سیاوش دانشور – اعتصابات کارگری و تاکتیک رژیم اسلامی

اعتصابات کارگری و تاکتیک رژیم اسلامی

سیاوش دانشور

هر وقت کارگر با قدرت وارد میدان میشود جمهوری اسلامی ناچار به عقب نشینی شده است. اما مثل مار زخم خورده مجدد حمله میکند، پرونده سازی میکند، و بنام نامی “امنیت ملی” که پرچم دفاع از حاکمیت سرمایه در سراسر جهان است، علیه فعالین کارگری و طبقه کارگر یورش میکند. جمهوری اسلامی در سیستم خود منسجم است. سرکوب و ارعاب و سازماندهی اختناقی خشن، شرط اول بقا و کارکرد حاکمیت سرمایه در ایران است. مسئله تماما اینست که تاکتیک کارگری در مقابل این توحش ضد کارگری و ضد چپ بتواند این ضد حمله سرمایه داران و حکومت اسلامی شان را درهم شکند و راه پیشروی را هموار کند.

تشدید سیاست سرکوب با گسترش اعتراضات و اعتصابات کارگری رابطه مستقیمی دارد. بویژه در فصل انتقاد حداقل دستمزدها و خواست گسترده طبقه کارگر برای افزایش دستمزد، مانورهای سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی چیزی جز وحشت از جنبشهای واقعی در سیاست ایران و تقابل با تمایلات واقعی اجتماعی نیست. برای مستدل شدن این بحث چند مورد را مرور کنیم:

اعتصاب کارگران بافق
اعتصاب ۵ هزار کارگر معدن سنگ آهن مرکزی بافق آغاز دور جدیدی از اعتصابات توده ای و بزرگ کارگری بود که یک شهر را به اعتصاب و اعتراض با ابتکارات توده ای میکشاند و کل نهادهای دولتی و اطلاعاتی و حکومتی را درگیر ماجرا میکند. کارگران از رهبران و فعالینشان دفاع میکنند، مانع دستگیری شان میشوند و حرفشان را متحدانه به کرسی می نشانند. دولت عقب می نشیند، مصوبه خصوصی سازی لغو میشود، شکایت کارفرما از کارگران پس گرفته میشود، کارگران دستگیر شده آزاد میشوند و اعتصاب و تحصن پیروز میشود. اما ۵ ماه بعد مجددا دولت اسلامی حمله میکند، بازهم کارگران با اتهامات نخ نمای “امنیتی”، “اخلال در نظم عمومی”، “بازداشتن مردم از کسب و کار” و “ایراد خسارت و ناامنی به صورت گسترده از طریق به تعطیلی کشاندن معدن سنگ آهن مرکزی” و “تمرد از فرمان مامورین” احضار و دادگاهی میشوند. این روش را جمهوری اسلامی در مورد اعتصاب پتروشیمی ها و بسیاری از اعتصابات کارگری بکار برده است. هدف اینست سیاست کارفرماها و دولت پیش برود و کارگران سرجایشان نشانده شوند.

دستگیری، اعدام، بازی با اسرا
در چهارچوب همین سیاست سرکوب مستمر میتوان به روش جمهوری اسلامی در دستگیریها و اعدام و برخورد با زندانیان اشاره کرد. جمهوری اسلامی همواره تعداد قابل توجهی از فعالین کارگری، مخالفین سیاسی و فعالین حقوق زن و عرصه های مختلف را بعنوان اسیر در چنگ خونین خود دارد. هر از گاهی با بالا گرفتن اعتراضات و فشارها یکی دو نفر را موقتا آزاد میکنند و با به بهداری میبرند اما همزمان چند نفر دیگر را دستگیر و احضار میکنند. یکی را از طناب دار با هزار فعالیت و فشار پائین می آوریم اما همزمان دهها نفر دیگر را به دار میکشند. چهارچوب بازی طوری تعیین شده که ما همواره تعداد زیادی اسیر در دست حکومت داریم و همواره باید برای آزادی و درمان و مرخصی چند روزه بخشی از اسرایمان بدویم و کمپین بگذاریم و مبارزه کنیم. باز هم هدف اینست که چهارچوب اعتراض ما محدود و دفاعی و بی اثر شود و سرمایه و اسلام و حکومتش فرمان براند و سلطنت کند.

