جنایتِ هولناکی دیگر، در افغانستان
شباهنگ راد
خبرها تکاندهندهاند و تصاویر دردآور و وحشیگری انسانها تنفر بر انگیز. همهی اینها دارد بهموازات رشد تکنولوژی، صنعت و افکار بشریت و آنهم در قرن بیستویکم اتفاق میافتد. در چنین عصرُ و وضعیتی، هر “دعانویس” و “رمال”ی، قانونگذار شده است و هر اُملی مجری.
بیراهه نیست که در چنین عصری، جهان، شاهدِ جنایات بیشمار و اعمال شنیع از جانب حامیان سرمایه و تاریک اندیشان، در حق محرومان و مخالفینِ مناسبات کنونیست. اعمال شنیعای که قابل هضمُ و قابل تصور نیست. براستی که بانی چنین فجایعی دردناکی چه کسانیاند و دلیل اینهمه نابسامانیها، و تعرض, بیرحمانه به پایهایترین حقوق انسانی و آنهم در دُوران به اصطلاح دمکراسی و آزاداندیشی در چیست؟ قرار و مدارهای قدرتمداران بینالمللی و انتظارات و توقعات مردمِ دربند و ندارِ کشورهای تحت سلطه، چه بوده است و امروزه، محرومترین اقشار جامعه، شاهد چه اعمال و کارکردی از جانب دولتمردانِ، جایگزیناند؟
قطعاً قصهی فرخنده در افغانستان، قصهی یگانه زنان این مرز و بوم نیست، بلکه قصهی نیمی از انسانهای دردمندیست، که دارند در زیر چکمهی جانیان بشریت و حامیان سرمایه له و لورده میشوند. با این اوصاف و با حیات حاکمان افغانستان، تصوری در پایانی و در بستن پروندهی تحقیر و بیحرمتی به زنان و کُشت و کِشتار و بُریدن بینیُ و سوزندان زنان در این جامعه نیست و قرار هم بر آن – نبوده و – نیست، تا بساط وحشیگریها و آنهم به بهانهی توهین به دین و مکتبُ و قرآن و قوانینِ اسلامی، بر چیده شود. فرخنده را زدند و سر آخر سوزاندند و به گودالی انداختند، تا آزادی را به اسارت هر چه بیشتری کشند. این چه قانون و مملکتیست که پلیس آن و آنهم بهعنوان حامی و مدافعی حقوق انسانی، نظارهگر “قانونشکنان”اند؟! این چه مملکت، دولت و سیاستمداریست که قادر به تضمینِ جان و مال مردم و امنیتِ انسانهایی همچون فرخنده نیست؟
حقیقتاً که نه میخواهند و نه گوشهای شنوائی از جانب سیاستمداران و دولتمردان، در مقابل اعتراضات و دادخواهیِ زنان و شعارهائی همچون “جهالت، جهالت، دشمن انسانیت”، “ما همه فرخندهایم”، وجود دارد. زن و انسانی را بنابه ادعای “دعانویسی”، به جرم سوزاندن قرآن و آنهم در مرکز کابل، آتش میزنند و در رودخانهی خشکی، رها میکنند تا مبادا قانون جهل, از ذهن و از افکار جامعه فاصله گیرد؛ قانونی که، بر گرفته و متضمنِ منافعی ظالمان و سودجویان است و قانونی که؛ در ابعادی دهشتناک، دامان زنان افغانستان را گرفته است.
سئوالات کلیدی و اساسی آن استکه آیا میتوان در پرتو چنین مناسبات و فرهنگی، از تکرار چنین وقایع و فجایعی دردناکی، بدور ماند و آزادی، دمکراسی و همچنین حقوق پایهای انسانها را تضمین نمود؟ آیا و علیرغم اشک تمساح ریختنهای دولتمردان افغانی، بروز جنایاتِ از نوعِ فرخنده، ناممکن بوده و آزادی زنان این مرز و بوم، تضمین خواهد گردید؟
روشن استکه پاسخ ایندست سئوالات و بنابه ماهیت و کارکردهای تاکنونی دولتهای سراپا وابسته و جهل، منفیست و لازم به تاکید است که اساساً ،کار و بار، و وظیفهی حاکمان افغانستان، بر چیدن بساط ظلم و تباهی و دفن خرافات و جهل و تاریکی انسانها نیست. چرا که این جانیان را بر سر کار گماردهاند تا آزادی و امنیت انسانها را تنگتر و تنگتر نمایند؛ این جانیان را بر سر کار گذاشتهاند تا مبادا روز و روزگاری، زنان بهمانند دیگر انسانها و محرومان، در کمال فراغت و با وجود امنیت و آسایش، از نعمات جامعه بهرهمند گردند و طعم آزادی و برابری را به چشند. همهی اینها سوغاتی قدرتمداران بزرگ جهانی و به سرکردهگی امریکا برای کارگران، زحمتکشان و زنان افغانستان میباشد. تشویق مردم و سمتوسو دادن افکار جامعه به طرفِ خرافهُ و دین و مذهب و آئین و رُسومِ عقبمانده، حاصلِ افکار و حاصل ایدئولوژی سرمایهداران و آنهم در تقابل با افکار و ایدئولوژی دُورانساز جامعهی برابر و جامعهای فارغ از بیحرمتی وبیامنی انسانهاست. این جرثومههای فساد و تباهی را بر سر کار گماردهاند تا بیامنی محرومان و تعرض بیرحمانه به زنان را تضمین نمایند و تا زمانیکه این جانیان، بر اریکهی قدرت تکیه زدهاند، ارتکاب و مشاهدهی اعمال شنیع و دردآوری همچون لت و پار نمودن و سوزندان انسانهایی همچون فرخنده، ممکنپذیر است. چاره و علاج کار، در سوزاندن قوانین ارتجاعی و خرافه – و آنهم – بههمراهِ، آمران و عاملان آن میباشد و پُر واضح استکه حیاتِ مناسبات سرمایهداری، با رواج جهل و با ترویج نابرابریها، با سنگسار و با سوزاندن انسانها و به بهانهی پوچ و واهی گره خُورده استُ و طبعاً جامعهی بشری و پیشرفته، حامی و مدافعی چنین مناسباتِ گندیده و عقبمانده نیست. دفع چنین نابسامانیها و بلایا، و همچنین درمانِ جوامعی زیر سلطه و از جمله جامعهی افغانستان، در به زیر کشیدن حاکمیت امپریالیستی و تمامی دار و دستههای رنگارنگشان میباشد. این تنها راه، و پایان عمرِ خرافه و جهل است و زمانی تودههای محروم افغانستان، از دشواریها و از مصائب دستساز سرمایهداران رهائی خواهند یافت که پرچم عدالت و برابری، پرچم و حاکمیت کارگران و زحمتکشان در سرتاسر این کشور بر افراشته و برقرار گردد. این آن پرچم و حاکمیتیست که انسانها بهدنبال آنند و بیش از این، شاهد تحقیر و توهین، و بیش از این شاهد بیقانونیها، و بیش از این شاهد سنگسار و سوزاندن زنان و کُشت و کُشتار محرومان نهخواهند بود.
28 مارس 2015
8 فروردین 1394