سیاوش دانشور – تاثیرات توافقات لوزان، مردم، نیروهای اپوزیسیون

تاثیرات توافقات لوزان،
مردم، نیروهای اپوزیسیون

سیاوش دانشور

تفاهم یا توافق لوزان تیتر اول رسانه های جهان شد و بسیار زیر نور رفت. این واقعه اگر در میان بخشی از اپوزیسیون و مذاکره کنندگان به عرش رفت و از آن با عناوین “واقعه تاریخی و دوران جدید” نام برده شد، اما در جامعه ایران و میان مردم فروغی نداشت. بویژه در روزهای آخر مذاکرات، “اخبار لحظه به لحظه” رسانه ها، که البته فاقد هر نوع جنبه خبری بود، تنها ذوق زدگی و جهت سیاسی و “هنر” خبرتراشی ژورنالیسم بازاری را بار دیگر بنمایش میگذاشت.

بی تفاوتی خیره کننده مردم
اما کل این جار و جنجال تبلیغاتی برسر مذاکرات ژنو ناگهان هیچ شد. تصویر اینبود که جامعه ایران در انتظار نتیجه مذاکرات ماتم گرفته و دست به زانو منتظر مانده است. میگفتند، “همه منتظر نتیجه این مذاکرات اند”! اما کسی نمیگفت که به چه دلیل و براساس کدام منافع بلافصل و واقعی “همه” به رختکن سیاست رفتند و “منتظر نتیجه این مذاکرات اند”؟ بالاخره بیانیه پایانی توافق اعلام شد و گلادیاتورهای دیپلمات به ایران برگشتند. بر اساس جنجالهای رسانه ها در روزهای قبل باید با اعلام توافق، ایران منفجر میشد و “جشن و سرور ملی” راه می افتاد. اما این مردم مطلقا هیچ واکنش قابل توجه و کمی نزدیک به ارزیابی ها را از خود نشان ندادند. تعداد معدودی از طرفداران روحانی و عمدتا بالای شهری و بخشا ارز در دست، از وزیر خارجه شان “تشکر” کردند و به رئیس جمهورشان “پاینده باد” گفتند. در تهران ۱۳ میلیونی جمعیتهای دهها نفره دیده میشد و آنجا که گزارش دادند “جمعیت انبوه” برای شادی جمع شده است، نمی توانستید از چند صد نفر و چند هزار نفر نام ببرید.

عدم همراهی مردم با تبلیغات حکومتی ها و رسانه ها منجر به چند نتیجه جالب شد: اول، آنها که انتظار داشتند و یا دعوت میکردند که مردم باید برای راه انداختن “جشن ملی” آماده شوند، سنگ روی یخ شدند. دوم، کسانی که میگویند این توافق “یک ترکمانچای دیگر” و “خیانت به منافع ملی” است، کاسه داغتر از آش حکومت اند. مردم اما عقل معاش دارند و به چیزی که ربطی بلافصل به زندگی شان ندارد واکنش نشان نمیدهند. بطور قطع مردم فضای جنگی و کشمکش حکومت با کشورهای دیگر را نمیخواهند. بطور قطع مردم تحریم اقتصادی و بهانه تحمیل فقر بیشتر در دست رژیم را نمیخواهند. اما همین مردم دنبال هر ترهاتی راه نمی افتند. اینجاست که جیغ امثال صادق زیباکلام در می آید و به مردم تشر میزند. او از مردمی که برای مسابقه فوتبال اینگونه تجمع میکنند انتظار دارد که برای توافق هسته ای “جشن ملی” راه بیاندازند. و چون راه نمی اندازند آنها را مستقیما و تلویحا ناتوان و نفهم مینامد. منطق مردم ساده است: توافق بالائی ها شر کمتر است، ما باید امر خودمان را دنبال کنیم، درست مانند فراخوان معلمان برای اعتراض سراسری دیگر. مردم مخالف توافق نیستند اما در اهداف مذاکره کنندگان نیز شریک نیستند. حکومتیها و هوادارانشان در اپوزیسیون انتظار داشتند شادی گسترده مردم راه بیافتد و “پشتوانه مردمی” روحانی و توافقات ژنو شود اما مردم دست شان را خواندند و این امتیاز را به حکومتیها ندادند.

