رحمان حسین زاده: در صورت توافق نهایی با آمریکا و غرب، جمهوری اسلامی به تشدید سرکوب و گسترش ابعاد اعدام‌ها خواهد افزود!

تفاهم نامه لوزان
رحمان حسین زاده: در صورت توافق نهایی با آمریکا و غرب، جمهوری اسلامی به تشدید سرکوب و گسترش ابعاد اعدام‌ها خواهد افزود!
گفت و
امروز مذاکره و تفاهم‌نامه لوزان یکی از مهم‌ترین مباحث روز است. این موضوع از جنبه های گوناگون مورد بحث و تحلیل قرارگرفته است.  هدف، بررسی یک سؤال  اساسی است که این تفاهم و روند آتی آن  چه تأثیری بر وضعیت حقوق بشر و اقتصاد و معیشت مردم در ایران خواهد گذاشت؟
رهبران احزاب سیاسی و همچنین فعالان حقوق بشر از دیدگاه های متفاوت به این موضوع نگریسته اند و نظرات و تحلیل های خود را ارائه داده اند. برخی از رهبران احزاب سیاسی پس از جنگ هشت ساله ایران و عراق  تفاهم نامه لوزان را  جام زهر دوم تلقی میکنند وبرخی دیگر آن را  شکست و بن بست جمهوری اسلامی ایران میدانند.  برخی از فعالان حقوق بشر معتقدند که تفاهم نامه لوزان و توافق آتی ایران با غرب میتواند در روند بهبود حقوق بشر موثر باشد. و برخی دیگر  معتقدند که نه تنها وضعیت حقوق بشر بهبود نخواهد یافت بلکه به مراتب بدتر خواهد شد.
سوالاتی مشخص را با چند تن از رهبران احزاب سیاسی و فعالان حقوق بشر مطرح کرده ام و آنان از نقطه نظرات متفاوتی به سوالات پاسخ داده اند.
لازم به ذکر است از  رهبران احزاب سیاسی دیگر هم  درخواست کردم به سوالات  پاسخ دهند که متاسفانه به دلیل نبود زمان کافی نتوانستند به سوالات  پاسخ دهند و چند تن از فعالان حقوق بشر و فعالان کارگری در داخل کشور به دلیل موارد امنیتی نتوانستند به این سوالات پاسخ دهند.
در همین رابطه مصاحبه زیر با آقای رحمان حسین زاده رئیس دفتر سیاسی حزب حکمتیست صورت گرفته است…
مندرج در نشریه نه به اعدام – شماره یازدهم – ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
مصاحبه از حسام یوسفی
پاسخها : رحمان حسین زاده
بسیاری تفاهم لوزان را به عنوان جام زهر دوم برای جمهوری اسلامی قلمداد می‌کنند و بسیاری این را با جام زهر اول یعنی اعلام آتش بس با دولت عراق بعد از جنگ ۸ ساله ایران و عراق مقایسه می‌کنند. بعد از پذیرش آتش بس، جمهوری اسلامی به اعدام هزاران مخالف سیاسی دست زد، آیا اکنون امکان گسترش دادن به اعدام‌ها و سرکوب گسترده‌تر زندانیان را محتمل میدانید؟
تفاهم لوزان نشان می‌دهد، جمهوری اسلامی آمادگی عقب نشینی های بزرگی را در پرونده هسته‌ای در مقابل آمریکا و غرب از خود نشان داده است؛ اما جام زهر نامیدن آن در مقطع فعلی به نظر من به دو دلیل نادرست است. یکم، آنچه در لوزان اتفاق افتاده، هنوز یک تفاهم‌نامه و لازم الاجرا نیست و به همین دلیل هنوز خامنه‌ای با ترفند و زبان آخوندی امکان مانور دارد و اعلام می‌کند «نه موافقم و نه مخالف». به علاوه در پروسه باقیمانده مذاکره تا تیرماه، به نظرم کش و قوس‌های معادلات جهانی و منطقه‌ای از جمله احتمال تشدید جنگ نیابتی عربستان و ایران در یمن و فشارهای جبهه افراطیون جمهوری‌خواه و دولت نتانیاهو می‌تواند تأثیرات و موانع جدی در مقابل به نتیجه نهایی رساندن این تفاهم داشته باشد. هر چند بیشتر این احتمال را می‌دهد که به توافق نهایی برسند، چون همان‌طور که بارها گفتم، یک طرف معادله یعنی جمهوری اسلامی به‌شدت به این توافق احتیاج دارد و احتمالاً امتیازات بیشتری هم بدهد و یک طرف دیگر هم دولت اوباما نه به‌شدت جمهوری اسلامی، اما او هم به توافق نیاز دارد. در نتیجه در پایان مذاکرات باقیمانده می‌توان ارزیابی قطعی تری از ماجرا داشت.
