توافقات لوزان،
پیامدها و سیاست حزب کمونیست کارگری- حکمتیست
میزگرد نشریه کمونیست ماهانه
فاتح شیخ، رحمان حسین زاده، سیاوش دانشور، سلام زیجی، علی مطهری
کمونیست ماهانه: تاثیرات این توافق روی صفبندیها و رقابتهای منطقه خاورمیانه کدامند؟ موقعیت جمهوری اسلامی درپس این رویداد چه تغییری میکند؟
فاتح شیخ: تردید نیست که حمله عربستان سعودی و متحدانش به نیروی میلیشیائی حوثیها و ارتشیان وفادار به علی عبدالله صالح در یمن، که همزمان با مذاکرات اخیر 1+5 و جمهوری اسلامی (25 مارس) شروع شد و به موازات آن همجنان ادامه یافت، نوعی “ضربه پیشگیرانه” قبل از آن توافق بود. این ضربه دو هدف داشت:
اول به آمریکا و غرب فشار بیاورند تا با جمهوری اسلامی توافقی نکنند که منافع و مصالحشان را به خطر بیندازد.
دوم پیشاپیش بر پیامدهای منطقه ای توافق قابل انتظار مذاکرات لوزان ضربه وارد آورند و پیشروی احتمالی ایران در دوره بعد از توافق را سد کنند.
این یک صفبندی نیرومند و بیسابقه منطقه ای علیه جمهوری اسلامی است که شکلگیری نهایی آن در این روزهای معین، از پیامدهای بلاواسطه مذاکرات لوزان است. دامنه کارکرد این صفبندی محدود به جنگ کنونی یمن و عقب نشاندن حوثیهای وابسته به ایران نیست بلکه از هم اکنون بر تحولات منطقه جغرافیایی وسیعی از افغانستان و پاکستان در شرق تا ترکیه و دریای مدیترانه در غرب و امتداد آن در شمال آفریقا – مصر و سودان و لیبی و تونس و الجزایر و مراکش – تاثبر میگذارد.
این صفبندی بر خلاف آنچه در تبلیغات رسمی دولتها و رسانه ها عنوان میشود تقابل شیعه – سنی نیست. اساسا خصلت سیاسی دارد نه مذهبی. خصلت سیاسی آن مقدم بر رنگ مذهبی است و تعیین کننده شیوه ها و جنبه های بهره برداری دولتهای جوامع اسلامزده از تنوع انتساب اهالی به مذاهب مختلف است. صفبندی کنونی دولتهای منطقه حاصل جنگ قدرت آنها بر سر حوزه نفوذ در خاورمیانه و شمال آفریقا است. واضح است در این میان برای هر دولت یا گروهبندی معین، سکت مذهبی در دسترس خودش دستمایه سنتی ایدئولوژیک قابل استفاده ای است که در راستای تفرقه افکنی مذهبی و ایجاد نفرت فرقه ای – مذهبی با هدف بسیج و جلب نیرو برای خود از آن بهره برداری میکنند. اینجاست که فاکتور تقابل شیعه – سنی کارکرد ایدئولوژیک فرقه ای معینی پیدا میکند. فاکتوری که سابقه سنتی تاریخی آن در منطقه به جنگ و رقابت دو دولت بزرگ صفوی و عثمانی در پنج قرن پیش بر میگردد. طبعا در تقابل کنونی هم به همان درجه که جمهوری اسلامی از شیعیگری و صفبندی مقابل آن از سنیگری استفاده میکنند، شکاف و تفرقه مذهبی میان اهالی منطقه گسترش مییابد و میدان عمل بیشتری پیدا میکند. با این حال شکاف مذهبی باز هم وجه فرعی و تبعی همان جنگ و جدال سیاسی است که با بحران اقتصادی 2008 و بوِیژه در ادامه تحولات بعد از انقلابات 2011 شمال آفریقا و خاورمیانه سرعت گرفته است. این جنگ قدرت در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه بخشی از پروسه تجدید تقسیم جهان است. پرونده این پروسه با شکست استراتژی میلیتاریستی آمریکا در عراق و افت موقعیت سرکردگی جهانی اش مجددا باز شده و در این بخش جهان در خاورمیانه ای که تاریخا کانون ماندگار بحران بوده، در همه مسائل سیاسی منطقه ضرب شده است.
موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی در چهار سال گذشته نسبت به دوره قبل از آن یعنی دوره بعد از لشکرکشی آمریکا و بریتانیا به عراق افت واضحی پیدا کرده است. جای تردید نیست که اشغال عراق توسط آمریکا و بریتانیا برای جمهوری اسلامی یک “موهبت” بزرگ و غیرمنتظره بود. جمهوری اسلامی در جنگ با عراق شعار میداد که از راه فتح کربلا به سوی فتح قدس میرود. اما در آن جنگ شکست خورد. ناچار شد به قطعنامه سازمان ملل درباره متارکه جنگ گردن بگذارد و خمینی جام زهر سر کشید. تنها در سایه میلیتاریسم و جینگوئیسم بوش و اشغال عراق بود که ظرف مدت کوتاهی، بدون کمترین هزینه نظامی نفوذ گسترده ای در عراق از بغداد تا کربلا و بصره بهم زد و موقعیت منطقه ای بالادستی در قیاس با دولتهای رقیب ترکیه و عربستان بدست آورد.
اما این ورق ناگهان و آسان بدست آمده، با انقلابات 2011 و تحولات بعد از آن، ناگهان برگشت و افت موقعیت کاملا مشهودی جانشین آن شد. تلاش جمهوری اسلامی در چهار سال گذشته در عراق (بخصوص پس از خروج نیروهای آمریکا در پایان سال 2011) و در سوریه و بحرین و اخیرا یمن تماما معطوف به بازسازی موقعیت منطقه ای افت کرده اش بوده است. در مقابل ظرف همین چهار سال آمریکا و دولتهای رقیب قدرت جمهوری اسلامی در منطقه هم از هیچ تلاشی برای تحمیل عقب نشینی و شکست بر آن دریغ نکرده اند. جنگ در سوریه و به موازات آن فشار تشدید تحریمهای اقتصادی از سوی آمریکا و غرب عرصه های اصلی این کشمکش بیوقفه بوده اند.