توافقات لوزان و اپوزیسیون
بدنبال این توافق واکنشهای مختلفی در میان نیروهای اپوزیسیون ایران را شاهد بودیم. هنوز فرصت هست تا صفبندیهای در میان نیروهای اپوزیسیون بدرستی ترسیم شود. بدرجه ای که این توافقات نهائی و اجرائی میشود، تغییرات در صفوف اپوزیسیون نیز روشن تر میشود. بطور کلی چند نوع دیدگاه عمومی تر در قبال توافقات لوزان دیده میشود که به نیروهای اپوزیسیون هم محدود نیست و در میان عناصر حکومتی هم دیده میشود؛

۱- جنبش ملی اسلامی:
جریانات جنبش ملی اسلامی و فعالین و شخصیت هایش در داخل و خارج، اگر نه تماما اما اساسا، روی خط دفاع از توافقات لوزان و تمجید دولت روحانی و تیم دیپلماتیک اش رفتند. لحن ها و تاکیدهای متفاوت طبعا وجود دارند. خوش بینی مفرط و بدبینی هم هست، اما جوهره مشترک دیدگاه ها روی دفاع از دولت روحانی و تیم دیپلماتیک اش از دریچه این توافق است. فی الحال موجی از تبریک و تهنیت و شادباش و تومارچرخانی و تملق متقابل راه افتاده است. واقعیت اما اینست که هواداران توافق لوزان در پس این ماجرا، تقویت جناح متبوع خود در حکومت اسلامی را میبینند و میخواهند آنرا به تخته پرشی برای شرکت در مضحکه انتخابات مجلس تبدیل کنند. بار دیگر ساز دفاع از حکومت اسلامی ناهنجارتر از پیش کوک شده است. اگر ایندوره با دوره های قبل تفاوتی داشته باشد، در اسم رمز آنست. اینبار سیاست “اعتدال” و “نرمش قهرمانانه”، با دوز بیشتری از ناسیونالیسم و خرافه “منافع ملی” و تنش زدائی با آمریکا و غرب، پرچم ایدئولوژیک سیاست قدیمی نیروهای جنبش ملی اسلامی در دفاع از جمهوری اسلامی است. از جناب خامنه ای تا آخوندها و سپاه پاسداران و ابواب جمعی دولت “اعدام و اسید” و اصلاح طلب زندانی و در حصر تا متحدین “اپوزیسیونی”، یکصدا و متحد از این توافقات دفاع میکنند. در ایندوره نیروهای این طیف بیشتر از گذشته تریبون دفاع از جمهوری اسلامی خواهند شد. اینبار سبز و بنفش و سیاه در حکومت و نیروهای طرفدارشان در اپوزیسیون با کمک رسانه ها و دولتها به ما وعده خواهند داد که منتظر نتایج “دوران جدید” و “رویداد تاریخی” مورد ادعای آنها بمانیم و از “خشونت و انقلاب” پرهیز کنیم! بار دیگر خواهند گفت “اصلاحات و دیپلماسی بر انقلاب و جنگ” پیروز شد!

۲- ناسیونالیسم:
یک دیدگاه عمومی دیگر این توافقات را “ترکمانچای دوم” و “لوزان چای” و “خیانت به منافع ملی” مینامد. این طیف احساس “حقارت ملی” و شکست میکنند و از این نتیجه ناراضی اند. این صدای بورژوازی ای است که جمهوری اسلامی را لایق اداره سرمایه داری ایران نمی بیند. اینها مبصرهای خودگمارده “منافع ملی” اند. اینها هیچوقت به مردم نمی گویند این خرافه “منافع ملی” یعنی منافع طبقه بورژوازی! تلاش برخی از هواداران روحانی و ظریف برای درست کردن یک مصدق ورژن دو، این ناسیونالیستها را بشدت عصبانی میکند و قلم فرسائی در باب تفاوت مصدق و ظریف خود به جدلی تبدیل میشود. برای این طیف مردم و زندگی شان اهمیت ندارد و یا اگر دارد بسیار ثانوی است، آنچه مهم است “منافع ملی” است که آنهم منافع و آزادی طبقه بورژوازی برای سازماندهی اختناق عریان و استثمار خشن نیروی کار ارزان است تا “ایران پیشرفت کند” و روی دوش این “عزت ملی”، عالیجنابان ناسیونالیست بتوانند سری در میان سرها در آورند.

۳- جنگ طلبان و نیروهای سناریوی سیاه:
توافقات لوزان برای نیروهائی که استراتژی سیاسی شان را به تشدید تحریمهای اقتصادی و حمله نظامی آمریکا و ناتو به ایران بنا کرده بودند، خبر بسیار بدی است. این طیف بخشا تا اطلاع ثانوی از نظر سیاسی دیپرس میشوند. بخشهای عاقل تر بورژوازی پرو غرب این رویداد را بنفع طبقه خود تلقی خواهد کرد و در این توافقات افق تحرک سرمایه ها و گسترش فعالیت اقتصادی را میبیند. لذا اگر بخشی از هدفی که قرار بود با حمله نظامی فراهم شود، ممکن است بعد از این توافقات در دسترس باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که به جمهوری اسلامی نزدیک نشوند. جریانات سناریوی سیاهی و قومی و اسلامی که در سیاست حمله نظامی به ایران با ناسیونالیسم پرو غرب و راست افراطی و سلطنت طلب همداستان بودند، بدنبال این تحولات بیش از پیش ممکن است در قالب سیاست “آشتی با دولتها” و برای تداوم نفرت پراکنی قومی و مذهبی، به جمهوری اسلامی نزدیک شوند.