دوم: در حال حاضر جام زهر نامیدن، مقایسه‌ای با مقطع پایان جنگ ایران و عراق به دست می‌دهد که تناسب دقیقی ندارد. آن مقطع واضح بود که جمهوری اسلامی در جنگ شکست خورد و یک‌طرفه شکست را پذیرفت و خمینی صراحتاً به نام جام زهر از آن اسم برد و آن را نوشید. این بار و در کیس هسته‌ای شکست یک‌جانبه‌ای برای جمهوری اسلامی محسوب نمی‌شود. هرچه باشد طرف مقابل اتفاقاً به دلیل اینکه ماندگاری جمهوری اسلامی را بر هر تحول دیگری ترجیح می‌دهند، در مقابل عقب نشینی های بزرگ جمهوری اسلامی، امتیازات محدودی به او می‌دهند. نمی‌خواهند شکست‌خورده جلوه داده شود. به این لحاظ هم جام زهر نامیدن فعلاً دقیق نیست. درهرحال اصل مسئله این است که جمهوری اسلامی زیر فشار بحران و معضلات اقتصادی کمرشکن و عوارض عمیق انزوای بین‌المللی و ترس از مردم تحت‌فشار و ناراضی از ماه‌های آخر عمر دولت احمدی نژاد تمایل به چرخش و عقب نشینی اساسی در سیاست‌های خود در مقابل آمریکا و غرب و در کیس هسته‌ای را در پیش گرفت. در جواب به این چرخش سرکار آمدن روحانی ممکن شد. دولت روحانی اساساً با وعده «تعامل سازنده» با جهان آشکارا اعلام کرد، آماده عقب نشینی و سازش در مسئله هسته‌ای و دیگر مسائل مورد منازعه با غرب است و این مدت همین مسیر را تعقیب کرده است.
در جواب به بخش آخر سؤالتان، باید تأکید کنم که در مدت ۱۸ ماه گذشته، دولت روحانی پابه‌پای طی کردن مسیر «نرمش قهرمانانه» تشدید سرکوب و فشار و ازدیاد اعدام‌ها را در دستور داشته است. با توافق نهایی به منظور مقابله با توقعات مردم و پرده‌پوشی ضعفشان درمقابل آمریکا و غرب درصدد ادامه سرکوب و بگیر و ببند بیشتر و گسترش اعدام‌ها خواهند بود. همین دو هفته بعد از «تفاهم‌نامه لوزان» تعداد اعدام‌ها بیشتر شده است. این جزو روش‌های ضد انسانی و رسوای این رژیم جنایتکار برای مرعوب کردن جامعه است؛ اما فکر می‌کنم موفق نخواهند شد. دوره عوض شده و دوره کنونی با مقطع پایان جنگ ایران و عراق قابل مقایسه نیست. تمایل دارند دوباره کشتار وسیع راه بیندازند، اما این بار توانش را ندارند و نمی‌توانند سناریوی کشتار وسیع را راه بیندازند. خوشان می‌دانند این بار با شرایط متفاوت و مردم متنفرتر و معترض‌تر روبرو هستند. نمی‌توانند به آسانی بی‌گدار به آب بزنند.
