نکاتی در باره اوضاع سیاسی ایران
جنبش آزادی و رفاه، مذاکرات هسته ای، جدال حکومتی ها
سیاوش دانشور
روز جهانی زن
۸ مارس روز جهانی زن را به زنان و مردان آزادیخواه، به جنبشی که حکومت اسلامی را ذلیل کرده است، به زنان قهرمان نبردهای کوبانی، به مردم کارگر و زحمتکش در ایران و به زنان و مردان پیشرو و برابری طلب در جهان تبریک میگوئیم. مسئله برابری زن و مرد، لغو آپارتاید جنسی و حجاب، و لیستی طولانی از حقوق پایه ای همواره خواست جنبش آزادی زن بوده و در ۸ مارس بر آنها بطور ویژه تاکید شده است. و مادام که بختک اسلامی روی سر جامعه و زنان است، این خواستها طرح و تاکید خواهند شد.
اما ۸ مارس امسال در دنیا مهمان جدیدی دارد: داستان یک قهرمانی جمعی و فردی زنان در سنگرهای کوبانی علیه وحشی ترین تروریست های اسلامی در قلب کشورهای اسلام زده خاورمیانه و تصویب و اعلام سند برابری حقوق زن در کانتون جزیره. این قانون آلترناتیو قانون اسلام در باره حقوق زن است. این سند بیان قانونی عمل واقعی در میدانهای نبرد علیه تحجر و توحش ضد زن است. نظر به اینکه در خاورمیانه و کشورهای اسلام زده یک جبهه مهم و تعیین کننده جنبش آزادی زن تقابل با اسلام سیاسی است، در روز جهانی زن و اجتماعات مختلف ضروری است به تجربه کوبانی و ابراز وجود اجتماعی زنان نگاه کرد، آنرا بعنوان یک دستاورد جنبش آزادی زن در منطقه و جهان برسمیت شناخت و درسهای آنرا در شرایط و چهارچوبهای مبارزه در هر کشور ملحوظ کرد.
دقیقا از آنجا که حقوق و حرمت و آزادی زن در ایران با اسلام در تناقضی سهمگین قرار دارد، جنبش حقوق زن و مبارزه برای آزادی و برابری زن و مرد در ایران پاشنه آشیل حکومت اسلامی است. آزادی زن یعنی پایان حکومت آپارتاید جنسی و اسلامی. یعنی پایان حجاب بعنوان بیرق جنبش ضد زن اسلام سیاسی. یعنی عروج قدرتمند ترین و آوانگرد ترین جنبش برای آزادی زن در جهان. یعنی انقلاب زنانه و کوبیدن مهر زن بر سیمای آتی جامعه. جنبش گسترده آزادی زن یک ستون محکم جنبش برای آزادی و رفاه در ایران است. این جنبش تسلیم اسلام توحش و اسلام پاستوریزه نمیشود، این جنبش آنتی تز اسلام و حکومت اسلامی است. روز زن مبارک باد!
اعتراضات معلمان
اعتصابات معلمان در چند نوبت و مشخصا در ۱۰ اسفند را نباید دست کم گرفت. فقط معلمان آموزش و پرورش منهای آموزگاران مدارس و انستیتوهای خصوصی، قریب یک میلیون نفرند که با احتساب خانواده های آنها دستکم یک نیروی سه تا پنج میلیونی اند. دانش آموزان از متحدان بالقوه معلمان هستند و در تاریخ سیاسی ایران همواره دانشجو و دانش آموز کنار حرکت اعتراضی و پیشرو فرهنگیان قرار گرفته است. خواستهای معلمان روشن و بدون ابهام اند. معلمان اولا معیشت و حقوق مناسب و امنیت شغلی میخواهند. از دو شغل داشتن و حق التدریسی بودن و سردواندن و نپرداختن حقوقهای نازل خسته شدند. معلمان به بی حرمتی حکومتی و دخالت آخوند و پاسدار و پسر حاجی ها در تعیین روال آموزش و سیستم آموزشی اعتراض دارند. معلمان خواهان دخالت در سیستم آموزشی هستند و برای یک سیستم علمی و استراتژیک و آینده نگر در تقابل با سیستم مذهبی و غیر علمی و ضد آموزشی مبارزه میکنند. معلمان از سرکوب و اختناق سیاسی در جامعه و در فضای آموزشی خسته اند و خواهان آزادی فعالین کانون های معلمان و نمایندگان خویش هستند. در اعتراضات معلمان بسیار روشن علیه تبعیض و نابرابری سخن گفته شد و بر حق آموزش رایگان برای همگان تاکید شد. این یعنی دست بازار و تجار از آموزش کوتاه! یعنی آموزش یک حق پایه ای انسان است و تابع موقعیت اقتصادی خانواده نیست! یعنی آموزش مذهبی و تخریب سیستم آموزشی ضربات مهلکی برای آینده جامعه دارد! معلمان و فرهنگیان بخشی از اردوی کار و مردم شریف و کارکن هستند که اعتراضات آنها در جامعه سمپاتی زیادی بخود جلب میکنند.