از دو سال پیش ناگزیری جمهوری اسلامی به کنار آمدن با آمریکا و غرب زیر فشار بحرانهای مرکب اقتصادی و سیاسی و فرهنگی که با تشدید تحریمها باز هم حادتر شده بودند آشکارا به چشم میخورد. روی کار آمدن روحانی با وعده کنار آمدن با غرب رقم خورد. بر خلاف تبلیغات رایج این روحانی نبود که پروسه مذاکره جدی با غرب را شروع کرد، بلکه اجبار جمهوری اسلامی به کنار آمدن با غرب بود که آمدن روحانی را تسهیل کرد. تاکتیک “نرمش قهرمانانه” خامنه ای پیشدرآمد عروج روحانی به عنوان کلید به دست “تعامل” با غرب بود. پابپای مذاکراتی که از یکسال و نیم پیش شروع شد و دوم آوریل (13 فروردین) به تفاهمنامه لوزان انجامید، کشمکش و جدال قدرت جمهوری اسلامی با رقبایش در منطقه بر سر اعاده برتری موقعیت منطقه ایش بیوقفه ادامه داشته است.
چند ماه پس از توافق اولیه (نوامبر 2013)، بحران اوکراین میان روسیه و غرب به جناح اصلی جمهوری اسلامی فرصت داد که در روند مذاکرات مقاومت و جانسختی بیشتری نشان دهد و سعی کند بدون امتیازهای سنگین با آمریکا و غرب به توافقی برسد. بحران اوکراین و ادامه جنگ در سوریه موقعیت افت کرده آمریکا را هم خرابتر کرد. از طرف دیگر سه ماه بعد از بحران اوکراین، با سقوط موصل و تکریت و دیاله توسط داعش و عروج ناگهانی داعش در عراق و سوریه، عقبگرد شدیدی به اوضاع منطقه تحمیل شد. این تحول ارتجاعی باز هم به جمهوری اسلامی فرصت جدید و جدیتری داد تا برای ترمیم موقعیت خود در منطقه و تحمیل خود به آمریکا و غرب به عنوان یکی از قدرتهای درجه اول منطقه و درنتیجه تثبیت حاکمیت فرسوده خود بر مردم ایران تلاش کند. طی ده ماه گذشته شاهد تشدید جدال جمهوری اسلامی و رقبای منطقه ای آن در عراق و سوریه و اخیرا هم در یمن بوده ایم.
از نظر من جمعبندی این تحولات به اینجا میرسد که جمهوری اسلامی در یک سال اخیر دست به یک رشته تعرضات در سه کشور عراق و سوریه و یمن زده که بیشتر خصلت تلاشهای آخر برای نجات موقعیت خود در منطقه و در جامعه ایران بوده تا یک روند گسترش و پیشروی واقعی و حساب شده و پایدار نفوذش در این سه کشور بوده باشد. رنگ یک تلاش مستاصلانه خارج از ظرفیت، رنگ یک اشتباه محاسبه جدی در مورد بهره برداری از شکاف میان روسیه و غرب و رنگ قماری با ریسک بالا بر همه تلاشها و تعرضات یک سال اخیر جمهوری اسلامی در این سه کشور به چشم میخورد. تن دادن به عقب نشینی آشکار در توافق لوزان و پدیدار شدن تناقضات اساسی و ضدونقیض گوئیها در خلال همین ده روزی که از توافق لوزان گذشته، مخصوصا سخنان خامنه ای (پنجشنبه نه آوریل)، یک هفته بعد از توافق، سریعا نشان داد که ادعای “پیروزی بزرگ” توسط روحانی و ظریف بیجا بوده و با سیلی چهره خود را سرخ نگهداشتن بخشهایی از رژیم در ارتباط با این توافق بیفایده از آب در آمده است. به موازات این ماجرا، روند رویارویی در یمن هم نشان میدهد که جمهوری اسلامی وارد یک جنگ واقعی و جدی منطقه ای شده که در آن تماما منزوی و دست تنها مانده است. این موقعیت نامساعد و دشوار که در منطقه برای جمهوری اسلامی فراهم آمده باعث میشود که موقعیت رژیم در برابر مبارزات گسترده کارگران و معلمان و توده های محروم اعماق جامعه هم بیشتر و بیشتر تضعیف شود.
از نظر من شکست رژیم اسلامی ایران در جنگهای جاری خاورمیانه میتواند نهایتا در خود ایران هم زمینه ساز سقوط و برچیده شدن بساط حاکمیتش به دست خود مردم گردد. از این زاویه بر خلاف دفاع آشکار و پنهان شعبات ناسیونالیسم ایرانی خواه ملی- اسلامیون یا پروغربیها از پیروزی رژیم اسلامی در این جنگها، من فکر میکنم موضع کمونیستی در قبال این جنگی که دو طرف آن ارتجاعی است باید چنبن باشد که: جبهه اصلی نبرد کارگران و مردم ایران علیه کل موجودیت جمهوری اسلامی در راستای سرنگونی انقلابی آن روز به روز تقویت گردد و با هر ناکامی رژیم در جنگ خاورمیانه، فشار مبارزات کارگران و مردم، رژیم را گامی به پرتگاه نابودی نزدیکتر کند. صورت مساله مردم ایران سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. خواه خامنه ای و روحانی با غرب بسازند و خواه نسازند، جبهه اصلی نبرد این دوره برای کمونیستها و فعالین کارگری حضور فعال در صف مقدم مبارزه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. جنبشهای مطالباتی بخصوص در یک سال گذشته ازجمله جنبش سراسری و مهم معلمان در چند ماه گذشته نشانه ها و شواهد ظرفیت عظیم مبارزات برحقی است که توان به زانو در آوردن جمهوری اسلامی را دارد. قبل از هر چیز به خاطر آن که جمهوری اسلامی با بحرانهای مرکب اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک- فرهنگی حادی که گریبانش را گرفته، توان جوابگویی به هیچیک از معضلات جامعه را ندارد. جنبشهای مطالباتی قطعا در دوره آتی هم عقب نخواهند نشست و پیش خواهند رفت؛ اما صرفا جنبش مطالباتی برای تعیین تکلیف صورت مساله اصلی جامعه یعنی به زیر کشیدن این رژیم گندیده و فرسوده کافی نیست. در این دوره کمونیستها و فعالین پیشرو و رادیکال طبقه کارگر، معلمان، زنان و جوانان تشنه آزادی و رهایی باید پرچم قاطع سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به دست خود مردم ایران را برافرازند. در کنار پرچم سرنگونی جمهوری اسلامی، همچنین باید پرچم دفاع قاطع و مستدل از سکولاریسم و اسلامزدائی را در برابر تلاشهای ارتجاعی تفرقه و نفرت پراکنی مذهبی در شکل تقابل شیعیگری – سنیگری برافرازیم. این خطوط به نظر من رئوس سیاست کمونیستی فعال و دخالتگر این دوره است و سیاست حزب حکمتیست هم بر همین مبنا بوده است.
