میزگرد کمونیست ماهانه – ترور در پاریس و پیامدهای آن

ترور در پاریس و پیامدهای آن
میزگرد کمونیست ماهانه با حسین مرادبیگی، فاتح شیخ، پروین کابلی، ناصر مرادی

کمونیست ماهانه: ارزیابی شما از ترور در پاریس چیست؟ چرا این واقعه رخ داد؟ آیا انگیزه و حس انتقام جوئی تروریستهای اسلامی یا طرح القاعده برای انتقام از مجله شارلی ابدو، توضیح دهنده این موضوع هستند؟ تاثیر این واقعه بر سیاست دولتهای اروپائی چیست؟ برخی از ناظران سیاسی این واقعه را “یازده سپتامبر فرانسه” نامیده اند. آیا انتظار واکنشی نظامی از فرانسه یا دول اروپائی در قبال جریانات اسلامی در خاورمیانه و یا چیزی مشابه حمله آمریکا به افغانستان بعد از واقعه یازده سپتامبر انتظاری واقعی است؟

حسین مرادبیگی: این واقعه را از نظر من باید در نیاز اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی به اقدام جنایتکارانه دیگری در کشورهای غربی این بار در فرانسه و در پاریس در قالب تقابل با غرب، توضیح داد. آنهم نه از سر موقعیت قوی اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی، بلکه از سر ضعف آن. واضح است که حس انتقام جوئی تروریستهای اسلامی در سیبل کردن مجله شارلی ابدو و کشتار هیئت تحریریه آن بخشی از این رویداد و از آن جدا نیست، همچنانکه این توحش از دشمنی کور تروریسم اسلامی با سکولاریسم و آزادی بیان در جامعه نیز جدا نیست. تروریسم اسلامی هرچند در چند ماه گذشته در سوریه بویژه در عراق از نظر خودشان در موقعیت بهتری قرار گرفت، اما تشدید توحش آن در ابعاد وسیعی چه در عراق و در سوریه و چه در دیگر کشورهای اسلام زده، نمونه اخیر آن قتل عام دانش آموزان در پاکستان، هرچه بیشتر مورد نفرت و انزجار بشریت آزادیخواه در خود کشورهای اسلام زده نیز قرار گرفت و به موقعیت ضعیف تری رانده شده و رانده میشود. بویژه مقاومت در کوبانی به سمبلی در پس زدن اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی تبدیل شد. این وضعیت حتی خامنه ای رهبر “داعش” در ایران، را در نامه ای به “جوانان اروپا” به مظلوم نمایی در مورد “رافت اسلامی” وادار کرده است. اسلام سیاسی و تروریسم آن به این رویداد جنایتکارانه در غرب احیتاج داشتند تا تحرک جدیدی به اوباش اسلامی حامی خود داده و از آن برای تقویت خود و عقب راندن تعرض مردم سکولار و آزادیخواه در کشورهای اسلام زده، استفاده کنند. نقطه حساسی را در غرب هدف گرفتند که دول بورژوائی غرب مدتهاست نه میتوانند و نه میخواهند از آن دفاع کنند. واقعه پاریس و حضور فعالانه مردم سکولار و آزادیخواه در فرانسه و در دیگر کشورهای اروپائی، افق دخالت بشریت متمدن را در دفاع از ارزشهای مدنی جوامع خود از جمله سکولاریسم و آزادیخواهی، در کشورهای اروپائی و دیگر نقاط جهان گشود.