خامنه‌ای در اولین واکنش عمومی خود به تفاهم اولیه هسته‌ای صورت گرفته در لوزان اظهار کرده نه موافق این مذاکرات است و نه مخالف آن، چرا که «هنوز اتفاقی نیفتاده است» نظر شما در رابطه با واکنش خامنه‌ای چه است؟
اظهارنظر «نه موافق، نه مخالف» خامنه‌ای همان‌طور که بالاتر اشاره کردم یک مانور تر دستانه آخوندی است که البته از سر احتیاط‌هایی است که خامنه‌ای در موقعیت رهبر جمهوری اسلامی به آن نیاز دارد. از جمله الف: هنوز نتیجه قطعی و نهایی این تفاهم‌نامه معلوم نیست و حرف نهایی خود را به مقطع نهایی شدن این توافقات محول می‌کند. ب: با این اظهارنظر افراطیون درون نظام را ساکت می‌کند که در دوره سه ماهه مذاکرات پیش رو مزاحم ادامه مذاکرات نشوند. ج: با این موضع گنگ و دوپهلو در صورت نیاز موقعیت عقب نشینی برای خود را حفظ کند.د: در عین تائید روند کنونی به تیم مذاکره کننده و طرف مقابل این را نشان می‌دهد که عقب نشینی آن‌ها حدی دارد و در این بازی امتیاز گیری جاری خواسته توپ را به میدان طرف مقابل بازگرداند.
آیا ایران چاره‌ای جز مذاکره و تفاهم هسته‌ای با غرب نداشت؟ آیا عدم مذاکره به معنی تحریمات بیشتر و احتمالات جنگ بود؟ در صورت عدم مذاکره و تفاهم، جمهوری اسلامی در چه شرایطی قرار می‌گرفت؟
البته یادمان باشد جمهوری اسلامی هر وقت لازم بوده و در رابطه با مسائل مختلف و از جمله در ۱۲ سال گذشته در پرونده هسته‌ای به قول خودشان با دشمنان و استکبار مذاکره کردند. نفس مذاکره مسئله نبوده است. آنچه این بار متفاوت است، تن دادن اجباری جمهوری اسلامی به عقب نشینی بزرگ در مقابل آمریکا و غرب است. بالاتر هم اشاره کردم، جمهوری اسلامی این بار از سر ضعف، از سر تقلا برای حفظ بقای خود به مذاکرات دوره ۱۸ ماهه اخیر در دولت روحانی تن داد. اواخر دولت احمدی نژاد را به یاد بیاورید. اثرات بحران اقتصادی مزمن و مضافاً تحریم‌ها، انزوای بیشتر جهانی و منطقه‌ای، فشار معضلات معیشتی و اقتصادی بر طبقه کارگر و مردم کارکن و محروم جامعه، کابوس به میدان آمدن کارگر و مردم به تنگ آمده در مقابل جمهوری اسلامی، تشدید جدال‌های مابین جناح‌های جمهوری اسلامی، همگی پارامترهای نگران‌کننده برای نفس بقای جمهوری اسلامی بود. سران جمهوری اسلامی می‌بایست چاره‌ای بیندیشند. نتیجه این شد، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ جناح سکان‌دار جمهوری اسلامی یعنی خامنه‌ای و سپاه پاسداران و غیره به سرکار آمدن روحانی با پلتفرم «تعامل سازنده» با جهان و قدرت‌های جهانی و به نتیجه رساندن مذاکرات هسته‌ای رضایت دهند. این یک چرخش و عقب نشینی اساسی در استراتژی و سیاست جمهوری اسلامی به طور کلی و در پرونده هسته‌ای بود. اگر جمهوری اسلامی به این چرخش و عقب نشینی تن نمی‌داد با چند خطر روبرو بود از جمله: با خطر فروپاشی اقتصادی و گسترش وسیع‌تر و عمیق‌تر فقر و فلاکت و گرانی غیرقابل‌تحمل‌تر که احتمال خیزش توده‌ای و گسترده کارگران و مردم وجود داشت. به علاوه با تشدید تحریم‌های اقتصادی غرب روبرو می‌شد که برایش کشنده بود. احتمال جنگ به‌نحوی‌که آمریکا در عراق و افغانستان به آن دست زد را بعید میدانم، چون بنا به موقعیت نزول یافته آمریکا در سطح جهانی تحمیل چنین جنگی در ایران به نفعشان نبود. با این وصف اگر جمهوری اسلامی به روند تفاهم در مذاکره هسته‌ای تن نمی‌داد با مخاطرات بسیار جدی‌تر روبرو می‌شد.
