مسئله افزایش دستمزدها و تاکتیکهای کارگری
سیاوش دانشور
مسئله ما کارگران ساده و سر راست و روشن است: این دستمزدها کفاف زنده ماندن را هم نمیکند. این دستمزدها چند برابر زیر خط فقر است. این دستمزدها نه فقط قادر به رفع نیازهای اولیه خانواده کارگری نیست بلکه سند محکوم کردن کارگران به زندگی در قعر فقر توسط حکومت اسلامی است. این دستمزدها رسما به آپارتاید خشن طبقاتی و بیحقوقی و محرومیت دهها میلیون انسان رسمیت داده است. چرخ سیاست هر طور بچرخد، هر دار و دسته ای با هر تابلوئی سرکار باشد، سهم ما همین است: فقر و فلاکت!
هر سال ما کارگران تلاشهائی را برای افزایش دستمزدها شروع میکنیم. هر سال تحرکاتی توسط محافل مختلف شروع میشود. همیشه تریبون ها را در مقابل “اقتصاد دانان” قرار میدهند تا به ما بگویند اقتصاد ایران دچار چه مشکلاتی است و اینکه نمیشود دستمزدها را زیاد بالا برد. در عوض صبح تا شب برای طبقه کارگر روضه ریاضت و قناعت و مقاومت میخوانند. کودکان ما در فقر و بیماری و بیسوادی و کار در خیابان تلف میشوند و آنها در رسانه ها در باره “اعتدال” و “اصلاحات” و “مذاکرات” مشاعره میکنند. خانواده کارگری را بیحرمت و بیحقوق کردند، به اعتیاد و فحشا و تحقیر محکوم کردند. به هزار و یک روش بین طبقه ما اختلاف و شکاف می اندازند تا سلطه ننگین سرمایه بر گرده ما را تحیکم کنند. در این میان عده ای از خود ما کارگران چشم به سهم شان از جلادان طبقه کارگر دوخته اند. مادام که این اوضاع هست و در براین پاشنه میچرخد، سهم ما کارگران همین است.
صف ما و صف آنها
کارگران یک طبقه اند و باید صف شان را از مدافعان منافع سرمایه جدا کنند. وقتی از تامین استقلال طبقه کارگر سخن می گوئیم منظور اینست که سیاست و تاکتیک و تلاش کارگری، اولا منافع مستقل آنی و آتی کارگران را در نظر دارد و ثانیا این منافع مستقل کارگری بنفع گشایش سیاسی و اقتصادی اکثریت عظیم محرومان در جامعه است. اما ما کارگران علیرغم اینکه تاریخا داغ لعنت بر پیشانی مان کوبیده اند، مدعیان رنگارنگ زیاد داریم. از شاه و امام و رئیس جمهور که ما کارگران را فرامیخوانند که با “رای” مان دستگاه لفت و لیس و سرکوب کارگران را روغنکاری کنیم. از عوامل شان در میان ما مانند شورای اسلامی و خانه کارگر و انجمن های صنفی که آنتن حکومتی ها و سرمایه داران در محیطهای کارند که مبادا اوضاع از دست شان در برود. هر وقت هم کمی پایمان را دراز کنیم البته نیروی انتظامی و حراست و نیروهای تعلیم دیده و ضد شورش کارگری آماده اند. اینها را همه میشناسیم. در کنار اینها مدعیان دیگری وجود دارند که میانه شان با بالائی ها خوب است و با ابواب جمعی بالائی ها در کارخانه و محل کار بد. با روحانی و موسوی و خاتمی و احمدی نژاد و دیگران