این واقعه تکرار رویداد جنایتکارانه یازده سپتامبر نیست. در آن روزها ، نه تنها بازماندگان واقعه یازده سپتامبر بلکه آنچه هم که ما آن را بشریت متمدن در مقابل جنگ دو قطب تروریستی، اسلام سیاسی و آمریکا و دول غرب نامیدیم، با وجود حضور میلیونی خود در اعتراض به این جنگ، پاسیو و صلح طلب بود. رویداد را محکوم میکرد، اما خواهان تقابل با اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی نبود. آنچه واقعه پاریس را از یازده سپتامبر جدا میکند تقابل و ایستادگی صف بشریت متمدن در مقابل اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی است. به میدان آمدن فوری توده مردم سکولار و آزادیخواه در پاریس و در دیگر شهرهای اروپا با پرچم دفاع از سکولاریسم و آزادیهای بیان، بیانگر تفاوت واقعه پاریس با رویداد یازده سپتامبر در آمریکا است. “من شارلی هستم” همه جا به سمبل و پرچم تقابل و ایستادگی مردم معترض در مقابل تروریسم اسلامی و “مقدسات” مذهبی تبدیل شد. همانطور که دفاع از کوبانی شد سمبل ایستادگی در مقابل تروریسم اسلامی و اسلام سیاسی در منطقه. اگر خروش مردم پاریس نبود، هیئت تحریریه مجله شارلی ابدو را در سکوت غمناکی حاکی از استیصال مردم سکولار و آزادیخواه پاریس و فرانسه دفن میکردند. این رویدادها هرچند کوتاه اما بیانگر دگرگونی و بازشدن افقی روشن در افکار عمومی مردم آزادیخواه و سکولار در سراسر جهان است. اینکه سران و رهبران دول بورژوازی و یا نیروهای راست جامعه چه در اروپا و چه در دیگر کشورها نیز مجبور شدند به “من شارلی هستم” تظاهر و یا تمکین کنند نقطه قوت این تحول و نه نقطه ضعف آن است. این رابطه ایست از نوع حزب و جامعه ای و اینکه چگونه میتوان در جامعه حول اهداف رادیکال خود آنچنان نیرویی را بسیج کرد که راست جامعه نیز ناچار از تظاهر و یا تمکین کردن به آن شود. این تحولات و این نقطه عطف هاست که نهایتا توده کارگر و دیگر مردم آزادیخواه را نسبت به نیات واقعی و تظاهر و تمکین بورژوازی و طبقه حاکمه بر سر مسائل حاد جامعه آگاه تر میکند. من آن روزها آرزو میکردم در شهرهای ایران صدها شعار و تابلوی من شارلی هستم بالا میرفت که خامنه ای و امثال خامنه ای معنی آن را خوب می فهمند. رویداد پاریس باعث شد که جهان بر سر یکی از مسائل اساسی جامعه، آزادی بیان و سکولاریسم به معنی جامع آن(برسمیت شناختن حقوق فردی و مدنی افراد جامعه) در یک هفته و شاید بیشتر، از هفتم ژانویه تا چند روز بعد از انتشار شماره دیگر مجله شارلی ابدو با کاریکاتور محمد، وارد یک کشمکش سیاسی حاد شود که در یکطرف آن مردم آزادیخواه و مدافع سکولاریسم و آزادی بیان و در طرف دیگر آن اسلام سیاسی و دول اسلامی و تروریسم اسلامی و دول بورژوازی غرب و میدیای آنان قرار داشتند. رهبران و طبقه حاکمه غرب علیرغم تظاهرشان در دفاع از آزادی بیان و ارزشهای سکولار جوامع غربی و علیرغم ائتلافشان علیه “داعش” و طالبان و غیره در این چند روز نشان دادند که در جنگ علیه سکولاریسم و آزادی بیان که چیزی جز تعرض به چپ و کمونیسم و کارگر و آزادیخواهی در جامعه نیست که در آن از خامنه ای و جمهوری اسلامی تا القاعده یمن و پاکستان و پلیس و دادگاه ترکیه و مراجع دولتی و موسسات دینی کشورهای اسلام زده تا پاپ و اکثر روشنفکران اسلام زده و شرق زده و ضد علم و تمدن ستیز در ایران و در کشورهای اسلام زده شرکت داشتند، سهیم و شریکند. “توهین به مقدسات جایز نیست” ترجیح بندی است که همه اینها را علیرغم جنگ و اختلافشان، در ضدیت با سکولاریسم و آزادی بیان در این کشمکش در کنار هم قرار داد. هیئت تحریریه مجله شارلی ابدو در پاریس را به خون کشیده اند، بورژوازی و طبقه حاکمه به جای میدان دادن بیشتر به سکولاریسم و آزادی بیان در اروپا، میخواهند از آن بعنوان فرصتی برای عقب راندن میلیونها انسان مدافع آزادی و مدافع شارلی و مدافع سکولاریسم و آزادیهای فردی و مدنی در این جامعه استفاده کنند! این را دیگر مردم آزادیخواه و سکولار این کشورها به آنان اجازه نخواهند داد. این واقعیات را باید جلو جامعه و جلو افکار عمومی گذاشت تا ضدیت بورژوازی و طبقه حاکمه را در این کشورها با این مردم نشان داد، نه زیر سوال بردن “من شارلی هستم”.
