کامنتهای کارگری
ناصر اصغری
تاوان این دزدیها را که می پردازد!؟
سایت خبرگزاری تسنیم خبری درج کرده و در آن به نقل از اسحاق جهانگیری، معاون حسن روحانی می نویسد: “بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار از کارخانههای مهم در بخشهای مختلف از جمله مخابرات، فولاد، پالایشگاه، نیروگاه و معادن مس را بر اساس اصل ۴۴ (قانون اساسی) فروختند، اما مشخص نیست پول حاصل از آن کجا خرج شده است.” واضح است که آنهایی که این پول را گم و گور کردهاند به زبان خوش به کسی حساب پس نمیدهند. اما دیگر میدانیم که هر آنچه را که خرج حزبالله و اسد و حماس و مقتدا صدر و طرحهای تروریستی در چهارگوشه جهان نکردهاند، در حسابهای بانکی خود در کانادا، سوئیس، روسیه، مالزی، دوبی، انگلیس، ترکیه و غیره خواباندهاند. یک عباسی از این صدها میلیارد دلار، بله دلار!، را هم هزینه رفاه و دستمزد و بیمه و ایمنی محیط کار کارگر نکردهاند. انتظاری هم نیست؛ حق را به کسی نمی دهند. حق گرفتنی است!
آیا تشکل برای معلمان واجب است؟
سایت “ایلنا” مطلبی درباره اعتراضات دور اخیر معلمان دارد تحت عنوان “چرا اعتراضات صنفی معلمان در دولت روحانی شعلهور شد؟”، که باید از جوانب مختلفی به آن پرداخت. اینجا فقط به یک نکته اساسی که در آن هست اشاره خواهم کرد. در این مطلب از زبان سه تن از اعضای رهبری “کانون صنفی معلمان” نقل قولهایی آمده که هر سه تن بر اهمیت این نهاد و برسمیت شناخته شده آن توسط دولت تأکید دارند. پیمان نودینیان دبیر کل بخش کردستان این کانون میگوید: “حق تشکلها و به رسمیت شناخت فعالیت آنها از نان شب برای معلمان واجب تر است.” من هم فکر می کنم که تشکل برای هر گروهی از کارگران که بخواهند مطالبهای را به رژیم و دولتی تحمیل کنند، از نان شب واجب تر است. منتها هر سه تن از این فعالین برای به رسمیت شناخته شدن تشکلهای خود بیش از حد چشمشان به روحانی است. اگر برای معلمان این نکته جا افتاده است که تشکل برایشان از نان شب هم واجب تر است، پس میشود همان معلمان را برای تحمیل تشکل خود و برسمیت شناخته شدن آن به دولت، به میدان آورد! تأکید به نظر من باید بر متشکل و در صحنه نگه داشتن خود معلمان باشد. دولت تقیه کن اسلامی به هر تعهدی که به کارگران بدهد، چه شفاهی و چه کتبی، پایبند نمی ماند.
فیسبوک و حداقل دستمزد
از اخبار مهم مربوط به حداقل دستمزد ۱۵ دلار در آمریکا، در هفته گذشته با خبری از شرکت فیسبوک برخوردم که تمام شرکتهای آمریکائی با حداقل ۲۵ پرسنل، که با فیسبوک قرارداد دارند و در آمریکا هستند، فیسبوک آنها را موظف می کند که به کارگرانی که “کار مهم” می کنند، حداقل ۱۵ دلار در ساعت دستمزد بپردازند، بعلاوه ۱۵ روز در سال مرخصی با حقوق و کمک هزینه برای اولین فرزندشان که به دنیا میآید. خبر تأکید می کند: “این شل کردن سر کیسه از سر سخاوت نیست”، بلکه قبل از آن کارگران اینگونه شرکتها دست به اعتراضاتی در شرکتهای مربوط به مایکروسافت زده بودند و قبل از فیسبوک، شرکت گوگول و اپل شرکتهایی را که با آنها قرارداد داشتند را موظف به رعایت همان نکاتی که فیسبوک آنها را عنوان کرده، کرده بودند.
با همان نگاه اول، معلوم است که این مسئله فرسنگها با یک وضعیت ایدهآل فاصله دارد، اما گامها هم نسبت به موقعیت کنونی غیرعادلانهای که بر زندگی کارگران حاکم است، جلوست.