تا آنجا که به توافق لوزان مربوط است حزب حکمتیست از پلنوم 28 کمیته مرکزی خود در اکتبر 2013 یعنی یک ماه قبل از توافق اولیه نوامبر 2013 جمهوری اسلامی و 1+5 سیاست محکم و متینی را در یک بیانیه منسجم ارائه داده و منتشر کرده است که روز بعد از توافق لوزان در کمونیست هفتگی 278 بازنشر شده است. این بیانیه شاهد روشنی بر صحت سیاست حزب ما در قبال پروسه مذاکره و توافق رژیم اسلامی با آمریکا و غرب است.
کمونیست ماهانه: تاثیرات این توافق بر جدالهای درونی حکومت اسلامی چیست؟ خامنه ای سال جدید را سال “همدلی و همیاری” نامیده است. منظور چیست و آیا این فراخوان میتواند به تنش زدائی در میان جناح های رژیم منجر شود؟
رحمان حسین زاده: سال “همدلی و همیاری” خواندن دولت و مردم از جانب خامنه ای در مناسبت نوروز امسال پیشاپیش و دقیقا در رابطه با مسئله “توافق و سازش هسته ای”بود که خود خامنه ای در جریان و از تایید کنندگان آن است. هدف اصلی او “همدل و همیار کردن” دولت و مردم نیست. او میداند که اولا شکاف بین مردم و دولت آنها در مورد مسائل مختلف جامعه عمیقتر و سابقه دارتر است که با موعظه های پوچ خامنه ای جواب نمی گیرد، دوما خوب میدانند که اکثریت عظیم مردم با عقب نشینی و سازش آنها در مقابل آمریکا و غرب مشکلی ندارند، تا بخواهد آنها را همدل کند، بلکه مردم آن را موجب تضعیف جمهوری اسلامی میدانند. مردم چشم انداز پایان سیاست جنایتکارانه تحریمها و تهدیدهای جنگی بالای سرجامعه ایران را در آن می بینند که دیگر جمهوری اسلامی با این بهانه ها به آسانی نتواند مثل گذشته تعرض سیاسی و معیشتی ضد انسانی خود را توجیه کند. در واقع فراخوان “همدلی و همیاری” خواندن خامنه ای، عمدتا منظورش اینست جناحهای جمهوری اسلامی آنهم نه بطور کلی در همه زمینه ها، بلکه در این واقعه مشخص یعنی مسئله “توافق و سازش هسته ای”که او هم ناچارا آن را پذیرفته “همدل و همیار” شوند. به زبان آدمیزاد میگوید، امسال مهمترین مسئله آنها توافق هسته ای با آمریکا و غرب و کشورهای طرف مذاکره است، پس جناح نزدیک به خودش به اصطلاح اصولگرایان ساکت شوند. بدنه اصلی اصولگرایان نزدیک به خامنه ای مثل خود او ناچارا با پروسه مذاکره و عقب نشینی های تاکنونی جمهوری اسلامی در دوره دولت روحانی همگام شدند. به همین دلیل به سرعت امامان جمعه منصوب رهبری و فرمانده سپاه و ارتش و رئیس قوه قضاییه و مجریه و بعضی مهره های این جناح با توصیه و چراغ سبز بیت رهبری “تفاهم نامه” لوزان را تایید کردند. حتی اظهارات بعدی خود خامنه ای مبنی “نه موافقم و نه مخالف” اگر ترفندها و زبان آخوندیش را کنار بگذاریم، اساسا یعنی با آنچه انجام گرفته موافقم. اما آنچه انجام گرفته،برای طرفین هنوز تفسیر بردار و سیال و تحت تاثیر معادلات جهانی و منطقه ای و از جمله جنگهای نیابتی در منطقه که جمهوری اسلامی یک پای آن است، چنان شکننده است، خامنه ای در موقعیت رهبری و ظاهرا بالانس کننده کشمکشهای درونی مجبور شد احتیاط کند و حرف نهایی خود را به پایان مذاکرات ادامه دار کنونی موکول کند. در این ماجرای معین و بعد از سه ماه دیگر، اگر توافق نهایی به فرجام برسد و جمهوری اسلامی پای آن را امضا کند، باید دانست از قبل خامنه ای و اصولگرایان هم با پذیرش آن موافقت کردند. اینجا باید تاکید کنم همگامی جناحها در مسئله هسته ای قطعا به معنای پایان جدال و کشمکش اساسی که بین این جناحها شکل گرفته نیست. اساس اختلاف جناحهای قابل اعتنا در جمهوری اسلامی در مورد چگونگی حفظ بقای نظامشان به ویژه در مقابل مردم است. با فرض حل مسئله هسته ای، باز هم این صورت مسئله اصلی جدال جناحها کماکان ادامه پیدا میکند. مشخصا به هر نسبت از جانب مردم و پتانسیل اعتراضی آنها حاکمیت جمهوری اسلامی با فشار بیشتر روبرو شود، این جدال و شکاف جدی تر میشود. ما بارها گفتیم دو جناح اصلی جمهوری اسلامی برای حفظ بقای نظامشان هرکدام راه حل های مختلف خود را دارند. جناح خامنه ای واصولگرایان و سپاه پاسداران اساسا بر همان راه حل تاکنونی تقابل با “استکبار و ضد آمریکایی گری”و تداوم منقبض و مختنق نگه داشتن جامعه و تداوم سرکوب و فشار خشن برای حفظ نظام تاکید دارند و “اعتدال گرایان و اصلاح طلبان” راز بقای نظام را در “تعامل با آمریکا و غرب” و به قول خودشان پایان گفتمان “ضد آمریکایی گری و ضد غربی گری” و متناسب با آن درجه محدودی تعدیل فشار و سرکوب را آلترناتیو خود میدانند. راه حل هرکدام اتفاقا بقای نظام را با مخاطرات روبرو میکند. تداوم سیاست جناح اصولگرا و خامنه ای برای مناسبات جهانی و آمریکا و غرب قابل پذیرش نیست و به ویژه برای کارگران و مردم و نسل جوان و جامعه سرزنده ای که مداوما توقعات آن بالا میرود، قابل تحمل نیست ومناسبات حاکمیت و مردم را آنتاگونیزه تر و مردم را به تقابل بیشتر و این مخاطره جدی برای بقای جمهوری اسلامی است. از طرف دیگر دست بالا پیدا کردن سیاست جناح “اعتدال واصلاح طلب” و وجود رابطه نرمال با آمریکا و غرب و درجه ای تعدیل در برخورد به جامعه، از جانب مردم به طور واقعی به معنای عقب نشینی و تضعیف جمهوری اسلامی نگریسته میشود و آنوقت کارگران و مردم تحت فشار، در نقطه ای که این جناح مدنظر دارند، نخواهند ایستاد و پرتوقعتر و تعرضی تر در مقابل جمهوری اسلامی عمل خواهند کرد و این هم برای بقای نظام هار جمهوری اسلامی خطرناک است. راه حل هر دو نهایتا نه راه حل بلکه برزخ بزرگ و احتمالاخرد کننده برای جمهوری اسلامی خواهند بود. در نتیجه جدال جناحهای جمهوری اسلامی حول مسائل دیگر ادامه پیدا خواهد کرد. اگر مسئله هسته ای را هم پشت سربگذارند، این بار جدال آنها چه در رابطه با نوع رابطه شان با آمریکا و غرب و سیاست جهانی و منطقه ای شان ادامه پیدا میکند. مشخصا و تعیین کننده تر در مورد نحوه تقابل با جامعه و مردم جدال آنها تشدید خواهد شد.