به‌صورت کلی این مذاکره چه منافعی برای جمهوری اسلامی و قدرت‌های جهان داشت؟ آیا تغییری در روند سیاسی، اقتصادی و روابط دیپلماتیک این کشورها خواهد داشت؟
هر کدام از طرفین اهداف و منافع خاص خود را تعقیب می‌کنند. ما قبلاً هم گفتیم، هدف سرراست جمهوری اسلامی، گرفتن ضمانت بقای خود از دولت‌های غربی است. این مسئله را از کانال پایان گرفتن تحریم‌های اقتصادی و تهدیدهای نظامی و گشایش روابط اقتصادی سیاسی با قدرت‌های سرمایه غربی تعقیب می‌کند؛ اما در مقابل جمهوری اسلامی با شرط و شروط آمریکا و دولت‌های غربی روبرو است. کشمکش هسته‌ای، بهانه و اسم رمزی است که زیر آن آمریکا و غرب اجرای مجموعه‌ای از شروط خود را از جمهوری اسلامی می‌طلبند. آن‌ها جمهوری اسلامی رام شده در چارچوب سیاست‌های جهانی و منطقه‌ای خود را خواستارند. در این چارچوب جمهوری اسلامی باید به تخاصمات ضد آمریکایی و ضد غربی و نهایتاً به دخالت‌هایش در سوریه، عراق، لبنان و یمن و دیگر کشورهای منطقه پایان دهد. با پروسه سازش اسرائیل و فلسطین موافقت کند و به حمایت از حزب‌الله پایان دهد و نظارت آژانس بین‌المللی اتمی بر مراکز هسته‌ای خود را بپذیرد.
هنوز توافق نهایی حاصل نشده، جمهوری اسلامی در این زمینه‌ها آمادگی عقب نشینی بزرگ از خود نشان داده است. قبول تغییر کارکرد برنامه هسته‌ای و محدود کردن اساسی آن، قبول نظارت و بازرسی آژانس بین‌المللی اتمی بر آن، به قول روحانی قبول «تعامل جدید» با «شیطان بزرگ» و کلاً غرب که صرف‌نظر از جست و خیز بعضی گروه‌های افراطی ضد آمریکایی و غربی و پروپاگاند آن‌ها، هیئت حاکمه جمهوری اسلامی آمادگی پایان تخاصم با آمریکا و غرب را پذیرفته، نشانه‌های آن متعدد است، به عنوان نمونه نرمال شدن و محوری شدن مذاکرات دوجانبه آمریکا و جمهوری اسلامی در همین قضیه مذاکرات یک سال و نیم گذشته معنای عملی عقب نشینی و ترجمه عملی «نرمش قهرمانانه» خامنه‌ای است. پابه‌پای نزدیک شدن بیشتر و به‌ویژه بعد از «توافق هسته‌ای» به نظرم جمهوری اسلامی مجبور است دخالت‌های منطقه‌ای خود را کاملاً محدود کند و نهایتاً پایان دهد. طبعاً آمریکا و غرب هم در مقابل، فعلاً گزینه نظامی و «رژیم چنچ» را از روی میز برداشتند، تحریم‌ها را تشدید نکردند و در موارد محدودی تسهیلات اقتصادی برای جمهوری اسلامی ایجاد کردند. تا همین جا و در این سطح هر کدام به زعم خود به منفعت‌هایی دست پیداکرده و بده بستان بین دو طرف صورت گرفته است. واضح است چرخش و عقب نشینی اساسی جمهوری اسلامی تفاهم تا کنونی را ممکن کرده است؛ اما این هنوز شکننده است.
