سياوش دانشور – ستون اول گرانی بنزین، اعتراض در رباط کریم

ستون اول

گرانی بنزین، اعتراض در رباط کریم

بنزین گران شد. دولت با تک نرخی کردن بنزین و تعیین قیمت هر لیتر ۱۰۰۰ تومان، نرخ قبلی و سهمیه ۷۰۰ تومانی را کنار گذاشت. قیمت گاز خانگی نیز ۱۵ درصد افزایش یافت و نرخ دیگر حاملهای انرژی طبق جدول قیمتهای جدید از ۲۰ الی ۴۰ درصد گران شدند. سیاست تک نرخی کردن بنزین قرار بود سیاست سهمیه بندی را کنار بگذارد و بعبارتی “آزاد” شود. اما بلافاصله همین نرخ هزار تومانی نیز سهمیه بندی شد و این یعنی قیمت بنزین و دیگر حاملهای انرژی تا رسیدن به سقف نرخ آزاد بطور تدریجی بالا میرود. دولت روحانی سیاست واحد دولتهای دیگر جمهوری اسلامی از جمله دولت احمدی نژاد را پی میگیرد. تفاوت تنها در “تدبیر” خوراندن زهر سیاست قطع سوبسیدها به مردم محروم بطور مرحله ای است.

گرانی بنزین با اعتراض برحق مردم رباط کریم مواجه شد که طی آن چند جایگاه پمپ بنزین به آتش کشیده شد. دانشجوئی در گیلان بجای اتومبیل با الاغ به دانشگاه رفت و فضای تشنج در شهرستانها، صفهای طولانی در ایستگاههای پمپ بنزین و شوک وارده به مصرف کنندگان از اولین واکنشها بود. گرانی حاملهای انرژی بطور زنجیره ای بر اقتصاد خانواده کارگری و مردم کم درآمد تاثیر میگذارد. قیمت ترانسپورت بلافاصله گران خواهد شد. نان بازهم بیشتر گران میشود. خانواده های کارگری و اکثریت مردم محروم ناچارند با مصرف کمتر نفت و گاز و بنزین و برق هزینه بیشتری به جیب گشاد دولت و سرمایه داران مفتخور بریزند. بیکاری شدید تر یک نتیجه غیر مستقیم گرانی حاملهای انرژی خواهد بود. سرمایه های کوچک تلاش میکنند برای از دور خارج نشدن و جبران افزایش هزینه های تمام شده، دستمزد کمتری بدهند و کار بیشتری از کارگران بکشند و یا با تعدیل نیروی کار در رقابت سرمایه ها سرشان را روی آب نگهدارند. خلاصه اینکه این چرخ از هر سوئی بگردد، تهاجم به مردم محروم توسط دولت اسلامی و طبقه سرمایه دار و کارفرماهای زالوصفت اوج میگیرد. واضح است در کنار قیمت دولتی و سهمیه بندی، تنور بازار سیاه و قاچاق همچنان گرم خواهد بود.

واکنش مردم رباط کریم برحق است اما کافی نیست. اگر در سراسر ایران و یا دستکم در شهرهای مهم واکنش مشابهی در قبال گرانی نان و بنزین صورت میگرفت، دولت به “غلط کردم” می افتاد و سیاستش را پس میگرفت. در بسیاری کشورها جاری شدن سیاست قطع سوبسیدها با شورش ها و تظاهراتهای گسترده روبرو شده که دولت مربوطه از ترس سقوط بلافاصله پس نشسته است. مردم دلشان از جمهوری اسلامی و سیاستهایش خون است اما سازمان مناسب برای رویاروئی موثر ندارند. جمهوری اسلامی هم روی همین واقعیت حساب میکند و با تشدید سرکوب و اعدام، سیاست و تاکتیک “حمله پیشگیرانه” را اتخاذ میکند. مردم رباط کریم هزار بار حق دارند که اعتراض کنند، با نیروی سرکوب درگیر شوند، پمپ بنزین را به آتش بکشند و نفرتشان را از حکومت فقر و اعدام و گرانی اعلام کنند. اما مادام که تهران و شهرهای مختلف مانند رباط کریم عمل نکند و جنبشی علیه فقر و فلاکت و گرانی و بیحرمتی عمومی راه نیافتد، جمهوری اسلامی میتازد و سنگرهایش را محکم میکند.

