اروپا از دریچه یونان
سیاوش دانشور
تروئیکا و مرکل و شرکای اروپائی و متحدین یونانی شان در اردوی راست برای سقوط و حتی سرنگونی دولت سیریزا لحظه شماری میکنند. خیلی روشن به مردم یونان میگویند برای دریافت وام سیریزا باید برود. جنگ روانی و گروکشی را به اوج رساندند تا سیریزا در رفراندوم روز یکشنبه ۵ جولای شکست بخورد و عملا دولت سقوط کند. این آشکارا یک کودتای ریموت کنترلی علیه دولتی است که با مکانیزم دمکراسی سرکار آمده اما دمکراسی حافظ سرمایه آنرا تحمل نمیکند. قدم بعدی در صورت رای “نه” مردم یونان به تروئیکا میتواند کودتای راست و ارتش برای “کنترل اوضاع” در یک شرایط پانیک جامعه و تداوم مجازاتهای اقتصادی علیه دولت سیریزا باشد.
واقعیت اینست که آلکسیس سیپراس و رهبری سیریزا از چند جبهه زیر فشار است: تروئیکا و شرکای اروپایی، ائتلاف راست داخلی و احزاب موافق سیاستهای ریاضت اقتصادی، جبهه ناراضیان موسوم به چپ درون سیریزا که تاکنون سیاست فرقه ای شان صرفا به جبهه مخالفین دست راستی یاری رسانده است، حزب کمونیست پرو سویت سابق که برخلاف سنت تاریخی دفاع از یک جناح سرمایه اینبار روی “رای نه به دو طرف”، یعنی تروئیکا و سیریزا، عملا جبهه متحدین داخلی تروئیکا را تقویت میکند. همینطور بخشی از خرده بورژوازی و اقشاری که هر نوع بحران را بر ضد منفعت آنی خویش میبیند و به سربازان صف اول جنگ روانی و اقتصادی تروئیکا علیه سیریزا تبدیل میشوند.
سخنرانی آلکسیس سیپراس و مانورهای چند روز اخیر سیریزا نشان از یک پختگی سیاسی و توان رهبری را منعکس میکند. سیاست رفراندوم و فراخوان سیپراس به رای “نه” به شرایط تروئیکا، نه فقط صفوف درون سیریزا را متحد کرد بلکه تروئیکا و ماهیت ضد انسانی و جنایتکارانه سرمایه را بیش از هر زمان لخت و عور مقابل مردم و طبقه کارگر یونان قرار داد. حتی اگر راستهای موئتلف تروئیکا در این رفراندوم پیروز شوند، مسئولیت این شکست با سیریزا نخواهد بود و خود سیریزا ناچار است با نیروی اجتماعی مخالف تداوم این اوضاع قدمی بجلو بردارد. واقعیت اینست که نه بحران یونان مسئله ای “یونانی” است و نه حل آن با پیشبرد این یا آن سیاست در یونان ممکن میشود. نه رفراندوم و سوال آن درخود گرهی از وضعیت نابهنجار مردم کارگر و زحمتکش یونان باز میکند و نه تداوم مذاکرات برای گرفتن وام، حال با شرایط بهتر مد نظر سیریزا، معضل اقتصاد یونان و فلاکت یونانی ها را پاسخ میدهد. این رفراندوم یک تاکتیک سیاسی هوشیارانه در تداوم مبارزه با ریاضت اقتصادی است. اهمیت این سیاست در تشدید تقابل و کشمکش طبقاتی در جامعه یونان و قطبی شدن بیشتر راه حلهای راست و چپ در جامعه یونان است. نتیجه رفراندوم در عین حال به تخمیر درونی و سیاسی سیریزا و چپ رادیکال یونان کمک خواهد کرد.
