خدامراد فولادی – مزدوری چیست و «مزدور ِ امپریالیسم» کیست؟

خدامراد فولادی
مزدوری چیست و «مزدور ِ امپریالیسم» کیست؟

این نوشته پاسخی است به چند کامنت بر نوشته های من درباره ی ضرورت ِ دموکراسی در جامعه های عقب مانده با حاکمیت ِ استبدادی که کامنت نویسان دموکراسیخواهان را مزدور امپریالیسم نامیده اند. از جمله کامنتی با نام ِ ناشناس که نوشته: «من هم با دموکراسی به معنای غربی مخالفم، هم با سرکوب ِ مزدوران ِ امپریالیسم موافق…».
«مزدور ِ امپریالیسم» نوعی اتهام و ترور ِ شخصیت است در حد ِ ترور ِ فیزیکی که از سوی لنینیست های توده ای و مائویی علیه مخالفان ِ فکری – عقیدتی ِ خود به ویژه علیه مارکسیست ها به منظور ساکت کردن و از میدان ِ مبارزه ی ایدئولوژیک به در کردن ِ آنها به کار گرفته می شود.
توده ای ها و مائویی ها نه تنها از هیچگونه ترور فردی و شخصیتی ابا ندارند بلکه به آن افتخار هم می کنند و آن را جزیی از اقدام های سیاسی ِ خود می دانند و اعلام می کنند. در واقع اتهام زنی و ترور ِ شخصیت تنها سلاح ِ آنها برای پیشبرد ِ هدف های راهبردی خود در جامعه ی عقب مانده ای است که استبداد ِ سیاسی و اختناق ِ فرهنگی – انتشاراتی جایی برای گفتمان ِ دوسویه و برابر حقوق ِ افراد با اندیشه و گرایش های عقیدتی ِ مختلف قائل نشده است.
اساسن مخاطب ِ توده ای ها و مائوئیست ها و کلن لنینیست ها در هر کشوری که زندگی کنند، جامعه ی پیشرفته نیست که مردم دارای حقوق ِ شهروندی هستند و کسی حق و اجازه ی اهانت و اتهام زنی به کسی را – دست ِ کم به طور ِ علنی و مکتوب – ندارد. مخاطب ّ آنها، جامعه ی عقب مانده با حاکمیت ِ استبدادی و خصوصن افراد ِ کم سواد و ساده انگار است. یعنی جایی که هرکس آزاد است به هر کس هرچه خواست اتهام وارد کند، و هیچ مانع ِ قانونی هم برای تعقیب ِ اتهام زننده وجود ندارد. چراکه در این جامعه ها خود ِ حاکمیت نخستین نقض کننده ی حقوق ِ فردی و شهروندی است و بیش ترین اتهام ها و ترور شخصیتی و فیزیکی را خود ِ حاکمیت به منزله ی یگانه راه ِ ساکت کردن ِ مخالفان به کار می گیرد و از این رو، عمل ِ توده ای – مائویی ها دقیقن منطبق بر عملکرد ِ حاکمیت نیز هست. اما به راستی مزدور کیست و مزدور ِ امپریالیسم چه کسانی هستند؟
جدا از تعریف ِ رایج و معمول ِ مزدوری به عنوان ِ کارگر ِ مزد بگیر در مقابل ِ فروش ِ نیروی کار، مزدور در فرهنگ ِ سیاسی به کسی یا تشکیلاتی گفته می شود که از کسی یا نهاد و دولتی مزد (حقوق) بگیرد تا در راستای منافع و مصالح ِ راهبردی ِ آن کس یا نهاد یا دولت تبلیغ و یا اقدام ِ عملی نماید. در هر حال، مزدوری عمدتن در قبال ِ دریافت ِ پول و یا چشمداشت ِ کسب ِ مقام و منصب با حقوق ِ ویژه انجام می شود.