لاس میزنند و تمجیدشان میکنند اما مزدوران آنها در محل کار را برسمیت نمی شناسند. اینها سندیکالیست هائی هستند که آوردن یک لقمه نان بیشتر به سفره ما کارگران را از طریق مماشات با حکومت و دفاع از یک جناح حکومت دنبال میکنند. اینها میخواهند خودشان بجای علیرضا محجوب و دیگران در خانه کارگر و شورای اسلامی و انجمن صنفی حکومتی ها، بعنوان “نمایندگان کارگران” سخن بگویند. اینها همواره از قانون و چهارچوبهای قانونی و راه حل های قانونی و فعالیت قانونی حرف میزنند تا با ممانعت از رادیکالیسم کارگران و عمل مستقیم کارگری از چهارچوبهای آزادی قانونی سرمایه برای استثمار و بردگی دفاع کنند. اینها خودشان اقتصاد دان و فیلسوف و سیاستمدار و غیره دارند. اقتصاد دانانی که مانند مداحان حکومتی بر رنج ما کارگران اشک میریزند و همزمان ما را دعوت به قبول نسخه های ضد کارگری ریاضت اقتصادی امثال رفسنجانی و روحانی میکنند. ما کارگران تنها با حاج فلانی و دزدان و نوکیسه های جدید در کارخانه و شرکت روبرو نیستیم. اینها دهها دست و نهاد و سیاست اینجا و آنجا دارند که هر کدام میخواهند بنوعی برسر منفعت کارگری بنام کارگران با طبقات حاکم بسازند. صف ما کارگران تنها یک مشخصه ساده دارد: منفعت مستقیم و روشن کارگری برای آزادی و رفاه. منفعتی که مشمول همه آحاد جامعه میشود. هر سیاستی که این منفعت را مخدوش و یا منتفی اعلام میکند در صف ما کارگران نیست حتی اگر از زبان کارگران و فعالین کارگری طرح شود.
راه حل ها و تلاشها
الف) تشکلهای کارگری مطابق با قانون
یک تلاش بخشی از به اصطلاح فعالین کارگری طی سالها و در دوره های مختلف این بوده که تشکل کارگران قانونا و از جمله مطابق با اصول “اجرا نشده قانون اساسی رژیم” و “کنوانسیون های بین المللی” برسمیت شناخته شود. در دوره خاتمی قرار بود چراغ سندیکای مستقل کارگری را جناب آخوند خندان روشن کند. در دوره مضحکه انتخابات و کاندیداتوری موسوی و بعد در دوره روحانی این تلاش توده ایستی حمایت از رژیم ادامه یافت. رای دادن به جناحی از حکومت و همراهی آشکار و پنهان با خانه کارگر و دیگر نهادهای ضد کارگری یک وجه این تلاشها بود. هدف این سیاست نهایتا تمکین کارگران بعنوان “یک صنف” به قانون سرمایه داران و در بهترین حالت وجود فرمال نماینده کارگران در نهاد موسوم به “شورای عالی کار” رژیم برای تعیین حداقل دستمزدها و حل و فصل معضلات کارگران بود. نتایج این سیاستها تنها گرفتن تائید و مهر و امضای بخشی از کارگران در دفاع از حاکمیت ارتجاع ضد کارگری بوده است و مطلقا سر سوزنی منفعت برای کارگران نداشته است. حتی اگر این سیاست تحقق می یافت، در “شورای عالی” کذائی کار، نماینده کارگر در مقابل دو نماینده کارفرما و دولت چیزی از دستش بر نمی آمد.