اعتصاب و اعتراضات وسیع کارگری
اعتصاب و اعتراض پرستاران، اعتصاب گسترده کارگران پارس خودرو، سایپا، ایران خودور و شرکتهای تابعه، اعتصاب سراسری معلمان، اعتراضات ۱۰۰۰ نفر از کارگران کارخانه لوله و نورد صفا، اعتصاب ۷۰۰ کارگر فازهای ۱۷ و ۱۸ پارس جنوبی، اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه، اعتصاب کارگران مجتمع صنعتی اسفراین از جمله اعتراضات و اعتصابات کارگری اخیر است که هر روز اشکال گسترده تری بخود میگیرد. اساس این اعتراضات برای دستمزد و معیشت و رفاه و اعتراض به فساد و دزدی و بالا کشیدن بیمه و اموال و حقوق کارگران و تبعیض و سرکوب است. جمهوری اسلامی مشکل واقعی اش اینجاست، مشکل اصلی در بروکسل و سر میز مذاکرات اتمی نیست، مشکل دم در دروازهای حکومت و قدرت ارتجاع اسلامی است. سیاست سرکوب و تاکتیک بازی موش و گربه و سردواندن اپوزیسیون و جامعه برای اینست که تاثیر و قدرت این اعتراضات را محدود و کنترل کند. این بن بست را باید بشکنیم. تاکتیک کمونیسم و طبقه کارگر باید معطوف به درهم شکستن این سیاست ضد کارگری حکومت اسلامی شود.

روایتهای جعلی از سیاست ایران
در کنار اعتراض بیوقفه در جامعه و سرکوب بیوقفه رژیم اسلامی، قلمرو تبلیغات و ایدئولوژی و وارونه سازی واقعیات اجتماعی نیز بشدت فعال است. سرکوب واقعی قرار است نیروی جنبشهای اجتماعی را بطور مادی در کارخانه و خیابان و دانشگاه مهار کند و سرکوب فکری و تحمیق ایدئولوژیک قرار است چهارچوب تدوین تئوری تسلیم و بیراهه های سیاسی را به ما بیاموزد.

ظاهرا سیاست در ایران حول مذاکرات هسته ای، پرونده های فساد مالی، حصر موسوی و کروبی، جدال سرمایه خصوصی و نظامی، دو قطبی “اصلاحات و اعتدال و اصولگرایان قشری” و مضحکه های انتخاباتی متمرکز شده است. این روایتی است که رسانه ها و حکومتی ها و اپوزیسیون پرو رژیم و حتی طیف وسیعی از نیروهای بیرون حکومتی در اشکال مختلف بدست میدهند. این تصویر در بهترین حالت و با ارفاق عکسی یک بعدی از یک واقعیت چند بعدی و پیچیده است. این نوع روایت در دو حالت میتواند درست باشد: اول، برای کسانی که در این یا آنسوی این تقابل فرضی شریک اند و یا منفعتی در تفوق این یا آنسوی این جدال دارند. دوم، برای کسانی که صورت مسئله سیاست در ایران را از رسانه های حکومتی و بین المللی قبول میکنند و روایتی بیرون حکومتی از آن بدست میدهند.

در دنیای واقعی اما این روایتی جعلی است. روایتی وارونه است، درست مانند وارونگی در اساس و ارکانهای نظم سرمایه داری. درست وانند وارونگی مذهب و اسلام بعنوان آگاهی وارونه. در این روایت جدال طبقاتی، کشمکش جنبشهای اجتماعی و احزاب سیاسی، تناقض و تقابل تمایلات اجتماعی، تضاد نسلی و بسیاری از فاکتورهای اجتماعی و جامعه شناسانه و روانشاسانه توده ای غائب است. در این روایت کارگر و مبارزه کارگری و آرمان کارگری و راه حل کارگری جائی ندارد. در این روایت زن وجود ندارد، جنبش آزادی زن وجود ندارد، انگار جنگی بیوقفه و چند دهه ای برسر حجاب و آپارتاید جنسی و زن ستیزی اسلامی وجود نداشته است، گوئی مبارزه بیوقفه علیه اسلام و قوانین اسلامی و نخواستن آپارتاید اسلامی وجود ندارد. در این روایت آزادیخواهی، کمونیسم، برابری طلبی، سکولاریسم، مدرنیسم و تمایلات و افکار آوانگارد و خلاف جریان وجود ندارد. فرض این روایت اینست که دهها میلیون انسان منزجر اصلا وجود ندارند و یا اگر وجود دارند در کمپ طبقات دارا برای تامین منافع سران این و آن حجره کپک زده اسلامی و ناسیونالیستی شمشیر میزنند و کماکان یا جزو “ملت ایران” و یا جزو “امت اسلامی” محسوب میشوند.