در جواب به سوال آخر شما، واقعه پاریس اعلان جنگ تروریسم اسلامی به فرانسه و اولاند نیست، آنطور که اولاند ودیگر سران دولت فرانسه میخوهند آن را به جامعه فرانسه القاء کرده و از آن به منظور میلیتاریزه کردن فضای جامعه، مخالفت با اعتراضات سکولار و آزادیخواهانه و دامن زدن به ناسیونالیسم بورژوائی خود استفاده کنند. تکرار نوع حمله نظامی آمریکا به افغانستان در جای دیگری هم نیست. فکر نمیکنم که آمریکا و دول غرب به یمن که میگویند “مرکز القاعده” است مانند افغانستان حمله نظامی کنند. مساله اساسی آمریکا و حتی ناتو عراق و افغانستان است. تمام نشست ها و جلسات آنها به این هدف است که با آن چکار کنند طوریکه منافع آنان را در آینده در منطقه و در جهان به خطر نه اندازد.

کمونیست ماهانه: شارلی ابدو مجله ای ضد خرافه و ضد مذهب، مجله ای چپ با سابقه طولانی در جامعه فرانسه است. هدف قرار دادن این مجله با واکنش توده ای و رادیکالی در سراسر اروپا روبرو شد. امری که در موارد ترورهای مشابه و حتی گسترده تر شاهد نبودیم. دلیل چیست؟ رئوس سیاست کمونیستی در دفاع از شارلی ابدو و نشریات خلاف جریان و کلا آزادی بیان در اوضاعی که طبقات حاکم و رسانه ها شرط و شروط ها را در دفاع از آزادی بیان پیش میکشند، کدامند؟

فاتح شیخ: پاریس پایتخت تاریخی روشنگری و انقلاب و آزادی و سکولاریسم و لائیسیته است. با پشتوانه این باکگراوند تاریخی – جهانی، نشریه هفتگی شارلی یک دستاورد استوار و ماندگار رادیکالیسم دهه شصت قرن بیستم فرانسه است. به این معنی این نشریه سمبل امروزی تداوم روشنگری است. نهضت روشنگری که در قرن هیجده فرانسه (عصر روشنگری) پایه ریزی شد، پیشدرامد فکری و فرهنگی انقلاب کبیر فرانسه بود. نیروی سیاه ارتجاع اسلامی در هفتم ژانویه 2015 با حمله تروریستی به تحریریه شارلی به یک مشعل زنده و پویای روشنگری عصر ما در پاریس پایتخت روشنگری تعرض کرد. طبیعی بود که اکثریت آزادیخواه و آزاداندیش اعماق جامعه واکنش نشان دهند، از نشریه محبوبشان و از ارزشهای فکری و فرهنگی تاریخیشان در برابر این نیروی سیاه دفاع کنند.
موارد دیگر حملات تروریسم اسلامی ازجمله در مادرید و لندن هم البته خشم و نفرت عمومی مردم را برانگیخت، اما از برانگیخته شدن خشم و نفرت تا واکنش فوری و به میدان آمدن توده ای بشریت متمدن در دفاع از ارزشهای آزادیخواهانه و آزاداندیشانه یک فاصله و یک تفاوت مهم پراتیک اجتماعی وجود دارد. این تفاوت مهم را در پراتیک پرشور مردم در پاریس و سراسر فرانسه دیدیم و از آن به شور آمدیم و الهام گرفتیم.