در صورت به فرجام رسیدن توافق دو طرف، طبعاً روند جدید اقتصادی و سیاسی و دیپلماتیک بین طرفین آغاز می‌شود؛ اما بر خلاف تصور سطحی خیلی‌ها توافق هسته‌ای پایان تخاصمات و نزاع‌های طرفین نیست. اتفاقاً آغاز مسیر سخت و پیچیده‌ای است که جمهوری اسلامی باید طی کند. فرض کنیم بعد از سه ماه آینده توافق هسته‌ای حاصل شد. آن‌وقت سرراست به قول اوباما «راستی آزمایی» آژانس و نظارت‌هایش خود یک محور مورد منازعه خواهد بود. چگونگی رفع تحریم‌ها و پروسه پایان آن همین الان یک محور کشمکش است و مهم‌تر مسائل منطقه و چگونگی محدود شدن دخالت‌های جمهوری اسلامی در عراق و یمن و سوریه و … یک محور اساسی ادعاهای آمریکا و غرب در مقابل جمهوری اسلامی خواهد بود. به علاوه احتمالاً و در صورت لزوم و برای اعمال فشار بیشتر غرب ریاکارانه اهرم «حقوق بشر» را گاه و بیگاه علم کند. جمهوری اسلامی در این قلمروها باید عقب نشینی های بزرگ را و طبعاً تناقضات بزرگ در درون خود و در مقابل جامعه را هضم کند. این مسیر پردردسر و پرمخاطره ای برای جمهوری اسلامی خواهد بود. به ویژه کارگران و مردم در مقابل جمهوری اسلامی ضعیف شده در مقابل «استکبار و شیطان بزرگ» به نظرم پرتوقع تر و مدعی‌تر خواستار بهبود شرایط معیشت و زندگی خواهند بود و به میدان خواهند آمد. جنبش سراسر معلمان ماه‌های اخیر تنها یک نمونه است.
تأثیرات مذاکره و نتیجه آن در منطقه و در سطح بین‌المللی چه خواهد بود؟ به‌ویژه تأثیر آن در سکوت و یا عدم سکوت دولت‌های غربی و نهادهای بین‌المللی در مورد نقض حقوق بشر در ایران چیست؟
مسئله «حقوق بشر» همان‌طور که بالاتر اشاره کردم، همواره یک اهرم فشار در دست دولت‌های غربی و نهادهای متأثر از سیاست‌های آن‌ها بوده که در راستای منافع اقتصادی سیاسی قدرت‌های غربی علیه این یا آن دولت از آن استفاده می‌کنند. منظورم این است که این روش ریاکارانه کشورهای غربی است که بسته به منافع خود موضوع را به دست می‌گیرند. به عنوان مثال به عربستان سعودی نگاه کنید. کمتر دولتی به اندازه دولت تا مغز استخوان گندیده و فاسد عربستان سعودی وجود دارد که حقوق بشر و انسان را این‌چنین بی‌مهابا و عریان پایمال کند. کار به جایی کشیده که دختران بخت برگشته حاکم فاسد آنجا از اسارتگاهشان تحت نام منزل به افکار عمومی و خود دولت آمریکا پناه می‌برند؛ اما آمریکا و کشورهای غربی از آنجا که عربستان متحد نزدیک آن‌ها است، فاجعه حقوق انسانی و حقوق بشر در آن کشور را تاریخا و تاکنون هم مسکوت گذاشتند، در مقابل در نیم قرن اخیر شب و روز دولت کوبا را که استاندارهای زندگی و حیات سیاسی جامعه آشکارا از بسیاری از کشورهای دنیا بالاتر است، زیر فشار مسئله نقص حقوق بشر گرفتند. مسئله این است معیار برای کشورهای غربی و نهادهایشان خود انسان و حقوق آن نیست، بلکه منفعت اقتصادی سیاسی کشورهای بزرگ سرمایه‌داری در قلمرو حقوق بشر هم حکم میراند و عمدتاً مبنایی برای پایمال کردن حقوق بشر است. در مورد ایران هم این مسئله ابزار دو لبه‌ای است. بعد از تفاهم هسته‌ای چنانکه جمهوری اسلامی سرراست در چهارچوب منافع آمریکا و غرب حرکت کند، به نظرم فشار حقوق بشری را هم نخواهند آورد و آن را مسکوت می‌گذارند و یا توجیهات مزورانه را برای پرده پوشی آن خواهند داشت؛ اما اگر جمهوری اسلامی کماکان «نافرمانی» خود را داشته باشد، برای به تمکین کشاندن آن بهانه‌های مختلف و از جمله حقوق بشر را هم علم خواهند کرد.
