ طرف آمریکائی و اروپائی میدانم در واقع چین و روسیه نخودی هستند و نقش زیادی ندارند و برای خالی نبودن عریضه آنجا هستند. ولی به هر حال استراتژی طرف ایرانی و طرف آمریکائی را بایستی بدانیم که چی هست تا ببینیم به کجا رسیده اند؟ استراتژی جمهوری اسلامی قبل از هر چیز این است که ضمانت بقای خود را از قدرت های بزرگ بگیرد. یعنی آنها وجود جمهوری اسلامی را بعنوان یک رژیم واقعی در منطقه قبول کنند. از حقوق بشر و رابطه با اپوزسیون و فشارهائی در جهت تعویض رژیم، بطور استراتژیک دست بردارند و جمهوری اسلامی را در جامعه دولت های منطقه، در جامعه متحدین و هم پیمانان و همکاران آمریکا و دولت های غربی در منطقه، بپذیرند. در عین حال میخواهد مجازاتهای اقتصادی برداشته شوند و به این ترتیب راه برای سرمایه گذاری در داخل و جذب سرمایه های خارجی باز شود، صدور نفت بطور عادی از سر گرفته شود و پولی دست جمهوری اسلامی بیاید. در عین حال میخواهند به عنوان یک دولت مهم در تقسیم کار منطقه ای و در سیاست های کلان منطقه ای شریک باشند. اینها میخواهند مثل رژیم شاه قبل، رژیم عربستان سعودی و دولت ترکیه در کشمکش های منطقه ای است سهمی برای آنها در نظر بگیرند. این ها هدفهای جمهوری اسلامی در این مذاکرات هستند. پروژه اتمی ابزار اعمال فشار برای تامین این اهداف است.
استراتژی طرف مقابل را هم میتوان در چهار بند اصلی خلاصه کرد: اول، از آنجا که بقای جمهوری اسلامی برای ایجاد ثبات مورد نظر غرب می تواند مفید باشد، بنابر این غرب بایستی فشار ها را به نحوی اعمال کند که پایه های جمهوری اسلامی به لرزه نیفتد و این رژیم در خطر سقوط قرار نگیرد. دولتهای غربی به تجربه دریافته اند بی ثباتی در کشوری مثل ایران از زاویه منافع آنها بسیار زیانبار تر از بی ثباتی در هر کشور دیگر منطقه خواهد بود. آنها میخواهند این فشار ها را به نحوی اعمال کنند که هم رژیم سقوط نکند و هم رزیم قابل تحملی باشد.
دوم، محدود کردن دسترسی جمهوری اسلامی به تکنولوژی هسته ای است. واضح است که تولید سلاح هسته ای و یا کسب توانائی در این زمینه، ابزار فشار جمهوری اسلامی برای زیاده خواهی های آتی او در منطقه خواهد بود. این زیاده خواهی تعادل مورد نظر آمریکا در منطقه را بر هم می زند. سوم، می خواهند جمهوری اسلامی را از یک دولت سرکش به یک دولت همکار در منطقه تبدیل کنند، آنها میدانند که کشمکش های واقعی در این منطقه هست و جمهوری اسلامی ظرفیتهائی دارد که میتواند در حل و فصل این کشمکش ها به نفع مصالح دراز مدت آمریکا و دولت های غربی به کار بگیرد. بنابر این در حد خودش میتوان این وظیفه را به وی سپرد. چهارم، میخواهند روند مذاکرات و توافقها و روابط بعدی خود با جمهوری اسلامی را به نحوی پیش ببرند ، که جناح اصلاح طلب یا جناح میانه رو راتقویت کنند، چون تقویت این جناح ها و دست بالا پیدا کردن ونهایتآ مسلط شدنشان بر سیاست و اقتصاد ایران، ضمانت واقعی برای اجرائی شدن توافقها خواهد بود. وقتی اهداف دو طرف را می بینیم به این نتیجه می رسیم که تحت فشارهای واقعی جمهوری اسلامی از مواضع مهمی که در گذشته داشت عقب نشینی کرده است.