پیشروی در گرو چیست؟
معلمان باید مواظب چاله هائی که سر راه مبارزه شان کنده میشود باشند. نهادهائی مانند انجمن های معلمان و سازمان معلمان، که در این اعتراضات نقش پرووکاتور حکومتی را داشتند، تلاش میکنند فعالیت کانون های صنفی و تمایلات گسترده برابری خواهانه و ضد تبعیض در میان معلمان را دور بزنند و سر هر اعتراض و مبارزه مستقل معلمان را به دالان حکومت اسلامی و وزارت آموزش و پرورش کج کنند. خوشبختانه در ایندور جدید اعتراضات معلمان این سیاستها موفق نبودند. اما تا به بحث معیشت و توقع برحق معلمان برای تامین حقوقهای مناسب مربوط است، یک خط سیاسی از جمله در میان معلمان و کارگران و پرستاران مرتبا روضه میخواند که “دولت نمیتواند بدهد”!
خط “دولت نمی تواند بدهد” یک رگه است که در نقش کارشناس و مشاور اقتصادی و دلسوز دولت ظاهر میشود و استدلال میکند چون قیمت نفت کاهش یافته و مسئله تحریمها و کسر بودجه و دلائل و مشکلات اقتصادی دیگر وجود دارد، دولت عملا نمیتواند میزان توقع کارگران از افزایش دستمزدها را برآورده کند، دولت نمیتواند به خواستهای معلمان در مورد حقوق ها پاسخ دهد، دولت نمیتواند شکاف عظیم حقوقی بین پرستاران و پزشکان را کم کند، و لذا طرح آنها “نادرست” است، “غیر واقعی” است و “امکان ندارد”. این سیاست تحت عنوان “واقع بینی” تلاش دارد توقع اردوی کار در ایران را به حداقل ممکن برساند تا به واقعیت بیحقوقی و استثمار و تبعیض و نابرابری تداوم بخشد. پاسخ این استدلال پرو حکومتی را معلمان و کارگران داده اند. راه دوری نباید رفت. همین بودجه های مصوب مجلس را نگاه کنید: با دلار و با دست و دل بازی بودجه دفاعی و نظامی را تعیین میکنند و با ریال و تومان برای پرداخت معوقات معلمان! بودجه برای سرکوب و دستگاه مذهب و خرافه به وفور هست اما برای آموزش و طب و سلامتی و حقوق ناچیز کارگران و معلمان و پرستاران نیست! منزوی کردن سیاستهائی که تلاش دارد توقع جامعه را پائین بیاورد و تاکید بر خواستهای برحق و مشروع و مبتنی بر منفعت همگانی اردوی کار، رمز اتحاد معلمان برای پیشروی است. معلمان با اعتراضات اخیرشان روی تصویر واقعی سیاست در ایران نور انداختند.
دستمزدهای سال ۹۴
ما همواره بر راه افتاده جنبش واقعی دستمزدها برای برون رفت از فقر و فلاکتی که حکومت اسلامی و سرمایه داری در ایران به طبقه کارگر تحمیل کرده است سخن گفته ایم. این صرفا یک شعار و یک ملاحظه عملی نیست بلکه یک سنت سیاسی مبارزاتی متفاوت است. جنبشی که نیروئی واقعی و مادی پشت سرش نباشد به هیچ جا نمیرسد. سیاستی که دل در گرو جست و خیز نهادهای ضد کارگری در جلسه شورای عالی کار دارد عملا تسلیم شده است. کسی که نامه اعتراضی مینویسد و هیچ اقدامی را بدنبال این نامه اعتراضی در نظر نگرفته، دارد از خود رفع تکلیف میکند. جنبش واقعی افزایش دستمزدها یعنی حرکت سراسری پرستاران، یعنی اعتراض و اعتصاب سراسری معلمان، یعنی اعتصاب گسترده کارگران ایران خودرو، یعنی روشی که کارگران معدن بافق اتخاذ کردند، یعنی بمیدان کشیدن توده مردم کارگر و کارکنی که راسا در این مبارزه ذینفع اند. جای نیروی مادی را نمیتوان با لیست امضا و پتیشن و جست و خیز اینترنتی پر کرد. این غیر عملی است و تنها هر امضا کننده معترض را در کنج انزوای خود ناتوان و فاقد قدرت میکند.
