“توافقنامۀ” لوزان و نگاهها!
شباهنگ راد
تعابیر، تفاسیر و ارزیابیها پیرامون “توافقنامه”ی لوزان، گونه گونه است و مسلماً، ایندست قرار و مدارها، به هر کجا ختم شود، ثمرهی مثبتی، در فضای سیاسی جامعه و در بهبودی زندگی میلیونها انسان دردمند نهخواهد داشت. همهاش بده و بستان بالائیها، همهاش بازیهای سیاسی و جنگ و جدلِ بزرگان سرمایهُ، توافق بر سر تعریف و باز تعریفِ تقسیم مجدد جهان، همهاش هموار نمودن چرخهی اقتصادِ سرمایهداریست و بدون شک چنین توافقی، در مسیرِ منفعت کارگران، زحمتکشان و محرومان نیست. مضامین و مفاد “توافقنامه” در جهتِ، انبان بیش از این مال و مَنال طبقات حاکم و در جهت انحراف افکار عمومی و سرکوب آسانتر اعتراضات آتی مردمیست. بنابر این ضروریست، تا “توافقنامۀ” لوزان را در چهارچوبهی کلانتر سیاسی، مورد برررسی قرار داد و به حساب تن دادن سران رژیم جمهوری اسلامی، به “خفت و خواری” و یا به حساب جنگ و دعوای سران حکومت با قدرتمداران بینالمللی نهگذاشت.
بر خلاف نظرات و نگاههای رایج در درونِ چپ خارج از کشوری، چگونهگی بر سر کار آمدن سران حکومت و همچنین عملکرد چندین دههیشان، راهِ هر گونه کجاندیشی و بدفهمی را بسته است و به عمل دریافته شده استکه تا بهحال، سیاستهای این نظام، در جهت و در چهارچوبهی سیاستهای اقتصادی جهان سرمایهداری، و همچنین سرکوب بیوقفهی مطالبات پایهای کارگران و زحمتکشان بوده است. در کنفرانس گوادلوپ و با توافق، سران حکومت فعلی را به مردم تحمیل نمودند، تا خط و خطوطِ طبقهی سرمایهداری، از جادهی اصلیاش منحرف نهشود. این نظام را بر سر کار گذاشتهاند تا جنبشهای اعتراضی را، یکی پس از دیگری، تار و مار نماید و بنابه دهها دلیل، سران حکومت، ملزم به وفاداری عملی طرحها و برنامههای سرمایهداران، در درون جامعه و منطقهاند. تاکنون اینچنین بوده است و بیگمان اجرایی سوژهها و موضوعاتِ گوناگون، نه به “لج و لجبازی” و یا “نرمش” دولتها و حکومتهای سراپا مسلح و وابسته، بل به اوضاعِ اعتراضی و به کشاکش و رقابتهای بزرگان امپریالیستی مربوط میشود. در حقیقت نظامهایی همچون نظام جمهوری اسلامی بهعنوان بازیگران و جاده صافکنان، راهها و سیاستهای امپریالیستی در منطقهاند و با این اوصاف، صحیح نیست، قیل و قال سران حکومت، مبنی بر دستیابی انرژی هستهای “حق مسلم ماست”، را جدی گرفت و به تبعی آن، “توافق” لوزان را بهپای “عقبنشینی” سران نظام و هموار شدن مبارزهی طبقاتی در درونِ جامعهی ایران نوشت. آنچه در اینمیان و در کوتاه مدت، میتوان در نظرها گنجاند، آن استکه، عجالتاً سیاست حمله و جنگ، جای خود را به تفاهم و مذاکره داده است و همچنین سیاست علنی تر شدن گفتمان و قراردادهای کلانتر اقتصادی – نظامی، جای خود را به روابط پنهانی و محدودتر داده است. لوزان در کنه خود، حاوی چنین توافقات و پیامهای روشنیست و کمترین چشماندازی در بهبودی فضای سیاسی – اقتصادی و نظامی جامعه نیستُ، همچنان میلیونها تودهی دردمند، شاهد سیاستهای چپاول و استثمارگریانهی سران حکومت و اینبار، به بهانهی “مقاومت اقتصادی” و “بازسازی و ترمیم” روابط “ترک برداشته” با محافل امپریالیستی، و آنهم بهمیزانی وسیعتر خواهند بود.
