سیامک دهقانی
داعش و محمد بن عبدالله!
با پیشرویهای دولت اسلامی (داعش یا isis)در سوریه و عراق طی دو سال گذشته؛ بار دیگر سرو کلۀ عده ای که خود را مسسلمان واقعی خطاب می کنند پیدا شده که ادعا می کنند اقدامات خشن داعش غیر اسلامی است و ربطی به “سیرۀ و شیوۀ” محمد پیامبر اسلام ندارد و صرفا باعث مخدوش شدن چهرۀ باصطلاح رحمانی اسلام در دنیا می شود!!! اما نگاهی کوتاه و مختصر به تاریخ سراسر قتل و کشتار و جنایت اسلام؛ ثابت می شود که اتفاقا اقدامات داعش در تخریب و نابودی آثار تاریخی و باستانی در عراق و سوریه کپی شده از اقدامات حضرت محمد پیامبر اسلام است که در زمان حیات خویش به صغیر و کبیر رحم نمی کرد و بعنوان اولین خلیفۀ مسلمین و بنیانگذار دولت اسلامی در عصر شتر؛ به کسی اجازه نمی داد که دینی به غیر از اسلام برگزیند و اگر کسی تسلیم خواست زورگویانۀ ایشان نمی شد کلۀ مبارکش به شیوه ای بسیار حرفه ای از بدن “تکفیری”اش جدا می شد تا درس عبرتی گردد برای دیگر همکیشان غیر مسلمانشان! همانطور که می دانیم گروه داعش بعد از گرفتن موصل در شمال عراق اشغالی؛ عده ای از نیروهای خود را با بیل و کلنگ و تبر و پتک به جان مجسمه ها و پیکره های بجا مانده از زمانهای بسیار دور انداخت تا بقول خودشان بت های دوران ماقبل اسلام را نابود کند.
داعشیان با نشان دادن تصاویر شکستن و درب و داغان کردن آثار تاریخی و باستانی عراق و سوریه باعث رنجش و ناراحتی و حتی وحشت دوستداران فرهنگ و تمدن چند هزارسالۀ بشریت فراهم آورند تا جاییکه صدای یونسکو هم؛ بعنوان یک نهاد دزد آثار فرهنگی درآمد. در این میان حتی جمهوری قتل و کشتار و تجاوز اسلامی ـ شیعی حاکم بر ایران نیز نسبت به این عمل دولت اسلامی عراق و شام واکنش نشان داد و آنر در ظاهر محکوم کرد و آنرا خلاف اسلام معرفی نمود. ولی با نگاهی دقیق به اعمال و کردار داعش فورا متوجه می شویم که جنگجویان داعشی در مبارزه با “بتان و بت پرستان ” دقیقا در خط حضرت محمد حرکت کرده و می کنند! چرا؟
زیرا بر اساس روایات شیعیان و سنیان هنگامیکه پیامبر اسلام محمد بن عبدالله در سال 630 میلادی با 10 هزار سرباز و سپاه وارد مکه شد و آنجا فتح کرد به تعدای از فرماندهان و سرداران آدمکش سپاه خود دستور داد تا تمامی بتان و خدایان بجا مانده از گذشته را که بعضا قدمت طولانی داشتند و بخشی از دستاوردهای بشریت بودند نیست و نابود کنند و کسانی را هم که یک بت و یا خدایکی در خانه داشتند مجبور نمودند آنها را نابود کنند و به خدایی جز “الله” ایمان نداشته باشند وگرنه کارشان زار بود . حالا سر و کلۀ عده ای در عصر موتور و دوران سرمایه داری انحصاری و مالی پیدا شده که قصد دارند با برداشت های من درآوردی خویش؛ اقدامات داعش را غیر اسلامی جا بزنند و به گمان خود چهره ای نیکو و زیبا از محمد در نزد ساده لوحان نشان دهند. فراموش نکنیم همین حکومت گندیدۀ اسلامی ـ شیعی به سرکردگی حضرت آفت الله سید علی خامنه ای دامت کثافاتو در عرض این 37 سال بسیاری از آثار تاریخی و باستانی را نابود کرده است که برای نمونه می توان به ویران کردن خانقاه 600 سالۀ دروایش و نابودی مسجد 700 سالۀ سنی ها در بلوچستان اشاره کرد که به فرمان مستقیم خامنه ای جنایتکار صورت گرفت و صدای کسی هم صدایش در نیآمد!!! به هرحال، در آخر برای مقایسۀ اقدامات داعش و مسلمانان صدر اسلام مختصری از داستان ورود لشکریان اسلام به سرکردگی محمد بن عبدالله به مکه را در اینجا می آورم: ورود سپاه اسلام به مكه و پرچمدارى على عليه السلام