در همین سه هفته فضای فکری در اروپا و سراسر جهان به سود آزادی نقد دین چنان جلو رفته که انگار سه دهه پیشروی کرده است. در واقع میتوان گفت در این سه هفته صف آزادیخواهی با دفاع جانانه از میراث جهانی روشنگری، به جنگ عقب نشینیهایی رفته که در چند دهه اخیر بر بشریت تحمیل شده است. در خلال سه چهار دهه گذشته، تحرکات ارتجاعی مذهبی و قومی از آمریکا و اروپا تا آفریقا و خاورمیانه و شرق آسیا در قالب احیای پیکر فرسوده تفکر دینی قرون وسطایی و تلاش برای باز گرداندن چرخ تاریخ به دوران سیاه قبل از عصر روشنگری، همچنین در قالب به جلو راندن ارتجاع فکری پست مدرنیسم و تجددستیزی و نسبیت فرهنگی و “سیاست هویتی” (identity politics) جریان داشته است. بویژه با فروپاشی بلوک شرق (که مصادف با دویستمین سالگرد انقلاب کبیر فرانسه بود) بورژوازی جهانی از غرب تا شرق فرصتی بدست آورد تا به اصالت روشنگری و مطلوبیت انقلاب فرانسه حمله ور شود. یعنی تعرض عملی به دستاوردهای اقتصادی و سیاسی بشریت در مقطع سقوط بلوک شرق، پشتوانه تهاجم فکری پست مدرنیستی به دستاوردهای چند قرن تکان روبه پیش بشریت در پرتو مدرنیسم و روشنگری شد. تحریریه نشریه شارلی با ابزار نقد و طنز هنرمندانه و جذاب خود علیه نظام موجود، یک سنگر هنری و فرهنگی پیشرو و رادیکال در برابر این تهاجم و در دفاع از ارزشهای رادیکال بسته بود. بشریت متمدن و آزادیخواه برای دفاع از این سنگر به میدان آمد. در حمله وحشیانه 7 ژانویه تروریسم اسلامی جان جمعی از بهترین انسانها را گرفت اما همزمان صف جهانی مدافع نشریه شارلی پیروزی بزرگی بر تروریسم بدست آورد. وقتی در 14 ژانویه شماره جدید نشریه منتشر شد همان روز 5 میلیون نسخه آن فروش رفت. در این سه هفته یکی از آثار رادیکال ولتر چهره تاریخی تابناک روشنگری هم فروش صدها هزار نسخه ای داشته و این تجدید عهد بیسابقه با ولتر نشانه بارز تعلق صف مدافعان شارلی به میراث گرانقدر روشنگری است. همین روزها یک اتحادیه انترناسیونال اومانیستی و اخلاقی هم در بیانیه مهمی خواستار لغو جهانی قوانین مجازات اصطلاحا اهانت به مقدسات و “کفرگوئی” (blasphemy) شده است. در مطبوعات جهانی موجی از ابراز شجاعت مدنی در نقد تفکر دینی براه افتاده که در ربع قرن اخیر سابقه نداشته است. در واقع اگر ربع قرن گذشته دوران غلبه محافظه کاری فکری، ارتجاع دینی و قومی و نسبیت فرهنگی بر عرصه فرهنگ جهانی بوده، در سه هفته بعد از حمله تروریسم اسلامی به شارلی، طلیعه ابراز وجود شجاعت و شهامت نقد تفکر دینی مشاهده میشود. این در شرایطی است که ابزارهای ارتباط جمعی در جهان صدها برابر دهه های گذشته سریعتر و عالمگیرتر شده اند بعلاوه شور و عطش و هیجان برای درک و دریافت نقد رادیکال دین و دیگر جنبه های مناسبات گندیده نظام سرمایه داری حاکم هم رشد روزافزون یافته است.
در آن سو هم نیروهای سیاه ضد روشنگری و ضد آزادی در بعضی جوامع اسلامزده و طالبانزده و داعش زده – پاکستان و افغانستان و ایران، لشگر تحمیق شدگان خود را علیه شارلی و موج آزادیخواهی دفاع از شارلی به خیابانها آوردند. دولتهای غربی هم در این معرکه فعالانه شرکت دارند تا با توپخانه رسانه ای خود از آنچه “اسلام معتدل” مینامند دفاع کنند و تاوان تروریسم اسلامی را به گردن “افراطی”ها بیندازند. همچنین جریانات راسیستی و فاشیستی نظیر “پیگیدا” در آلمان و جبهه ملی در فرانسه هم برای بهره برداری از ترور پاریس در راستای اشاعه راسیسم و فاشیسم خود به جست و خیزهای تازه افتاده اند. در واقع به دنبال ترور تحریریه شارلی، جهان شاهد یک صفبندی عیان است که یک طرف آن صف گسترده ای از کمونیستها، اومانیستها، سکولارها و آزادیخواهان، صف پیشرو بشریت متمدن است که با تبیینات و تعابیر گوناگون پا به میدان گذاشته اند تا در برابر صف دشمنان رنگارنگ آزادی، تروریسم اسلامی و دولتهای اسلامی، جریانات راسیست و فاشیست و مماشات جویی دولتهای غربی برای تبرئه کردن دین و مشخصا از نظر خودشان اسلام میانه رو، از شارلی دفاع کنند.