به دیگر سخن، لازم به تاکید استکه در هیچ دُوره و زمانی، قرار بر این نبوده – و نیست -، که “خیر” چنین توافقاتی، نصیب مردم و جامعه شود. چرا که این نظامها آمدهاند تا مردم را سر کیسه و منابعی طبیعی و غنی جوامعی متفاوت را غارت نمایند؛ در هیچ شرایط و زمانی، طرف مردم و سازندهگی جامعه – نبوده و – نیستند و شعارها و قیل و قالهایشان، عبث و دروغین است. خلاصه، سر انجامی و یا ناسرانجامی “توافقنامه”ی لوزان، در مسیر “عقبنشینی” سران نظام، و یا در مسیر خواستهها و هموار شدن مبارزهی طبقاتی درونِ جامعه و مردم نیست، بلکه بیانگر اجرایی سیاستهای امپریالیستی در این بُرهه از زمان، آنهم بهعنوان بازیگران سیاسیِ منطقهی خاورمیانه میباشد. شرح و بیانی بهغیر از این، خوشخیالی، کجاندیشی و در خلاف افکار مارکسیست – لنینیستیست. به این دلیل روشن که سران حکومت فاقد استقلال سیاسیاند و نمیتوان نظر “چریکهای فدائی خلق” مبنی بر اینکه ..” سران جمهوری اسلامی با امضای تفاهم مذکور به چه خفت و خواریای در مقابل چشم جهانیان تن دادهاند”، را صحیح و آنرا منطبق با شرایط جامعهیمان دانست.
پُرسش اساسی این است، مگر مبارزهی “ضد امپریالیستی” سران حکومت حقیقی، و واقعی بوده است که، امضای تفاهم نامه، منجر به “خفت و خواری” آنان گردیده است؟! نمیتوان از یکسو به این نظر باور داشت که سران رژیم جمهوری اسلامی سراپا وابسته و فاقد استقلال سیاسیاند و از سویدیگر و تلویحاً، امضای “توافقنامه”ی لوزان را، به پای عقبنشینی و با تن دادن آنان به “خفت و خواری” توضیح داد. مسلماً سران حکومت و بر خلاف نظر “چفخا”، لحظهای از حیات سیاسیشان، از پیگیری سیاستهای اقتصادی – سیاسی اربابابشان باز نهماندهاند و گام بهگام، در جهت اجرایی برنامههای قدرتمداران بینالمللی، چه در درون جامعه و چه در منطقه حرکت نمودهاندُ، پُر واضح استکه پائینترین عدول از سیاستهای دیکته شدهی امپریالیستی، به معنای پائین آمدن آنان، از تاج و تخت حکومتیست. دهها مورد در تأئید این حکم وجود دارد که “سرپیچی”، “تخطی” و “گردنکشی” هر یک از نظامها و عناصر وابستهی حکومتی، چه عواقب و سرنوشتی خواهد داشت و چگونه قدرتمداران بینالمللی به بهانههای واهی، دستنشاندهگان و منتخبین “لجباز” خود را به زیر میکشند و عناصر و نظامهای دیگری را جایگزین آنها مینمایند. با این اوصاف کمترین پتانسیل و ظرفیتی مبنی بر مخالفت و سرپیچی از سیاستهای امپریالیستی از جانب دولتها و عناصر وابسته نیست و به عبارتی روشنتر، “توافقنامه”ی لوزان هم، نه “عقبنشینی” و یا “باجدهی” سران رژیم جمهوری اسلامی به اربابان، بل در پاسخ به این دُوره از کش مکشها و توافقات محافل بزرگ امپریالیستیست.
پیداست که مردُم از دست نظامهای استثمارگر و سرکوبگر زلهاند و بهطور قطع و بعضاً از آنان، پی بُردهاند که سیاستهای روزانه و دائمی جمهوری اسلامی، بر گرفته از سیاستهای امپریالیستیست؛ پی بُردهاند که پایههای این نظام بدون حمایت سیاسی – اقتصادی و نظامی اربابشان پا بر جا نهخواهد ماند و در اثر اعتراضات مردمی، صدمات جدی خواهد دید. این نظام فاقدِ پائینترین پایگاه اجتماعیست و با این اوصاف، تولید تنشِ ظاهری، و داد و بیدادهای دروغین و بلوفهای سیاسی سران حکومت بهمعنای مخالفت جدی با محافل امپریالیستی نیست و نمیتوان بهمانند “حزب کمونیست کارگری ایران” بر این نظر تاکید داشت که: “.. عقبنشینی جمهوری اسلامی راه پیشروی بیشتر مردم در مبارزه برای معیشت و منزلت را هموار میکند” و یا با این ایدهی “حزب کمونیست کارگری ایران” (خط رسمی)، همسو بود که “.. اگر این توافقات آنطور که نوشته شده است تیرماه امسال به اجرا در آید یکی از مهمترین موانع بسط و گسترش مبارزه طبقاتی در ایران از پیش پا بر داشته خواهد شد و صف دوستان و دشمنان مردم بیش از بیش شفاف رو در روی هم قرار خواهند گرفت”!!