مزدوری از این رو، عمل ِ آگاهانه و هدفمند با رویکرد ِ مشخص و صرفن دوجانبه است که دو طرف مطابق ِ قرارداد ِ نوشته یا نانوشته تعهد ِ انجام ِ خدمت به دیگری را می کند. یکی (مزدور) تعهد ِ خدمت به اهداف ِ نهاد و دولت ِ مشخص، و نهاد و دولت تعهد ِ پرداخت ِ حقوق و پول یا مقام به مزدور به شرط ِ انجام ِ تعهدات اش.
در نوشتار ِ حاضر به طور ِ مشخص بحث بر سر ِ این است که آیا مارکسیست ها مزدور ِ امپریالیسم اند – آنچنان که لنینیست ها ده ها سال است آن را عنوان و تکرار می کنند، یا خود ِ لنینیست های توده ای – مائویی آنچنانکه پیشینه و عملکرد ِ سیاسی ِ شان تاکنون نشان می دهد.
در ادبیات ِ لنینیستی به طور کلی، که ادبیات ِ توده ای – مائویی هم هست، مزدوری بالاخص به شکلی از فعالیت ِ سیاسی در کشورهای عقب مانده با حاکمیت ِ استبدادی گفته می شود که در آن هرکس خواهان ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی و رهایی از استبداد ِ فردی است مزدور امپریالیسم، و هرکس موافق با استبداد ِ حاکم و مخالف ِ دموکراسی بود ضدامپریالیست قلمداد می شود.
مساله ی دیگری که در پیوند با همین نگرش و قضاوت مطرح می شود این است که: آیا در کشورهای عقب مانده و حاکمیت های استبدادی، امپریالیست ها و طرفداران ِ آنها هستند که خواهان ِ دموکراسی برای مردم اند، یا مارکسیست ها و در سوی دیگر: آیا دولت های استبدادی ِ سرکوبگر واقعن ضدامپریالیست و از این رو جانبدار ِ منافع ِ توده ها هستند یا دموکراسی خواهان و از جمله مارکسیست هایی که علیه استبداد ِ سیاسی ِ حاکم و رهایی ِ جامعه از هرگونه ستم اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیک به طور ِ روزمره فعالیت ِ تئوریک و عملی می کنند؟
پاسخ ِ دقیق، برپایه ی تئوری و تجربه ی تاریخی به این پرسش ها نشان می دهد کدام موضعگیری در جهت ِ منافع ِ جامعه ی عقب مانده – اینجا بحث به طور ِ معین درباره ی جامعه های عقب مانده است که امپریالیسم خواهان ِ عقب نگهداشتن ِ آنها در همه ی عرصه های اقتصادی و سیاسی است -، و کدام موضعگیری در جهت ِ منافع ِ امپریالیست ها، یعنی سرکردگان ِ نظام ِ سرمایه داری ِ جهانی است. به بیان ِ دیگر: کدام جهت گیری ِ سیاسی و فعالیت ِ نظری در خدمت ِ منافع ِ راهبردی ِ سرمایه داری ِ جهانی است که به مثابه کارگزار و مزدور ِ این نظام عمل می کند، و کدام موضعگیری در تقابل با این عملکرد ِ خدمتگزارانه و مزدورانه است.