ب) جمع آوری امضا
در سالهای گذشته جمع آوری امضا یک روش اعلام نارضایتی کارگران از سطح کنونی دستمزدها بوده است. دهها هزار امضا از کارگران منفرد و اتمیزه اینجا و آنجا جمع شد و به نهادهای حکومتی از جمله وزارت کار و مجلس اسلامی ارائه شد. این امضاها از جمله میگفت که کارگران به دستمزدهاى پائين و فقر و ناامنى اقتصادى اعتراض دارند و خواهان تعیین دستمزد مکفی و افزایش دستمزدها مطابق با تورم هستند. نتیجه اما، تا به دستمزد کارگران مربوط است، هیچ بوده است. بسیاری از نیروهای مدافع طبقه کارگر با استدلالها و ملاحظات مختلف از این تلاش کارگران براى افزايش دستمزد حمايت کردند. ما هم از این اقدام حمایت کردیم اما آنرا کافی ندانستیم. امروز باز هم بدرجه ای بحث جمع آوری امضا و تحرک در این زمینه وجود دارد. ضروری است یکبار دیگر محدودیتهای این سیاست را توضیح دهیم:
جایگاه امضا و تومار در مبارزه کارگری
در میان کارگران گرایشات مختلف وجود دارد و همه آنها اعم از اسلامی و سندیکالیست و سوسیالیست از جمع آوری امضا و تومار نویسی استفاده میکنند. همینطور برخورد کارگر منفرد و اتمیزه به پدیده امضا با برخورد کارگر متشکل و درگیر یک اعتصاب و اعتراض جمعی به همین پدیده فرق دارد. این تفاوتها است که تمایزات گرایشات اجتماعی در میان کارگران و مسئله تاکتیکهای کارگری را روشن میکند و نه نفس مطلوبیت و یا عدم مطلوبیت تومار نویسی. گرایشاتی میخواهند اعتراض کارگران به وضع موجود و فقری که در آن دست و پا میزنند را به اعتراض بشکل تومار محدود کنند. چون وقتی کارگر متشکل نیست، متشکل حضور ندارد، متشکل پیگیر امر خویش نیست، مثل هر کس دیگری یک فرد است و هیچ تک فردی به تنهائی احساس قدرت نمیکند. وانگهی هيچ تک کارگرى را نمیتوانید پيدا کنید که از دستمزد کنونی اش راضى باشد و يا خواهان زندگى بهتری نباشد. پاى صحبت هر کارگر و خانواده کارگرى بنشينيد از شرايط برده وار کار٬ از شاق بودن کار٬ از حقوقهاى پائين٬ از نپرداختن دستمزدها و بالا کشيدن آن توسط کارفرماها و سرمايه داران٬ از فقدان بيمه بيکارى و درمانى و يا در صورت بودن اسمى آن از دزيدن حق بيمه توسط کارفرماها٬ از نداشتن مسکن٬ از نديدن خانواده، از بیماری و نداشتن امکانات تحصیلی برای کودکان و از هزار درد بی درمان ديگر برایتان سخن ميگويد. در نتیجه کارگری که احساس قدرت نمیکند، به دادن امضا برای بهبود این وضعیت رضایت میدهد. اما تجربه زندگی و مناسبات قدیمی تر بین طبقات دارا و ندار، به همین کارگر میگوید از این امضا چیزی عاید من نمیشود. اما در جائی که همه درها بروی کارگر بسته است این امضا خودش “نوری در انتهای تونل” محسوب میشود.
تا به نفس اعتراض در شکل جمع آوری امضا و تومار نويسى مربوط است، این اقدام هیچ ایرادی ندارد. تومار نویسی و امضا جمع کردن برسر یک مسئله خاص، یک تاکتیک است. تاکتیکی قدیمی و رایج که از جانب هر قشر و در اعتراضات و کشمکش های مختلف در جوامع بشری وجود داشته و دارد و خواهد داشت. تفاوت در جایگاه این اقدام برای گرایشات سیاسی و اجتماعی مختلف در میان کارگران است. کارگر کمونيست و سنديکاليست و رفرميست و اسلامى از تومار نویسی بعنوان یک شکل اعتراض استفاده ميکنند. تفاوت اساسی در اینجاست که تومار نويسى براى یک گرایش در میان کارگران اساس کار است و بدنبال آن هیچ اقدام و عمل خود کارگران پیش بینی نشده است. نه فقط اقدامی اعتراضی پیش بینی نشده بلکه از زبان کارگران نامه و تومار خطاب به نهادهای حکومتی را با سياست تملق گوئى، اسلام نمائی، مجيز قانون را گفتن، و انتظار از جناحى از رژيم ترکیب میکند.
بخش دیگری نیز از همین تاکتیک تومار نویسی استفاده میکند. این طیف اما اهداف ارتجاعى و ضد کارگرى طیف اول را دنبال نمیکند و تملق رژیم و اسلام را نمیگوید. اما وجه اشتراک شان اینست که کارگر را به همین امضاها قانع میکنند و کارگران قرار نیست راسا برای افزایش دستمزد کاری بکنند و باید منتظر “کرامات” بالائی ها بمانند. این دو طیف، علیرغم تفاوتهای واقعی، از نظر تاکتیک در مبارزه کارگری در یک بستر واحد قرار دارند و به همین دلیل گاه و بیگاه تعامل سیاسی این دو طیف قابل مشاهده است.