مسئله دستمزدهای چند برابر زیر خط فقر اسلامی بحدی شور است که حتی میان شوراهای اسلامی و عوامل حکومتی حاضر در جلسات شورای عالی کار اختلاف انداخته است. وقتی شوراهای اسلامی و خانه کارگر و امثال آنها برای بازسازی حقوق کارگران بر افزایش بیش از سیصد هزار تومان تاکید دارند، و تازه جلسه شورای عالی کار طبق آمار جعلی تورم بانک مرکزی بر ۱۵ تا ۲۰ درصد افزایش مانور میدهد، دیگر طبقه کارگری که موضوع این دعوا است و خود بیش از هر کس میداند که با این حقوق ها نمیتوان یک هفته هم زندگی کرد، باید سیاست متفاوتی را در پیش بگیرد. مسئله دستمزدها به اعلام آن توسط دولت و یا توافق شورایعالی کار امری خاتمه یافته نیستږ این شرایط سیاسی است که تعیین میکند قانون چه باشد و دستمزد چگونه باشد. حال که بخشهای مختلف نیروی طبقه کارگر برای آزادی و رفاه و دفاع از معیشت و حرمت و منزلت خود براه افتاده است، حال که معلم و پرستار و کارگر در چهارگوشه ایران صدایشان را علیه فقر و گرانی و فلاکت اقتصادی و بیحقوقی سیاسی بلند کرده اند، رهبران و فعالین جدی کارگری و ذینفوذ در مراکز بزرگ و صنعتی باید این اوضاع را دریابند و برای تحمیل دستمزدهای مورد نظر وارد اعتراض و اعتصاب شوند.
ما همواره تاکید کرده ایم که برخلاف تصویر رسانه ها و جنبش ملی اسلامی که تمام هدفشان را تقویت جناحی از حکومت قرار داده اند، مسئله واقعی مردم ایران اختناق سیاسی و فقر و فلاکت اقتصادی است. تاکید کرده ایم که چارچوبهای سیاست در ایران بیش از پیش بر محور اعتراض به فقر و گرانی و اختناق سیاسی می چرخد و سوالات واقعی خود را دیکته میکنند. دوره جدیدی از اعتراض و مبارزه کارگری برای رفع تبعیض و نابرابری و برای آزادی و رفاه شروع شده است. این اعتراضات واقعی و برحق است و میتواند چهره سیاست در ایران و جهان را تغییر دهد. وضعیت را باید دریافت و برای آن نقشه روشن و سراسری داشت.
مذاکرات هسته ای و جدالهای درون حکومتی
اعتصابات و اعتراضات توده ای مردم کارکن در ایران در خلأ رخ نمیدهد. این اعتراضات در شرایطی رخ میدهد که رسانه ها و ابواب جمعی حکومت با پمپاز سیاست صبر و انتظار منتظر نتایج مذاکرات تیم دیپلماتیک “پهلوان ظریف” هستند! تهاجم حکومتی ها به همدیگر صرفا از سر سیاست متفاوت شان راجع به پرونده هسته ای نیست بلکه از وحشت مردمی است که دیگر این حرفها به خرج شان نمیرود. وضعیت طوری شده که عده ای از طرفداران دو آتشه حکومت اعدام و اسید دچار مالیخولیا شدند و خبر از “سازماندهی اعتصاب سراسری توسط سپاه پاسداران برای شکست دولت روحانی” میدهند!؟ کسانی منفعت شان در سرپا نگهداشتن حکومت، در بزک کردن چهره قاتلین با عنوان “رهبران مردم”، در پائین نگهداشتن توقعات مردم و سرکوب خواستهای سرکوب شده است.