کمونیست ماهانه: بدنبال این توافق واکنشهای مختلفی در میان نیروهای اپوزیسیون ایران را شاهد بودیم. چه تغییراتی در صفبندی نیروهای اپوزیسیون بدنبال این واقعه بوجود خواهد آمد و حزب حکمتیست در این زمینه چه سیاستی دارد؟
سیاوش دانشور: هنوز فرصت هست تا صفبندیهای در میان نیروهای اپوزیسیون بدرستی ترسیم شود. بدرجه ای که این توافقات نهائی و اجرائی میشود، تغییرات در صفوف اپوزیسیون نیز روشن تر میشود. بطور کلی چند نوع دیدگاه عمومی تر در قبال توافقات لوزان دیده میشود؛
جنبش ملی اسلامی: جریانات جنبش ملی اسلامی و فعالین و شخصیت هایش، اگر نه تماما اما اساسا، روی خط دفاع از توافقات لوزان و تمجید دولت روحانی و تیم دیپلماتیک اش رفتند. لحن ها و تاکیدهای متفاوت طبعا وجود دارند. خوش بینی مفرط و بدبینی هم هست اما جوهره مشترک دیدگاه ها روی دفاع از دولت روحانی و تیم دیپلماتیک اش از دریچه این توافق است. فی الحال موجی از تبریک و تهنیت و شادباش و تومارچرخانی و تملق متقابل راه افتاده است. واقعیت اما اینست که هواداران توافق لوزان در پس این ماجرا، تقویت جناح متبوع خود در حکومت اسلامی را میبینند، و میخواهند آنرا به تخته پرشی برای شرکت در مضحکه انتخابات مجلس تبدیل کنند. بار دیگر ساز دفاع از حکومت اسلامی ناهنجارتر از پیش کوک شده است. اگر ایندوره با دوره های قبل تفاوتی داشته باشد، در اسم رمز آنست. اینبار سیاست “اعتدال” و “نرمش قهرمانانه”، با دوز بیشتری از ناسیونالیسم و خرافه “منافع ملی” و تنش زدائی با آمریکا و غرب، پرچم ایدئولوژیک سیاست قدیمی نیروهای جنبش ملی اسلامی در دفاع از جمهوری اسلامی است. از جناب خامنه ای تا آخوندها و سپاه پاسداران و ابواب جمعی دولت “اعدام و اسید” و اصلاح طلب زندانی و در حصر تا متحدین “اپوزیسیونی”، یکصدا و متحد از این توافقات دفاع میکنند. در ایندوره نیروهای این طیف بیشتر از گذشته تریبون دفاع از جمهوری اسلامی خواهند شد. اینبار سبز و بنفش و سیاه در حکومت و نیروهای طرفدارشان در اپوزیسیون با کمک رسانه ها و دولتها به ما وعده خواهند داد که منتظر نتایج “دوران جدید” و “رویداد تاریخی” مورد ادعای آنها بمانیم و از “خشونت و انقلاب” پرهیر کنیم! بار دیگر خواهند گفت “اصلاحات و دیپلماسی بر انقلاب و جنگ” پیروز شد!
ناسیونالیسم: یک دیدگاه عمومی دیگر این توافقات را “ترکمانچای دوم” و “لوزان چای” و “خیانت به منافع ملی” و غیره مینامد. احساس “حقارت ملی” و شکست میکند و از این نتیجه ناراضی است. این صدای بورژوازی ای است که جمهوری اسلامی را لایق اداره سرمایه داری ایران نمی بیند. اینها مبصرهای خودگمارده “منافع ملی” اند. اینها هیچوقت به مردم نمی گویند این خرافه “منافع ملی” یعنی منافع طبقه بورژوازی! تلاش برخی از هواداران دولت روحانی و ظریف برای درست کردن یک مصدق ورژن دو، این ناسیونالیستها را بشدت عصبانی میکند و قلم فرسائی در باب تفاوت مصدق و ظریف خود به جدلی تبدیل میشود. برای این طیف مردم و زندگی شان اهمیت ندارد و یا اگر دارد بسیار ثانوی است، آنچه مهم است “منافع ملی” است که آنهم منافع و آزادی طبقه بورژوازی برای سازماندهی اختناق عریان و استثمار خشن نیروی کار است تا “ایران پیشرفت کند” و روی دوش این “عزت ملی”، این عالیجنابان بتوانند سری در میان سرها در آورند.
جنگ طلبان و نیروهای سناریوی سیاه: توافقات لوزان برای نیروهائی که استراتژی سیاسی شان را به تشدید تحریمهای اقتصادی و حمله نظامی به ایران بنا کرده بودند، خبر بسیار بدی است. این طیف بخشا تا اطلاع ثانوی از نظر سیاسی دیپرس میشوند. بخشهای عاقل تر بورژوازی پرو غرب این رویداد را بنفع طبقه خود میبیند و در این توافقات افق تحرک سرمایه ها و گسترش فعالیت اقتصادی را میبیند. لذا اگر بخشی از هدفی که قرار بود با حمله نظامی فراهم شود، ممکن است بعد از این توافقات در دسترس باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که به جمهوری اسلامی نزدیک نشوند. جریانات سناریوی سیاهی و قومی و اسلامی که در سیاست حمله نظامی به ایران با ناسیونالیسم پرو غرب و راست افراطی و سلطنت طلب همداستان بودند، بدنبال این تحولات بیش از پیش ممکن است در قالب سیاست “آشتی با دولتها” و برای تداوم نفرت پراکنی قومی و مذهبی، به جمهوری اسلامی نزدیک شوند.