سپاه اسلام به نزديكى مكه رسيدند.در حالى كه«سعد بن عباده»رئيس خزرجيان پرچم سپاه اسلام را در دست داشت و محمد خطاب به بخشی از مردم گفت: اليوم يوم المرحمة اليوم اعز الله قريشا اليوم يعظم الله فيه الكعبة
امروز روز رحمت است،امروز روز عزت قريش است،امروز روزى است كه خداوند به كعبه عظمت
خاطرات فراموش نشدنى
پيامبر عاليقدر اسلام روز جمعه بيستم رمضان سال هشتم هجرت در حالى كه لباس رزم بر تن و سلاح بر كمر داشت و بر شتر قصوا سوار بود،با سپاهى عظيم و نيروى ده هزار نفرى وارد شهر مكه شد.نخستبه محل مرتفعى به نام«ذى طوى»كه خانههاى مكه از آنجا پيدا بود رسيد.در آنجا ايستاد.چشمش كه به خانههاى مكه افتاد حمد خدا گفت و لحظهاى خاطرات گذشته را به ياد آورد كه چه ظلمها به او و يارانش در اين سرزمين شده بودو چقدراو و اصحابش را شكنجه داده و او را مجبور به خارج شدن از شهر و ديار خود كرده بودند.همه اينها را به ياد می آورد.نگاهى به شعب ابو طالب نمود و خاطره سه سال گرسنگى و محاصره خود و يارانش را به ياد آورد.و اكنون را به نظر مىآورد كه با اين شكوه و عظمت وارد مكه مىشود و قريش بدون هيچ مقاومتى تسليم شده و اين پيروزى بزرگ نصيب اسلام گرديده است.از خوشحالى و به شكرانه اين نعمتبزرگ و سپاسگزارى از خداى قادر متعال در حالى كه اشك شوق در چشمانش حلقه زده بود،آنچنان خم شد كه محاسن مباركش به جهازى كه روى شتر بود رسيد و چنين گفت:«اللهم ان العيش عيش الاخرة،خدايا عيش و زندگى خوب،عيش آخرت است.»(2) پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روى مصالحى از شتر پياده نشد و با مركب وارد مسجد الحرام گرديد و در برابر«حجر الاسود»قرار گرفت و با چوب دستى مخصوص خود به«حجر الاسود»اشاره كرد و بانگ تكبير سر داد. مهاجر و انصار و نيروهايى كه پروانهوار درو شمع وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىگرديدند،به پيروى از رهبر عاليقدر اسلام با صداى بلند تكبير گفتند و به گونهاى صداى خود را به الله اكبر بلند كردند كه طنين صداى آنان به گوش مشركان مكه در خانهها و كوههايى كه پناهنده شده بودند رسيد.حضرت قصد طواف داشت اما شور و هياهو در مسجد الحرام مانع از آن بود كه رسول خدا طواف نمايد.پيامبر براى ساكتشدن مردم اشارهاى به آنها كرد كه طولى نكشيد سكوت تام در مسجد حكمفرما شد.ديدگان متوجه آن حضرت گرديد.در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با آرامش خاطر در حالى كه سوار بر شتر بود و زمام آن به دست محمد بن مسلم بود،طواف كرد.درموقع طواف چشمش به بتهاى كوچك و بزرگى-نزديك به 360عدد-افتاد و در همان لحظۀ اول و نخستين دور طواف؛ متوجه بتهاى بزرگى-همچون«هبل»، «اساف»و«نائله»-گرديد كه مشركان قربانى براى آنها مىكردند و بالاى درب كعبه نصب شده بودند.حضرت با نيزهاى كه در دست داشت ضربه محكمى به آنها زد كه روى زمين افتادند.سپس اين آيه شريفه را تلاوت كرد: (قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا، (3) حق پيروزمندانه جلوه كرد و باطل محو و نابود گرديد،حقا كه باطل نابودشدنى بود.)
سپس به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بت«هبل»كه ساليان دراز به غلط مظهر خداى بزرگ مشركان بود در مقابل چشمانشان شكسته شد و حضرت روى آن ايستاد.
