باز هم برابری، این بار لنین
یاشار سهندی
“تجارت فردا” مجله سیاسی اقتصاددانان فارسی زبان است. بقولی ” مجله پر و پیمونی” است که سعی کرده منعکس کننده نظرات “اندیشه های برجسته اقتصادی” باشد تا شاید راهی پیدا شود و اقتصاد سرمایه داری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی سر و سامانی بگیرد. اما چه سری و چه سامانی!
در این مجله خبری از” اقتصاد زیر بنای خر است” نیست، نه تنها این جمله “حکیمانه” امام راحل شان را اصلا به یاد نمی آورند، بلکه کوشش دارند با ” نگاه علمی” شاید بتوانند راهی در مقابل معضلات اقتصادی حکومت بیابند. مهم تر اینکه ثابت کنند “نابرابری ….خود بحث کهنه، بیمحتوا و فاقد هرگونه مبنای علمی قابل اعتنایی است.” که این روی دیگر همان جمله معروف ” روح خدا” خمینی است چرا که خمینی آنقدر عقل داشت که کی و کجا این جمله را به زبان آورد. در آخرین شماره این نشریه مصاحبه مفصلی هست با اسدالله عسگر اولادی (یکی از میلیاردرهای مسلمان که خود را با بیل گیتس همسنگ میداند و اعتراض دارد چرا مانند گیتس کسی او را بابت میلیاردها ثروتش تمجید نمی کند!). در این مصاحبه مشخص میشود که ایشان مستقیما از طرف “امام” ماموریت داشتند که “اتاق بازرگانی”(مکانی برای سازمان دهی تولید سرمایه داری در ایران) را، در همان زمانی که اقتصاد را مربوط به خر میدانستند، سازمان دهند.
اما شاید خواننده این یادداشت باور نکند در همین شماره نشریه به لنین پرداخته شده و مفصلا از زندگی و سخت کوشی او گفته شود! اشتباه نکنید، قصد تمجید لنین در کار نبوده بلکه قرار بوده همان حرفهای همیشگی و نخ نما شده در مورد لنین تکرار شود: “دیکتاتور اصلی” که مجبور شد از رویاهایش عقب بنشیند”. البته برای نوشتن از لنین بهانه ای لازم بوده و آن نود و یکمین سالمرگ او بوده. راست و دروغ را بهم بافتند تا این دروغ تاریخی را تکرار کنند که، لنین سنگ بنای یک دیکتاتوری خونین را چید که استالین به سرانجام رساند. به تاکید این مجله در یک نظر سنجی در روسیه لنین رتبه ششم “سمبل روسیه” قرار گرفته. این مجله در انتها با یک جمله دو پهلو یاد آور میشود”برخلاف حقایق موجود، نسل جوان این کشور به سختی نقش لنین را در انقلاب روسیه درک میکنند.” سوال اینجاست که این یاد آوری از لنین چه جایی در سیاست امروز این مجله دارد؟ هر چه که هست، مسلما قصد روشن گری نسل جوان روسیه را نداشته اند!. جواب را سردبیر ویژه نامه روزنامه شرق در مورد پیکتی داده است :” باز صحبت از برابری در میان آمده است” و هروقت صحبت از برابری در جامعه معاصر به میان می آید ناخودآگاه پای مارکس به وسط کشیده میشود چرا که او بود که تاکید کرده بود، امکان عملی این هست که میتوان نابرابری را ریشه کن کرد. و لنین این تلاش را کرد.”
