اصغر كريمي
طبقه کارگر جايگاه خود را بازمی یابد
نامه سرگشاده تعداد ٢٢ نفر از فعالین و رهبران شناخته شده و خوشنام جنبش کارگری به بدرفتاری با رضا شهابی چهره محبوب جنبش کارگری که در زندان به سر میبرد، اقدامی بسیار درخشان با سبک و الگوئی ارزنده در جنبش کارگری ایران است. در این نامه فعالین جنبش کارگری ضمن اشاره به مرگ ستار بهشتی بدلیل رفتار غیر انسانی مامورین و برخورداری آنان از اختیارات گسترده در برخورد با زندانیان، خواهان آزادی کارگران دربند و دیگر انسانهای عدالتخواه از زندانهای سراسر کشور و رسیدگی عاجل به شرایط نگهداری و چگونگی رفتار مامورین و زندانبانان با تمامی زندانیان شده و خواهان آزادی فوری و ادامه معالجات رضا شهابی در خارج از محیط زندان شده اند.
صرفنظر از خواست های بحقی که در این نامه به آنها اشاره شده است، آنچه قبل از هرچیز جلب توجه میکند این است که فعالین کارگری که اکثرا از مسئولین و رهبران تشکل های موجود کارگری هستند، به همه مسائل جامعه از نحوه برخورد به زندانیان و حدود اختیارات ماموران تا مرگ ستار بهشتی در زندان و آزادی کارگران و زندانیان عدالتخواه کار دارند و این مسائل را به خود و به جنبش کارگری مربوط میدانند و در یک اقدام شجاعانه و هوشیارانه از طریق یک نامه علنی آنها را به جامعه اعلام میکنند. این اقدام در کنار بیانیه پنج ماده ای کارگران بازنشسته ذوب آهن اصفهان که علاوه بر خواست فوری افزایش دستمزد و افزایش سالانه دستمزد بالاتر از میزان تورم، خواهان طب و درمان رایگان و آموزش رایگان برای همه جامعه میشوند و در کنار سایر بیانیه ها و اطلاعیه های رهبران کارگری زندانی درمورد سیستم قضائی و شکنجه و بیحقوقی زندانیان تا وضعیت دانش آموزان شین آباد و دانش آموزان در سراسر کشور و بی توجهی به زلزله زدگان آذربایجان و خواست آزادی بیان و تشکل و دیگر مسائل مهم جامعه، همگی بیانگر یک رویکرد و پیشروی قابل توجه در جنبش کارگری است. جنبش کارگری از طریق تشکل هایش، رهبرانش و خواست ها و اعتراضاتش هویت طبقاتی خود را بازیافته است، بلوغ یافته و شخصیت پیدا کرده است و دیگر آن جنبش کارگری سه دهه قبل و حتی یک دهه قبل نیست.
کارگر میخواهد مثل انسان زندگی کند. کار و رفاه و حرمت داشته باشد. کودکانش و همه کودکان جامعه در مدرسه و دانشگاه در رفاه و امنیت و بطور رایگان درس بخوانند، آزادی بیان و اعتراض داشته باشد، بتواند خود را متشکل کند و در مقابل همه ناروائی ها و بیحقوقی ها بایستد و هیچ دم و دستگاهی به اسم دولت مانعش نشود، اگر حقوقش را ندادند خیابان را ببندد و به مقامات حالی کند که باید فورا به خواستش رسیدگی کنند، بعنوان یک شهروند محترم این مملکت راحت به دکتر و بیمارستان مراجعه کند و انتظار داشته باشد به بهترین نحو ممکن به معالجه او برسند، جامعه از یک سیستم قضائی انسانی برخوردار باشد و با کارگر معترض مثل یک شهروند مهم جامعه نگاه کند، رسانه ها سراغ رهبران کارگران بروند تا کل جامعه بداند که در فلان گوشه مملکت با کارگر بدرفتاری شده و جائی حقوقش ضایع شده است. و مهمتر از این میخواهد در جامعه ای بدون استثمار، بدون تبعیض و نابرابری و بدون اینکه مشتی مفتخور حاصل کارش را بجیب بزنند زندگی کند. این مجموعه را مدتها است تشکل های کارگری و رهبران کارگری، با بیانیه ها و نامه هایشان، با اعتصابات و خیابان بستن هایشان، با توقعاتی که بیان میکنند و مهمتر از همه با تلاش هرروزه شان برای متشکل شدن دارند بیان میکنند. دو جلوه باشکوه دیگر این مبارزه، نامه ها و بیانیه های شجاعانه رهبران کارگری زندانی، این گل های سرسبد مبارزه برای آزادی و عدالت، و از طرف دیگر حضور فعال همسران و اعضای خانواده های کارگری در تجمعات اعتراضی، سخنرانی آنها در این تجمعات و در مبارزه برای آزادی عزیزان دربندشان است. به یمن این فعالیت ها امروز جنبش کارگری چهره و جایگاه متمایزی در جامعه یافته است که با هیچ دوره تاریخی در ایران قابل مقایسه نیست.