اگر در مورد پرونده هسته ای و توافقات احتمالی جمهوری اسلامی و آمریکا از نتانیاهو و جمهوریخواهان تا شریعتمداری پرووکاسیون میکنند، و یا گرایش جنگ طلب و طرفدار تهاجم نظامی به ایران در اپوزیسیون از موضع جمهوریخواهان کنگره آمریکا و نتانیاهو به اوباما فحش میدهند، و یا از سوی دیگر جنبش ملی اسلامی و بخشی از حکومت و توده ایها بر طبل “پیروزی و توافق ملی” در مذاکرات میکوبند، اینها منافع روشن خودشان را دارند که در تقابل کامل با منافع مردم ایران است. مردم در ایران و مشخص تر جنبش طبقه کارگر به کل این ماجرا از زاویه دیگری نگاه میکند. اولا کارگران در راه انداختن نیروگاه و ساختن بمب و موشک و غنی سازی نقشی و سیاستی نداشتند تا امروز پشت پرچم ناسیونالیسم اسلامی در دفاع از “انرژی هسته ای حق مسلم ماست” رژه بروند. کارگران اعلام کرده اند که انرژی هسته ای نمیخواهند، نان و کار و معیشت و منزلت و آزادی میخواهند. دعوای حکومتی ها برسر موقعیت و بالانس قوای جناح ها در پس این مذاکرات است. طرفداران روحانی و طیف اصلاح طلب حکومتی، شکست این مذاکرات را پایان پروژه روحانی و به این اعتبار انزاوی سیاسی بیشتر خودشان تلقی میکنند و توافق در این زمینه را به سکوئی برای پیشروی در مضحکه انتخابات مجلس تبدیل خواهند کرد. راست حکومتی جنگ طلب و اپوزیسیون طرفدار تهاجم نظامی به ایران نیز در هر نوع توافقی انزوای سیاسی خود را میبیند و لذا همراه نتانیاهو بر طبل جنگ میکوبد.
برخورد کمونیسم ایران و حزب حکمتیست بسیار روشن و مسئولانه است. نه فقط توافق هسته ای بلکه عادی شدن روابط ایران و آمریکا با مخالفت ما بعنوان یک جریان کمونیست سرنگونی طلب و میلیتانت و ضد اسلام روبرو نخواهد شد. ما راسا برای دور شدن جامعه ایران از خطر جنگ، تقابلهای فرقه ای و قومی و سناریوی سیاهی، پایان تحریمهای اقتصادی و تقابل با افق ضد اجتماعی و ارتجاعی حمله به ایران بروشنی و در اسناد مختلف حرف زده ایم. در عین حال ما راه حل واقعی این مشکلات عدیده را نه در مذاکرات دولتها بلکه در ابراز وجود اجتماعی مردم کارگر و زحمتکش، در ابراز وجود گسترده جنبش برای آزادی زن، در اعتراض توده ای علیه جمهوری اسلامی و سرنگونی آن دانسته ایم و برای آن تلاش میکنیم.
مذاکرات اتمی، رابطه با آمریکا و برخورد جامعه
روشن است که مسئله روز و محوری جامعه ایران نه نتایج مذاکرات هسته ای است و نه رابطه جمهوری اسلامی با دولت آمریکا. برای درک این نکته ضروری است که موقتا از تبلیغات رسانه ها و جریانات دست راستی متفرقه پیرامون مذاکره و رابطه با دولت آمریکا انتزاع کنیم. جد و جهد سلطنت طلبان و قوم پرستان و ناسیونالیستهای افراطی متحد نتانیاهو و یا ذوق زدگی نیروهای ملی اسلامی برای توافق در مذاکرات و یا اظهارات ناسیونالیستهای طرفدار “حقوق هسته ای ایران” که نقش معلم و مشاور را برای جمهوری اسلامی و دستگاه دیپلماتیکش ایفا میکنند، موقتا فراموش کنید. این نیروها، علیرغم هر اختلافی، اجزا متشکله ارتجاع سرمایه داری در ایران هستند.
اگرچه این مذاکرات مسئله و معضل محوری مردم ایران نیست اما به آن بی تفاوت هم نیستند. به این معنا مردم در پس این تلاشهای بالائی ها، موقعیت و آینده خود را جستجو میکنند. مردم “عادی” که بشدت سیاسی اند، درکی زمینی تر و مادی تر از این رویدادها دارند. مردم درک میکنند که جان جمهوری اسلامی به “مرگ بر آمریکا” و ” مرگ بر اسرائیل” بسته است. این “مرگ بر آمریکا” دکان سیاسی است. دکانی برای بسیج نفرت ملی و مذهبی. دکانی برای بسیج تروریسم اسلامی. دکانی برای امتیازگیری و بده بستان سیاسی. مردم این سیاستها را می شناسند.