به این ترتیب روشن است که سیاست کمونیستی در دفاع از شارلی نباید تنها به دفاع از آزادی بیان محدود بماند. دفاع از آزادی بیقید و شرط بیان، اینکه هر انسانی آزاد باشد هرچه در دل دارد را با هر فرم و الفاظ و ادبیاتی که دوست دارد بیان کند، قطعا لازم است اما در این مورد مشخص به تنهایی کافی نیست. دفاع از شارلی و سنت نقد و طنز رادیکال آن در شرایط سیاسی امروز جهان باید عرصه های اساسیتری را هم در بر بگیرد. اولین عرصه مقابله سیاسی با تروریسم اسلامی و اسلام سیاسی از راه به میدان آوردن طبقه کارگر و نیروهای آزادیخواه در راستای پایان دادن به حاکمیت دولتهای اسلامی و کوتاه کردن دست مذهب از دولت، آموزش و پرورش، دستگاه قضائی و از همه جوانب زندگی مردم است. مذهب امر خصوصی فرد است. عرصه دیگر دفاع از آزادی نقد دین است. چون نقد دین کلید نقد عرصه های دیگر روبنای فکری و سیاسی است. نقد دین در جوامع پیشرفته معاصر از چند قرن پیش شروع شده و تقریبا یک قرن و نیم پیش به سرانجام رسیده و در گنجینه فکری بشریت متمدن جا گرفته است، اما هنوز در بخشهای عقبمانده ای از جهان، در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین یا اصلا شروع نشده و یا تا کنون به سرانجام پایداری نرسیده است. نقد دین بویژه برای این بخش جهان امروز، بسیار ضروری و حیاتی است. همزمان مقابله سیاسی و فکری علیه مماشات جوئی دولتهای غربی است با آنچه از زاویه منافع خود “اسلام میانه رو” لقب داده اند. در واقع دولتهای غربی و کلا بورژوازی در غرب در راستای نیازهای استثمارگرانه و سرکوبگرانه خود به احیای ابزار فرسوده دین ازجمله به شرکت دادن دین اسلام در روبنای ایدئولوژیک دنیای معاصر نیازمندند اما طبعا جریاناتی را ترجیح میدهند که متحد غرب هستند و به آنها میانه رو لقب داده اند. در این زمینه دخالت در جدل حول اسلام که بویژه بعد از ترور پاریس مجددا به جریان افتاده است ضروری است. کمونیستها میتوانند و باید کمک کنند که این حقیقت اشاعه یابد که دین میانه رو و اسلام میانه رو ادامه عوامفریبی مذهبی است و ربطی به واقعیت ندارد. افسانه های پروتستانتیسم اسلامی و مدرنیزاسیون و معتدل سازی اسلام باید مانند خود دین زیر نقد برود. اعتقاد دینی هر فرد امر خصوصی اوست و کاملا آزاد است. همچنانکه اعتقاد نداشتن به هیچ مذهبی آزاد است. و بالاخره در شرایط کنونی مقابله علیه تلاش جریانات راسیست و فاشیست از تروریسم اسلامی و ترور پاریس در جهت تنگ کردن فضا و ایجاد محدودیت برای شهروندان مسلمان مقیم جوامع اروپائی و غربی هم یک رکن دیگر از وظایف و سیاستهای کمونیستی و آزادیخواهانه در قبال ترور پاریس و در دفاع از شارلی و سنت نقد و طنز رادیکال آن است.