در مورد بخش اول سؤالتان، این مذاکرات هنوز به نتیجه نهایی نرسیده تا از تأثیرات منطقه‌ای جهانی آن به طور قطع صحبت کرد. به توافق قطعی رسیدن یک نوع تأثیرات خواهد داشت و به توافق نرسیدن هم نوع دیگری. آنچه واضح است در هر دو حالت در معادلات منطقه‌ای و جهانی تأثیرات جدی خواهد داشت. توافق نهایی درواقع رام شدن جمهوری اسلامی در چهارچوب سیاست‌های غرب، طبعاً با اقبال عمومی در سطح جهانی روبرو خواهد شد. مناسبات نرمالتری با قدرت‌های جهانی و متحدان آن به وجود خواهد آمد. داعیه‌های ضد غربی و ضد آمریکایی به تدریج کنار خواهد رفت. غرب قطره‌چکانی و گام به گام تحریم‌ها را لغو می‌کند. بعضی فشارها از دوش جمهوری اسلامی برداشته خواهد شد؛ اما این بار جمهوری اسلامی رام شده و عقب نشسته به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی و از چشم مردم ضعیف شده، یا جمهوری اسلامی که این بار بهانه تحریم و تهدید جنگی در مقابل مردم را از دست داده، به نظرم با فشارهای بیشتر از جانب جامعه و مردم روبرو خواهد شد. در سطح منطقه نیز نهایتاً جمهوری اسلامی باید از دخالت‌ها و مزاحمت‌های تا کنونی برای غرب و متحدانش در منطقه بکاهد و به نظرم موقعیت آن تضعیف خواهد شد.
پس از مذاکره جمهوری اسلامی به لحاظ سیاسی در چه شرایطی قرار گرفت؟ موضع جریانات داخلی اعم از اصولگرایان و اصلاح‌طلبان چه بود؟ این مذاکره و نتیجه آن اوضاع داخلی را به کدام سمت‌وسو خواهد برد؟
مسئله مذاکره حول هسته‌ای و چگونگی پیشبرد آن همواره یکی از منازعات تند بین جناح «اصولگرا و اصلاح‌طلبان و اعتدالیون» بوده است. این بار به دلایلی که بالاتر اشاره کردیم، بخش مهمی از اصولگرایان و در رأس آن‌ها خود خامنه‌ای و سپاه پاسداران هم اجباراً به روند مذاکرات فعلی و تفاهم لوزان تن دادند. شکافی در جبهه اصولگرایان به وجود آمد. بخش‌های حاشیه‌ای و افراطی‌تر این جناح هنوز بر طبل مخالفت می‌کوبند. شاید این‌ها پروپاگاند چی هایی هم باشند که از سر مصرف داخلی به آن‌ها اجازه داده شده، جست و خیزهای حاشیه‌ای خود را داشته باشند. در این ماجرا خط مشی دولت روحانی و اصلاح طلبان فعلاً دست بالا را پیدا کرده است. چنانکه به توافق نهایی برسند، این جناح میداندارتر می‌شوند؛ اما این وضعیت کماکان شکننده است. در صورت به توافق نرسیدن نهایی این بار «اعتدال و اصلاح‌طلب» بازی را می‌بازند و با سردرگمی جدی روبرو خواهند شد. تا جایی که شاید دولت روحانی موضوعیت خود را از دست دهد و ادامه عمر دولت آن با بحران جدی روبرو شود. مگر با مانورهای خامنه‌ای و سازش مجددی در بالا تا پایان دوره چهار ساله اول عمر کند. البته چنین وضعیتی به یک بحران شدید کلیت جمهوری اسلامی تبدیل خواهد شد. واقعیت این است توافق و یا عدم توافق در مسئله هسته‌ای هر دو برای جمهوری اسلامی پیامدهای جدی و مخاطرات جدید هم خواهد داشت. این برزخ دیرینه جمهوری اسلامی است که در هر دو حالت آب راحتی از گلویش پایین نمی‌رود.