جنبش کارگری اساسا از طریق سازمان ها و تشکل هایش، اعتصابات و اعتراضاتش، مطالبات روشنش و از طریق رهبرانی که این خواست ها را نمایندگی کنند، هویت پیدا میکند. با نگاهی به تحرکات جنبش کارگری در سالهای اخیر و بویژه در یک سال گذشته، به جرات میتوان گفت که جنبش کارگری قدم هائی بزرگ به جلو برداشته و جایگاه ویژه ای در جامعه یافته است. جنبش کارگری چنان ثقلی پیدا کرده که انعکاس آنرا حتی در میان جنبش های طبقات دیگر میتوان بخوبی مشاهده کرد.
رهبران و تشکل های کارگری در سالهای اخیر در عمل و در بعدی اجتماعی دیدگاه عقب مانده ای که کارگر را از پرداختن به مسائل غیر صنفی برحذر میداشت و آنها را به احزاب بورژوا واگذار میکرد و کارگر را دنبال نخود سیاه میفرستاد کاملا به حاشیه رانده و بی اعتبار کرده اند. جریان کارگر کارگری عقب مانده که بعضا توسط گروههای پوپولیست و عقب مانده سیاسی و تحت عنوان “چپ” نمایندگی میشد و کارگر را نه بعنوان یک انسان بلکه دقیقا و عین کارفرما به کارگر فقط بعنوان یک نیروی کار با دستهاي پينه بسته نگاه میکرد، البته وزن زیادی نداشت اما اینکه بخشی از کارگران طبقه کارگر را در بعدی عمومی و ماکرو نمایندگی کنند و پرچم عدالت طلبی و آزادیخواهی کل جامعه را با شفافيت برافرازند، پدیده ای اساسا متعلق به سالهای اخیر است. دیگر کارگر به خودش به مثابه موجودی که در کارگاه و کارخانه یا مزرعه ای بعنوان شهروند درجه سه کار میکند و حداکثر برای دستمزد معوقه و بالا بردن دستمزدش مبارزه میکند، نگاه نمیکند. و به همین اعتبار به دولت و احزاب و طبقات و جنبش های دیگر هم چنین اجازه ای نمیدهد. این یک پیشروی تاریخی برای طبقه کارگر است. این خاکریزی است که ميتوان گفت فتح شده و سنت های مبارزاتی خود را تثبیت کرده است.
این پیشروی و این مبارزه جوئی صرفنظر از دلایل متفاوتی که دارد، بر متن مبارزه گسترش یابنده کارگران علیه شرایط نکبت باری است که بر کارگران و مردم حاکم شده است. و این فاکتور مهمی است که امکان میدهد این پیشروی بطور تصاعدی ادامه پیدا کند. این پتانسیل را باید شناخت و موانع آنرا در هم کوبید. طبقه کارگر بجای دهها رهبر شناخته شده نیاز به صدها و هزاران رهبر شناخته شده دارد. برای مقابله با این شرایط نیاز دارد که تشکل های خود را در هر محل کاری بسازد، تشکل سراسری خود را ایجاد کند، تمام خواست هایش را روشن و شفاف در مقابل کل جامعه قرار دهد و با اعتصابات پرقدرت و سراسری برای تحقق آنها وارد میدان شود. فاکتورهای متعددی زمینه های این مبارزه جوئی را فراهم آورده است و رهبران کارگری باید به این سمت خیز بردارند. رهبران جوان کارگری مرتبا پا به میدان نبرد میگذارند، باید به آنها کمک کرد که با این سنت ها و با چنین نگرشی به خود و به جنبش کارگری نگاه کنند و خود را برای ایفای نقشی اساسی آماده کنند.
بخش پیشرو طبقه کارگر دارد کمر راست میکند و بر محدودنگری های قدیمی غلبه میکند اما این بیماری هنوز ریشه کن نشده و در این مسیر کار زیادی باید کرد. فقر، بیکاری، ناامنی شغلی، بیحقوقی، کشانده شدن میلیون ها نفر از جوانان کارگر به اعتیاد، کشانده شدن صدها هزار زن کارگر به تن فروشی، تحقیر و خورد شدن سالانه صدها هزار انسان کارگر و فقیر در زندان ها، ترک تحصیل میلیون ها کودک این طبقه، اینها از جمله معضلات گریبانگیر کارگران و مردم است و در شرایطی که جامعه بطرف تعیین تکلیف های بنیادی میرود، نباید سر طبقه کارگر کلاه برود. فعالین کارگری باید در این اشل به مسائل و راه حل های آن فکر کنند. بدور انداختن محدودنگری ها و سنت های کهنه و عقب مانده، تشخیص این شرایط که علیرغم فشارهای طاقت فرسای اقتصادی و سیاسی بیش از هر زمان زمینه شکل گیری تشکل های بزرگ کارگری بوجود آمده است و درک پتانسیل بالای جنبش کارگری، داشتن توقعات بزرگ و مطالبات روشن، تشکل های بزرگ و رهبران بزرگ با سنت های مدرن و اجتماعی، شرط آمادگی برای مواجه شدن با تحولات زیر و رو کننده ای است که در پیش است. طبقه کارگر باید خود را ناجی کل جامعه بداند و خود را برای ایفای نقش در این سطح آماده کند*.