نیروهای چپ: اگرچه میان نیروهای چپ برخی دیدگاههای تند ناسیونالیستی و ضد “اجانب” دیده میشود، و یا ممکن است برخی در آینده از این واقعه تحکیم جمهوری اسلامی و رضایت مردم به این حکومت را نتیجه بگیرند و در بوق تسلیم طلبی و پاسیفیسم بدمند، اما تاکنون عموما نکته سیاسی در دیدگاههای چپ دیدن ضعف رژیم اسلامی و توجه به اعتراضات مردم در جامعه است. به نظر من یک سیاست اصولی برای طیف نیروهای چپ جامعه در ایندوره اینست که فرصت بدست آمده و تغییرات در معادله سیاست در ایران را ببینند. از زاویه منافع آنی و آتی مردم کارگر و زحمتکش برای بهبود معیشت و مقابله با اختناق، مبارزه علیه جمهوری اسلامی و سرمایه داری در ایران را گسترش دهند و سیاست قاطع و روشنی برای تقابل با تحرکاتی داشته باشند که قصد دارند جمهوری اسلامی را به مردم بفروشد.
حزب حکمتیست: اولا اسناد نشست های رهبری حزب حکمتیست بر این توافق و ضرورت آن برای دو طرف تاکید و آنرا ممکن و عملی دانسته بود. ثانیا اعلام کرده بودیم که نه تنها چنین توافقاتی بلکه نفس “عادیسازی” رابطه حکومتهای آمریکا و جمهوری اسلامی، با مخالفت ما بعنوان یک جریان سرنگونی طلب و میلیتانت و ضد اسلام روبرو نمیشود. ما بعنوان کمونیست کارگری مخالف شدید و صریح الهجه تحریمهای تجاری کالاهای مورد نیاز مردم بودیم و مستمرا بر سو استفاده جمهوری اسلامی و کارفرماها از این بهانه در تشدید تعرض به حقوق و معیشت کارگران و مردم زحمتکش حرف زدیم. لذا ما همواره برای پایان دادن به این نوع تحریمها مبارزه کردیم در عین حال تاکید کردیم که پایان دادن به تحریمها منجر به گشایش اقتصادی و سیاسی برای کارگران و مردم زحمتکش در ایران نخواهد شد و تحقق هر ذره بهبود در اوضاع معیشتی و زندگی اجتماعی مردم در ایران، در گرو مبارزه و تلاش مستقیم و از پائین خود آنهاست.
جنبش کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست دیدگاه تماما متفاوتی به توافق لوزان دارد. ما سیاست مان را از اهداف و منافع جنبش کارگری و سوسیالیستی و مبارزه برای استقرار آزادی و برابری و رفاه نتیجه میگیریم. پلاتفرم کمونیستی کارگری ما قبل از “جدال هسته ای” و کشمکشهای منطقه ای وجود داشته است. مضافا اینکه پلاتفرم ما در کشمکش آمریکا و دول غربی با جمهوری اسلامی نمایندگی نمیشود. ما برای به شکست کشاندن استراتژی میلیتاریستی و تروریستی و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی مبارزه کرده ایم و امروز نیز در پرتو اوضاع جدید همین سیاست را دنبال میکنیم. این تحول دیپلماتیک میان جمهوری اسلامی و کشورهای غربی به تغییر مبانی سیاست ما منجر نمیشود بلکه صرفا شرایط کار ما را بعضا تغییر میدهد.
سیاست مشخص ما اینست که پرچم نخواستن جمهوری اسلامی که در میان جامعه ایران وسیع است را برافراشته تر از هر زمانی نگهداریم. علیه تلاشها و مانورهای جمهوری اسلامی و اپوزیسیون طرفدارش در خارج کشور سیاست فعالی داشته باشیم. برخلاف فضاسازی و تبلیغات توخالی رسانه ها برای دادن تصویری معوج از سیاست در ایران، روی مسائل واقعی و سوالات محوری جامعه تمرکز کنیم. از نظر ما چهارچوب سیاست ایران در ایندوره، بیش از هر زمان، بر محور تقابل گسترده و توده ای با فقر و فلاکت اقتصادی و اختناق سیاسی میچرخد. سیاست ما اینست که انتقاد و اعتراض سوسیالیستی در متن بحران ریشه دار جمهوری اسلامی و ضعف آن، بتواند مکان شایسته خود را پیدا کند و به یک نیروی واقعی و مادی در صحنه سیاست تبدیل شود. به نظر ما اگر دوران جدیدی شروع شده باشد، دوران برآمد اعتراضات توده ای کارگری و مردمی علیه تبعیض و نابرابری و برای آزادی و رفاه همگانی است. ما حزب این تمایل اجتماعی ریشه دار هستیم و در ایندوره مصمم هستیم که بیش از هر زمان آنرا نمایندگی کنیم.
کمونیست ماهانه: مردم ایران برخلاف اظهار نظرهای رایج رسانه ها که اعلام میکردند “همه منتظر نتیجه مذاکرات هستند”، واکنش بسیار سردی به این توافق نشان دادند. دلیل این وارونگی میان تبلیغات رسانه ها و واقعیت اجتماعی را شما چطور توضیح میدهید و بنظر شما در این مقطع چھ باید کرد؟
سلام زیجی:عکس العمل ھمه “مردم ایران” نسبت به این پدیده و توافق نیز مانندھمه اتفاقات پیشین نه ھم سطح بود و نه یکدست. ھمانطوری که واکنش احزاب و نیروھای سیاسی نیز در برخورد به توافق لوزان و داستان “ھسته”ای نیز یکدست نبود. یک منطق و منفعت سیاسی – طبقاتی و جنبشی در ھر دو مورد مرتبط به ھم حکمروا است.
برای آن بخش از مردم و اپوزسیونی که جمھوری اسلامی را، با ھسته ای و بدون ھسته ای ، با توافق لوزان و بدون آن توافق، بعنوان یک رژیم جنایتکار، آدمکش، فاسد، ضد کارگر، ضد زن ، ضد انسانیت و با داشتن پرونده صدھا ھزار اعدامی در کارنامه اش میشناسند و تنھا با سرنگونی آن سیستم و محاکمه و مجازات ھمه مسئولین دیروز و امروزش رضایت خواھند داد، ھیچ درجه ای از سرکوب و تلاش رسانه ی و تبلیغاتی قادر نخواھد بود این نفرت، خواست و تناقض پایه ی جامعه با چنین رژیمی را تحت ھیاھوی “ھسته”ای و توافق لوزان و “پیروزی” به بیراھه ببرد و تحت تاثیر شگردھای خود قرار دھند.