مردم و جامعه مدنی چگونه با موضوع مذاکره برخورد کردند؟ تأثیرات مذاکره و نتایج آن بر زندگی و معیشت مردم چه خواهد بود؟ آیا پس از مذاکره و توافق وضعیت اقتصادی و اجتماعی مردم بهبود پیدا خواهد کرد؟
مسئله هسته‌ای هیچ‌وقت صورت مسئله مردم نبود. هر چند این پروژه موجبی برای تشدید فشار بر معیشت و شرایط زندگی و فضای سیاسی جامعه ایران از جانب طرفین این بحران به بهانه هسته‌ای بود. آمریکا و غرب از یک طرف خودسرانه و جنایتکارنه به بهانه هسته‌ای اعمال تحریم‌های اقتصادی و تهدیدات نظامی و گزینه نظامی و چشم انداز «رژیم چنچ» از نوع عراق را بالای سر جامعه ایران گرفته و دارو دسته‌های قومی و مذهبی سناریو سیاهی در صحنه ایران را حمایت می‌کردند، از طرف دیگر جمهوری اسلامی همه این سال‌ها همین اعمال غرب را بهانه تعرض معیشتی و سیاسی به حقوق شهروندان جامعه و به ویژه طبقه کارگر و مردم محروم کرد. در نتیجه شهروندان در پس حل مسئله هسته‌ای، پایان این فشارها را می‌بینند. قاعدتاً جمهوری اسلامی با رفع تحریم‌ها و پایان تهدیدها ابزارهایی را برای سرکوب و ارعاب و تعرض معیشتی و سیاسی از دست خواهد داد. بر این اساس مردم نه تنها مخالفتی با عقب نشینی و سازش جمهوری اسلامی ندارند، بلکه آن را نشانه ضعف جمهوری اسلامی دانسته و از آن خشنودند. اگر چه جمهوری اسلامی یک دوره کوتاه مدت سعی خواهد کرد، سیاست انتظار را تجویز کند، اما خیلی زود با توقعات و انتظارات بالاتر رفته کارگران و بخش‌های مختلف و شهروندان جامعه روبرو خواهد شد. به نظرم فضای مساعدتری برای پیگیری خواسته‌های برحق اقتصادی و سیاسی کارگران، معلمان، پرستاران، زنان، جوانان و در یک کلام بخش‌های تحت فشار و حق طلب جامعه به وجود میاید. طبعاً به خودی خود این فضای مساعد به مبارزات سازمان‌یافته و محکم‌تر و به بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کارگران و مردم تبدیل نخواهد شد. بلکه این رسالت رهبران و پیشروان رادیکال مبارزات کارگری، زنان و جوانان و معلمان و انسان‌های حق طلب و آزادیخواه جامعه است با تشخیص این وضعیت بتوانند مبارزات کارگری و دیگر مبارزات اعتراضی را خودآگاه و سازمان‌یافته به میدان بکشند. در اساس این وظیفه آلترناتیو کمونیستی و حزب کمونیستی در آن جامعه است نقش هدایت‌کننده را در دوره جدید فضای سیاسی در مبارزات کارگری و توده‌ای ایفا کنند. اگر رهبری رادیکال و کمونیستی در مبارزات اقتصادی و سیاسی قابل پیش‌بینی پیش رو تأمین باشد، به پیشروی این مبارزات و بهبود موقعیت اقتصادی و سیاسی کارگران و مردم تبدیل خواهد شد. در غیر این صورت چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
