بیاد نادر بکتاش
نادر را در اولین کنفرانس کادرهای کمونیسم کارگری(کنفرانس تاسیس حزب کمونیسم کارگری) دیدم. جلسه اول کنفرانس برگزار شده بود. ثریا شهابی نادر بکتاش را به محل کنفرانس انتقال داد. خسته بود. فلاکت مالی قیافه اش را از سن واقعی اش پیرتر کرده بود. یکساعتی خوایید. من و تعدادی از شرکت کنندگان با کنجکاوی ویژه ای میخواستیم با چهره های حزب جدید آشنا شویم. از بعد از ظهر اولین روز از کنفرانس نادر بکتاش هم به سالن آمد. شرکت کننده تازه وارد برای تعداد زیادی از ما چهره ای آشنا نبود. اما مورد احترام دسته ای از کادرها که با او اشنایی داشتند، قرار گرفت.
بعدها در تعدادی از کنگره، پلنوم و کنفرانسها با نادر بیشتر آشنا شدم. برای من و پروین معازی دوست نزدیکی شده بود. در کلن چند مورد مهمان ما بود. دست پخت خوبی داشت. به غذاهای ایرانی علاقه داشت.
نوشته های نادر کوتاه بود. شاید جزو اولین نویسنده های “کامنت” نویس بود. کلیشه ای نبود. یک نوع ویژه از رئالیسم زنده با تاریخ را بهم قفل میکرد. از موضع پایینی ها در برخورد به بالایی ها اما “خودخواهانه”، بود. روشی که امروز در میدیا اجتماعی متداول و عمومی است. در دوره “دیالوگ” و “رایزنی” های دو خردادی ها و حضور اهل قلم در کلن نادر مدتی مهمان ما بود. در بیشتر این جلسات شرکت میکردیم ماحصل حضور ما در نوشته و مقالات نادر تبلور نقد کمونیستی به آنها بود. دوره ای جالب و خوب و موثر بود. بر تاریخ ایندوره نادر با نوشته هایش اثرات مثبت و جاودانه ای بجا گذاشت. و عملا حضور خلاف جریانی ها را تامین کرد.
زندگی نادر قلم زنده، زبان “گزنده”، “تلخ” او با هیئت حاکمه و غیر خودیها بود. و مواردی با خودیها هم سر سازگاری نداشت و با همین سبک رفتار میکرد.
یاد عزیزش برایمان گرامی است.
نسان نودینیان ٢ ژوئيه ٢٠١٥
دو اثر جالب از ده ها نوشته نادر
اناتومی لیبرالیسم چپ در ایران
نادر بکتاش
۲۱/۰۸/۱۳
اناتومی لیبرالیسم چپ در ایران /در مورد سازمان وحدت کمونیستی/ یکی از واقعی ترین و فکرشده ترین نوشته های منصور حکمت است. چشمان و ذهن تیزش بر دنیا همه چیز را برایش لخت می کرد. می فهمید. فهمید که دور شدن از مارکسیسم و دنیای بهتر له شدگان مد روز خواهد شد. ان چه دید اتفاق افتاد.
این هم پاشنه اشیل من است که نمی توانم از دیدن و فهمیدن ادم ها خود داری کنم. سیاست این را به من نداد. از رمان و سینما ارث گرفتم. و منصور حکمت تیزی چشم رمان نویسان و تصویرپردازانی را دارد که قادر شدند چشمم را تیز کنند……………………..
سرشیر و عسل
نادر بکتاش
۱۳/۰۹/۲۶
چند ماهی پیش مطلبی کوتاه با این تیتر مضحک نوشتم: سرشیر و عسل.
خاطره ای از رضائیه نوشتم که در صبحی در مکانی رویایی سرشیر و عسل خوردیم. نوشتم که برقراری رابطه با امریکا جام زهر نیست, سرشیر و عسل است و به کام همه خوش خواهد امد و به نفع همه است.
به احتمال زیاد زیاد توجهی به ان نشد چون خارج از نرمهای ادبیات سیاسی رایج و کلیشه ای بود. امروز مساله اصلی دنیا شده است. تیتر اول رسانه ها و موضوع اصلی مذاکرات پشت درهای بسته.
“سرشیر و عسل” نوش جان همه.