کمونیست ماهانه: کمونیستها از مخالفین اسلامیزه کردن جامعه هستند. هم اکنون فاشیستهای نوع پگیدا نیز چنین ادعائی دارند؟ تفاوت ها کدامند؟ فعالین کمونیست کارگری از پیشگامان دفاع از حقوق برابر شهروندی و رفع هر نوع تبعیض در قلمروهای مختلف بوده اند. در شرایط فعلی چه اقداماتی ضروری اند؟ سکولارها، برابری طلبان و سوسیالیستها چه اهداف مشخصی را باید دنبال کنند؟

پروین کابلی: تفاوت به مانند تفاوت میان روشنایی و تاریکی است. روشنایی و تاریکی را با هم نمیتوان مشاهده نمود. پگیدا یک جریان راست نئوفاشیستی از میان طبقه متوسط جامعه اروپا است که میخواهد مهاجهرین را عامل بحران سیاسی و اقتصادی سرمایه داری قلمداد کند. در ده سال گذشته اروپا دورانی بحرانی از بیکاری و گسست از دستاوردهای مبارزاتی مردم برای رفاه عمومی را تجربه نموده است. اکنون این بحران دامنه اش به طبقات متوسط هم رسیده و زندگی و رفاه آنها را دچار تشنج نموده است.
پگیدا خواهان اروپا برای اروپایی های مسیحی است. مخالفتی با مذهب ندارد. مخالفتش با اسلام از سربیگانه ستیزی و فاشیسم است. همه ی مهاجرین را بعنوان بزه کار و خلافکار نگاه میکند. حقوق برابر شهروندی را به نژاد و ملیت و مذهب گره می زند. ما خواهان حقوق برابر و بی قید و شرط همه ی انسانها جدا از مذهب و ملیت و نژاد هستیم. مذهب امر خصوصی افراد است. مذهب باید از آموزش و پرورش جدا باشد. ما در برنامه یک دنیای بهتر میگویم که هر گونه فعالیت مذهبی که مغایر با آزادیهای مردم باشد ممنوع است. هر چه که آسایش و امنیت مردم را مخل کند ممنوع است. تفاوت بسیار روشن است. مجرمین را بخاطر جرمشان باید مورد تعیقب قرار داد نه به بخاطر اعتقاداتشان و ملیتشان. ساکنان هر کشوری باید اجزای برابر و متساوی الحقوق باشند و مبارزه با نژاد پرستی یک جزو مبارزه همیشگی ما بوده هست.
در مقابل این سوال که چه باید کرد و چگونه در این دوره بعد از حادثه پاریس و تروریسم هاری که اکنون زندگی میلیون انسان را در سراسر جهان در وحشت نگه داشته است عمل نمود سوالی است که یک آلترنایتو معین را می طلبد و آن سازماندهی یک قطب سوم از اکثریت مردم جهان است. مردمی که هیچ نفعی نه تنها از این جریانات نمی برند بلکه زندگیشان دستخوش تلاطم زیادی شده است. مسئله و مشگل این است که سکولارها و کسانی که خود را سوسیالیست میدانند اکنون بدلیل سر درگمی و در غلطیدن در تئوری نسبیت فرهنگی و “احترام به عقاید دیگران” خود جبهه ی بسیار متشنجی را تشکیل میدهند. در همین حادثه پاریس بسیاری از کسانی که خود را چپ و سوسیالیست میدانستند دوباره در دام این مسئله افتادند و نمتوانستند موضع درستی را اتخاذ کنند. برای ما کمونیستهای کارگری هیچ راه دیگری جزو دفاع قاطع و بدون قید وشرط از آزادی بیان وجود ندارد. مهم این است که در این دوره بر این مسئله پافشاری کنیم که نفس مذهب مخالف آزادی و شکوفایی انسان است. عروج راسیسم و تروریسم اسلامی دور روی یک سکه برای به بن بست کشیدن انسان آزاد هستند. انسان را به دام تعصبات ملی و مذهبی و خرافات گرفتار میکنند. هر دوی این پدیده را بدور از هر گونه تزلزلی باید کوبید و ایزوله نمود.

