مشارکت مدنی یا مشارکت همگانی
یاشار سهندی
کم از دهان کارشناسان و سیاستمداران بورژوازی نشنیدم که ادعا میکنند “مردم صاحب حق هستند”. اصولا مردم در “علم سیاست”، “علم اخلاق” و”علم اقتصاد” بورژوازی نقش مهمی دارند! در کشوری مانند ایران، بخصوص از سوی مثلا تصمیم سازان هر وقت لازم باشد تاکید میکنند که “ما نوکر ملتیم!” و اینکه در پی خدمت هستند نه قدرت! کم از صاحبان نظران این سیستم نخواندیم که “جامعه مدنی” باید فعال باشد تا صاحبان قدرت به سمت “استبداد” نرود و جامعه خشونت را در بطن خودش نهادینه نکند.
یکی از “صاحبان اندیشه برجسته اقتصادی” ساکن سوئد با نام احمد علوی تاکید میکند:”در یکی از تازه ترین شاخه های اقتصاد یعنی اقتصاد اجتماعی، بر این امر تاکید میشود که شهروندان با مشارکت خود در عرصه عمومی و قدرت میتوانند به توسعه سیاسی شتاب بخشیده و مانع سوء استفاده از قدرت شوند و در نتیجه به بهینه کردن توزیع منابعی نظیر منابع اقتصادی، سیاسی، دانش کمک کنند.” و از این مقدمه نتیجه میگیرد که”…نسبت دادن همه نارسایی های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ایران به دولت و یا حاکمیت قابل توجیه نیست. ” ایشان معتقد است :”…جامعه ایران از سه بخش دولتی، خصوصی و بخش سوم یا جامعه مدنی تشکیل شده …” و در تعریف این سه بخش ایشان چنین نوشته است: “بخش دولتی منبع تراکم و توزیع قدرت و اقتدار است و هدف آن مدیریت بخش عمومی است. بخش خصوصی در مقابل میبایست هم و غم خود را در چارچوب قانون و ارزشهای متعارف هر جامعه متوجه تراکم ثروت و سود نماید.” خوب تا اینجا مسئولیتی که برای این دو بخش قائل شدند؛ تراکم قدرت و اقتدار، و تراکم ثروت و سود بود! اما نقش “شهروندان” چه میشود؟ هیچی؛ جز اینکه “همیاری” کنند تا دولت و بخش خصوصی به تراکم قدرت و ثروت و سود برسند. البته مسلم است که اینقدر واضح و روشن حرف دلشان را نمیزنند بلکه بازیرکی که از همه اندیشمندان بورژوازی انتظار میرود میگویند “… شهروندان با مشارکت نهادهای مردم بنیاد یا جامعه مدنی خود را به مثابه فرد دگرگون می کنند و حاشیه نشینی اجتماعی را ترک نموده به شهروند پویا-شهروندی با مشارکت در امور اجتماعی- تبدیل میشوند… شهروندی پویا … زمینه ساز مدار تازهای از توسعه، یعنی توسعه فراگیر و مردممحور (در مقابل تنها توسعه اقتصادی و دولت محور) شود. بررسی بین المللی نشان میدهد، که توسعه اقتصادی پایدار دارای همبستگی با توسعه جامعه مدنی است.”
ایشان مردم را مانند هم مسلکان خود با واژه گان تنبل و ژن معیوب و فاقد خرد جمعی، یاد نمی کنند، بلکه محترمانه توده مردم را حاشیه نشین اجتماع میخوانند . مردم در نزد متفکران بورژوازی توده بی شکل و فاقد عقلانیت می باشد. بر همین اساس اصرار دارند که تصمیم گیری در مورد سرنوشت مردم را به خودشان نباید سپرد. “خرد جمعی” شامل توده کارکن جامعه نمی شود. صفت خرد جمعی به نخبگانی اطلاق میشود که در” نهادهای مردم بنیاد و مدنی” جمع شده اند تا دولت را یاری دهند تا توسعه اقتصادی پایدار تضمین شود. نهادهای مردم بنیاد و مدنی قرار نیست خواسته اکثریت جامعه را پیش ببرند بلکه قرار است از “تصدی گری” دولت کم کنند. این به آن مفهوم نیست که توده مردم در تصمیم گیریهای اساسی نقشی داشته باشند، بلکه به این امر توجه دارد که تقصیرات را متوجه خود مردم کند. قرار نیست این بنیادهای مدنی اگر در زمینه های “محیط زیست، حقوق کودکان، زنان، حقوق مصرف کننده، برابری میان شهروندان فارغ از تعلق جنسیتی، مذهبی و نژادی و قومی” فعالیت میکنند اینها را از دولت بخواهد بلکه خود مردم باید آموزش ببینند تا فرهنگ شهروندان رشد کنند، تا بتدریج اصلاحاتی صورت گیرد وصد البته این اصلاحات باید تدریجی و کم هزینه باشد:” هزینه های چنین اصلاحات تدریجی نیز نسبت گزینه های دیگر کمتر است و بنابراین بر آنها ( اصلاحات از مراکز قدرت) مرجح است.”