اما پدیده امضا و تومار نویسی برای طیف کارگران رادیکال و کمونيست مسئله تماما متفاوتی است. برای کارگران پیشرو و مبارز مسئله برسر نفس امضا جمع کردن نیست بلکه برسر جایگاه این تاکتیک در کل مبارزه کارگران علیه سرمایه داران و حکومت اسلامی شان است. اگر تاکتیک امضا برای برای گرایشات رفرمیست اساس کار است اما همین اقدام برای کارگر کمونیست لحظه اى در سير تقابل لاينقطع کارگر و سرمايه دار است که اتفاقا جايگاه محورى ندارد. تومار براى گرایشاتی در میان کارگران ابزاری برای کنترل پتانسيل اعتراضى کارگران است و براى گرایش رادیکال و سوسیالیست طبقه جرقه سازماندهى اعتصاب و عمل مستقیم کارگری.
سرنوشت تومارهای قبلی همان شد که ما وقت خودش با وسواس و در جزئیات تاکید کردیم. یعنی هیچ نتیجه ای نداد. پاسخ حکومتی ها اعلام مجدد حداقل دستمزد کارگران چند بار کمتر از خط رسمی فقر بود و پاسخ تومار جمع کنندگان، با فرض حسن نیت آنان، هم هیچ بود. نه فقط سطح دستمزدها سقوط کرد بلکه تعرض به معیشت کارگران از جبهه های مختلف وسعت یافت و عملا و نهایتا دستمزدها بازهم بیشتر کاهش یافت. کارگران نه فقط در کشمکش برسر افزایش دستمزدها بلکه در هر تلاشی برای تغییر و بهبود، به نیروی مستقیم و متحد و مادی خود نیاز دارند. سياست تومار نويسى و امضا جمع کردن صرف از کارگران منفرد و اتمیزه، ضروری است به یک جنبش واقعی برای افزایش دستمزدها تبدیل شود.
جنبش واقعی افزایش دستمزدها
یک جنبش واقعی برای افزایش دستمزدها نمیتواند از وضعیت موجود و محدودیتها و موانع انتزاع کند. واضح است مانع همیشگی سرکوب وجود دارد. واضح است تشکل های با اسم و رسم و قانونا برسمیت شناخته شده کارگران در سطوح مختلف وجود ندارند. واضح است کار دو شیفته و غم روزمره نان توان تحرک را بدرجات زیاد سلب کرده است. همینطور ارگانها و نهادهای پلیسی حکومت در میان کارگران مانند “خانه کارگر” و شوراهای اسلامی و انجمن های صنفی، اینبار برای روحانی مرتجع سنگ تمام گذاشته اند و با عوامفریبی تلاش دارند کارگران را کت بسته در انتظار “کرامات دولت اعتدال و امید” نگهدارند. در کنار اینها، رسانه ها، اپوزیسیون بورژوائی، و گرایشاتی در میان کارگران به سیاست “صبر و انتظار” برای نتایج مذاکرات و کاهش تحریمها و سرمایه گذاری و بهبود اوضاع اقتصادی دامن میزنند. اگرچه این موانع مدتهاست که مفروضات شرایط مبارزه کارگری در ایران تلقی می شوند و در دوره های مختلف با شدت و ضعف وجود داشته اند، با اینحال هر مبارزه واقعی برای افزایش دستمزدها ناچار است این مسائل واقعی و عملی دیگر را در نظر بگیرد.
یک جنبش واقعی برای افزایش دستمزدها، اولا جنبشی است که حرف متمایزی از دشمنان رنگارنگ کارگران میزند و منافع بلافصل و عمومی کل طبقه کارگر را نمایندگی میکند، و ثانیا در جدال برسر دستمزدها نیروی مستقیم خود کارگران را بمیدان می آورد. یک مثال جنبش واقعی افزایش دستمزدها اعتصاب گسترده کارگران ایران خودرو، اعتراضات پرستاران و معلمان است. بمیدان آوردن نیروی واقعی برای اهداف واقعی. این رگه اعتراضی و گسترش آن تنها امید برای تغییر وضعیت فلاکتبار کنونی است.