دولت رفاه رفسنجانی
سایت “هاشمی رفسنجانی” مطلبی تحت عنوان “زندگی با “رفاه” حق مردم است” درج کرده که به نقل از هاشمی رفسنجانی آورده است: “بعد از انقلاب و به ویژه پس از سالهای جنگ با هدف تأمین رفاه مردم، برنامهریزی کرده بودیم که هزار فروشگاه، به تناسب جمعیت در شهرهای مختلف راهاندازی کنیم.” واضح است که هیچ انسان با عقل سالم برای اینگونه اظهارات یکی از منفورترین شخصیتهای تاریخ ترهای خرد نمیکند. اما لازم است که درباره دورهای که ایشان دربارهاش حرف میزند یادآوری کوچکی بکنیم. دوره بعد از جنگ، دوره ریاست جمهوری اسلامی رفسنجانی بود که به دوران “سازندگی” معروف است. در این دوره بود که بیکارسازیهای وسیع، خصوصی سازیهای نوع جمهوری اسلامی که به “خودی کردن” معروف است، افزایش فقر و فائقه و صدها مصائب دیگر همراه بود. اما سایت رفسنجانی اینچنین از “رفاه” حرف می زند که در ادامه بگوید: “رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با ابراز تأسف از استفاده نادرست از درآمدهای فراوان نفتی طی سالهای گذشته گفت: زیبنده نظام اسلامی و شایسته مردم ایران نیست که شاهد مشکلات اقتصادی مخصوصاً بیکاری جوانان باشیم.” آنقدر وضعشان خراب و آنقدر دزدیها و ورشکستگی اقتصادی شان واضح است که رفسنجانی میتواند نزد رهبران کنونی رژیم اسلامی ادعا کند دوره ریاست جمهوری اسلامی اش دوره رفاه بود!
آمار افزایش فاصله بین فقیر و غنی مصنوعی است
سایت “بورژوا” ترجمهای تحت عنوان “آیا فقرا فقیرتر شدهاند؟” از کسی دارد به نام “استیون هورویتز”، که همچنانکه از فحوای تیتر آن استنباط میشود او چنین فکر نمیکند. در همان ابتدای نوشتهاش مینویسد: “یکی از افسانههای اقتصادی معاصر این است که ثروتمندان در حال ثروتمندتر شدن هستند و فقرا در حال فقیرتر شدن. مانند هر افسانهای، قدری حقیقت در این گفته وجود دارد. به عنوان مثال، اگر به دادهها نگاه کنیم، امروزه دو دهک اول سهم بیشتری از درآمد ملی را نسبت به گذشته کسب میکنند و از آن طرف دو دهک آخر نسبت به قبل سهمی کمتری از درآمد ملی دارند.” و در پایان نوشته هم نتیجه میگیرد: “اگرچه، با اولین نگاه به دادهها ممکن است به نظر برسد، افراد ثروتمند در حال ثروتمندتر شدن و افراد فقیر در حال فقیرتر شدن هستند، حقیقت ایالات متحده در قرن ۲۱ این است که همه ثروتمندتر شدهاند، هم ثروتمند و هم فقیر. و این ایده که فقرا فقیرتر و ثروتمندان، ثروتمندتر شدهاند، آمارسازی مصنوعی و اغلب افسانه است.” بهرحال انتظار این بود که این اقتصاددان طرفدار فریدمن توضیح بدهد که نخیر! فاصله بین فقیر و غنی بیشتر نشده. اما اذعان میکند که نمیتواند این را به خورد کسی بدهد. حتی لازم نیست کسی به تحلیل سیاسی متوسل شود تا خلاف نظر ایشان را ثابت کند. به افزایش تعداد قتل و جنایت و دزدی و ارتشاء و فساد و ورشکستگی نگاه کنید تا برایتان مسجل شود که در همان آمریکای مورد نظر این نویسنده شاهد چه فاصله عمیقی بین فقیر و غنی هستیم. هیچ درجه تردستی و شعبده بازی و دستکاری آمار و ارقام نمیتواند این واقعیت را از انظار پنهان کند که در یک چشم به هم زدنی میلیونها آمریکائی، آنهم از قشر فقیرتر جامعه، اندوختههای چندین ساله خود را در بحران مسکن به بانکها باختند. میلیونها کارگر در سراسر دنیا سالها پس اندازشان برای دوران بازنشستگی را از دست دادند. این پول به حساب چه کسانی رفت؟ واقعا سایت “بورژوا” و افرادی مثل استیون هورویتز چگونه میتوانند رقم بیکاری ۴۵ درصدی بین جوانان را در کشورهای اروپائی مثل یونان، اسپانیا، ایرلند و پرتغال توضیح بدهند؟! ریاضت اقتصادی را با چه تردستی می شود پنهان کرد؟
قدرتمندترین اقتصاددان مکتب شیکاگو هم امروزه در زمره بی هنرترین تردستان است.
۱۴ ژوئن ۲۰۱۵