در علوم انسانی بورژوازی توده کارکن جامعه در بهترین حالت نقش مخربی دارند. آنجا که این توده در تاریخ نقش اساسی داشتند، بخصوص در شکل انقلابات؛ نقش مردم مخرب و خشن قلمداد میشود. ایشان عمدا چشم بر دستاوردهای مبارزات توده مردم می بندند. برای اینکار لازم است مبارزات مردم را خشونت بخوانند تا دستاوردهایش را به حساب جامعه مدنی بگذرانند. اصطلاح “جامعه مدنی” اسم رمزی است که هر گونه فعالیت ونقش توده مردم آنجا که متشکل و متحد به میدان می آیند را یا نادیده بگیرد یا خشن معرفی کنند. اصطلاحاتی مانند جامعه مدنی کارکرد بسیاری مهم تری نیز دارند و آن همین نکته ای است که اقتصاد دان ساکن سوئد نیز بدان اشاره میکند. اینکه اگر حکومت جامعه ای را غارت میکند، (البته ایشان از واژه خشن غارت استفاده نمی کند بلکه از اصطلاح مدنی “اقتصاد رانت بر” یاد میکند) اگر توده مردم هر روز بیشتر از دیروز در فقر و فلاکت غرق میشود، از نظر ایشان نه نتیجه کارکرد یک دولت سرمایه داری، بلکه نتیجه عدم مشارکت شهروندان وبه سرانجام نرسانند نقش شهروندی و مدنی خودشان است.
اگر اسیر واژه های دهان پر کن نشویم نهایتا متوجه میشویم این همه مقدمه چینی، همه برای تضمین سود سرمایه یا آنچنان که ایشان می گویند “توسعه اقتصادی پایدار” است. مردم به عنوان “شهروند پویا” باید در این امر مهم مشارکت داشته باشند. نظریه پردازان بورژوازی مشکل را “تمرکز قدرت، حجم بزرگ دولت مرکزی” میداند. این اما بر خلاف آنچه که ایدئولوگهای بورژوازی میخواهند تلقین کنند تقصیر مردم نیست، این نتیجه کارکرد سرمایه در کشورهایی مانند ایران است. دولتهایی مانند آنچه در ایران حاکم است نه نتیجه عدم مشارکت شهروندان به شکل “شهروندی پویا”؛ بلکه نیاز سرمایه و حاصل بیش از سه دهه سرکوب خونین همین مردم است. آنچه که ایشان از آن به عنوان مشارکت جامعه مدنی در دیگر جوامع یاد میکنند نه خواسته دولتمردان بلکه نتیجه مبارزات بسیارخونبارتوده مردم است. اینکه از این مبارزات به عنوان خونبار یاد میشود، نه عشق امثال نویسنده این یادداشت به خون وخونریزی، و نه به این خاطر که نفس مبارزه توده ای خونباروخشن است، بلکه برعکس این دولتهای حاکم هستند که به عنوان نماینده یک طبقه معین مسلط به جامعه به خشونت بارترین شکل ممکن به آن برخورد کرده اند. آخرین نمونه آن در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا همچنان در جریان است. در اینجا ششاهد هستیم که صاحبان قدرت به چه شکل وحشیانه ای به مقابله با انقلابات منطقه برخواسته اند. در تمام کشورهای که انقلابات اخیر شکل گرفت آیا جز این بود که مردم با حضورشان در خیابان وتحصن در میادین خواستار نان وکرامت شدند؟ چه کسی به روی این انقلابات خون پاشید؟ اول دولتهای دیکتاتوری که سرنگون شدند و بعد دولتهای که بورژوازی در فردای انقلاب سرکار آورد. اینهمه کشتار به سبعانه ترین شکل ممکن همه نتیجه مقاومت بورژوازی در مقابل نقد جامعه به مذهب و نابرابری و عدم وجود آزادی است. نقدی که ریشه در خواست توده مردم برای یک زندگی انسانی دارد. نقدی که خود را به صورت جنبشهای گوناگون نشان میدهد. نقدی که در خیابان جریان دارد و یکدم آرام ننشسته است. اصولا اگر چنین نقدی وجود نداشت اینهمه کشتار هم لازم نبود.