دور نیست آنروزی که میلیونها انسان کارگر و زحمتکش، شاغل و بیکار، خانواده های کارگری، زن و جوان با مشتهای گره کرده فریاد بزنند: “مرگ بر حکومت فقر”! اما امروز و در تناسب قوای کنونی، برای طرح حرف متمایزی از دشمنان طبقه کارگر، کافی است که برای خواست سر راست افزایش دستمزدها بمیدان بیائیم. برای نمایندگی کردن منفعت بلافصل و عمومی طبقه کارگر، خارج از تقسیمات کاذب و شکافهائی که با عناوین؛ “کارگر رسمی”، “کارگر پیمانی”، “کارگر قراردادی”، “کارگر پروژه ای”، “کارگر صنعتی”، “کارگر خدماتی”، “کارگر شمول قانون کار”، “کارگر غیر شمول قانون کار”، “کارگر شاغل”، “کارگر بیکار”، “کارگر ایرانی و خارجی”، “کارگر زن و مرد” و غیره ایجاد کرده اند، افزایش دستمزدها را برای کل بخشهای طبقه کارگر میخواهیم. برای پاسخ به معضل فقدان تشکلهای برسمیت شناخته شده کارگران، به مجامع عمومی و تصمیم و اراده جمعی مستقیم کارگران متکی میشویم. خواست واقعی مان را طرح و برای سازماندهی نیرویمان دست بکار میشویم. خواست افزایش دستمزدها یک ریشه واقعی و مادی در جامعه دارد و قابلیت آنرا دارد که میلیونها انسان زحمتکش را در حمایت از آن بعنوان جنبش برای رفاه همگانی بسیج کند.
۱- رهبری سراسری و محلی
هیچ جنبشی بدون رهبری در سطوح مختلف سراسری و محلی نمیتواند گامی بجلو بردارد. اولین اقدام اینست که رهبران کارگری، محافل کارگری و فعالین کارگری، بجای تک اقدامات مفید در اینجا و آنجا، نیرویشان را روی سازماندهی فعالین و رهبران عملی کارگری بگذارند. تامین رهبری جنبش افزایش دستمزدها اولین و مهمترین اقدام است. این رهبری، توهمی به خانه کارگر و شورای اسلامی و انجمن صنفی ندارد. این رهبری خواست واقعی کارگران را منعکس میکند و قدرت و آتوریته اش را از نیروی واقعی کارگران میگیرد. فی الحال در مراکز مختلف کارگری و بیرون چهارچوبهای یک صنعت و رشته مشخص، رهبران بانفوذ کارگری وجود دارند. در مراکز مختلف صنعتی لایه هائی از کارگران پیشرو و رهبران عملی روزمره درگیر مبارزه و مسائل کارگران هستند. برای شروع کار باید حداقلی موثر از این رهبران و فعالین کارگری در مراکز مختلف در ایران روی اقدامات معین و هماهنگی در کشمکش برسر دستمزدها به توافق برسند. بدون این هسته اولیه رهبری، که اعتراض محلی و فراکارخانه ای را بهم پیوند میزند و امکان عینی تحرک منسجم تر طبقه کارگر را دارد، نمیتوان به کاری موثر در جدال برسر دستمزدها امیدوار بود.
٢- محل های کار
پرچم جنبش افزایش دستمزدها بدوا در محيطهاى کار برافراشته میشود. باید بجای سیاست امضا گرفتن از هر تک کارگر و یا جمعهائی از کارگران در هر مرکز، خواست افزایش دستمزد با تصویب و حمايت گسترده کارگران هر مرکز کارگری طرح شود و بنام خود آنها خطاب به جامعه اعلام شود. مجامع عمومی کارگری در هر محل مناسبترین و کوتاه ترین راه برای اعلام خواست عمومی کارگران هر مرکز برای افزایش دستمزدها است. محیطهای کار، مبنای محلى جنبش واقعی افزایش دستمزد با پشتوانه عملی محلی در یک چهارچوب فرا کارخانه ای و فرا صنعتی است. هر مرکز کارگری میتواند با اتکا به تصمیم جمعی کارگران خواستش را راسا طرح کند و در کنار دیگر مراکز کارگری جزئی از جنبش عمومی و واقعی طبقه کارگر برای افزایش دستمزدها باشد. حتی اگر فعالین و رهبران کارگری در ابتدا بتوانند چند مرکز مهم صنعتی با تعدادی از مراکز بزرگ و کوچک کارگری را حول این اقدامات هماهنگ کنند، گام مهم و تاثیرگذاری در طرح اجتماعی جنبش واقعی افزایش دستمزدها برداشته اند.