زبير بن عوام از روى تمسخر به ابو سفيان گفت:«هبل»اين بتبزرگ كه تو در جنگ«احد»به آن مىباليدى شكسته شد ابو سفيان با كمال ناراحتى به زبير گفت:«دستبردار،اگر از«هبل»كارى ساخته بود سرانجام كار ما اين نبود.معلوم مىشودخدايى غير خداى محمد نيست». سپس دستور داد تمام عكسها و تصاويرى كه بر ديوار كعبه نصب شده از بين بردند و به نقل برخى از مورخان خود همه تصاوير را پاك كرد،و سپس ديوار كعبه را با آب زمزم شست.(4)
على عليه السلام به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر دوش آن حضرت قرار گرفت، بعضى از بتهاى سخت و محكم از جمله بتخزاعه كه بالاى كعبه بود كه بتى بسيار سخت و از مس يا شيشه بود را از جا كند و به زمين افكند. (5) سپس رسول خدا دستور داد در كعبه را باز كردند،آنگاه حضرت بر روى در كعبه ايستاد و چنين فرمود:
«لا اله الا الله وحده لا شريك له،صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده،الا كل ماثرة او دم يدعى فهو تحت قدمى هاتين الا سدانة البيت و سقاية الحاج…،
نيستخدايى مگر خداى يكتايى كه شريك ندارد،و او به وعده خود عمل كرد و بنده خود را يارى نمود و دشمنان او را به تنهايى سركوب ساخت.اى مردم!آگاه باشيد هر امتيازى و هر خونى و هر مالى كه ادعا شده-مربوط به گذشته و زمان جاهليتباشد-را زير پايم قرار دادم و از بين مىبرم، مگر پردهدارى كعبه وسقايتحاج را.»(6)
با اين جمله به تحقق وعده الهى كه در سوره قصص آيه 85 آمده،اشاره كرد كه خداوند به او وعده داده بود كه به مكه باز گردد: (ان الذي فرض عليك القرآن لرادك الى معاد،آن خدايى كه ابلاغ قرآن را بر تو لازم كرد،همان خدا تو را به زادگاهتباز خواهد گردانيد.)
خاطره بتشكنى على عليه السلام در خانه خدا
يكى از فضايل بسيار مهم و غير قابل انكار على عليه السلام بتشكنى اوست.على عليه السلام هم در ميدانهاى نبرد بتهاى انسى را به خاك مىكشاند و هم در خفا و آشكار بتهاى ساختگى را سرنگون كرده است.او در غزوههاى بدر،احد،احزاب،خيبر و حنين گردنكشان كفر را به ذلت انداخت و هم در فتح مكه بتهاى بزرگ عرب جاهليت را سرنگون ساخت.اين حقيقتى است كه شيعه و بيشتر علماى اهل سنتبر آن اتفاق نظر دارند.بتشكنى على عليه السلام طبق روايات شيعه و اهل سنت در دو نوبتبوده است.يكى قبل از هجرت و ديگرى در فتح مكه.
بتشكنى على عليه السلام قبل از هجرت
بسيارى از مورخان از على عليه السلام روايت مىكنند كه فرمود:«من و رسول خدا در شبى قبل از هجرت به كنار كعبه آمديم.حضرت به من فرمود:«بنشين»من نشستم،پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روى شانهام بالا رفت،اما همين كه خواستم از جا برخيزم،نتوانستم،چون از ضعف و ناتوانىام آگاه شد از شانهام فرود آمد و به من فرمود:تو بر دوشم سوار شو.همين كه پا بر دوش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گذاشتم و آن حضرت برخاست،در اين حال به نظرم آمد اگر بخواهم به كرانههاى آسمان برسم مىتوانم.آن گاه بر بام كعبه رفتم و مجسمهاى كه از برنجيا مس بود گرفتم و به اين طرف و آن طرف حركت دادم تا آن را از جا كندم.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:«بت را به روى زمين بينداز».آن را پايين انداختم و چون شيشهاى بشكست.آن گاه فرود آمدم و با رسول خدا از مسجد خارج شديم و براى آنكه كسى ما را نبيند در خانههاى مكه پنهان شديم.»(7)
بتشكنى على عليه السلام در فتح مكه
نوبت دوم بتشكنى على عليه السلام در فتح مكه است كه محدثان و تاريخ نويسان شيعه و اهل سنت گفتهاند كه على عليه السلام در فتح مكه روى شانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بالا رفت و بتها را سرنگون كرد.