عاقلانه و منطقی است که فکر کنیم کشورهای سرمایه داری ِ پیشرفته یا همان امپریالیست ها کسانی را به خدمت می گیرند که به هدف های راهبردی شان در زمینه های سیاسی و اقتصادی خدمت کنند، نه آنکه علیه این هدف ها موضعگیری نمایند. یعنی کسانی را به خدمت گیرند که علیه دموکراسی و آزادی های سیاسی بنویسند و فعالیت کنند نه کسانی را که خواهان ِ موقعیتی باشند که علیه سلطه ی استبداد و در نهایت رهایی از سلطه ی سرمایه است. دموکراسی در کشورهای عقب مانده نه به نفع ِ استبداد است و نه امپریالیسم. برعکس، حاکمیت ِ نظامی – پادگانی ِ سرکوبگر است که حافظ ِ مافع ِ سرمایه ی جهانی در کلیت و تمامیت ِ آن است. یعنی حافظ ِ منافع ِ هم سرمایه داری ِ عقب مانده ی خودی، و هم از این رو حافظ ِ منافعِ سرمایه داری ِ پیشرفته (امپریالیستی ِ) به مثابه پیشقراول و سرکرده ی نظام ِ واقعن و عملن موجود است. به همین دلیل کشورهای پیشرفته تمام تلاش شان این است که در کشورهای عقب مانده دموکراسی برقرار نشود، و اگر شد، حتا با کودتای نظامی از تعمیق دموکراتیسم این کشورها جلوگیری نمایند. نمونه ی تاریخی و اظهر من الشمس ِ این مخالفت با دموکراسی را در کودتای نظامیان ِ هوادار (مزدور) امپریالیست ها علیه دولت ِ مصدق در ایران، و کودتای طرفداران (مزدوران) شوروی در خاورمیانه و آفریقا. از جمله کودتاهای نظامی در سوریه، عراق و لیبی می توان به خوبی مشاهده نمود. مزدوران ِ امپریالیسم، و به طور ِ کلی سرمایه داری ِ جهانی در زمان ِ مصدق دموکراسیخواهان نبودند، لومپن ها و شعبان بی مخ ها از یک سو، و توده ای های طرفدار ِ «منافع بر حق» شوروی و مخالف ِ اصلاحات ِ مصدق از سوی دیگر بودند.
دموکراسی خواه در کشوری با حاکمیت ِ استبداد به منافع ِ راهبردی ِ جامعه ی خویش که مشروط به دموکراسی و آزادی های سیاسی است می اندیشد و در راستای تحقق آن به هر شکل و شیوه ی ممکن عمل می کند، در حالی که مزدور ِ سرمایه به منافع ِ یکی از جناح های سرمایه داری ِ جهانی فکر و عمل می کند، که آنچنان که درحافظه ی تاریخی ِ ما ایرانی ها ثبت شده آن جناح ِ سرمایه داری ِ جهانی از دید ِ توده ای ها شوروی ِ سابق و روسیه ی کنونی، و از دید ِ مائوئیست ها «چین ِ توده ای» است، و این تقدم قایل شدن برای منافع یکی از جناح های سرمایه داری در مقابل ِ جناح ِ دیگر، معنا و عملکردی غیر از مزدوری ِ سرمایه به طور ِ عام و مزدوری ِ سرمایه داری ِ این یا آن کشور به طور خاص ندارد. در نهایت هم این استبداد ِ حاکم است که بیش ترین منفعت را از فعالیتِ نظری و عملی ِ این مزدوری با تحکیم ِ موقعیت ِ خود و بهره برداری از تعارض ها و یارگیری های موجود میان جناح های سرمایه عاید خود می سازد. چراکه خود ِ حاکمیت ِ استبدادی با قرار گرفتن در این یا آن جناح ِ سرمایه است که با سرکوب ِ دموکراسی هم موقعیت ِ خود را تثبیت می کند، و هم همدست با کلیت ِ نظام ِ سرمایه علیه منافع ِ اکثریت ِ زیر سلطه ی خویش، و انسان های زیر سلطه ی سرمایه عمل می کند. از این رو، مزدوری ِ روسیه و چین – به عنوان ِ مثال – تنها مزدوری ِ یک یا دو کشور سرمایه داری نیست، بلکه فراتر از آن، مزدوری ِ سرمایه داری ِ جهانی و در صدر آن کشورهای امپریالیستی است.