٣- عمل اعتراضی و قدرت مانور
هر جنبش واقعی برای پیشروی نیازمند نشان دادن قدرت واقعی خویش است. تاریخ جنبش کارگری گواه این نکته ساده است که کارگران تنها با بمیدان کشیدن نیرو و قدرت اجتماعی شان توانسته اند منشا تغییراتی به نفع خود و جامعه باشند. ما باید در سطح قابل قبولی و در مراکز مختلف کارگری بدوا خواست افزایش دستمزدها را طرح کنیم و سپس دست به یک اعتصاب اخطارى از جانب مراکز کارگرى حامى اين جنبش بزنیم. ضروری است خیلی روشن به سرمایه داران و کارفرمایان و حکومت اسلامى شان التيماتوم دهیم که کارگران این وضع را نمی پذیرند. یک اقدام متحد و نسبتا متحد در شکل اعتصاب اخطاری برای پیگیری خواست افزایش دستمزدها، با توجه و حمايت کارگران در سراسر کشور روبرو میشود و نيروى وسیعتر بخشهای طبقه کارگر اعم از شاغل و بیکار را حول این جنبش بسیج میکند.
۴- اعتصابات زنجیره ای و سراسری
نه فقط برای تحقق افزایش دستمزدها برای آحاد طبقه کارگر بلکه حتی برای تاثیرگذاری بر روند تصمیم گیری حکومت اسلامی در چند و چون تعیین حداقل دستمزدهای کارگران، مطرح کردن یک جنبش واقعی تاثیرگذار در سیاست ایران حیاتی است. اعتصاب اخطاری از عزم و اتحاد کارگران سخن میگوید و اتحاد آنها را بعنوان یک طبقه تقویت میکند. اعتصاب اخطاری مقدمه اعتراض و اعتصاب کارگران در اشکال وسیعتر است. اعتصاب اخطاری کارگران اعلام این عزم به حکومت اسلامی و سرمایه داران است که در صورت عدم توجه به خواست کارگران باید منتظر اعتصابات زنجیره ای و گسترده و سراسری کارگران در صنایع مختلف باشند. در فقدان چنین نقشه و اعمال فشارهاى مستمر در يک سيکل حساب شده در مراکز مختلف کارگرى٬ افقى براى پيشروى جنبش برای افزایش دستمزدها وجود ندارد. نه کارگران متحد و متشکل میشوند و نه دولت و سرمایه داران توجهی به خواستهای کارگران میکنند.
۵- معضلات عدد و رقم مشخص
بخشی از فعالین کارگری میگویند طرح یک رقم و عدد مشخص بعنوان مبنای حداقل دستمزد میتواند متحد کننده باشد و در عین حال توقع کارگران را در ابعاد سراسری شکل دهد. بحثهای زیادی نیز برسر اینکه چه عددی واقعی است، چه عددی قابل تحقق است، چه عددی را سرمایه داران و حکومت اسلامی قبول میکند، نیز وجود دارد. واقعیت اینست که طبقه کارگر ایران و کسانی که در قبال مزد زندگی میکنند، وسیع و گسترده است. در عین حال این طبقه در دهها شکل قصابی و تقسیم بندی شده است. هر کدام از این بخشها مشغله شغلی و صنفی و قانونی و غیره دارند که همه اینها طرح یک عدد مشخص را میتواند با مشکل روبرو کند. کارگر متخصص و پیمانی و پروژه ای و به اصطلاح خدماتی، متاسفانه موقعیت متفاوت دارند و همین به توقعات متفاوت در میان آنها منجر شده است. عدد دو میلیون تومان و بیشتر و کمتر، اگر برای یک بخش واقعی به نظر برسد برای بخشی دیگر به همان اندازه غیر واقعی بنظر می آید. مشکل اصلی امروز طرح عدد نیست بلکه طرح توقع و طرح جایگاه کارگر در جامعه است. اعداد و ارقام نباید بر اساس خط فقر و یا مقایسه با حقوق وزیر و رئیس و غیره طرح شود. مبنا نباید بورژواها و کارفرماها و نرخ اعلام شده فقر بانک مرکزی باشد. برعکس، باید مبنا را خود کارگر بعنوان یک انسان گذاشت که سهمش را از رفاه و ثروت اجتماعی میخواهد و این را نه تنها برای خودش بلکه برای همه میخواهد. اگر بدست کارگران باشد، مبنای حقوق همه کارکنان دولت و روسا و مدیران را متناسب با حقوق متوسط کارگران متخصص تعریف میکردند.
