ریاکاری و تزویر و دروغ گوهر سرمایه داری
یاشار سهندی
“مسأله اصلی این است که کمتر کسی از ما در سخن گفتن دقت علمی را رعایت می کند. …دروغ گویی نه تنها اخلاقاً ناموجه است، بلکه سرمایه اجتماعی را که گوهرش اعتماد است، نابود می سازد. یک واقعیت تلخ این است که رژیم های دیکتاتوری بسیاری از مخالفانشان را مثل خود می سازند . همیشه با این دغدغه کلنجار می روم که نکند به موجودی بدتر از همین رژیم ویرانگر سرمایه اجتماعی و اخلاق تبدیل شده باشم؟ آیا من از همان روش هایی استفاده نمی کنم که توسل رژیم بدانها را محکوم می کنم؟”
این نتیجه گیری گهر بار همراه شکست نفسی از آن اکبر گنجی در یک مقاله مبسوط و علمی(! )است. ایشان خواستند در آن مقاله ثابت کنند، آنقدرها هم که میگویند در جمهوری اسلامی غارت صورت نگرفته بلکه بسیاری از آمارها غیر علمی و بدون منبع معتبر است وبرای همین می پرسند :”معلوم نیست جمهوری اسلامی کارخانه چاپ دلار است یا معجزه گر؟” و در ادامه ایشان به طور کاملا علمی و مستدل(؟)، با توجه به آمار سازمان ملل و بانک جهانی و جاهایی دیگر ثابت کرده، ایران ( جمهوری اسلامی) از ترکیه و کره جنوبی جلوتر اگر نباشد عقب تر که حتما نیست!
قصد نقد سخنان ایشان را نداریم. چون حقیقتش نقد هم ندارد. نقد چی؟ که بگوییم ایشان مدافع جمهوری اسلامی است، خب خودش دارد میگوید. دفاع از جمهوری اسلامی شرمندگی نمی خواهد، وقاحت میخواهد. اگر ایشان صد بار بعد از نماز مغرب و عشاء تکرار کنند “من وقاحت لازم را دارم من ضد انقلابم” و سپس شکر ذات اقدس اله را بجا آورند، دیگر با خویش کلنجار نمی روند و شب راحت سرشان را بر بالش میگذارند. مانند آنزمان که حکومت مطبوع شان با آمار دقیق در رسانه هایش از اعدام دهها نفر میگفت و ایشان از خدا آرزوی نگهداری خمینی تا انقلاب مهدی را داشت.
بگذاریم و بگذریم! بحث ما چیز دیگری است. یک اصل مهم برای مدافعین نظم سرمایه داری بازی با آمار است تا بتوانند کلاغ را به جای قناری جا بزنند. آنجا هم که واقعیت آمار ایشان را وادار میکند تا اعتراف کنند که یک جای کار می لنگد، زمانی است که با “جمعیت فقر” روبرو شوند و از سوی ایشان احساس خطر کنند. نگران نظمی هستند که از سوی همین جمعیت فقر مورد تهدید است. در این جا هم سعی شان این است همه چیز را سر “سوء مدیریت” یک بخش از دست اندرکاران سرمایه خراب کنند، و گر نه هیچ مشکلی با سیاستهایی که منجر به خانه خرابی توده میلیونی مردم میشود ندارند. بماند که علی الصول “لازم” میدانند هزینه های رشد اقتصادی مورد نظرشان، از جیب مردم پرداخت شود.این روزها که احتمال توافق هسته ای بالا رفته مدافعین نظم سرمایه داری نگران تحولات “پسا تحریم” شده اند وهشدار میدهند که این “هنوز اول کار است و بازسازی زیر بناهای اقتصادی حداقل شش سال طول میکشد تا یک اتفاقاتی در “اقتصاد ایران” بیفتد. این مدت را هم نه برای بهبود زندگی مردم، بلکه برای “بازسازی زیرپایه تکنولوژی” مد نظر دارند. البته این را به زبانی میگویند که به توده مردم بباورانند که این به نفع خودشان است که بیچاره گی بکشند تا پول نفت مثلا صرف زیر ساختها شود و بازسازی زیر پایه تکنولوژی شروع گردد، انشااله سرمایه خارجی بیایید و تولید راه بیفتد بعد شاید فرصت شغلی فراهم شود، و آنموقع کار زیاد میشود، صادرات به جای واردات حاکم میشود چرا که “کشور ها، برای بالا بردن سطح رفاه مردمانشان، برای روابط بینالمللیشان ارزش زیادی قائلند. آنها سعی میکنند با دنیا روابط بدون تنش داشته باشند، از خودشان تصویر خوبی ارائه بدهند و در سازمانهای بینالمللی اقتصادی حضور فعال داشته باشند.”استدلال از این قوی تر هم مگر هم وجود دارد؟
مدافعان نظم سرمایه مدام باید دروغ بگویند و اصلا هم نگران “سرمایه اجتماعی” یعنی “گوهر اعتماد” نیستند. چرا که اعتماد را بوسیله زور نیروهای امنیتی و انتظامی ایجاد می کنند! از سویی گوهر اعتماد را قبلا سرمایه نسبت به ایشان ارزانی داشته که یا بعنوان مشاور سازمانهای بین المللی انتخاب میشوند، یا حقوق بگیر یک سازمان عریض و طویل دولتی میگردند. البته نه با حقوق زیر خط فقر بلکه یک حساب بانکی پر وپیمان و گر نه هیچ دلیلی ندارد خودشان را برای سرمایه هلاک سازند.