س- رفیق ابراهیم به این مسئله خواهم رسید و سوال خواهم کرد، اما آیا به نظر شما اختلاف جناح های درون حاکمیت جمهوری اسلامی و تصویب طرح اخیر مجلس و خط و نشان های خامنه ای چه تأثیری بر روند مذاکرات داشته، از طرف یگر حسن روحانی گفته تحریم های ظالمانه بایستی از بین بروند تا سرمایه بیاید. بنظر شما رژیم اسلامی ناچار به سازش با آمریکا و غرب نیست؟
ج- در جریان مذاکرات از هر دو مانور هائی که داده میشود که اساسا در خدمت پیشبرد امر مذاکره و بده و بستانهای دو طرف هستند. مثلآ در طرف آمریکائی، جمهوریخواهان لابی تشکیل میدهند، فشار می آورند و میگویند فلان مصوبه را وتو خواهند کرد یا اینکه فشار تبلیغاتی شان را زیاد میکنند. در مقابل مجلس اسلامی کمیسیون ویژه تشکیل میدهد ،جلسه میگیرد، خامنه ای حرف های تند و تیزی میزند. این گونه مانورها اگر چه در هر دو طرف ریشه در اختلافات واقعی جناحها دارند، اما در عین حال بعنوان مکانیزم پیشبرد مذاکرات به کار برده می شوند. بدین معنی با اتخاذ این مواضع، در حاشیه مذاکرات، بطور غیر مستقیم به مذاکره کنندگان خودشان خدمت می کنند.کار آنها را در جلسه مذاکرات تسهیل میکنند. جلسه مذاکرات جلسه بده و بستان است و این بده و بستانها بلاخره بایستی به فشارها و به نیروهائی واقعی متکی باشند. روحانی هیچ مشکلی ندارد که خامنه ای حرف های تند میزند، در مجلس یکی حرفی می زند و یکی جواب می دهد. روحانی بایستی به غرب نشان دهد که این دعوا واقعی است و او هم مشکلاتی دارد، بنابر این غرب اگر خواهان توافق است بایستی سر کیسه را شل کند. میخواهم بگویم که این مانورها را نباید خیلی جدی گرفت بلکه روند اصلی را باید دید. آن چه که در واقع جدی هست این است که ما این را بپذیریم که جمهوری اسلامی در یک بن بستی گیر کرده است و چاره ای هم جز سازش ندارد و این تصمیم را نه در ماه های اخیر و در جریان مذاکرات لوزان بلکه تصمیم به این سازش را همان موقعی که رضایت دادند روحانی بر سر کار بیاید گرفتند.
راه روحانی را برای ریاست جمهوری با پذیرش این سیاست را خودشان هموار کردند. اما این بار دیگر یک پذیرش تاکتیکی نبود برای اینکه بن بست ها عمیق تر و جدی تر شده بودند. در هر حال این سازش اجتناب نا پذیر است و البته غرب هم در عین اینکه عجله ای ندارد اما به آن احتیاج دارد. خاور میانه در آتش جنگ های داخلی با مشکلات عدیده ای می سوزد. این وضعیت برای خود امپریالیسم آمریکا و سرمایه داری غرب به هیچ وجه مطلوب نیست. آنها چه مشکلی دارند که دولت هائی مثل حسنی مبارک و رژیم صدام که یک وقت سر کاربودند، اینها مشکلی نداشتند. آنها می خواهند یک جوری سرو ته این جنگ و نا امنی هائی را هم بیاورند که روال تولید سود و بازار کار و کالایشان و سرمایه شان را دوباره از سر بگیرند. بنابراین هر دو طرف به سازش احتیاج دارند بخصوص جمهوری اسلامی که گریزی از این سازش ندارد.
س- رفیق ابراهیم فکر میکنید دولت روحانی و جناح روحانی رفسنجانی میتوانند به عنوان نماینده بورژوازی ایران در شرایط کنونی و بعد از دستیابی به توفق با آمریکا و گروه 1+5 به نوعی هژمونی در حوزه اقتصادی ایران دست پیدا کند؟ فکر میکنید برخورد سپاه پاسداران و جناح مقابل، جناح خامنه ای چه خواهد بود.