کمونیست ماهانه: تقریبا همزمان با واقعه جنایتکارانه ترور پاریس در نیجریه تروریست های بوکوحرام بیش از ۲۰۰۰ نفر را قتل عام کردند. رسانه ها به این کشتار جمعی مهیب یک هزارم واکنش نسبت به ترور در پاریس را نداشتند. تفاوت و تشابه این دو ترور چیست؟ علت سکوت رسانه ها و یا بی تفاوتی در قبال قتل عام در نیجریه را چگونه ارزیابی میکنید؟ تشکیلات خارج حزب در مقابل اوضاع کنونی اروپا چه سیاستی را دنبال میکند؟ مسائل اساسی کدامند و کمونیستها چه وظایفی را باید در دستور فوری خود بگذارند؟

ناصر مرادی: : حمله تروریست های اسلامی “بوکوحرام” به شهر” باگا” در شمال شرقی نیجریه غروب سه شنبه و روز چهار شنبه 11 ژانویه شروع شد. بوکوحرام هم یک دارودسته تروریستی اسلامی است که از سال 2009 بمنظورتشکیل یک دولت اسلامی به سبک داعش و طالبان مبادرت می کند. در این حمله تروریستی به شهر بگا جنایتکاران بوکوحرام بیشتر از 2000 نفر از مردم شهر از کودک و پیر وجوان را سلاخی کرده و تمام شهر را به آتش کشیدند. این اولین بار نیست که این گروه تروریستی اقدام به حملات تروریستی و کشتار و آدم ربایی می کند. بوکو حرام آوریل سال گذشته در حمله به یکی از مدارس شهر”جی بوک” 200 دختربچه دبستانی را ربودند و بعد ها اعلام کردند به حکم شرع انور آنها را به بردگی گرفته و فروخته اند. میخواهم بگویم جنایاتی که تروریست های اسلامی در نیجریه، عراق، سوریه، پاکستان و افغانستان انجام می دهند نسبت به حمله برادرانشان به نویسندگان و کارکنان مجله فکاهی “شارلی ابدو درپاریس یکی است ولی ابعاد این ترورو آدمکشی در مناطق تحت اشغال و سیطره آنها به مراطب وسیعترو دهشتناکتربوده است.
اما چرا رسانه ها، بویژه رسانه های غربی با بی تفاوتی و یا کم اهمیت جلوه دادن قتل عام مردم شهر باگا در نیجریه و ویران کرن و آتش زدن تمام این شهرو را نداختن جنگ ، ترور و ایجاد رعب وحشت در بقیه مناطق وکشورهای دیگر در خاورمیانه و شمال آفریقا سکوت می کنند ویا فقط به پخش خبر این جنایات آن هم به ندرت، بسنده می کنند، دلایل خاص خودش را دارد. امروز تمام رسانه های خبری و کمپانی های تبلیغاتی در انحصارکارتلها وتراستهای بورژوایی و دولت های امپریالیستی است. سیاست حکومت های غربی و پروپاگاند این حاکمان بورژوا بر اساس رقابت قدرت های جهانی استوار است. ایجاد بحران، جنگ وهرج و مرج ، ترور لشکر کشی در مناطق بی ثبات، برای آماده کردن وضعیتی است که بتوانند به این بهانه، شرایط لشکر کشی و نفوذ خود به این مناطق را فراهم کنند تا در آینده بر ویرانه های این مناطق شرایط حکمرانی خود را فراهم و نیروی کار و منابع طبیعی این کشورها را چپاول کنند. برای تامین این شرایط هم، قلاده تروریست های اسلامی و جنایتکاران تاریخ را باز می گذارند و با پیشتیبانی پولی وتسلیحاتی آنها را بجان مردم می اندازند تا خود در رقابت با همدیگر بتوانند دست یابی به این مناطق و کشورها را توجیه و قابل قبول جلوه دهند. در این میان تنها چیزی که برایشان بی اهمیت است جان و مال و زندگی انسان هایی است که در این مناطق زندگی می کنند.