بخش اعظم جامعه ی که 36 سال است از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرھنگی، زندگی اش به گرو گرفته شده ، ھیچ امنیت سیاسی و اجتماعی ندارد، برخورداری از حداقلی از آزادی و حق و حقوق فردی و حرمت شھروندی برایش به رویا تبدیل شده است، مستمرا با سرکوب و استبداد و شیادی و حقه بازی و دزدی یک مشت اوباش اسلامی و سرمایه دار ایرانی روبرو است، تصور اینکه با چنین حربه ھای بتوان این جامعه را به مسیر تبلیغات و ھیاھوی ھدفدار مورد نظر امثال خامنه ای و ظریف و روحانی و ژورنالیستھای نوکر سوق داد، تصور بسیار کودکانه ای است. علل وارونگی مورد اشاره سوال شما دقیقا ازھمین تضاد و واقعیت اجتماعی در جامعه ایران نشات میگیرد. واقعیت و تضادی که ھمواره منشا وبنیاد بحرانھای سیاسی،اقتصادی و خطرھای اجتماعی برای جمھوری اسلامی بوده.
اما ھــم زمان در کنار آن واقعیت محوری آنسوئی دیگر ھمین جامعه را نیز باید دید تا نگاه و تصویر ابژکتیوتری از کلیت پدیده داشت و سر آنجام راه تاثیرگذاری و مفیدتری در مقابل خود و جامعه تشنه آزادی ایران قرار داد. بخشی از جامعه ، ولو کوچک “مردم ایران”، بورژوا و غیر بورژوا، اسلامی یا قومی، بنا به دلایل مختلف از جمله وجود منفعت ھای طبقاتی متفاوت، جز نیروی عقب افتاده، ارتش ذخیره جمھوری اسلامی و مزدور طبقه حاکمه در ایران ھستند. بخشی از این نیرودر ھمین داستان توافق لوزان اتفاقا واکنش “بسیار سردی” را نه تنھا نشان نداد که رقصیدند و از شانه و کوله ظریف ھم بالا رفتند. آن “مردم” که شب و روز دنباله رو ھذیان گوئی و دروغ بافی امثال خامنه ای و روحانی و جناحھای درونی رژیم حول حکایت ھسته ای و توافق لوزان و یا ھر موضوع دیگری می دوند و زوزه میکشند و قمه چرخانی میکنند و یا شغل نوکر ژورنالیستی و روشنفکر اسلامی و آخوند مسلکش را به رخ جامعه میکشد،را باید به عنوان بخشی از واقعیت منفی و مضر اجتماعی جامعه دید و به حساب آورد و “مردم ایران” را از آن آگاھتر ساخت.
یک واقعیت تلخ و یکی از دلایل و ستون که در نگهداری ھمین جمھوری اسلامی، که مورد نفرت اکثریت جامعه است ، نقش داشته و توانسته در کنار ابزار سرکوب این فاشیسم اسلامی را در قدرت حفظ کنند. در صف “اپوزسیون” خودی و غیر خودی رژیم نیز از جمله صف کشیدن ملی اسلامی ھا و نھضت آزادی و جنبش سبزی ھا، بخشی از ناسیونالیستھا ی ایرانی وغیره در پشت سر دولت شیاد روحانی و دفاعشان از “توافق لوزان” در کنار جناح بندیھای درون خود رژیم جزئی از واقعیت جامعه ایران و یکی دیگر از موانع اصلی سر راه کارگران و توده مردم سرنگونی طلب و ستون دوم کمک به بقا حاکمیت ننگین جمھوری اسلامی اند.
اگر چه،ھمانطوری که شما نیز گفته اید، در کلیت خود جامعه به این توافق و تبلیغات حول آن واکنش “سردی” نشان دادند، اما پیامدھای این روند و تاثیر آن روی جامعه با این نوع واکنش و عدم واکنش ھای اجتماعی به تنھایی قابل سنجش نیستند. بنظر من فاکتورھای بسیار تعین کننده تری عمل میکند و میتواند به مراتب سرنوشت سازتر باشد. مسائل، معضلات و مطالبات بسیار بزرگ و متعددی در ایران ھست که اگر روند مبارزه جنبش ما علیه رژیم در موقعیت مساعدتری برخوردار بود این بر خورد “سرد” میتوانست ما به ازا سیاسی و اجتماعی دیگری داشته باشد. نفس بر خورد “سرد” امروزی اگر چه حامل پیامی بود اما الزاما و به خودی خود به معنی شروع صف بندی جدید و جدی ھنوز نیست. به معنی گودتر کردن خندق مرگ برای جمھوری اسلامی ھم نیست. متاسفانه تجربه نشان داده است که جمھوری اسلامی و طبقه بورژوا ، پوزسیون و اپوزسیون ایران،در خلا عدم حضور قدرمند و متحزب جنبش ما، چگونه از روندھا و تحولات ،حتی جایی که با شکست و بحران ھم روبرو میشوند به نفع دولت، طبقه و جنبش خود و علیه مردم از ان استفاده کنند و دیگران را بازی دھند. در جریان جنبش سبز و سال 88 جمھوری اسلامی و طبقه حاکمه توانست ھمه آنھای که افق و امیدشان را به این جنبش و رھبران ارتجاعی وصل کردن، یا پوپولیسم شان چنان غلیظ بود که شیفطه”جنبش میلیونی مردم” شده بودند، و رسیدن به ھدف خود را در گروه “حضورفعال” در “جنبش توده ای” “رای من کو” و در رکاب سران جنایتکار ھمین رژیم می دیدند، به بازی بگیرد و از میدان بیرونشان کند و به منزلشان بفرستد. در انتظار نشستن، تکرار سناریوھای مشابه سال 88، پخش توھم پراکنی و امید ھای “مردم پسندانه” پوپولیستی نه تنھا به روند مبارزه آزادیخواھانه امروز علیه رژیم و حول توافق لوزان کمک نمی کند بلکه بخواھیم یا نخواھیم اصل مبارزه انقلابی را به مسیری ھدایت میکنیم که سرنوشتی جزجنبش 88 ارتجاعی سبز و”فرصتھای” آن دوره نخواھد داشت. حزب ما، جنبش طبقاتی ما بر سازماندھی یک جنبش رادیکال برای سرنگونی جمھوری اسلامی وبر شفافیت و استقلال سیاسی و طبقاتی جنبش طبقه کارگر و مطالبات آزادیخواھانه زنان و جوانان در ھمین دوره خاص تاکید خواھد کرد.