اقتصاددانان سی و شش سال است، شده اند چوب زیربغل جمهوری اسلامی؛ جمهوری که اساس کارش دروغ و تبهکاری است. ماحصل این حکومت “بر اساس آخرین گزارش مرکز آمار ایران، ٣٣ هزار روستای کشور (از مجموع ٦٤ هزار روستا) خالی از سکنه شده اند و جمعیتهای آنان، که بیش از ١٠میلیون نفر برآورد می شود، به حاشیه شهرهای کوچک و بزرگ کوچ کرده اند. …در زمستان گذشته نریمان مصطفایی، مدیر کل دفتر توانمندسازی و ساماندهی سکونتگاههای غیررسمی ایران، با استناد به نتایج یک مطالعه گفت که هم اکنون جمعیت حاشیه نشین کشور به ١١ میلیون نفر می رسد که به اعتراف علی اکبر سیاری، معاون بهداشتی وزیر بهداشت جمهوری اسلامی، عملاً از خدمات پزشکی و درمانی محرومند…اگر چه تهران دربرگیرندۀ بیشترین شمار حاشیه نشینان ایران است، اما پدیدۀ حاشیه نشینی تنها به پایتخت محدود نمی شود: دیگر شهرهای ایران از جمله مشهد، زاهدان، اردبیل، سنندج، تبریز و کرج با پدیدۀ حاشیه نشینی وسیعاً روبرو هستند. در این حال، نتایج سرشماری سال ١٣٩٠ نشان می دهد که بیش از ١٠٩ هزار خانوار ایرانی در سکونتگاههایی مانند چادر، آلونک، زاغه، کپر و ساختمان های تخریب شده زندگی می کنند که وضعیتی به مراتب بدتر از حاشیه نشینان دارند.”
محجوب، چماقدار نظم حاکم، اعتراف میکند این جمعیت نسبت به قبل از انقلاب ١٧ برابر افزایش یافته است. اینها همه نتیجه کارکرد نظام سرمایه داری است نه سومدیریت یک مدیر و مدبر خاص! اما با وجود این اعترافات آماری مشکل اقتصاددانان این شده که چطور میشود چندر غاز پول یارانه که با توجه به تورم ارزش ریالی آن به ده هزار تومان کاهش یافته حذف کنند. به این هم اکتفا نمی کنند به هر ترفندی متوسل میشوند که راهی بیابند که انجماد دستمزدها را یک جوری اجرایی کنند، و قوانین دست و پاگیر حذف شود تا دست کارفرما باز باشد تا هر طور دلش خواست با کارگران رفتار کند. در صورتی که “بیشترین شمار حاشیهنشینان را امروز کارگران تشکیل می دهند که دستمزد حداقلشان ٧٠٠ هزار تومان است و جمعیت شان با احتساب اعضای خانوارهای کارگری به ٣٠ میلیون نفر می رسد.” و این اتفاق شوم نتیجه اجرای نظریات اندیشه های برجسته اقتصادی است.
ریاکاری و تزویر و دروغ لازمه کار، کارشناسان و کاربدستان بورژوازی است. بدون این کارها اموراتشان نمی گذرد. نمی توانند بیاییند بگویند ما میخواهیم شما را به فلاکت بکشانیم بلکه برعکس میگویند داریم شما را به خوشبختی می رسانیم! برای اینکه هر چقدر هم که لازم باشد یا آمارها را دستکاری میکنند یا پنهان میکنند. آنجا هم که مراکز بورژوازی مانند مرکز آمار ایران یا بانک مرکزی یا سازمان های بین المللی آمارهایی ارائه میدهند و از فقر و فساد حکومتهایی مانند جمهوری اسلامی یاد میکنند، فقط از بابت نگرانی مدام ایشان از “این جمعیت بزرگ حاشیه نشین (است) که بیش از همه به عنوان “جمعیت فقر” شناخته می شود و با معضلات بزرگی از جمله در زمینه های مسکن و درمان روبرو است. مسکن، بهداشت، نان سه مطالبۀ بزرگ این جمعیت فقیر هستند که می توانند همانند انقلاب ١٣٥٧ منشاء تحولاتی مهم در آینده باشند.”
این آن کابوسی است که بیش از سه دهه خواب بورژوازی را آشفته ساخته و نظریه پردازانش را به هذیان گویی کشانده است.