اصولن، یک جامعه برای موقعیتی مبارزه می کند که محروم از آن است و به آن نیاز ِ حیاتی دارد. در کشورهای عقب مانده با حاکمیت ِ استبدادی مردم برای دموکراسی مبارزه می کنند و خود را به خطر می اندازند زیرا از آن محروم اند. در سوی دیگر: دولت – حاکمیت ها و مزدوران شان مردم را از موقعیتی محروم می سازند و علیه آن تبلیغ می کنند که خود آن را دارند و از مزایای آن بهره مندند. دموکراسی در جامعه های زیر ِ حاکمیت استبداد یک ضرورت ِ حیاتی و موقعیتی است که جامعه از آن محروم است، درحالی که حاکمان و مزدوران شان خود بیش ترین بهره را از دموکراسی – به معنی ِ آزادی بیان و انتشار، آزادی تجمع و تشکل و دیگر آزادی های اجتماعی و سیاسی – می برند. مزدور سرمایه و سرمایه داران مدام علیه دوکراسی ِ مورد مطالبه ی اکثریت ِ جامعه می نویسد و انتشار می دهد. در حالی که می داند جامعه ی محروم از امکانات ِ تبلیغی – ترویجی، هیچ وسیله و شانس و موقعیتی برای پاسخگویی و مطرح کردن ِ خواست ِ خود در اختیار ندارد.
مارکسیست ها نمی توانند خواهان ِ موقعیتی نباشند که راه ِ تکامل ِ اجتماعی را هموار می سازد، همچنانکه نمی توانند خواهان ِ موقعیتی باشند که مسیر ِ تکامل را مسدود می سازد. دموکراسی به طور تاریخی آن موقعیتی است که مسیر تکامل اجتماعی از آن می گذرد و از این جهت است که مارکسیست ها دموکراسی را یکی از پیش شرط های تحقق ِ سوسیالیسم می دانند. از همین جهت هم هست که سرمایه داری جهانی و مزدوران ِ آن مدام علیه دموکراسی و عواقب ِ آن برای جامعه ی زیر سلطه ی استبداد رجز خوانی و دروغ پراکنی می کنند.
یک دلیل ِ تحقق نیافتن ِ سوسیالیسم تاکنون، جا زدن ِ استبداد ِ فردی ِ پادگانی – نظامی ِ سرمایه داری ِ دولتی به جای دیکتاتوری ِ پرولتاریا در روسیه و چین است که هواداران و مزدوران ِ این نوع سرمایه داری و استبداد آن را عالی ترین شکل ِ دموکراسی تبلیغ می کنند. این جا زدن ِ جعلی و تقلبی به جای اصلی و واقعی نتیجه ای جز ایجاد ِ ترس از «دموکراسی ِ توده ای» و رضایت دادن به همین دموکراسی ِ موجود در جامعه های پیشرفته، و مطالبه ی نقد ِ بهتر از نسیه ی امتحان داده ی بدتر از آنچه هست در جامعه های عقب مانده، ندارد. آیا تبلیغ ِ نسیه ی امتحان داده ی بدتر از نقد ِ موجود، تبلیغ ِ ضمنی ِ رضایت دادن به وضع ِ موجود و درواقع به معنای مزدوری و کارگزاری ِ سرمایه داری ِ واقعن و عملن موجود با تمام ِ کارکردهای آن، و ترساندن ِ جامعه ی انسانی از سوسیالیسم و کمونیسم به معنای عالی ترین و انسانی ترین شکل ِ سازمان ِ اجتماعی نیست؟
بنابر آنچه گفته شد، طبیعی است که سرکردگان ِ سرمایه داری ِ جهانی با برقراری ِ دموکراسی ِ راستین (تاریخی) در کشورهای عقب مانده با بیش از دو سوم ِ جمعیت ِ زمین که عاقبت ِ محتوم اش رشد و تکامل ِ سریع تر و یکپارچه ی جامعه ی انسانی و درنتیجه استقرار ِ سریع تر ِ دموکراسی ِ پرولتاریایی در این سیاره است مخالف بوده و از عملکرد ِ نظریه پردازان ِ با یا بی جیره و مواجب ِ خود – به ویژه اگر خود را مارکسیست هم بنامند – بسیار راضی و خشنود باشند.