در آخرین شماره مجله مذکورو در فصلی دیگری به موضوع نابرابری میپردازد. چرا که به اعتراف خودشان “نابرابری اقتصادی یکی از بزرگترین چالشهای دوره ماست…. چالشهایی از قبیل فقر، بر هم خوردن تعادل زیستمحیطی و کاهش کیفیت هوا در دنیا، بیکاری و روند افزایشی آن، بیثباتی سیاسی… “. بحث “ریاضت اقتصادی” چالش مهم دیگری از نتایج توصیه های اقتصاددانان بورژوازی مهم است که این مجله به اشاعه نظرات ایشان می پردازد، و ( صد البته سهوا) از قلم ایشان افتاده؛ سیاستی که اکنون توده مردم نمی خواهند به آن تن بدهند. ابتدا جنبش 99 درصدیها و اکنون انتخاب چپ در یونان و احتمال بسیار زیاد، حاکم شدن چپ در اسپانیا مهم ترین چالشی است که اساس سرمایه داری را زیر سوال برده. جامعه عملا سعی دارد که تغییر مهمی در شیوه تولید جامعه ایجاد کند. ظاهرا ایشان میخواهند واقعه را قبل از وقوع علاج بکنند؛ بهرحال “پیشگیری بهتر از درمان است!” بدین خاطر دارند به همدیگر هشدار میدهند که مواظب باشند صحبت از برابری گل انداخته و این خود، نام مارکس و لنین را به میان می آورد. ایشان آنقدر حافظه تاریخی شان کار میکند که بخاطر بیاورند یک کسی به نام لنین 98 سال پیش تلاش کرد که ریشه نابرابری را بر اندازد. اگر کتاب پیکتی در سراسر جهان سر و صدای زیادی ایجاد میکند، بیش از اینکه راه حل پیکتی مطرح باشد، برای این است که “مرحوم مارکس” دوباره مطرح شده است. لنین در این میان کسی بوده که رهبر انقلاب و حزبی بود که تلاش کردند نظم سرمایه داری را کنار بزنند و اکنون بار دیگر این تلاش دوباره دارد جان میگیرد و تلاش بورژوازی هم دوباره شروع شده است که یادآور شوند لنین دیکتاتور اصلی بود، که جاسوس آلمان بود و دیگر اینکه معشوقه ای داشت و به واسطه همین معشوقه (“اینسا آرماند زن فمنیست اهل پاریس”) آزادی زنان ” به او القا شد” و همچنین سفلیس!
جالب است برای اولین بار شاهد هستیم که برخی از این اندیشمندان برجسته اقتصادی دیگر کمتر در پرده حرف می زنند و به صراحت میگویند برابری خوب نیست :” اخیراً بحث درباره نابرابری در توزیع ثروت اوج تازهای گرفته است و نشانه آن هم موفقیت فروش کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» توماس پیکتی است که در این فضای فکری تبدیل به یکی از پرفروشترین کتابها شد. به نظر من این پروپاگاندای چپ که هر از چندی سر و صدای زیادی به پا میکند و بهرغم اینکه در سیاستگذاریهای کشورها هم کم و بیش تاثیر میگذارد، در نفس خود بحث کهنه، بیمحتوا و فاقد هرگونه مبنای علمی قابل اعتنایی است. توزیع ثروت هیچوقت در هیچ جامعهای برابر نبوده است و این موضوع البته در مواردی موجب نارضایتی عمومی شده و هنوز هم میشود. اما باید توجه کرد که کدام نابرابری بد، مضر و حتی ناعادلانه است و باید با آن مقابله کرد و کدام نابرابری طبیعی، مفید و حتی عادلانه است. صرف صحبت درباره نابرابری بدون توجه به این نکات گمراهکننده است. به طور خلاصه بگویم که در اقتصاد بازار رقابتی، … تفاوت ثروت ناشی از این واقعیت نهتنها مضر نیست بلکه بسیار مفید به حال افرادجامعه است.”(تجارت فردا – موسی غنی نژاد) داستان همه اینجاست که ” پروپاگاندای چپ” دوباره اوج گرفته، آن هم بعد از ربع قرن اعلام سقوط کمونیسم و پایان تاریخ. ظاهرا قرار نبود دیگر کسی بخواهد جامعه را تغییر دهد و دوباره دنبال مارکس و لنین برود. اما واقعیت جامعه همه اینها را میخواهد. و این خواست آنقدر سمبه اش پر زور است که ایشان را مجبور میکند از کسی یاد کنند که نزدیک صد سال پیش، انقلابی را سازمان داد و سنگ بنای تغییر را گذاشت.
داستان اما بیش از آنکه بر سر توزیع باشد بر سر تولید و چگونگی آن است. تولید باید نظم دیگری یابد تا به تناسب با آن توزیع هم سازمان دیگری یابد. تولید نباید بر اساس “صرفیدن” برای برخی باشد. این شیوه تولید در ذات خودش نابرابری را دارد. نابرابری مفید نداریم بلکه این توجیهات از سوی کسانی است که از این نابرابری ارتزاق میکنند. تولیدی که بر این اساس باشد که رقبای اقتصادی (یک شخص یا یک کمپانی حتی یک دولت) را کنار بزند تا بازار را خود در کنترل بگیرد به تجربه تاریخ 500 ساله اخیر به رشد نابرابری منجر میشود. تولیدی که اساس آن بر این باشد که توده مردم هیچی نداشته باشد جز نیروی کارش تا به هر شرایطی برای کار کردن تن بدهد در نفس آن خشونت بی حد و حصر و نابرابری بی پایان خوابیده است. برای این شیوه تولیدی هیچ چیزی مهم نیست الا سود. نتیجه کارکرد این شیوه تولید ، تهدید جدی حیات کنونی در کره زمین را رقم زده است. دانشمندان گلو پاره میکنند که دست نگه دارید، سازمان ملل ( ارگان دولتهای کنونی سرمایه داری) هشدار میدهد، هشدار دانشمندان را جدی بگیرید تا 2050 دیگر شرایط محیط زیستی غیر بازگشت میگردد، دولت سرمایه داری در چین و هند و جاهای دیگر میگویند به ما که رسید آسمان تپید! دولت امریکا مدعی است هنوز کمی دیگر مهلت میخواهد و گر نه عقب می افتد! فلان دولت دیکتاتور در قلب افریقا اصلا گوشش بدهکار این حرفها نیست و دولتهای اسلامی منطقه خاورمیانه هم که توکل به خدا کردند!