به عنوان سؤال آخر به نظر شما در شرایط کنونی چگونه می‌توان به صورت گسترده علیه اعدام‌ها در ایران اقدام کرد؟
ابتدا تأکید کنم این درست است که بعد از «تفاهم لوزان» و به ویژه در صورت توافق نهایی با آمریکا و غرب، جمهوری اسلامی به تشدید سرکوب و گسترش ابعاد اعدام‌ها خواهد افزود و همین مدت کوتاه بعد از «تفاهم لوزان» به ابعاد اعدام‌ها افزوده، اما باید متوجه بود، جمهوری اسلامی نمی‌تواند همانند دوره بعد از جنگ با عراق و در آن ابعاد بسیار گسترده و هولوکاستی اعدام کند. نه اینکه نمی‌خواهد، بلکه نمی‌تواند. ترس از مردم معترض بر ظرفیت جنایتکاری آن افسار زده و آن را محدود کرده است. نباید با مقایسه نامتناسب با کشتارهای سال ۶۷، موجب مرعوب شدن جامعه شد. در هر حال این درست است روی دیگر سکه عقب نشینی در مقابل آمریکا و غرب، تلاش برای گسترش تعرض معیشتی و سیاسی این رژیم هار علیه کارگران و مردم است. این‌ها نمی‌خواهند، ضعف شان در مقابل غرب به تعرض و پیشروی کارگران و مردم ترجمه شود. تلاش خواهند کرد، جامعه را بکوبند و اعدام اهرم اصلی این کوبیدن جامعه است. در نتیجه یک وجه مهم مبارزات آتی مقابله با سرکوبگری‌ها و به طور مشخص مقابله با گسترش اعدام‌هایی است که جمهوری اسلامی به آن دست خواهد زد.
مقابله گسترده با اعدام‌ها، به جنبش گسترده علیه اعدام‌ها در ایران و در سطح بین‌المللی نیاز دارد. اعتراضات و مبارزات موجود در این زمینه باید سازمان‌یافته‌تر و در ابعاد توده‌ای ادامه پیدا کند. یک محور مهم این کار قوی شدن مبارزات علیه اعدام در داخل کشور است. نفرت و انزجار بالای مردم از اعدام‌ها لازم است به تحرک مبارزاتی تبدیل شود. در نتیجه اولاً جنبش‌های اعتراضی رادیکال، مثل جنبش کارگری، جنبش زنان، مبارزات رادیکال نسل جوان لازم است با حساسیت بالا مقابله با اعدام‌ها را به بخشی از کار خود تبدیل کنند. دوما جنبش علیه اعدام قائم به ذات کنونی مسیر گسترش و توده‌ای بودن خود را لازم است پیدا کند و حمایت جنبش‌های رادیکال اعتراضی را کسب کند و نهایتاً در سطح بین‌المللی فعالیت‌های مثبت تا کنونی می‌تواند و باید با توان بیشتر به اهرم قدرتمند مبارزه علیه اعدام در ایران تبدل شود. نهایتاً در همه این لایه‌های مبارزاتی علیه اعدام، به نظرم کمونیست‌ها و نیروهای چپ و رادیکال، سکولارها و کل نهادهای مترقی علیه اعدام لازم است نقش خود را در مقابل ماشین اعدام و جنایت جمهوری اسلامی ایفا کنند.*
***