گسترش اعتصابات کارگری و اعتراضات اجتماعی برای معیشت و رفاه و حرمت و علیه فقر و گرانی و فساد و اختناق و بی آیندگی، اگرچه در حاشیه سیاست ایران و اخبار رسانه ها منعکس میشوند اما موتور محرکه اصلی سیاست در ایران است. این واقعیت فقر و فساد سرمایه داری در ایران و اعتراض به نفس آنست که در میان بالائی ها جنگ حیدری نعمتی برسر “مبارزه با فساد” راه انداخته است. این رقابت باندها و دستجات اسلامی در حکومت برسر بقای نظام اسلامی است که دو قطبی های کاذب را در مقابل جامعه و بعنوان نقطه سازش در مسیر مبارزه آنها قرار میدهد. این بحران لاعلاج جمهوری اسلامی و وحشت از سقوط است که سازش و دیپلماسی هسته ای و مصوبه و عربده کشی مجلسیان علیه آنرا را الزامی کرده است.

جنبش واقعی و سیاست واقعی باید جای خود را ببیند و بشناسد و برای تغییر معادله سیاست در ایران تلاش کند. تاکتیک سرکوب رژیم اسلامی روی این واقعیت متمرکز شده است که قدرت این جنبش و دینامیزم رشد و گسترش آن را مهار کند. اگر در یونان مردم کارگر و زحمتکش میتوانند زیر فشار سیاست ریاضت اقتصادی به یک جریان چپ رو بیاورند و چپگرائی و امید در اروپا را احیا کنند، و یا پیروزی مقاومت توده ای در کوبانی برگشت به اصل اعمال اراده انسانها برای تقابل با ارتجاع اسلامی را تقویت کند، چرا در ایران با وجود سنتهای قدیمی مبارزاتی و وجود جریانات متعین سیاسی و ظرفیتهای اعتراض گسترده و رادیکال و ضد اسلامی، بطور بالقوه در میان این جار و جنجال تبلیغاتی و جنگ و جدال کمپهای ارتجاعی طبقات دارا، غول جنبش کارگری و آزادیخواهی و کمونیسم قد علم نکند؟ در ایران امروز بطور عینی مسائل بزرگی مطرح اند که زیر حجاب اختناق بدرست دیده نمیشوند. اما بن بست کنونی دوام نمی آورد و نمیتواند زیاد دوام بیاورد. چه در بالا و چه در پائین چهارچوب جدیدی ضروری شده است. بالائی ها امیدوار بودند با تلاش برای حل مشکلات دنیای بیرون خود و تشدید اعدام و سرکوب در داخل، وقت بخرند و در متن بحران منطقه و جهان و تشدید وخامت اوضاع اقتصادی حکومت سرشان را روی آب نگهدارند. پائینی ها اما بیش از پیش در منگنه فقر و اختناق گیر کردند و ناچارند برای رهائی از آن و دفاع از حرمت و حقوق شان تلاش کنند.

هیچ جامعه ای بدون مبارزه تسلیم نمیشود. هیچ جامعه ای خودکشی نمیکند. هیچ جامعه ای تهی از آرمان و تلاش برای بهبود و تغییر نمیشود. میتوان در دوره ای مردم را سرگرم کرد، به آنها سیاست صبر و انتظار تحمیل کرد، توقع شان را پائین آورد و یا هرچه به زبانشان راند و از جانب شان اعلام کرد. اما نمیتوان برای همیشه واقعیات اجتماعی را لاک زد و حقایق را وارونه کرد و حکومت را براساس تحمیق و فساد و فقر و بیحرمتی و سرکوب سیاسی سرپا نگهداشت. بالائی ها هر اختلافی داشته باشند در سرکوب آزادی و رفع تبعیض و مشخصا در سرکوب کارگر و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر اختلاف ندارند. وقت آنست که جنبش ما بعنوان یک نیروی آلترناتیو و یک راه حل بمیدان بیاید و برای شکستن بن بست کنونی سیاست در ایران و چهارچوبهای تحمیل شده، سیاستی جهشی و تعرضی و متحدانه تر و افقی رهائیبخش ترسیم کند. *