ج- طبقه سرمایه دار در ایران صاحب سنت و تأریخ است. گر طبقه کارگر و مبارزات اجتماعی به این طبقه فرصت بدهد و با این مبارزات رژیم در مسیر سرنگونی قرار نگیرد، طبقه سرمایه دار در شرایط عادی قادر است رهبری سیاسی خود را شکل بدهد. البته امثال روحانی و رفسنجانی عناصر ضعیفی برای این ماموریت طبقاتی هستند. دولتهای غربی هم سعی میکنند که به جریان شکل گیری یک رهبری سیاسی برای طبقه سرمایه ایران کمک کنند. تصادفی نیست که اپوزیسیون بورژوائی در تبعید جمهوری اسلامی ، که قبلآ امیدوار بودند که سوار بر تانک های آمریکائی برگردند، آنها نیز امروز امیدشان را به پیشرفت این استراتژی آمریکا گره زده اند. یعنی ابرو و باد مه و خورشید و فلک در کارند تا طبقه سرمایه دار ایران صاحب رهبری سیاسی خود شود.
آیا این پروسه به سرانجام سیاسی خودش می رسد یا نه، مسلمآ مشکلاتی در راه است. آیا سپاه پاسداران از قدرت سیاسی خودش دست میکشد و از یک حزب سیاسی-نظامی و یک نیروی اقتصادی، به یک نیروی صرفا نظامی جهت حفظ نظام سرمایه در ایران تبدیل خواهد شد یا نه هنوز بحث بازی است. ولی در هر حال اگر هم تلاش هائی در زمینه ادامه وضع موجود بکند ، تلاش مزبوحانه ای است. جناح سیاسی سپاه که خامنه ای و دارودسته و عوامل و انصارش باشند، تا همین الان هم با عقب نشینی های ایدئولوژیک سیاسی و عملی که کرده اند حتی بین صفوف خودشان هم دیگر حرفی برای گفتن ندارند. آنها در واقع بازنده اصلی این واقعه هستند. داد و بیداد ی که خامنه ای راه می اندازد، مایه پوچ است. در واقع استراتژی مذاکرات طرف ایرانی را در ژنو روحانی تعیین می کند نه خامنه ای و پشتش هم به آن نیاز اجتماعی و سیاسی طبقه سرمایه دار گرم است.
بنابر این من میگویم بله، نه الزامآ این چهره ها و در این مقطع ولی این مسیری است که اگر نظام سرمایه داری ایران باقی باشد و اگر تقابل با مبارزات اجتماعی در داخل کشور امکان بقاء داشته باشد، نبه ناچار از این مسیر گذر خواهد کرد و رهبری سیاسی خودش را شکل خواهد داد.
س- رفیق ابراهیم اجازه بدهید از زاویه ای دیگر به عملکرد دو ساله دولت روحانی نگاهی بیندازیم. شما فکر میکنید نتایج مذاکرات چه تأثیری بر موقعیت رژیم جمهوری اسلامی در منطقه خواهد داشت؟ تضعیف یا تقویتش میکند؟
ج- قبل از اینکه مستقیمآ وارد بحث به جواب سوال شما شوم، این را یادآوری میکنم که در منطقه خاورمیانه هم مثل سایر جاهای دنیا که کشمکش ها و درگیری های واقعی وجود دارد تضادهای واقعی هم وجود دارد، اگر اینها وجود نداشت ، این منطقه دریای آرامی بود و مشکلی نداشت. این منطقه در واقع تحت تأثیر تضادها و کشمکش های واقعی که در آن هست، استخوان لای زخمهای قدیمی و مبارزات سیاسی و طبقاتی به آشفتگی کشیده شد.