ضدیت ِ توده ای – مائوئیست ها با دموکراسی و مزدور خواندن ِ مارکسیست های خواهان دموکراسی در حاکمیت های استبدادی – و حتا در کشورهای پیشرفته که همین دموکراسی ِ موجود امکان ِ آگاهی رسانی به پرولتاریا و درنتیجه تبدیل ِ آن از طبقه ی در خود به طبقه ی برای خود ِ آگاه ِ سازمانمند را فراهم می سازد- خدمت ِ بزرگی هم به استبداد ِ نظامی – پادگانی و هم به امپریالیست ها است. تاکید ِ بیش از حد ِ این قلم و این نوشتار بر دموکراسی نیز از همین نظرگاه و چشم انداز است.
فهم ِ این مساله دشوار نیست که: کسی که به جامعه ی زیر ِ حاکمیت ِ استبداد می گوید مطالبه ی دموکراسی نکن، دموکراسی «پیف است و بو می دهد»، مزدور استبداد است، کسی که به جامعه ی زیر ِ حاکمیت ِ سرمایه داری ِ پیشرفته می گوید: نوبت ِ انقلاب ِ سوسیالیستی با تو نیست، با جامعه ای عقب مانده – یعنی دهقانان و زحمت کشان ِ روستا و حاشیه نشینان ِ دوره گرد ِ شهرها – است مزدور ِ سرمایه داری ِ پیشرفته (امپریالیسم) است.
به طور ِ خلاصه: برای امپریالیست ها خوش خدمتی بهتر از این نمی شود که:
١.اعلام کنی کانون ِ انقلاب های پرولتاریایی از کشورهای پیشرفته ی صنعتی به کشورهای عقب مانده، و از شهرها به روستاها یعنی از کانون ِ صنعت و دانش و فرهنگ و تمدن به ماقبل ِ صنعت، یعنی به دوران ِ جهل و خرافه و تاریک اندیشی و واپس گرایی قرون وسطایی انتقال یافته است.
٢.سرکوب ِ نظامی – پادگانی ِ توام با دیوار ِ آهنین کشیدن به دور ِ جامعه – برای جلوگیری از فرار ِ اهالی از استبداد به دموکراسی – را عالی ترین شکل ِ دموکراسی معرفی کنی.
٣.در دسته بندی های درون سیستمی ِ سرمایه داری ِ جهانی از یکی از باندهای سرمایه داری – آنهم باند ِ مافیایی – گانگستری ِ رقیب کش – دفاع کنی، این باند بازی ِ مافیایی را انترناسیونالیسم ِ پرولتاریایی بنامی و با این عملکرد هم انترناسیونالیسم ِ پرولتاریایی را بی اعتبار سازی و هم برای لیبرال دموکراسی کسب ِ حیثیت و اعتبار نمایی.
٤.مارکسیست ها، یعنی تنها مروجان ِ پیشروترین جهان بینی و ایدئولوژی ِ این دوران را مزدور بنامی، و بدتر از آن به خاطر ِ «چند دلار بیش تر» ششلول به دست در خیابان ها جولان دهی و مارکسیست های «تحت تعقیب» را دستگیر و تحویل ِ «کلانتر» و نیروهای امنیتی دهی و بعد از به دار کشیدن ِ آنها جایزه ات را از دست ِ کلانتر تحویل بگیری.
اینها وقتی دست شان از قدرت کوتاه است چنین می کنند، همچنانکه در دهه ی ١٣٦٠ چنین کردند، اگر در قدرت باشند به اتهام زنی و ترور ِ شخصیت و لو دادن بسنده نمی کنند، بلکه با جعل ِ سند و مدرک، مزدوری ِ مارکسیست ها برای امپریالیست ها را در «دادگاه های خلقی» شان ثابت می کنند و دسته دسته روانه ی شکنجه گاه ها و اردوگاه های کار ِ اجباری و چوبه ی دار خواهند کرد. همچنانکه در دهه ی ١٩٣٠ در «شوروی سوسیالیستی» و بعدتر در «چین توده ای» چنین کردند.