کمتر شدن سایه خطرجنگ و امکان پایان یافتن تحریم اقتصادی جامعه ، اگر به سرانجام خود برسد، که ھمواره جز خواست ما و جامعه نیزبوده، بدون تردید مھمترین اتفاقاتی خواھند بود که در پی “توافق لوزان” محصوب می شوند. به علاوه، کوتاه شدن دست تبلیغات عوام فریبانه تاکنونی علیه “شیطان بزرگ” که”آقا” خود اولین فردی بوده و ھست که دست این شیطان را تا این لحظه بوسیده است و .. ھمه فرصتھای مثبت برای جامعه و جنبش ما علیه جمھوری اسلامی ھست. اما آیا این اوضاع جدید مستقیما و بلاواسطه بدون داشتن سیاست و نقشه روشن و سازمان و رھبری جدی به عروج مبارزات توده ای و گرفتن حق سرکوب شده سیاسی و اقتصادی جامعه منجرخواھد شد؟ روشن است کھ نھ! من با پارھ ای ارزیابی مربوط بھ پیامدھای این توافق ھیچ توافقی ندارم. آیا راه برای جنبش سرنگونی باز شده است؟ آیا توده ھا به میدان میایند و انقلاب می شود؟ کدام توده و کدام انقلاب؟ و برای چی آینده ای؟ و چگونه؟ یعنی توافق لوزان این ھمه دستاورد داشته و زمینه ساز شده است؟ اگر چنین است پس چرا مردم در برخورد به آن “واکنش سرد” نشان داده اند!! بنظر من اولین قدم برای گسترش مبازره کارگران و زنان و آزادیخواھان علیه جمھوری اسلامی و بھرھ گیری از فرصتھای بدست آمده پایان دادن به این ادعاھای پوپولیستی و پیشداوریھای شبیه ژورنالیستی بی ثمر است.
دست اکثریت مردم درد نکند برای نشان دادن “واکنش سرد”شان به توافق لوزان و عدم استقبال از ظریف و تیم مزاکره کننده و ھیاھوی جمھوری اسلامی در این رابطه! اما این اصلا کافی نبود و نیست! در ادامه اگر سیاست “مردم ایران” در قبال سیاست و اقدامات و ھیاھوئی جمھوری اسلامی و بنگاھای تبلیغاتی سکوت و بی تفاوتی باشد تردیدی نیست دوباره جمھوری اسلامی و طبقه بورژوا ایران پیروز این بازی خواھد بود. جمھوری اسلامی در این توافق ناچار به عقب نشینی شده، و البته باید دانست به درستی از ان به نفع جنبشمان استفاده کرد. در ھمین دوره جمھوری اسلامی دستمزد و معیشت دھا میلیون کارگر و کارکن را آشکارا و علنا به گرو گرفته، و نباید اجازه داد در آرامش این جنایت بزرگ و نسل کشی اجتماعی را به سر آنجام برساند، جمھوری اسلامی و دولت روحانی ھر روز آمار اعدام ھا و بازداشت کردنھایش بیشتر میشود، نباید در مقابل این روند بی تفاوت نشست! جمھوری اسلامی ثروت جامعه را برای تداوم حاکمیت خود در ایران و صدور آدمکشی و شرکت مستقیم در تحمیل جنگھای مذھبی و قومی در چند کشور منطقه ،که ھر روز میلیاردھا دلار ھزینه دارد اختصاص میدھد، در حالی که بیش از ھشتاد درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند. بر علیه این اوضاع باید به میدان آمد. مطالبات وصف مبارزاتی جنبش کارگری، زنان و جوانان باید بطور شفافتر طرح واز نظر عملی راه خود را از صف دیگر جنبشھا از جمله قومی و اسلامی و اصلاح طبان و جناحھای حکومتی بیش از پیش متفاوت تر و مستقلتر سازمان داد. نزدیک به دو هفته به اول مه، روز جھانی کارگر مانده است، طبقه کارگر و رھبران کمونیست و پیشرو ان کارگری حول این مطالبات و پارھ کردن دستمزد بردگی تحمیلی سال 94 با بر پائی دھا مراسم و تظاھرات و اعتصاب کارگری می تواند سرنوشت تحولات سیاسی ایران بعداز توافق لوزان را رقم بزند و مھر خود را به آن بکوبد!
سرنگونی قطعی کلیت سیستم جمھوری اسلامی، دستیابی بھ آزادی، برابری و رفاھ ھمگانی ھدف و چشم انداز واحد حزب ما و کارگران و زنان و جوانان است. جمھوری اسلامی با توافق لوزان و بدون توافق لوزان باید سرنگون شود! صرفا واکنش سرد نشان دادن بھ توافق لوزان و ھیاھوئی جمھوری اسلامی حول آن کافی نیست! علیھ کلیت این رژیم فاشیستی باید بھ میدان آمد!
کمونیست ماهانه: جنگ روانی و تفاوت در روایت در باره مفاد توافق لوزان از ساعات بعد از اعلام توافق بین طرفین آغاز شد. هدف چیست و چرا سرراست اعلام نمیکنند که برسر چه توافق کردند؟
علی مطهری: جنگ روانی بخشی از مذاگره و گفتگوی دول سرمایه داری با هم است، اما در این مورد مشخص که هم امریکا وهم ایران با فشار و موانع داخلی و منطقه ای روبرو هستند، جنگ روانی و روایت های متفاوت نیز مصرف داخلی و منطقه ای بیشتری پیدا کرده است. چرا که طرفین توافق میخواهند حداقل تا سه ماهه پایانی مذاکره از تنش درونی جلوگیری نمایند، بخصوص جمهوری اسلامی که با تنفر دیرین مردم هم روبرو است. تلاش میکند با تفسیر متفاوت، جنجال برد برد و پیروزی محسوب کردن بیانه لوزان عقب نشینی و تسلیم در مقابل امریکا را از دید مردم پنهان نماید.
روایت های متفاوت و متونی که دول ایران و امریکا تا کنون از تفاهم لوزان بر سر مسایل هسته ای، بویژه در مورد مسئله لغو و زمان بندی رفع تحریم های اقتصادی و غنی سازی اورانیوم منتشر کرده اند، گویای اختلاف در این زمینه است. این تفاهم کلی است و هنوز جزئیات آن مورد بررسی قرار نگرفته است، بخشی از این جنگ روانی فشاری است که طرفین برای بده بستان به هم وارد میکنند، مخصوصا دولت امریکا برای تحمیل عقب نشینی و رام کردن بیشتر جمهوری اسلامی، طی پروسه سه ماهه آینده که قرار است توافق نهای صورت گیرد، جنگ روانی را به عنوان اهرم فشار لازم میداند.