مبارزات سیاسی و طبقاتی که رهبری نداشت و رهبری نشد،کنترل آن بدست جناحهای ارتجاعی افتاد و تضاد ها و کشمکش های قومی و مذهبی رشد کردند. جمهوری اسلامی بر این بستر است که می تواند دست اندازی کند و غرب و دولت آمریکا بر این بستر است که می آیند و برای تامین منافعشان مداخله میکنند. این وضعیت را نباید صرفا زاده و دخالتگری های جمهوری اسلامی و آمریکا بدانیم. به عنوان مثال بحران یمن یا مسئله فلسطین یا بحرین یا خود عراق همه اینها دعواهای واقعی هستند. اما سیر رویدادها را که نگاه می کنیم می بینیم که نفوذ جمهوری اسلامی و نقش عملی آن سیر نزولی طی کرده است. زیرا:
اولآ، مدتهاست که جمهوری اسلامی دیگر به عنوان یک الگو برای زندگی تقدیس نمی شود. همه دیدند که 36 سال حاکمیت جمهوری اسلامی چه بر سر مردم ایران آورده است، بنابراین این دوره که مردمی چنین رژیمی را کعبه آمال خودشان بدانند، مدتهاست به پایان رسیده است.
ثانیا و مهمتر از آن منابع اقتصادی جمهوری اسلامی جهت این دخالت گری ها به تدریج ته کشید. رژیمی تحت محاصره اقتصادی که حتی برای پرداخت حقوق کارمندان خود مجبور به چاپ پول است، مگر چقدر میتواند جنگ های دور از مرزهای خودش را اداره کند؟ این کار ها از لحاظ اقتصادی قبل از هر چیز یک بنیه اقتصادی قوی می خواهد، دولتی به قدرتمندی آمریکا می نالد از اینکه خرج جنگ عراق او در روز، ماه و سال چقدر است. چیزی که در کریدورها و در حاشیه جلسات صحبت میشود، اصلآ بحث اتم نیست بلکه بحث بر سر همین دست اندازیها است. و اینها را به عنوان شرط های جدی پیش روی جمهوری اسلامی برای توافق چیده اند و جمهوری اسلامی اگر قرار باشد به نتیجه ای برسد ناچار است در این زمینه سازش کند.
در واقع هر دو طرف یک مقدار قدرت اتمی و مسئله اتمی ایران را بزرگ نمائی میکنند نه جمهوری اسلامی توانائی دسترسی به سلاح را به این زودی ها دارد و نه آنها آنقدر نگران قدرت اتمی ایران هستند. منتهی این را بهانه ای کردند برای فشار در عرصه های دیگر، وقتی همه اینها را کنار هم میگذاریم هم میبینیم موقعیت جمهوری اسلامی از لحاظ نفوذش در منطقه تضعیف شده ولی یک مقدارش میماند، اساسآ به این دلیل که خود غرب و آمریکا نمیخواهند که دست و بال جمهوری اسلامی را از این لحاظ به کلی ببندند، چون هدف آنها این است که اینگونه ظرفیتهای جمهوری اسلامی را هم به کار بگیرند.
س- خوب اگر این مذاکرات به نتیجه برسد آیا موقعیت رژیم جمهوری اسلامی در منطقه تقویت نخواهد شد؟ چنانچه سعودی ها هم از این بابت نگرانند.
ج- بنظر من اگر هیچ فاکتور دیگری وارد این مسئله نشود، جمهوری اسلامی سهم مناسب خودش را خواهد گرفت. در ایران هر دولتی حاکم باشد، این سهم را خواهد گرفت.
س- آیا بقای جمهوری اسلامی به نوعی تأمین میشود؟ چون شما در صحبت هایتان به نوعی گفتید که استراتژی بقای جمهوری اسلامی در پیوند با این قضیه است.
ج- ما از استراتژی بقای جمهوری اسلامی در رابطه با غرب و در رابطه با کشمکشهای منطقه ای صحبت کردیم اما در واقع یک وجه دیگر تلاش جمهوری اسلامی برای بقا در رابطه مبارزات سیاسی و طبقاتی در داخل کشور است که موضوع دیگری است.
