سیاوش دانشور – کمونیست میپرسد؛ بحران محیط زیست و طوفان شن در ایران

کمونیست میپرسد؛

بحران محیط زیست و طوفان شن در ایران

اخیرا در ایران طوفان شن و گرد و خاک در استان خوزستان زندگی مردم را فلج کرده است. مردم شهرهای خوزستان که سلامتی خود را در مخاطره جدی می بینند، بطرق مختلف دست به اعتراض زدند. از نظر حزب حکمتیست مسئول تخریب محیط زیست در دنیای امروز و در ایران کیست؟ تفاوتها کدامند؟ حزب حکمتیست در قبال اعتراضات جاری مردم چه سیاستی دارد و مبانی پاسخ کمونیستها به سوال بحران محیط زیستی چیست؟

سیاوش دانشور: مسئول تخریب محیط زیست و در مواردی نابودی و غیر قابل زیست کردن بخشی از جهان برای سالهای طولانی، حکومتها و قدرتهای سرمایه داری اند. کسانی که با آزمایشهای اتمی، بمبارانها، استفاده از سلاحهای شیمیائی و دارای مواد رادیواکتیو و فسفری، سوزاندن زمینها و آلوده کردن آبها برای سالهای طولانی، دفن و ریختن زباله های اتمی در آفریقا و آبهائی که زندگی مردم به آن گره خورده است، کسانی که عملیاتهای نظامی شان موجب سونامی ها و زلزله ها میشود، کسانی که بنا به ادعای رقبایشان با تکنولوژی هارپ و استفاده از امواج قوی رادیوئی در لایه یونوسفر زمین موجب زلزله های شدید و طوفان و سونامی و نابودی آنی شهرها و قتل عام دهها هزار نفر میشوند، سرمایه داری این نظام منحط مسئول و مسبب فجایع محیط زیستی و بحران محیط زیست در جهان است. نظامی که برای تثبیت قدرتش روی سر مردم بیدفاع بمب اتم میریزد، نظامی که سلاحهای شیمیائی و بیولوژیکی را علیه مردم سیویل بکار برده است، نظامی که بدون اطلاع افراد روی آنها آزمایشهای بیولوژیکی صورت میدهد، نظامی که برای تامین منافع آنی و آتی اش کشورها را با بمب و موشک درهم میکوبد و نیروهای فوق ارتجاعی را بجان مردم می اندازد، چنین نظامی به طریق اولی برای محیط زیست ارزشی قائل نیست.

بحث محیط زیست بصورت گسترده ابتدا در کنفرانس جهانی استکهلم در سال ۱۹۷۲ آغاز شد. دو سال بعد بحث تخریب لایه اوزون استراتسفر بطور جدی مطرح شد. لایه اوزون حائلی است که در ارتفاعی ۱۵ الی ۵۰ کیلومتری از حیات در مقابل تاثیرات خطرناک اشعه ماورای بنفش حفاظت میکند. “سوراخ شدن” این لایه و تخریب آن، باعث تضعیف سیستم دفاعی بدن، شیوع سرطانهای پوستی، ناراحتی های چشمی و بیماریهای خونی، تغییر در فرم طبیعی گیاهان و حتی نابودی آنها میشود. تخریب لایه اوزون خودبخود پدید نیامده بلکه محصول افزایش تولید گازهای گلخانه ای توسط کشورهای صنعتی بود که در آن از مواد شیمیائی هالوژن دار استفاده میشود. تخریب لایه اوزون به گرم شدن و بالا رفتن حرارات زمین منجر میشود که این بنوبه خود دمای اقیانوسها و آبها را بالا میبرد و موجب ذوب شدن کوه های یخ و بالا آمدن سطح آبها میشود. کنفرانس جهانی ریو مشهور به کنفرانس “سران زمین” در سال ۱۹۹۲ و بعدتر پیمان کیوتو ژاپن، اساسا به همین موضوع پرداخت و روی کاهش تولید گازهای گلخانه ای توسط کشورهای صنعتی و تغییرات آب و هوا متمرکز شد که از جمله با مخالفینی چون دولتهای آمریکا و چین روبرو شد.