تهاجم اقتصادی، تهاجم سیاسی
در کنار تهاجم اقتصادی و اعمال فقر بیشتر به طبقه کارگر و مردم زحمتکش، بازار تهاجم ایدئولوژیکی و ضد چپ نیز بشدت گرم است. این دومی مکمل اولی است و به همان اندازه “حمله پیشگیرانه” بورژوازی به تمایلات و آرمان کارگری است. باید در دنیای کلیشه ها زندگی کرد که هر نوع سیاست اقتصادی جمهوری اسلامی مبنی بر گرانی و حذف سوبسیدها را علیرغم تشابه زیاد آن با سیاست دیگر دولتهای سرمایه داری، پیروی از نسخه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و یا پیشروی سیاست اقتصادی “نئولیبرالهای” ایران فهمید. همانطور که هر حمله به شخصیتهای چپ و سرهم کردن جعلیات راجع به کمونیسم و تاریخ سوسیالیسم را از راستگرائی همین “نئولیبرالها” نتیجه گرفت. سرمایه داری در ایران و حکومت اسلامی و هر بورژوائی برای رفع و رجوع تنگناهای اقتصادی اش نیازی به “وابسته بودن” به این و آن نهاد و پیروی از این و آن نسخه اقتصادی شناخته شده جهانی ندارد. این سرشت و کارکرد استثمارگرانه سرمایه است که برای بقای خود و دفاع از موجودیت خویش راهی جز تهاجم سیاسی و اقتصادی به کارگر ندارد. تهاجم اقتصادی بورژوا در هر شکل و قالبی قرار است سهم سرمایه را بیشتر کند. در ایران که رسما دستمزدها و بیمه ها را پرداخت نمیکنند و کارگر معترض به اعاده حقوق کار انجام شده را روانه زندان و شکنجه گاه میکنند. درد جمهوری اسلامی و مشکل اقتصادی ایران این نیست که از نسخه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سیاستهای “نئولیبرالیستی” حمایت میکند، بلکه دردش اینست که هنوز در دنیائی که توسط قدرتهای سرمایه داری و امثال همین نهادها میچرخد، “خودی” محسوب نمیشود و از این چرخه اقتصادی بیرون افتاده است. جمهوری اسلامی از دوره رفسنجانی به هر تمهیدی دست زده و هر نوع تسهیلاتی را برای سرمایه گذاری ایجاد کرده اما نتوانسته قدمهای اول مشکل اقتصاد ایران را حل کند. این حکومت و سرمایه داران ایرانی البته هر روز با استثمار شدید و بره وار طبقه کارگر به ثروتهای نجومی شان اضافه میکنند، انباشت هم میکنند، اما معضل سرمایه داری ایران حتی با نرخ رشد پائین و درجه ای انباشت پاسخ نمیگیرد بلکه پایه ای تر و استراتژیک تر است. کسانی که صبح تا شب مشغول بکار بردن فرمولها و کلیشه ها هستند و تلاش دارند در سیمای این آخوند و آن پاسدار و آن سرمایه دار مکتب شیکاگو و فردیمن و هایک را ببینند، و یا هر تهاجم سرمایه به کارگر را با نسخه های بانک جهانی توضیح میدهند، یا معضل و موقعیت ویژه سرمایه داری ایران را نمی شناسند و یا فکر میکنند جمهوری اسلامی نماینده واقعی طبقه سرمایه دار در ایران و حکومت انکشاف سرمایه داری در این کشور است. جمهوری اسلامی مثل هر حکومت سرمایه داری از یک سیاست و منطق قدیمی سرمایه تبعیت میکند و آن اینست که بار بحران اقتصادی را روی دوش طبقه کارگر و مردم کارکن میگذارد.