در هر صورت اگر توافق حاصل شود از یک لحاظ موقعیت جمهوری اسلامی را محکم میکند، اما این توافق در کوتاه مدت نمی تواند اقتصاد ایران را از رکود خارج کند و به توسعه اقتصادی منجر شود. زیرا اقتصاد ایران تنها مشکلش بی پولی و اینکه نفت آنها به فروش نمیرسد و از این قبیل نیست بلکه مشکل اقتصاد ایران در مدیریت، فساد، نا کارائی سیستم و حکومت و بحرانهای سیاسی آن بوده است. اینها معضلاتی نیستند که در کوتاه مدت حل شود. هر نوع رکود اقتصادی در کشور های مشابه در دنیا بدون شوک ها و فشارهائی که به اکثریت مردم جامعه وارد می آید، ممکن نیست. آیا جمهوری اسلامی با این سابقه 37 ساله اش که خون مردم را تو شیشه کرده قدرت مانور در این زمینه را دارد؟ آیا رژیم میتواند این ریسک ریاضت اقتصادی بیشتر و اعمال فشار بیشتر بر زندگی مردم را بپذیرد؟
بنظر من در چنین صورتی، خیلی زودتر از آنچه تصورش می رفت با خطر سرنگونی مواجه میشود.
تصور نمی کنم که استراتژی روحانی به یک توسعه اقتصادی در ایران هم منجر شود. البته اگر در دراز مدت آبی از آب تکان نخورد، شاید ممکن باشد. ولی در کوتاه مدت آن چیزی که انتظار میرورد رشد و گسترش اعتراضات و مبارزات کارگری و توده های مردم است.
س- رفیق ابراهیم در ارتباط با همین توضیحات پایانی شما ما شاهد این هستیم که عملکرد رژیم جمهوری اسلامی در طی دو سال گذشته تشدید و گسترش اختناق و سرکوب بوده همین چند روز پیش در خبر ها آمده بود که از زمان بر سر کار آمدن روحانی تا به امروز 1900 نفر به دار آویخته شدنو و اعدام شدند. از طرف دیگر رژیم از نارضایتی عمومی که شما به آن اشاره کردید در هراس است. برای مثال”موسی غنی نژاد”یکی از اقتصاد دانان ایران در مورد سیاست های آتی دولت هشدار داده آنچه باید بیشتر مورد توجه مسئولان و سیاست گذاران اقتصادی کشور قرارگیرد و چگونگی مدیریت انتظارات پس از حصول توافق و کنترل تقاضا است. خوب شما فکر میکنید در چنین شرایطی طبقه کارگر و مردم معترض در ایران چگونه میتوانند مبارزاتشان را علیه جمهوری اسلامی گسترش دهند. در این رابطه وظایف نیروهای پیشرو و رادیکال چیست؟
ج- راجع به کارنامه دو ساله روحانی همین در زمینه سرکوب و اختناق در واقع همینطور می بایستی میشد. انتظاری جز این نمی رفت. کسانی که میآیند و به عنوان افشاگری جنایات و اختناق در دوره روحانی را مطرح میکنند در واقع نشان میدهند، شاید توقع دیگری داشته اند. کاملآ قابل پیش بینی بود که عقب نشینی آنها در مقابل غرب با تشدید و فشار در داخل همزمان خواهد بود.
اما اینکه در مقابل این و ضعیت چکار باید کرد، آن چیزی که مهم است بنظر من کمبود اعتراضات مردمی و کارگری در ایران نیست، البته میتواند بسیار وسیع تر و گسترده تر باشد. جامعه ایران زنده ای است و برای زندگی بهتر در حال تلاش و مبارزه است اما مشکل این است که: اولآ، مبارزات پراکنده هستند. ثانیا رهبری سراسری ندارند، و ثالثا مردم را از انقلاب ترسانده اند.