۴- نیروهای چپ:
اگرچه میان نیروهای چپ برخی دیدگاههای تند ناسیونالیستی و ضد “اجانب” دیده میشود، و یا ممکن است برخی در آینده از این واقعه تحکیم و متعارف شدن جمهوری اسلامی و رضایت مردم به این حکومت را نتیجه بگیرند و در بوق تسلیم طلبی و پاسیفیسم بدمند، اما تاکنون عموما نکته سیاسی در دیدگاههای چپ دیدن ضعف رژیم اسلامی و توجه به اعتراضات مردم در جامعه است. به نظر من یک سیاست اصولی برای طیف نیروهای چپ جامعه در ایندوره اینست که فرصت بدست آمده و تغییرات در معادله سیاست در ایران را ببینند. از زاویه منافع آنی و آتی مردم کارگر و زحمتکش برای بهبود معیشت و مقابله با اختناق، مبارزه علیه جمهوری اسلامی و سرمایه داری در ایران را گسترش دهند و سیاست قاطع و روشنی برای تقابل با تحرکاتی داشته باشند که قصد دارند جمهوری اسلامی را به مردم بفروشد.

۵- حزب حکمتیست:
اولا اسناد نشست های رهبری حزب کمونیست کارگری حکمتیست بر این توافق و ضرورت آن برای دو طرف تاکید و آنرا ممکن و عملی دانسته بود. ثانیا اعلام کرده بودیم که نه تنها چنین توافقاتی بلکه نفس “عادیسازی” رابطه حکومتهای آمریکا و جمهوری اسلامی، با مخالفت ما بعنوان یک جریان سرنگونی طلب و میلیتانت و ضد اسلام روبرو نمیشود. ما بعنوان کمونیست کارگری مخالف شدید و صریح الهجه تحریمهای تجاری کالاهای مورد نیاز مردم بودیم و مستمرا بر سو استفاده جمهوری اسلامی و کارفرماها از این بهانه در تشدید تعرض به حقوق و معیشت کارگران و مردم زحمتکش حرف زدیم. لذا ما همواره برای پایان دادن به این نوع تحریمها مبارزه کردیم در عین حال تاکید کردیم که پایان دادن به تحریمها منجر به گشایش اقتصادی و سیاسی برای کارگران و مردم زحمتکش در ایران نخواهد شد و تحقق هر ذره بهبود در اوضاع معیشتی و زندگی اجتماعی مردم در ایران، در گرو مبارزه و تلاش مستقیم و از پائین خود آنهاست.

جنبش کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست دیدگاه تماما متفاوتی به توافق لوزان دارد. ما سیاست مان را از اهداف و منافع جنبش کارگری و سوسیالیستی و مبارزه برای استقرار آزادی و برابری و رفاه نتیجه میگیریم. پلاتفرم کمونیستی کارگری ما قبل از “جدال هسته ای” و کشمکشهای منطقه ای وجود داشته است. مضافا اینکه پلاتفرم ما در کشمکش آمریکا و دول غربی با جمهوری اسلامی نمایندگی نمیشود. ما برای به شکست کشاندن استراتژی میلیتاریستی و تروریستی و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی مبارزه کرده ایم و امروز نیز در پرتو اوضاع جدید همین سیاست را دنبال میکنیم. این تحول دیپلماتیک میان جمهوری اسلامی و کشورهای غربی به تغییر مبانی سیاست ما منجر نمیشود بلکه صرفا شرایط کار ما را بعضا تغییر میدهد.

سیاست مشخص ما اینست که پرچم نخواستن جمهوری اسلامی که در میان جامعه ایران وسیع است را برافراشته تر از هر زمانی نگهداریم. علیه تلاشها و مانورهای جمهوری اسلامی و اپوزیسیون طرفدارش در خارج کشور سیاست فعالی داشته باشیم. برخلاف فضاسازی و تبلیغات توخالی رسانه ها برای دادن تصویری معوج از سیاست در ایران، روی مسائل واقعی و سوالات محوری جامعه تمرکز کنیم. از نظر ما چهارچوب سیاست ایران در ایندوره، بیش از هر زمان، بر محور تقابل گسترده و توده ای با فقر و فلاکت اقتصادی و اختناق سیاسی میچرخد. سیاست ما اینست که انتقاد و اعتراض سوسیالیستی در متن بحران ریشه دار جمهوری اسلامی و ضعف آن، بتواند مکان شایسته خود را پیدا کند و به یک نیروی واقعی و مادی در صحنه سیاست تبدیل شود. به نظر ما اگر دوران جدیدی شروع شده باشد، دوران برآمد اعتراضات توده ای کارگری و مردمی علیه تبعیض و نابرابری و برای آزادی و رفاه همگانی است. ما حزب این تمایل اجتماعی ریشه دار هستیم و در ایندوره مصمم هستیم که بیش از هر زمان آنرا نمایندگی کنیم. *

۱۰ آوریل ۲۰۱۵