بر خلاف چنین نظرات و گرایشاتی، افسار نظام جمهوری اسلامی، بهمانند تمامی نظامهای منطقه، در دست قدرتمداران بینالمللیستُ، چنین نظامهایی، یک لحظه قادر به انتخاب سیاست مستقل اقتصادی نیستند و مهمتر از همهی از اینها، توان راهاندازی و “تولید انرژی هستهای” و دیگر کارخانهجات را دارا نمیباشند. بند ناف رژیمهایی همچون رژیم جمهوری اسلامی به حاکمان بزرگ وصل است و مسلم استکه کارخانههای متفاوت تولیدی این نظام، با قطع هر گونه مواد اولیه از جانب قدرتمداران بینالمللی، به “امامزده” تبدیل خواهند شد و فاقد پائینترین ارزشهای تولیدی – اقتصادیاند. چرا که اقتصاد ایران ناموزون و وابسته به محافل بزرگ امپریالیستیست. بنابراین چگونه میتوان بهخود قبولاند که امضای “توافقنامه” از جانب سران حکومت ایران را میبایست به حساب. “عقبنشینی”، به حسابِ “خفت و خواری” و یا بهعنوان پیش درآمدِ رشد و شکوفائی مبارزاتی، و رفع مهمترین موانعی مبارزهی طبقاتی گذاشت؟! کدام منطق کمونیستی میتواند اینگونه بده و بستانها و توافقات قدرتمداران بینالمللی را در چهارچوبهی “پیشروی” اعتراضات مردمی و برکناری مشکلات و معضلات مبارزهی طبقاتی در درونِ جامعه توضیح دهد؟ “توافقنامه”ی لوزان بههمین میزان، بهمعنای به بند کشیدن مردم با شرایط جدید است و ربطی به تن دادن سران رژیم، به بیقراری و پستی، و یا ربطی به شکوفائی و پیشروندهگی مبارزات و اعتراضات مردمی در آینده نهدارد. دولتهای بزرگ، وظایفِ سران حکومتِ ایران را اینگونه تعریف نمودهاند و اینکه در آینده، “توافق” لوزان، کدامین مسیر را طی نماید، یا اینکه به چه سرنوشتی دچار گردد، مربوط به تنشهای مابین محافل بزرگ امپریالیستی، به موقعیت و به عکسالعمل مردم و سازمانها و احزاب مدافعی آنان میشود.
خلاصه اینکه پروندهی پستی سران این نظام، بسیار و بسیار، پیشتر از امضای ورقپارهی لوزان است. پروندهی جنگ با عراق را در سال 59 باز نمودند و در سال 67 بستند؛ نیروهای سرکوب را به شکار کمونیستها و مخالفین روانه ساختند و به بهانههای واهی و پوچ، زنان و جوانان را مورد تعرض وحشیانهی خود قرار دادهاند؛ به دانشگاهها و زندانها یورش بُرده – و میبرند – تا مبادا روز و روزگاری، “آبرو، عظمت و منزلت” نظام از بین برود. این رژیم و همهی عناصر نظامهای امپریالیستی بیش از اندازه دروغگو، ریاکار و وقیحاند و به هیچ منطق و آرمانِ مردمی پایبند نیستند و همواره و همواره، فکر و ذکرشان، بههم بافتن دروغهای تازهتر و شعلهورتر نمودن تنشها و جنگهای ارتجاعی بهمنظور تأمین درازمدتتر منافعی طبقهی سرمایهداریاند. بنابراین، در چنین شرایطِ بغرنج و در هم ریخته، وظیفهی نیروهای کمونیستیست تا با تمام توان در عرصههایی همچون نظری، ماهیت پس پردهی توافقات و بده و بستانهای امپریالیستی را افشاء و در همانحال و با نقشآفرینی عملی، جنبشهای اعتراضی را به سمت جلو هدایت نمایند. مازاد بر اینها وظیفهی جنبش کمونیستی و کمونیستها، هموار نمودن مبارزهی طبقاتی و پُر نمودن تپه چالهها و رفع موانعی ساخته شدهی حاکمان زورگوست و بر خلاف نظرات موجود درونِ نیروهای خارج از کشوری، باید اعلان نمود که، هیچ توافق امپریالیستی، مترادف با تن دادن سران نظام به خفت و خواری و مترادف با هموار شدن مبارزهی طبقاتی نبوده و نیست. تنها و تنها، در هنگامهی تعرض بیامان کمونیستها به حیات و هستی طبقهی سرمایهداریست که میتوان، سخن از پیشروی اعتراضات کارگری – تودهای، و سخن از هموار شدن مبارزهی طبقاتی بهمیان آورد. حل معضلات و مشکلات طبقاتی و در حقیقت، باز نمودن گرههای مبارزاتی، از آنِ، آرمان کمونیستی و آنهم با عمل مدافعین حقیقیاش و در تقابل با سیاستهای افسار گسیختهی طبقات حاکم میباشد. اینها تضمین کنندهی رفع دشواریهای رو در روی میلیونها کارگر و زحمتکش و قربانیان نظامهای امپریالیستیست، و تنها در چنین شرایطیست که میتوان شاهد بر طرف شدن موانعی طبقاتی و پیشروی جنبشهای اعتراضی بود.
آپریل 2015
فروردین 1394
بر گرفته از پیام سیاهکل شمارۀ 27 – سازمان نوزده بهمن