مردم این وضعیتی که الآن در خاور میانه هست را میبینند، عراق، یمن و سوریه را میبینند و جمهوری اسلامی حیله گرانه این وضعیت را تبلیغ میکند و سعی میکند به مردم بقبولاند که اگر تکان بخورید از چاله به چاه می افتید و وضع از این هم بدتر خواهد شد. این موضوع در روانشناسی مردم خیلی تأثیر گذار بوده است. گذار از این موقعیت تا آنجا به ما به عنوان یک جریان سوسیالیست و کمونیست مربوط میشود، بستگی دارد به اینکه ما چقدر میتوانیم در متن این اعتراضاتی که وجود دارد، در متن مبارزات جاری که هست به جریان سوسیالیستی یک مقبولیت اجتماعی ببخشیم.
اما مقبولیت اجتماعی بخشیدن به جریان سوسیالیست از چه راهی ممکن است؟ سه رکن اصلی کسب چنین موقعیتی عبارت هستند از: اول، سیاست درست و رهبری سیاسی، دوم، وجود شمار قابل توجهی از چهره ها و شخصیتهای خوشنام توده ای که گرایش سوسیالیستی داشته باشند و سوم، وجود یک تشکیلات منسجم حزبی. هرکدام از این سه عامل به تنهائی و در حرکت با همدیگر میتوانند منشاء رویدادهای تحول بخشی باشند. حتا بعضی مواقع از تشکیلات هم نباشد، تشکیلات حزبی آنقدر فرصت توسعه نیافته باشد، یک سیاست راه گشا، بویژه در دوره های بحران سیاسی و انقلابی راه گشا خواهد بود و به جریان سوسیالیستی مقبولیت اجتماعی می بخشد. در مقیاسی ماکرو بخشهای وسیعی از جامعه را پشت سر حزب می آورد. نهایتآ من میگویم که جذب آدم های سرشناس و معتبر، سازمان دادن حوزه های حزبی و در پیش گرفتن سیاست های روشن همه اینها در جریان مبارزه امکان پذیر است. اینها رویداد هائی نیستند در خلأ صورت بگیرند. بنابر این بایستی در همین تحرک جاری که در جامعه وجود دارد، مشارکت فعال داشت.
بنظر من یکی از اهرم های خیلی مهمی که میتواند کمک کند به اینکه جریان ما این مقبولیت را پیدا کند این است که، این جریان تصویر وحدت بخشی از خود به جامعه بدهد. مردم بدانند که در نتیجه فعالیت این جریان هیچ ظرفیت و هیچ توانی بدون مصرف نخواهد ماند. باید بتوانیم بر سکتاریسم سنتی چپ فائق شویم. در راس حرکت های عادلانه آزادیخواهنه و پیشرو ، مستقل از ارزیابی ایدئولوژیک آنها قرار بگیرند و به جامعه اطمینان بدهند که روزگاری بهتر در راه خواهد بود.
برای اینکه این ترس و وحشتی که از تکرار سناریو های سیاه عراق، سوریه و غیره وجود دارد از بین ببرند، رهبران خوشنام و سرشناس مردمی نقش مهمی دارند. آنها در نزد مردم چهره های قدرت دولتی فردا هستند و می توانند به مردم اطمینان بدهند که در مواقع بحرانی میتوانند جامعه را از خطراتی که در سر راهش هست حفظ کنند. در صورتی که سازمان حزبی مان سر جای خودش باشد، در صورتی که چهره های سرشناس ما این موقعیت اجتماعی را پیدا کرده باشند، در صورتی که سیاست های ما راه گشا بوده باشد، در این صورت میتوانیم جامعه را با کمترین خسارت از مراحل بحرانی و پیش بینی نشده ای که در کمین هستند، عبور دهیم و به مردم اطمینان بدهیم که سناریوهای فاجعه بار منطقه در ایران تکرار نخواهد شد. این افق ما است.
*اين مصاحبه در تاريخ 13-04-1394 در برنامه چشم انداز از تلويزيون حزب كمونيست ايران، توسط بيژن رنجبر با ابراهيم عليزاده صورت گرفته و متن آن توسط شمس الدین امانتی پياده و تنظيم شده است.