فرض کنید در پرونده هسته ای جمهوری اسلامی و دولت آمریکا به توافقاتی حتی محدود رسیدند. جمهوری اسلامی تلاش میکند به جامعه بقبولاند که این توافقات نه از سر ضعف و ناتوانی بلکه از “موضع قدرت و در شرایط برابر” بوده است. خواهند ګفت که این توافق یک “برد – برد” و از موضع احترام متقابل است. حتی تبلیغ میکنند که پولهایمان آزاد میشود، تحریمها تمام میشود و وضع اقتصادی با سرمایه گذاری و باز کردن دروازه ها بهتر میشود. فرض کنیم همینطور میشود. در چنین اوضاعی دیگر نمیشود هر روز در نماز جمعه شعار “مرگ بر آمریکا” داد. فرض کنیم قدمهائی اولیه برای عادیسازی روابط دیپلماتیک انجام شد. فکر میکنید تاثیر این واقعه بر مردم ایران چه خواهد بود؟ آیا مردم اینبار با جمهوری اسلامی دوست آمریکا کنار می آیند؟ کسی که چنین توهمی دارد در واقع در تحلیل و سیاست با راست افراطی در اپوزیسیون ایران شریک است. خیر، کسی به این روند امیدوار نخواهد شد. کسی در سالن انتظار نتایج این مذاکرات بست نخواهد نشست. کسی منتظر شکوفه دادن سیاست “اعتدال در روابط خارجی” نخواهد شد. کسی سرنوشتش را به تبلیغات اسلامیون نخواهد سپرد. مردم تحت فشار و تبعیض در جامعه عینی ترند، واقعی ترند، لحظه بین ترند، و بعبارتی مثبت فرصت طلب ترند. کافی است شعار “مرگ بر آمریکا” غلاف شود تا ساز “ما خودمان یک پا آمریکائی هستیم” در خیابان کوک شود! کافی است ضد غربیگری حتی بعنوان تاکتیک و از سر نیازهای جمهوری اسلامی کمرنگ شود تا غربیگری غلیظ مردم در ایران در هر گوشه از سر و کول جمهوری اسلامی بالا برود.
این یعنی برخلاف تمایل پرچمداران سیاست انتظار، شکاف مردم و حکومت بیشتر دهان باز میکند. حکومت در موقعیت ضعیف تر و دفاعی تری قرار میگیرد. مردم روایت خود را و جوکهای خود را روی نتیجه مذاکرات میگذارند. مردمی که از جمهوری اسلامی بیزارند و بیش از سه دهه آنرا تجربه کرده اند، ادعای “جمهوری اسلامی تدریجا شبیه غرب میشود” را چرت میدانند. اگر عربستان دوست آمریکا رنگی از آزادیهای فردی و اجتماعی رایج در غرب را هضم کرده آنوقت حکومت اسلامی در ایران هم شاید هضم کند. خیر، جامعه در پس این واقعه امر خودش را دنبال میکند. ضعف رژیم را انعکاس قدرت خویش تلقی میکند. جامعه در پس این تحولات در سیاست انتظار جا خوش نمیکند. جامعه این واقعه را فرصتی برای تهاجم به جمهوری اسلامی میبیند و به طرق مختلف این تهاجم را عملی میکند. جمهوری اسلامی مرتبا اعدام میکند تا بگوید اگر مذاکره میکنم و کوتاه می آیم در داخل قدرت دارم. اما جمهوری اسلامی هم راهی ندارد. نه میتوانند بر طبل جنگ بکوبند و نه میتوانند بر تاثیر داخلی سیاست عقب نشینی در مقابل “شیطان بزرگ” چشم ببندند.
مردم در ایران نه از سر طرفداری از دولت و سیاستهای جهانی آمریکا، بلکه از سر مخالفت با جمهوری اسلامی و ضد غربیگریش، به مسئله مذاکرات و روابط جمهوری اسلامی و دولت آمریکا برخوردی ظاهرا بی تفاوت دارند اما در کمین حکومت نشسته اند. مردم نه برای جمهوری اسلامی متمایل به آمریکا هورا میکشند و نه مانند خشکه مقدس ها علیه آن تظاهرات میکنند. مردم تلاش میکنند از فرصت ایجاد شده در پس این واقعه حرف قدیمی خودشان را بزنند. حرفی که با منافع جمهوری اسلامی و دولت آمریکا خوانائی ندارد و امر آزادی و رهائی از اختناق و آپارتاید جنسی و فقر و بیکاری را هدف خود قرار داده است. بقولی “وقتی بالائی ها در پارلمان ویولون میزنند، مردم در خیابان میرقصند!”*
۶ مارس ۲۰۱۵