واکنش به تصادف بچه پولدارهای تهران!
جمال کمانگر
بر کسی پوشیده نیست که میزان مرگ و میر حوادث رانندگی در ایران هر سال، به دهها هزار کشته و زخمی میرسد. مرگ یا زخمی شدن هر کدام از قربانیان تصادفات رانندگی صرف نظر از جایگاه طبقاتی که دارند مایه تاسف است! در کنار پایین بودن استاندارد جاده ها، فقر فرهنگی و آموزشی رانندگی در ایران تراژدی مرگ هزاران نفر را رقم میزند. برای مردم در ایران این تعداد مرگ ناشی از حوادث رانندگی به امری عادی و بدیهی تبدیل شده است.
ماجرا زمانی توجه ها را بیشتر به خود جلب کرد که دو خودرو لوکس بامداد دوشنبه گذشته، در خیابان شریعتی و بزرگراه همت تهران تصادف کردند و روی هم پنج نفر به دلیل شدت تصادف کشته شدند. بازار گمانه زنی ها در فضای مجازی بالا گرفت از اینکه “نوه یک آیت الله با نفوذ همراه با دوست دخترش کشته شده اند” تا اینکه پسر فلان فوتبالیست و غیره. با معلوم شدن هویت قربانیان این تصادفات و هجوم بی سابقه و باز کردن صفحات دیگر در فضای مجازی برای تنها خانمی که در این حادثه کشته شد، مسئله در فضای مجازی و حتی جامعه ابعاد اجتماعی به خود گرفت. آنچه در این میان حائز اهمیت است واکنش توام با عصبانیت و همراه با فحش و ناسزا به قربانیان این حادثه است. بعضی از کامنتها علیه شکل و قیافه خانمی است که کشته شده است. این خانم مثل هر جوان دیگری بی حجاب و لباس های مدل روز بر تن داشته است. این دسته از کامنتها از موضع کلاه مخملی و ضد زن است. روی سخن من با آنها نیست!
اما بخش دیگری از کامنتها از زاویه شکاف طبقاتی وسیع در جامعه ایران است. هیچ زمانی شکاف طبقاتی در ایران به وسعت امروز نبوده است. اقلیتی کم بیش از اندازه مرفه شدهاند و عده زیادی بیش از اندازه فقیر هستند. ثروت و سامان سرمایه داران نتیجه استثمار ۳۰ میلیون نیروی کار در ایران است. اگر جوان ۲۰-۲۵ ساله در تهران و شهرهای بزرگ دیگر پورشه یک میلیارد و سیصد و پنجاه میلیونی تومانی سوار میشود در همان حال اکثریت هم سن و سالانش یا بیکار و یا با چندر غازی زندگیشان را می گذرانند. جوان بیکار و شاغل نه تنها هیچ احساس همدردی و هم سرنوشتی با آنها ندارند، بلکه نفرت سرپای وجودشان را از نظام نابرابر سرمایه گرفته است. عصبانیت و احساس رضایت از مرگ یک پورشه سوار ممکن است برای لحظه ای دل یک جوان بیکار، نا امید و عاصی از نظام موجود را خنک کند! اما نمیتواند جواب درستی به معضل بیکاری، بی آیندگی ایشان باشد.
اگر خشم فروخورده آن جوانی که در گذاشتن ۱۸ هزار کامنت در انیستگرام “پریوش اکبرزاده” تنها زن قربانی این تصادفات کانالیزه نشود راه به جایی نمیبرد. هیجان زدگی و بروز احساسات در فضای مجازی بی ضررترین شیوه برای خالی کردن خشم از نظام حاکم است. هیچ نظامی در فضای مجازی سرنگون نخواهد شد. نیاز به سازمان و تشکیلات برای این امر است.
سیاست اقتصادی رژیم اسلامی در مقاطع مختلف ارمغانی جزء افزایش نابرابریهای اجتماعی نداشته است. فقط یک قلم هشتصد میلیارد دلار ثروت از درآمد نفت عاید دولت اسلامی شد که بر خلاف تبلیغات عوام فریبانه، سهم طبقه کارگر از آن فقر و فلاکت و بیکاری بیشتر بود. در طول ۳۶ سال عمر ننگین جمهوری اسلامی سرمایه داران فربه تر شده اند و طبقات فرودست فقیرتر گشته اند. در چنین اتفاقاتی است که فاصله طبقاتی به عریانی خودش را نشان میدهد. هرچه شکاف طبقاتی بیشتر شود نشانه این است که نفرت طبقاتی بیشتر میشود. سرمایه داران طبقه فرودست را افراد “بیسواد و به درد نخور و وبال گردن جامعه” میدانند. ثروت اندوزی سرمایه دار نه نشانه هوش و ذکاوت خارق العاده اش بلکه نتیجه استثمار و مالکیت بر وسایل تولید است. تعرض به سفره خالی کارگر و زحمتکش فقط مختص به سرمایه داران نو کیسه در ایران نیست! بلکه این بخش لایتجزای کارکرد نظام بردگی مزدی در دنیاست.
اما سرنوشت محتوم طبقه کارگر در ایران فقر وفلاکت و فروخوردن بغض اش از نظام سرمایه حاکم نیست. پادوهای نظام سرمایه در ایران با سبز و بنفش و سوسیال دمکراتهای وطنی وعده عدالت اجتماعی را در “رشد” طبقه متوسط به طبقه کارگر میدهند. واقعه تصادف پورشه سواران نشان داد که ابراز خوشحالی از مرگ دیگران نقطه اوج فاصله طبقاتی در ایران است. این نفرت بدون سازمان و حزب کمونیستی فقط در سطح فضای مجازی خواهند ماند. *