ابو هريره نقل مىكند:«رسول خدا روز فتح مكه به على عليه السلام فرمود:«اما ترى هذا الصنم باعلى الكعبة؟آيا اين بت را در بالاى كعبه نمىبينى؟»على عليه السلام گفت: بلى اى رسول خدا. »حضرت فرمود:«من تو را بلند مىكنم تا آن را سرنگون سازى.»
على عليه السلام گفت:«اى رسول خدا!من شما را بلند مىكنم.»حضرت فرمود:«اگر طايفه ربيعه و مضر همگى دستبه دست هم بدهند تا زمانى كه من زندهام نمىتوانند قطعهاى از بدن مرا بردارند،ولى تو بايست.»على عليه السلام ايستاد،آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با دست مبارك خود ساقهاى پاى على عليه السلام را گرفت و چنان او را سر دستبرداشت كه زير بغل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ديده مىشد.سپس به على عليه السلام فرمود:«ما ترى يا على؟ اى على!چه مىبينى؟»گفت:«ارى الله عز و جل قد شرفني بك حتى لو اردت ان امس السماء لمسستها،خداوند عز و جل به خاطر تو به من شرافتى داده كه اگر بخواهم به آسمان دستيابم، مىتوانم.»
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود:«اى على! آن بت را سرنگون كن.على عليه السلام آن بت راگرفت و با حركتى آن را از جاى كند و به روى زمين انداخت.سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم زير پاى على عليه السلام را خالى كرد و على عليه السلام به آرامى روى زمين افتاد و لبخندى زد.حضرت فرمود:«از چه خنديدى؟»عرض كرد:«من از بالاى كعبه به زمين افتادم،ولى آسيبى بر من وارد نشد»رسول خدا فرمود:«كيف يصيبك و انما حملك محمد و انزلك جبرئيل،چگونه به تو آسيب برسد و حال آنكه محمد تو را برداشت و جبرئيل تو را پايين آورد.»(8) حسان بن ثابتشاعر و مديحه سراى اهل بيت در اين باره چنين سروده است:
قيل لي قل لعلي مدحة ذكره يحمد نارا مؤصده قلت لا اقدم في مدح امرء ضل ذو اللب الى ان عبده و النبي المصطفى قال لنا ليلة المعراج لما صعده وضع الله على ظهري يدا فاراني القلب ان قد برده و علي واضع اقدامه في محل وضع الله يده
كسى به من گفت راجع به على مدحى سرايم،كه نام او آتش جهنم را خاموش مىكند.
گفتم نمىتوانم مدح كنم كسى را كه صاحبان عقل را مىسوزاند.
پيامبر مصطفى به ما گفت،كه در شب معراج وقتى به آسمانها بالا رفتم.
خداوند دستبر پشتم گذاشت،پس يافتم كه دلم سرد و آرام است.
خداوند پاهاى على را گذاشت،در همان جا كه دستخدا گذاشته شده بود.(9)
پىنوشتها:
1.سيره حلبى،ج 3،ص 22،سيره ابن هشام،ج 4،ص 49،ر.ك:شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 17،ص 272،بحار الانوار،ج 21،ص 105،تاريخ طبرى،ج 2،ص 334،كامل ابن اثير،ج 1،ص 614.
2.سيره حلبى،ج 3،ص 27،ر.ك:كامل ابن اثير،ج 1،ص 614،سيره ابن هشام،ج 4،ص 48.
3.اسراء (87) آيه 81.
4.ر.ك:شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 17،ص 278،سيره حلبى،ج 3،ص 27،كامل ابن اثير،ج 1،ص 618،تاريخ طبرى،ج 2،ص 327،سيره ابن هشام،ج 4،ص 53،بحار الانوار،ج 21،ص 132.
5.سيره حلبى،ج 3،ص 30.
6.سيره ابن هشام،ج 4،ص 54،ر.ك:شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 17،ص 281،بحار الانوار، ج 21،ص 135.
7.احقاق الحق،ج 8،ص 680 به نقل از مسند احمد حنبل،ج 1،ص 84،سيره حلبى،ج 3،ص 29، مستدرك حاكم نيشابورى،ج 2،ص 367.
8.احقاق الحق،ج 8،ص 688 به نقل از مناقب ابن مغازلى،و ر.ك:سيره حلبى، ج 3،ص 29.
9.احقاق الحق،ج 8،ص 683.
مظهر ولايت ص 467
سيد اصغر ناظمزاده قمى