صحبت از مشارکت مدنی و جامعه مدنی و بنیادهای مردم نهاد و شهروند پویا میشود تا ستم حاکم را متوجه خود مردم کرده باشند. بیشترین کاری که برای این مشارکت و نهادها تعریف میکنند همیاری دولت حاکم است تا بار دولت سبکتر شود و در عین حال مشکلات را متوجه خود مردم کنند و به آنها بقبولانند که ” همه نارسایی های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ” را نباید متوجه دولت کنند. “کوچک کردن دولت” اسم رمز هجوم سازمان یافته به زندگی توده مردم است. قرار نیست اقتدار دولت زیر سوال رود. مسئله این است که این اقتدار گسترده تر شود، و چه راهی بهتر از اینکه خود مردم را در این امر شریک کنند تا ” تراکم ثروت و سود” تضمین شود. شراکت توده مردم به این مفهوم است که تن به استثمار بیشتر بدهند. قرار نیست با شیوه باستان با شلاق و درفش اینکار را بکنند بلکه با توجیهاتی از جنس اظهارات وزیر اقتصاد دولت روحانی که میگوید «ظالمانه است در شرایطی که کشور با مشکلات جدی مواجه است سالانه ٤٢ هزار میلیارد تومان از منابع مملکت به صورت غیرهدفمند به شکل یارانه نقدی پرداخت شود” اعمال میشود. مردم را عملا متهم به ظالم بودن میکنند و در نتیجه مشارکت مدنی وقتی مفهوم میدهد که مردم بپذیرند”مصیبت یارانه نقدی” هم با قطع آن پایان می پذیرد. این اما پایان کار نیست بلکه هر روز دولتها به کمک طرحهای که از مغز اندیشه های برجسته اقتصادی تراوش می شود و در جهت آنچه که توسعه اقتصادی پایدارنامیده می شود، هجوم وسیعی را به زندگی مردم سازمان میدهند.
مشارکت همگانی مردم در جامعه وقتی مفهوم دارد که توده مردم مستقیما و در لحظه بتوانند در تصمیم گیری سرنوشت خود اراده خود را عملی سازند. این وقتی ممکن است که توده مردم در تشکلهای آزاد و مستقل خود سازمان یافته باشند. این در نظام سرمایه داری نه تنها غیر ممکن، بلکه به خشن ترین شکلی ( چه عملی و چه نظری) سرکوب میشود. نارسایی که کارشناسان بورژوازی از آن دم میزنند متوجه کم شدن ” تراکم ثروت و سود” طبقات حاکم است. اما نارسایی واقعی در زندگی مردم وجود نظامی است که مبتنی بر استثمار توده کار کن جامعه است و تا وقتی این نظام سرپاست، بهبود واقعی در زندگی مردم صورت نمی پذیرد. سرنگونی این نظام تنها را چاره است. این بیش از هر چیز از کارکرد این نظام نتیجه میشود چون اصولا نظام طبقاتی چاره دیگری در برابر بشریت نگذاشته است. “تنها از مسیر مبارزه طبقاتی، برسمیت شناختن منافع جنبشهای اجتماعی شهروندان و از زاویه منفعت انسانی آحاد مردم است که میتوان ساختارهای نظام و سیستم ستم و استثمار را تغییر داد.”