سرنوشت جدال جاری در یونان به کل اروپا مربوط است. یونان صرفا یک جبهه نبرد و سنگری است که پیروزی یا شکست در آن، از هر سو، به تخته پرشی در اروپا تبدیل میشود. عقب راندن تروئیکا در یونان راه را برای پیروزی پودوموس در اسپانیا و جریانات مشابه در دیگر کشورهای اروپا هموار میکند و شکست سیریزا در یونان افق پیروزی در جبهه های دیگر را اگر نه کور اما بشدت سخت میکند. یونان یک تجربه در یک دوره انتقالی است. نه سیریزا با شمایل سیاسی و تشکیلاتی کنونی نماینده انقلاب علیه سرمایه و کل وضع موجود است یا میتواند باشد و نه نیروی چنین تحولی لااقل در شرایط و صفبندی سیاسی فعلی میتواند بدون به بن بست رسیدن تلاشهای تاکنونی سیریزا عروج کند.
نکته مهم اما اینست که بسیار زودتر از آنچه تصور میشد، تناقض چپ رادیکال و سیستم پارلمانی در اولین تندپیچ سیاسی خود را نشان داد. این تناقض میتواند برای سیریزا سرنوشت ساز باشد. سیاست جریانات راست مخالف سیریزا البته روشن است. حزب کمونیست یونان در این میان بدترین سیاست ممکن را در حساس ترین شرایط اتخاذ کرده است. سیاستی که ماهیتا شبیه به سیاست دفاع از خمینی سلف آنها، حزب توده ایران، در مقابل تمایلات پیشرو و انقلابی بود. سیریزا حزبی سوسیالیستی نیست اما باید هر سوسیالیست و کمونیستی در شرایط فعلی از آن در مقابل ائتلاف راست جهانی و داخلی یونان حمایت کند. بسیاری از مردم کارگر و زحمتکش بی حرمت شده در یونان از سیریزا حمایت کردند چون تاریخا تنها راه حل مقدور مقابل آنان بود. اگر این مردم انتخاب رادیکال تر و اجتماعی تر و مطلوب تری از سیریزا داشتند بدون تردید به آن رای میدادند.
امروز باید مردم اروپا علیه بانیان سیاست ریاضت اقتصادی و در دفاع از سیریزا بپاخیزند. در عین حال سیریزا در هر صورت ناچار به پوست اندازی است. دوران همزیستی گرایشات مختلف درون سیریزا زیاد دوام نخواهد داشت. اوضاع ملتهب و ضروریات مبارزه طبقاتی، بمیدان آمدن صف مستقل کارگر و سوسیالیسم علیه وضع موجود را الزامی کرده است. باید امیدوار بود که فراخوان آلکسیس سیپراس، نخستوزیر یونان، برای رای “نه” پاسخ مثبت بگیرد. این شاید “پیروزی بزرگ” و “راه حل” نباشد، که نیست، اما وقت میخرد و به پیشروی های دیگر در اروپا از جمله در اسپانیا فرجه و امکان میدهد. برخلاف صورت ظاهر مباحث اقتصادی و بسته های وام و شرایط آن، در یونان کشمکشی عمیقا سیاسی و اروپائی در جریان است و همین مسئله اهمیت سیاست و تاکتیک برای سیریزا را فرایونانی و اروپائی میکند. میزان بدهی های یونان و حتی بخشش کامل آن، و حتی اقتصاد یونان، برای دنیای سرمایه داری از چنین اهمیت و جایگاهی برخوردار نیست که چنین کشمکش حادی را ضروری کند.
یونان روزنه ای است که از دریچه آن میتوان به مناظر بزرگ تر در اروپا نگاه کرد. برای راست و چپ در جامعه یونان و اروپا سوال کشوری و محدود نیست بلکه استراتژیک و جهانی آنهم در متن بحران اقتصادی جهان سرمایه داری و “یونان” هائی است که در صف سقوط ایستاده اند. سوال کماکان اینست که اروپا کدام افق را دنبال خواهد کرد: تسلیم به سرمایه داری و سیاست فقر و فلاکت اقتصادی یا تقابل با آن و تلاش برای عبور از وضع موجود؟ تروئیکا و مرکل و شرکای اروپائی با مجازات یونان و دولت سیریزا تلاش دارند آینده اروپا را زیر یوغ سرمایه رقم زنند. *
۲ جولای ۲۰۱۵