سياوش دانشور – خامنه ای و کودکان افغانستانی

ستون اول،

خامنه ای و کودکان افغانستانی

تنسیم، خبرگزاری سپاه پاسداران نوشت که “خامنه ای چندی پیش دستور داده که همه کودکان افغانستانی، چه آنها که دارای شرایط قانونی حضور در ایران هستند و چه آنها که مدارک قانونی حضور در ایران را ندارند باید در مدارس دولتی ثبت ‌نام شوند”.

آیا خامنه ای و جمهوری اسلامی از سیاست سی و چند ساله ستیز کور و نژادپرستانه با مهاجرین افغانستانی دست کشیده اند؟ تردیدی نیست که پاسخ منفی است. اگر اینطور بود، باید خامنه ای “دستور” میداد که کلیه بخشنامه ها مبنی بر دستگیری و سرکوب و ممنوعیت ها و حکم تیر ها و شکنجه ها و باجگیریهای روزمره نیروهای انتظامی از کارگران افغانستانی فورا متوقف و لغو شود، حقوق شهروندی کلیه مهاجرین ساکن ایران برسمیت شناخته شود و هر گونه تعرض نژادپرستانه در قوانین کشور جرم محسوب شود و مورد تعقیب قانونی قرار گیرد. اگر تغییری ماهوی در سیاست رژیم اسلامی رخ داده بود باید مسئولین و کاربدستان خانه کارگر و صدا و سیمای حکومتی بجرم نمایش وقیح ترین شکل نژادپرستی در روز جهانی کارگر مورد تعقیب و محاکمه قرار میگرفتند. اما نه برسمیت شناسی این حقوق بدیهی و پایه ای در ماهیت جمهوری اسلامی است و نه چنین توقعی از این حکومت بجاست.

خیر، خامنه ای و جمهوری اسلامی تغییر نکرده اند، بلکه فشار صفی از انسانیت در ایران و خارج ایران و محاسبات سیاسی است که خامنه ای را وادار کرده که در مقابل سیاسهای نژادپرستانه حکومت اسلامی و امثال ی خانه کارگر، “تدبیری” بیاندیشد و نقش را “گودمن” را بازی کند.

کودکان بدون مذهب، بدون ملیت، بدون ایدئولوژی، بدون حس تفاوت جنسی و بدون هیچگونه تعصبی چشم به جهان می گشایند. این جامعه طبقاتی و داده های از پیشی این جامعه و تعصبات و اخلاقیات عقبمانده و ضد انسانی و قانون سلطه است که کودک را شکل میدهد. این مناسبات اجتماعی و ایدئولوژی و منافع نظام سرمایه داری است که از کودک بعنوان موجودی دوست داشتنی پدیده ای نفرت انگیز میسازد. کودکان در هر جامعه ای حق دارند از رفاه و شادی و آموزش و سلامت برخوردار باشند. جامعه در مقابل زندگی و تربیت و آینده کودک مسئول است. اما اگر تولد و سرنوشت کودک به لاتاری میماند و آینده اش در گرو موقعیت اقتصادی خانواده و درجه پیشرفت و برسمیت شناسی آزادی و حقوق فردی و اجتماعی جامعه ای است که کودک بطور تصادفی در آن چشم به جهان گشوده است، در این میان کودک بی تقصیر است. مشکل در جامعه ای است که به کودک نه بعنوان یک انسان مستقل و سرمایه آتی جامعه بلکه بعنوان متعلقات دین و قوم و “ملت” و عقاید و تعصبات این و آن مینگرد. مشکل اینست که بیدفاع ترین انسانها خود قربانی شرایطی میشوند که در ایجاد آن هیچ نقش و دخالتی نداشته اند.

در ایران شرایط اسفبار مهاجرین البته این “دستور” جناب خامنه ای را در مورد حق تحصیل کودکان افغانستانی به واقعیت تبدیل نمیکند. اینرا خامنه ای و خبرگزاری سپاه پاسداران و دولت روحانی بیش از هر کس میدانند. اما باید واقعیت سیاسی پشت این مانور سیاسی خامنه ای را دید. اولا، نژادپرستی و سیاستهای فاشیستی حکومت اسلامی اگرچه مانند همه جای دنیای سرمایه داری کاربرد خود را دارد و به منافع بخشی از بورژوازی و انشقاق در صفوف طبقه کارگر و مردم زحمتکش خدمت میکند، اما سود بالا رفتن دوز تبلیغات نژادپرستانه به جیب حکومت اسلامی نمیرود بلکه به ناسیونالیسم ایرانی و جناح های پان ایرانیست و فاشیست نیرو میدهد. مسئله ای که حکومت اسلامی را در دست بردن به ناسیونالیسم عموما و ناسیونالیسم افراطی خصوصا بعنوان ابزاری برای بسیج در باره مسائل مختلف محتاط و محدود میکند. ثانیا، و این مهمتر است، در ایران و خارج ایران همواره صفی از انسانیت و آزادیخواهی علیه نژادپرستی و تعرض به محرومترین بخش طبقه کارگر واکنش نشان داده اند و این واکنشها همواره مورد توجه افکار عمومی مردم آزادیخواه و پیشرو جهان بوده است. نمایش شرم آوری که دولت روحانی و خانه کارگر امسال در اول مه بروی صحنه آورد کمتر از آتش زدن بیغوله های کارگران افغانستانی در شهرستانها و یا حکم تیر و شکنجه شدید آنها در زندانها نبود. “دستور” خامنه ای و ژست چهره “پدرانه و سنجیده” در واقع تلاشی برای بالانس ترمز بریدن ابواب جمعی اسلامی و کارفرماهای حریض و انگلی است که همه چیزشان سرمایه و سود است.

نفس اینکه حکومتی جلاد و بیرحم و ضد انسان وادار میشود از زبان بالاترین مقامش از حق تحصیل کودکان مهاجر حتی بصورت فرمال و تبلیغاتی سخن بگوید، بیانگر قدرت و پتانسیل عظیم صف انسانیتی است که با تبعیض و نابرابری و نژادپرستی مخالف است و اگر نیرویش آزاد شود میتواند منشا دگرگونی های دورانساز شود. *

سردبیر.

۲۰ مه ۲۰۱۵