اما تهاجم سیاسی و ضد چپ جمهوری اسلامی که بطور موسمی در قالب تهیه فیلم و روزی نامه و بولتنهای امنیتی موسوم به گاهنامه و سخنرانی ها و سند سازی ها در جریان است، صرفا ناشی از تحجر ذاتی این جماعت و ضدیت شان با آزادیخواهی و سوسیالیسم نیست، بلکه حرکتی آگاهانه علیه یک پتانسیل واقعی و اجتماعی تمایل به چپ در جامعه است. تقریبا بطور مرتب علیه هر شخصیت محبوب و خوشنام چپ در ایران و جریانهای کمونیستی و رادیکال به طرق مختلف تبلیغات زهرآگین صورت میگیرد و با فضاسازی و سرهم بندی جعلیات و دروغ و تحریف تلاش میکنند نفس چپ و سوسیالیسم و کمونیسم و آرمان کارگری را به لجن بکشند. بورژوازی ایران در چند سنگر به کارگر و نقد اجتماعی این طبقه به وضع موجود کار میکند: تهاجم اقتصادی برای به فلاکت کشاندن مطلق کارگران، تهاجم اجتماعی برای بیحقوق کردن و بیحرمت کردن کارگر بعنوان شهروند، تهاجم سیاسی و ایدئولوژیک برای زیر سوال بردن و زدن تمایلات چپگرایانه و سوسیالیستی در جامعه که بناچار با اعتراض کارگری و افق سوسیالیستی و کمونیستی چفت میشود. (در این میان عده ای اپورتونیست و چپ نما، که ضدیت جمهوری اسلامی با کمونیستها و سرنگونی طلبان رادیکال را خوب میشناسند با این موج همراه میشوند. در داخل کشور بودن البته توجیه استفاده از سوبسید امنیتی و چرندگوئی علیه نیروهای “منحله” و “محارب” و “مفسد” را نمیدهد. اما چه آنها که برای ارتجاع ضد کارگری خوددشیرینی میکنند و چه کارکشته های امنیتی که صبح تا شب مشغول داستانسرائی تحت عنوان نقد و بررسی هستند، هر دو میدانند که این افاضات چه جایگاهی دارد و سودش به جیب چه کسانی میرود).

تا به بحث گرانی بنزین و موج فقر و گرانی مربوط است، این مسیر از نظر سرمایه داران و حکومت اسلامی نقطه پایانی ندارد. بورژوازی ایران اعم از حکومتی و اپوزیسیونی، برای “راه انداختن اقتصاد” و “ایجاد رونق و کسب و کار”، نیازمند تهاجم مستمر به سهم کارگر از کل ثروت اجتماعی است. این تهاجم متکی بر اختناق، سرکوب، فقر، بیحرمتی و هدفش تسلیم طبقه کارگر است. اما روندهای بنیادی تر جامعه ایران بناچار و هر روز بیشتر از دیروز بر ضروری شدن یک راه حل چپ و کارگری تاکید میکند. ایران راهی ندارد جز اینکه مسیری مشابه یونان و اسپانیا را برود. تفاوتی اگر هست اینست که در ایران کمونیسم محبوب است و چنین راهی مسیر بسیار رادیکال و ریشه ای را طی خواهد کرد. در پشت استیصال اقتصادی و سیاسی و دیپلماتیک حکومت اسلامی و عر و تیز علیه چپ و سوسیالیسم و خط “چپ زدائی در جامعه”، واقعیت دیرپاتری وجود دارد که ریشه در اقتصاد سیاسی و جنبشهای واقعی جامعه سرمایه داری دارد. کار کمونیسم ایران و حزب حکمتیست و جنبش کمونیسم کارگری اینست که مسیر و قطبنمای سیاسی اش را گم نکند، به نیازهای بنیادی تر از جمله تامین رهبری و سازمان و ظرف مناسب اعتراض به وضع موجود در سطوح مختلف پاسخ دهد. بدرجه ای که این خلأ پر شود، استقبال توده ای از جنبش برابری طلبی و آزادیخواهانه کارگری و سوسیالیستی در ایران جهان را شگفت زده میکند. *

سردبیر.

۲۹ مه ۲۰۱۵