ما باید دستمزدهای مکفی را که اتومات با افزایش نرخ تورم و رشد امکانات جامعه بالا میرود، دستمزدهائی که پاسخگوی نیازمندیهای زندگی در دنیای امروز سرمایه داری است، طرح کنیم. این شامل همه انسانهای کارکن میشود و مستقیما تامین رفاه همگانی را مد نظر دارد. در جائی که میلیاردها دلار از جیب کارگران هر روز توسط این و آن عامل حکومتی دزدیده میشود و بسیار بیشتر از اینها هزینه سرکوب و اوباش میشود، استدلالهای “پول نداریم” و “امکانش نیست” و “غیر واقعی” است، را نباید پذیرفت.
اقداماتمان را متمرکز کنیم
طبقه کارگر ایران چه برای برون رفت موقت از منجلاب فقر و فلاکت حکومت اسلامی و چه برای مطرح شدن بعنوان یک نیروی مهم سیاسی در قلمرو جامعه، نیازمند بمیدان آوردن جنبش واقعی خود برای افزایش دستمزدها است. “واقعی” به این اعتبار که متکی به نیروی حی و حاضر و متشکل کارگران در مراکز کارگری است و تصمیمات مجمع عمومی کارگران را منعکس میکند. ابتکار عمل را از دست پارازیت های “خانه کارگر” و شورای اسلامی و انجمن های صنفی در می آورد. منافع مستقیم و عام کل طبقه را طرح میکند و با این کار تلاش میکند که شکافهای کاذب ایجاد شده درون طبقه را ترمیم و یا خنثی کند. سیاستی پیگیر و توقعی انسانی دارد که طرح آنرا با اجتماع کارگران و اقدامات اعتراضى و اعتصابى و صدور بيانيه ها و قطعنامه ها و تومارها در مراکز کار ترکيب میکند.
این جنبش بطور سلبی و اثباتی چند مسئله را بدون هیچ نوع شعار دادن و فراخوان بی پشتوانه پاسخ میدهد: اول، این جنبش توهمی به “انصاف سرمایه داران” ندارد و در انتظار وعده های دولت اسلامی “اعتدال و امید” آنها ننشسته است، و با طرح سرراست افزایش دستمزدها تصميم دولت و کارفرما و تلاش نهادهاى ضد کارگرى رژيم را بى اعتبار اعلام ميکند. دوم٬ به روند ساختن واقعى تشکلهاى مستقل کارگرى، به جنبش مجامع عمومی و عروج صفى از نمايندگان مستقيم کارگران کمک ميکند. سوم٬ دخالت توده کارگران را در يک امر واقعى و مشترک تضمین و اتحاد و همدلى طبقه کارگر را تقويت ميکند.
و بالاخره در متن فضای سیاسی ایران و نارضایتی وسیع مردم، یک جنبش واقعی برای افزایش دستمزدها، میتواند طبقه کارگر را بعنوان پرچمدار برحق آزادی و رفاه در مرکز صحنه سياسى قرار دهد و به یک امید واقعی در چشم جامعه ای تبدیل شود که در منگنه فقر و فساد و سرکوب و دیکتاتوری به اسارت گرفته شده است. *
فوریه ۲۰۱۵