در امریکا دو بخش حکومت، یعنی دولت اوباما و کنگره امریکا در مورد سازش، نحوه توافق و درجه تسلیم شدن جمهوری اسلامی ایران به سیاست امریکا با هم اختلاف دارند، گذشته از تعداد زیادی از نمایندگان جمهوریخواه کنگره امریکا، شماری از نمایندگان دمکرات نیز تفاهم هسته ای با ایران را ناکافی میدانند، و همچنین اکثریت ضعیفی یعنی 53 در صد مردم امریکا با این توافق همراهی کرده اند. روایت متفاوت اوباما و مقامات دولتی از تفاهم لوزان تلاشی در جهت کاهش این اختلافات و جلب بیشتر افکار عمومی در داخل امریکا از یک سو و خنثی کردن نا رضایتی اسرائیل، از سوی دیگر است. روایت ها، گفتارها و نوشته های اوباما، جان کری و سایر مقامات دولت امریکا نشاندهنده آن است که پروسه پر پیچ و خم و پر تنشی در راه است و آنطور که بنظر میرسد گام های بعدی اوباما و تلاش دولت امریکا در جریان توافق نهای بر تسلیم بیشتر جمهوری اسلامی به سیاست امریکا استوار است، دولت امریکا طی یک سال مذاکره به موقعیت بشدت بحرانی جمهوری اسلامی بیشتر پی برده و گام با گام عقب نشینی بیشتری را به تیم مذاکره کننده تحمیل کرده است. جنگ روانی و تفسیر متفاوت در جهت ایجاد زمینه برای عقب نشینی بیشتر به جمهوری اسلامی در مرحله نهایی از توافق جامع است، توافقی که اعتبار اوباما و دمکراتها را در جامعه امریکا و افکار عمومی جهان بالا ببرد و فشار نماینده گان کنگره و حکومت اسرائیل را نیز خنثی نماید.
از طرف دیگر جمهوری اسلامی در کلاف سر درگمی گیر کرده و در وضعیت و موقعیت نامعلومی بسر میبرد. دولت روحانی مجبور است این عقب نشینی را پیروزی و یا حداقل برد برد بیان نماید و طوری وانمود کند که تیم مذاکره کننده کوتاه نیآمده و روند مذاکره خوب و مفید پیش رفته است. تفسیر و روایت روحانی، ظریف و سایر مقامات دولتی، بیشتر مصرف داخلی دارد تا آنچه در تفاهم نامه لوزان به جمهوری اسلامی تحمیل شده است. روحانی آنرا یک گام بزرگ و یک موفقیت قلمداد میکند، ظریف هم مرتب دارد برداشت و تفسیر متفاوت از امریکا را در مورد مواد توافقنامه به مردم ایران ارائه میدهد، گویا این نه عقب نشینی دولت ایران در مقابل امریکا و غرب، بلکه یک پیروزی و یک گام موفقیت آمیز در راستای رسیدن به توافق جامع در سه ماه آینده نیز است. طوری حرف میزنند که گویا روایت مقامات دولت امریکا نادرست است و بخاطر کم اثر کردن مخالفان داخلی تفاهم لوزان در داخل امریکا است. دولت میترسد سرراست به مردم بگوید چه اتفاقی فتاده است و تلاش میکند ضعف خود را در مقابل امریکا از دید مردم پنهان نمایند.
اما خامنه ای که از دور این مذاکرات کنترول کرده است، بعد چندین روز سکوت در میان حکومتیان ظاهر شد، تفسیر و روایت متفاوت خود را در مورد تفاهم لوزان با مقامات دولتی در میان گذاشت و از دغدغه و نگرانی خود از بیانه لوزان صحبت کرد و تبریک تعدادی از مقامات جمهوری اسلامی را به خودش بی معنی دانست و همه چیز بیانیه لوزان را ناروشن ارزیابی کرد و موضع میانی خود را نه موافق و نه مخالف بیان نمود و همچنین جنجال بر سر این مسئله را بی مورد و در آینده به ضرر جمهوری اسلامی ارزیابی کرد. خامنه ای آینده نگرانه تر از روحانی وظریف به این مسئله نگاه میکند، برداشت متفاوت او با ترس و دلهره بیشتری همراه است و نگران تشدید عمیقتر شکاف حکومتی و حاد شدن تنشهای درونی در مرحله نهایی توافق است، به همین منظور از دولت روحانی میخواهد با نخبگانی که مخالف این روند هستند و اعتراض دارند، مسایل را بیشتر در میان بگذارد و نظرات آنها را دخیل کند و آنها را نسبت به روند مذاکرات و توافق قانع نماید.
خامنه ای میداند مردم منتظر فرصتی هستند که با طرح مطالبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود رژیم اسلامی را زیر سوال ببرند. میداند جنجال بی مورد بر سر این مسئله و آن را برد برد اعلام کردن نا درست است، چراکه اگر توافق نهای، به برد امریکا و باخت جمهوری اسلامی منچر شود و یا آنطور که خودش میگوید، هیچ تضمینی نیست که مذاکرات تا به آخر برسد، آنوقت شتاب امروز مقامات دولتی، در مورد روایت پیروزی و یا حتی برد برد، به شتاب مردم برای تعرض به جمهوری اسلامی تبدیل میشود و حال و روز خوبی برای جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند.
واقعیت این است هم دولت ایران و هم دولت امریکا تلاش میکنند این روند با موفقیت به پایان برسانند، اما کل این جنگ روانی و روایت و برداشت های متفاوت چه از سوی طرفین مذاکره و چه در داخل ایران و امریکا ناشی از مشلاتی است که بر سر راه این روند پر پیچ و خم وجود دارد. هنوز خامنه ای خود را کامل برای این روند آماده نکرده است و دیدگاه و برخوردش نسبت به این مسئله با روحانی و ظریف متفاوت است، همچنان که برخورد کنگره امریکا با اباما و کری در مورد توافق با ایران متفاوت است. روایت برداشت های متفاوت نیز از این وضعیت سرچشمه میگیرد، تفاوت ایران با امریکا در این است که جمهوری با تنفر عظیم مردم ایران رربرو است و نمایان شدن هر ضعفی به تشدید شکاف حکومتی و حاد شدن تنش های درونی جمهوری اسلامی منجر میشود و مردم بدنبال فرصتی هستند که به شرایط بسیار سخت معیشتی و اختناق سیاسی و فرهنگی اعتراض نمایند.
واقعیت این است با وجود برداشت ها و روایت های متفارت خامنه ای و روحانی و ظریف از بیانه لوزان، هدف اصلی همه مقامات حکومتی جلوگیری از اعتراض مردم و حفظ بقای جمهوری اسلامی است. در هر حال چه با امریکا و غرب به توافق برسد و چه نرسد، تناقضش با مردم مدرن ایران، با کارگران، زنان و جوانان سر جای خودش باقی میماند. و همین است که شکست را با جنجال برد برد از دید مردم پنهان میکنند و واقعیت را سراست بیان نمی نمایند.
13 آوریل 2015
منبع:ضمیمھ نشریھ کمونیست ماھانھ شمارھ 12
http://www.hekmatist.org/