در شیوه تولید سرمایه داری، سرمایه دار آنجا که فکر کند سود سرشاری نصیب شان میشود هزینه میکنند و اصلا هم برایش مهم نیست که محصول تولیدی چقدر در زندگی مردم ضرورت دارد و نیازی را برآورده میکند ایشان نیاز را به همراه کالای تولید شده خلق میکنند. اول تقاضایی در کار نیست بلکه محصول عرضه میشود بعد تقاضا را هم با کمک مدیا و اینترنت خلق میکنند. آنجا هم که محصولی زیاد عرضه شود که موجب افت قیمت آن شود، آن محصول نابود میشود اما نمیگذارند به دست توده مردمی برسد که به شدت به آن محتاج هستند. مانند داستان نابودی گندمها در اقیانوسها و از سوی دیگر میلیاردها انسان محتاج به همان گندم.
سرمایه به تمام سوراخ و سمبه های جهان سر کشیده است و با محاسبات دقیق وقتی مطمئن شود پولش به همراه سودش برمیگردد “فرصت شغلی” ایجاد میکند و هر وقت لازم دید سرمایه اش را جمع میکند و اصلا برایش مهم نیست پشت سرش یک جمعیت عظیم ویلان و سرگران میگذارد و محیط زیستی که دیگر قابل سکونت نیست. البته یک استثنا در این کره وجود دارد و آن قطب جنوب است و این هم نه از سر خیرخواهی مثلا برای پنگوئن های امپراطور، بلکه بدین خاطر است که سرمایه آنقدر عقل دارد که بفهمد هزینه کردن در قطب جنوب فعلا پول دور ریختن است.
بحث دقیقا بر سر چگونگی تولید است. اساس تولید باید از سر نیاز واقعی توده مردم سازمان دهی شود. تولید باید هدفش رفاه توده مردم باشد. میگویند اگر همه چیز در دسترس مردم باشد کسی کار نمی کند! (این را دقیقا همانها می گویند که کار نمی کنند.) بله در نظام کنونی توده مردم کار کن بخاطر تحقیر و خشونت دائمی که از سوی کارفرمایان و دولت صورت میگیرد، از کار کردن بیزار هستند و در اولین فرصت ” از زیر کار در میروند” چون کاری که انجام میدهند نه تنها کمترین آسایشی برایشان فراهم نمی سازد، بلکه بدتر عزت شان نیز لگد مال میگردد. تولیدی اگر بخواهد که هدفش رفاه کل انسانها باشد پیش از هر چیز کل انسانها باید برای خودشان کار کنند نه بیگانه ای به نام سرمایه. باید باور کنند که این کار در جهت کرامت خودشان است، قرار است محصول کارشان را ( به آن اندازه که نیاز دارند) بی منت دولت قانون و مذهب و پلیس امنیت دریافت کنند و برای این بیش از هر چیز باید باور کنند که خودشان میتوانند قانون بگذرانند. باید بصورت مداوم حس کنند که این شدنی است و این تنها در صورتی امکان دارد که نظم سیاسی کنونی از هم بپاشد و نظمی جایگزین گردد که توده مردم مستقیم و هر روزه در آن دخالت داشته باشند.
لنین کسی بود که باور داشت این امکان پذیر است و توده مردم هم باورش داشتند برای همین دست به کاری عظیم زدند که بعد از صد سال پژواک آن هنوز منعکس است. پریشان بافی ژورنالیست های بورژوازی بدین خاطر است که میدانند هر چقدر هم عکس سرنگون شدن مجسمه لنین را نشان بدهند، اما خود لنین استوار ایستاده است. با تشکر از یاد آوری “سالمرگ ولادیمیر لنین” ما در سالمرگ او فریاد میزنیم: “زنده باد لنین”