در مقابل حکومت های تروریستی اسلامی و باند ها و گروه های مختلف از این قماش هم در رقابت با همدیگر و نهایتا در مقابل قدرت های بزرگتر و اربابان مقتدرشان، ادعای سهم خواهی بیشتر و حوزه نفوذ و حاکمیت بر مناطق تحت سیطره خود را مطرح می کنند. اما وقتی مورد بی توجهی و بی مهری سرمایداران و قدرتهای جهانی قرار می گیرند، تهدید به گسترش ترور و ایجاد وحشت و ناامنی در کشورهای غربی و تقابل با دولتهای تروریستی و متحد قبلی را در دستور کار خود قرارمی دهند. برای پیشبرد این سیاست جنایتکارانه مذهب ، اسلام ، ارتجاع عقب ماندگی،جهالت، ترورو آدمکشی را درمقابل رادیکالیسم، ترقیخواهی،ارزشها و باورهای بشریت متمدن قرار می دهند. آزادیخواهی و بیان آزادانه را مورد حمله قرار می دهند تا سهم خواهی خود را به اربابان و سران دولت های تروریست بقبولانند و در عین حال بعنوان نیروی مورد استفاده و مطلوب شرایط امروز( بحران سرمایه و رقابت کاپیتالیسم جهانی) برای عقب راندن جامعه و دستاوردهای بشری قرار گیرند. ولی این سهم خواهی ، این خواست واین گمراهی تروریستهای اسلامی، برای سرمایه داری غرب و تروریستهای دولتی زیاده روی و گاها غیر قابل قبول است. قرار نبود پای تروریستها اسلامی همراه با اسلحه و بمب راه اندازی به کشورهای امریکا و اروپا باز شود. قرار بود در مناطق و مسیرهایی که ( سرمایه های غربی وتروریسم دولتی رقیب) تعیین می کند پایشان را دراز کنند. قرار بود فقط در مناطق مورد منازعه قدرت های امپریالیستی جنگ و ترور ویرانی بر پا باشد. اما برخلاف تصور تروریست های دولتی گاه گاهی کنترل این درنده خویان وحشت آفرین برای خود تروریست های دولتی مشکل خواهد بود. همچنانکه اشاره کردم، پای تروریستهای اسلامی به کشور های باثبات و متعارف باز شده و اینجا هم از هر جنایتی پرهیز نمی کنند. ولی حاکمان تروریست قدرتهای جهان از طریق رسانه های اصلی و قدرتمند با ریاکاری و با استفاده از سیاست راسیستی نسبیت فرهنگی و هویت تراشی ملی ، مذهبی و فرهنگی هر جنایت و نسل کشی در مناطق تحت حاکمیت و نفوذ دولتهای تروریست اسلامی وباندهای مسلحشان را بر حسب ملیت، نژاد و مذهب کنترل و میزان حساسیت مردم نسبت به جنایت هولناکی که در این مناطق روی می دهد را تخفیف می دهند. رسانه های مافیای و رسمی دولت های غربی دو هزار قربانی توسط جنایتکاران بوکوحرام را مردمی مسلمان معرفی کردند که درگیر جنگ قبیله ای و مذهبی با هم هستند. و با ترتیب دادن چنین سناریوی تلاش کردند توحش جنگ قدرت میان باند های تروریستی دولتی و غير دولتی را حاشیه ای جلوه دهند.
در چنین شرایطی وظیفه فوری و خطیری بردوش کمونیستها و بشریت متمدن قرار میگیرد. این سرنوشت محتوم انسان امروزی نیست. کمونیستها و انسان متمدن جهان باید به این توحش و بربریت پایان دهند. بویژه امروز به بهانه مقابله با تروریسم اسلامی شرایط رشد گروهها ودستجات راسیستی و فاشیستی قوت می گیرد و سیاست مهاجرگریزی و “خارجی” ستیزی در سرلوحه برنامه احزاب وگروه های راسیستی قرار می گیرد. ناامن کردن فضا برای مهاجرین در قالب تقابل ملی، نژادی، مذهبی و فرهنگی به تحرک اصلی این احزاب تبدیل می شود. حزب حکمتیست و تشکیلات خارج از کشورحزب باید همراه کمونیستها و آزادیخواهان جهان، با محکوم کردن تروریسم اسلامی و تروریسم دولتی آگاهانه تلاش کند سپر محکمی را در مقابل این افسار گسیختگی ایجاد کند. بشریت آزادیخواه را به تقابل با اردوی تروریسم دولتی و اسلامی و همچنین سیاستها و تحرکات احزاب راسستی فرابخواند. تنها با قدرت و نیروی طبقه کارگر و انسانهای آرادیخواه و برابری طلب می توان در مقابل این توحش و بربریت ایستاد و به قدرت های متوحش افسارزد.
منبع: نشریه کمونیست ماهانه، شماره دهم، ١٠ بهمن ٩٣- ٣٠ ژانویه ٢٠١٥

Home Page