مطرح شدن بیش از پیش محیط زیست و حفاظت از آن و مخاطراتی که حیات بشر با آن روبروست، زمینه رشد دیدگاههای محیط زیستی و پایه اجتماعی و شکلگیری احزاب گرین در اروپای غربی شد. اگر فعلا از دیدگاههای یکجانبه و ضد سوسیالیستی عمده جریانات محیط زیستی، که نفس محیط زیست را بر موقعیت و حقوق و سلامتی انسانها ترجیح میدهند و همواره خود را در کنار سیاستهای دست راستی و بانیان تخریب محیط زیست می یابند بگذریم، در بحث محیط زیست تفاوت در کشورهای متروپل با کشورهای سرمایه داری تحت سلطه و متکی بر دیکتاتوری و استثمار شدید کار ارزان اینست که در این کشورها هر پروژه صنعتی و تولید انرژی و اقدامات کلان باید از فیلتر ملاحظات محیط زیستی بگذرد و انطباق نسبی این طرحها با سلامت محیط زیست تامین شود. دولتها موظفند برای لایروبی و تمیز نگاهداشتن آبها و رودخانه ها و نگهداری از جنگلها و فضای سبز و تولید و مصرف سوخت صنعتی و انرژی پاک، و کلا سیستمی که بعنوان فیلتر در مقابل تهدیدات محیط زیستی عمل میکند، متعهد باشند و بودجه اختصاص دهند. این موضوع جوانب مختلف اقتصادی، قانونی، فرهنگی و آموزشی دارد. در کشورهائی مانند ایران نفس این مسئله موضوعیت ندارد و توحش سرمایه داری علیه محیط زیست و تخریب آن ادامه توحش و سرکوبگری شدید علیه حقوق و حیات انسانهاست. یعنی همان منطق سود که کرور کرور کارگر را در محیط ناامن کار به قتل میرساند، در جامعه و فضای زندگی اجتماعی از انسانها قربانی میگیرد. منطق و قطبنمای کسب سود موجب شده است که ارکان حفاظتی جامعه از جنگلها، آبها، تالابها، دریاچه ها و رودخانه ها تخریب و نابود شوند. تولیدات صنعتی غیر استاندارد مانند بنزین در پتروشیمی های ایران موجب قتل بسیاری از شهروندان و سکته و مریضی های کشنده شده است. آلودگی هوا به حدی رسیده که مجبورند مرتبا شهر تهران و فعالیت اجتماعی را تعطیل کنند. تفاوتها اساسا در میزان توحشی است که سرمایه داری و حکومتهایشان در مقیاس کشورها بکار میبرند، هرچند باید این مجموعه را در یک سیستم جهانی و کارکرد اقتصادی و رابطه متقابل آن دید و بررسی کرد.

عنوان میشود که مسئله طوفان شن و “ریزگردها” و گرد و غبار در استان خوزستان و بخشهائی از استان ایلام، ناشی از خشکسالی و بادهای شدید در این مناطق و کشورهای همسایه از جمله عراق و همینطور عربستان سعودی است. این موضوع بدرجه بسیار کمی به حقیقت نزدیک است، یعنی مسئله مشخص طوفان شن در خوزستان و ایلام صرفا به ایران مربوط نمیشود. مثلا در دوره صدام حسین، دولت عراق برای جلوگیری از ایجاد گرد و خاک و طوفان شن اقدام به ریختن لایه ای قیر روی خاکها میکرد و با این اقدام و درختکاری و ایجاد یک حفاظ ایمنی بدرجه ای مسئله را کنترل میکرد. تالاب هورالعظیم در این منطقه مشترک نیز بعنوان فیلتری طبیعی مانع میشد که گرد و خاک و طوفان شن راه بیفتد و یا دستکم در طول سال و در فصل معینی در شکل محدود وجود داشت. دولت کنونی عراق به این مسائل مطلقا توجهی ندارد و بیشتر در فکر جنگ برسر قدرت فرقه ها و باندهای اسلامی است. وقتی مردم زحمتکش عراق را به اینروز انداخته اند و جامعه ای را به گورستان تبدیل کرده اند، انتظار رعایت امور محیط زیستی لوکس بنظر میرسد. همینطور در دوران جنگ ایران و عراق با توجیه تاکتیک های نظامی دستکاریهائی مانند تغییر مسیر آبها در مناطق مرزی و تالاب ها صورت گرفت و سرزمینهائی عملا سوزانده شد که هنوز مردم بهای آن را میپردازند. بعد از جنگ نیز در شمال خوزستان تالاب هورالعظیم با هدف استخراج نفت بخشا خشکانده شد و مردم ساکن در محل را کوچاندند. نابودی این فیلتر طبیعی به ایجاد گرد و خاک و حرکت ریزگردها به استانهای دیگر ایران منجر شده است که مسئول مستقیم آن جمهوری اسلامی است. خشک شدن دریاچه ارومیه یک کیس دیگر است که طوفان نمک ناشی از آن میتواند مناطق وسیعی را غیر قابل زیست و کار کند. خشك شدن زاينده ‌رود در شهر اصفهان مورد بعدی است. در ایران مسئله کمبود آب رابطه مستقیمی با سیاستهای غیر مسئولانه و ضد اجتماعی و پروژه های صنعتی و کشاورزی غیر علمی و ناموجهی دارد که مجموعه آن وضعیت کنونی را بوجود آورده است که از آن بعنوان بحران و فاجعه محیط زیستی در ایران نام میبرند.

بطور خلاصه، سرمایه داری انسان امروز و محیط زیست وی را مورد تهاجم مرگبار قرار داده است. علی القاعده انسان تناقضی با طبیعت ندارد و تلاش تاریخی برای ایجاد یک نوع هارمونی بین انسان و طبیعت همیشه وجود داشته است. اما تناقضات کنونی دنیای امروز که کره خاکی را مورد تهدید قرار میدهد دیگر برمیگردد به مناسبات و نظامی که انتظارات بیجا و غیر علمی از کره خاکی ای دارد که طول و عرض آن ثابت است. جمعیت انسانی و تکنولوژی رشد میکند و برای رفع نیازهای این جمعیت و برآورده شدن توقعات آن از طبیعت، سیاستهائی اتخاذ میشود که بازتولید و نگهداری محیط زیست انسانها را با مخاطرات جدی روبرو کرده است. این تناقضات پایه ای نظم کنونی منشا تناقض طبقه سودپرست و خودمحور و ضد اجتماعی با طبیعت و محل زیست بشریت شده است.

حزب کمونیست کارگری حکمتیست از اعتراضات مردم ایران برای برخورداری از یک محیط زیست ایمن و سالم قویا حمایت میکند. اگر از برخی فرقه ها و گروههائی که حتی به دریاچه و هوا و درخت و جنگل هم مهر قومی و پست مدرنیستی میکوبند و از هر معضل اجتماعی بطور ابزاری و با اهداف سیاسی ارتجاعی بهره میجویند بگذریم، اکثریت قاطع مردمی که به نابودی محیط زیست اعتراض دارند جزو شریف ترین انسانهای روی زمین و نیروی اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی اند. مضافا اینکه این اعتراضات برحق است چون به مختل شدن زندگی روزمره جمعی انسانها واکنش نشان میدهد. مردم باید بروشنی بگویند که مسئول این اوضاع دولتها و در مورد مشخص معضلات محیط زیستی در ایران حاکمیت ضد بشری جمهوری اسلامی است. هر دولتی که در ایران سرکار باشد موظف است که در قبال رفع نیازهای متنوع مردم مسئول باشد و بویژه در قبال بحرانهای محیط زیستی و آلودگی هوا و پروژه های ضد جامعه سیاست و اقدامات روشن و فوری داشته باشد. کنترل سریع و تخفیف فوری این اوضاع با امکانات و دانش امروز عملی است و این وظیفه قدرت فائقه در هر جامعه است. مردم نباید توجیهات تقابل و رقابتهای جناحی و پاسکاری های درون حکومتی را بپذیرند. مردم باید در دفاع از حق سلامت و امنیت جانی و یک محیط زیست ایمن قاطعانه و روشن اعتراض کنند. این اعتراض برحق در دفاع از زندگی و سلامتی میلیونها انسان است که در معرض انواع مخاطرات قرار گرفته اند.

سیاست حزب حکمتیست و جنبش کمونیسم کارگری با دو نوع دیدگاه فرقه ای و ضد اجتماعی در باره مسئله محیط زیست مرزبندی روشن دارد: اول، دیدگاههائی که در قبال محیط زیست و سلامتی بلافصل انسانها لاقید است و اساسا محیط زیست در سیستم فکری شان اولویتی ندارد. دوم، دیدگاههائی که بستر رسمی احزاب گرین آنرا نمایندگی میکنند و آبها و درختان و انرژی برایشان بر انسانها و حقوق و آزادیشان ارجحیت دارد. این دو دیدگاه در تحلیل نهائی پشت و روی یک سکه اند. از نظر ما، همانطور که مردم حق دارند آموزش ببینند، مسکن مناسب داشته باشند، طب و بهداشت داشته باشند، از آزادی فردی و جمعی و حقوق اجتماعی برخوردار باشند، همینطور و به طریق اولی حق دارند که در محیطی سالم و ایمن و با نشاط کار و زندگی کنند. اگر بدست ما و طبقه کارگر باشد، دنیا را محیطی زیبا و سالم و شاداب و دوست داشتنی برای همه آحاد بشریت میکنیم. تناقضات انسان و طبیعت را حل میکنیم و با اتکا با داده های علوم و دستاوردهای تکنولوژیک نه فقط از تخریب محیط زیست و کره خاکی جلوگیری میکنیم بلکه در نگهداری آن برای نسلهای بعدی تعهد اجتماعی را تقویت و به قانون و فرهنگ عمومی تبدیل میکنیم. برخورد ما به مسئله محیط زیست برخوردی انسانی و ملموس و مادی است. برای ما هم اضافه دستمزد و مبارزه برای آن مهم است و هم لغو بردگی مزدی. برای ما هم بالا رفتن حرمت و حقوق زن مهم است و هم رهائی قطعی زن. برای ما هم ایمنی محیط کار و محیط زیست و دفاع از فضائی که در آن انسانها کار و زندگی میکنند مهم است و هم رفع تناقضات و تضادهای انسان و طبیعت. کمونیسم در تحلیل نهائی چیزی جز انسان طبیعی شده، طبیعت انسانی شده، و رفع تناقض انسان با جامعه و جهان پیرامون خویش نیست. *

۱۹ فوریه ۲۰۱۵