چه کسانی مدعی مبارزهی “تروریستی”اند؟!
شباهنگ راد
چهرهی سرمایهداران تهوعآور است. دولتمردان حاکم، چند گوشهی جهان را بهمیادین جنگُ، کُشت و کُشتار محرومترین اقشار جامعه تبدیل نمودهاند و روزانه دارند، جان هزاران تن را میگیرند تا طبقهی سرمایهدار، بر حیات بناحق خویش تداوم بخشد. آنان از یکسو به تولید و باز تولیدِ عناصر و دستهجات مسلح و ارتجاعی میپردازند و از سویدیگر، به خیابانها سرازیر میشوند و ندای “مبارزه” با نوکران خود را سر میدهند. حملهی دو مرد مسلح به دفتر خبرنگاران و مجلهی طنزپرداز “چارلی ابدو”، که منجر به کشته و زخمی شدن چند تن از کارمندان آن گردیده است، بار دیگر بر شدت و بر سامانبخشی مبارزه با “تروریست”ها از جانب دولتمردان حاکم افزوده است؛ “مبارزه”ای که دولتهای مدافعی سرمایه و از جمله دولت فرانسه را واداشته است تا بر تدابیر نظامی خود بیافزاید و هزاران نیروی مسلح را بهمنظور برقراری نظم و امنیت “جامعه”، وارد نقاط مختلف فرانسه نماید!!
در وحلهی نخست، جنایت بهوقوع پیوسته در دفتر مجلهی طنزپرداز فرانسه، محکوم و قابل دفاع نیست و طبعاً هدفِ ایننوع حملات، تنگتر نمودن حلقهی آزادی بیان و دمکراسیهای نیمبند درونِ جامعه، و همچنین در خلافِ خواستههای بنیادی کارگران و زحمتکشان است. مولد این نوع تحرکات سرمایهداراناند و بههمین دلیل لازم و ضروریست تا آنرا در بستری فراتر از نقشه و اهداف دو عنصر مسلح و مرتجع، و در چهارچوبهی سازماندهی جناحهای رقیب و نقشههای کلان امپریالیستی مورد بازنگری و بررسی قرار داد. دهههاست که سرمایه بهمنظور پاسخگوئی به بحران گریبانگیرش، در پی و اجرای سیاستها و برنامههای متفاوت در سرتاسر نقاط دنیاست و بر خلاف عوامفریبان و سادهاندیشان، کمترین غیر همسوئیای را نمیتوان, مابین اعمال شنیع و ضد انسانیای همچون حمله به مجلهی دفتر “چارلی ابدو”، با دیگر جنایات قدرتمداران و جانیان جهانی همچون اوندلا، نتانیاهو و … به مردم محروم منطقهی خاورمیانه و دیگر نقاط دنیا یافت. پُر واضح استکه، ایندست تحرکات و کُشتار خبرنگاران “چارلی ابدو”، با هر رنگ و پرچمی، از همان سیاست و از آبشخور واحدی تغذیه میشوند که دهههاست مردم محروم منطقهی خاورمیانه شاهد آنند. صدها نمونه را میتوان در تصدیق این حکم و آنهم در دنیای به اصطلاح مهد تمدن و آزادی، ردیف نمود و نشان داد که اقدامات از نوع دفتر “چارلی ابدو”، ساخته و پرداختهی دم و دستگاههای سرمایه، و همچنین پیش درآمد نقشههای نا اجرای، دولتمردان بزرگ جهانی بر جان و مال کارگران و زحمتکشان دنیاست. به دیگر سخن، خطاست تا چنین اعمال شنیعای را در خلافِ باندها و جناحهای رنگارنگ متفاوت سرمایه برآورد نمود، و همچنین بناصحیحست، تا واقعهی پاریس را صرفاً و صرفاً، در زرورق و در قالبهایی همچون “بنیادگرائی اسلامی” و “تروریستی” پیچید. طرح چنین قالببندیهای، آگاهانه و یا ناآگاهانه، در انطباق با سیاستهای قدرتمداران بزرگ جهانیست و ربطی به آرمان میلیونها تودهی رنجدیده و محروم – نهداشته و – نهدارد.
در حقیقت سرمایه در این چند دهه، عریان و آشکاراً، هزاران عنصر و دستهجات مسلح و ارتجاعی را بهمنظور پیشرفت سیاستهای منفعتجویانهیاش علم نمود و مسلحانه به جان مردم انداخت تا حیات طبقهی سرمایهداری، پا بر جا بهماند؛ دهههاست که دارد جنگ بهراه میاندازد و جوامعی متفاوت را ناامن و میلیونها انسان را از خانه و کاشانهیشان و آنهم به بهانهی برقراری دمکراسی و “مبارزه” با “تروریست” راند، تا نظم دلبهخواهی خود را بر قرار نماید. ایجاد رعبِ و وحشتِ گستردهتر، و تخریب زیر ساحتهای جوامعی سودده، و همچنین باز تولید دستهجات مسلح متفاوت و متعاقباً، “مبارزه” با وابستهگان خود، اینروزها به سیاستِ روتین و روزمرهی قدرتمداران بزرگ جهانی در چند گوشهی جهان تبدیل گردیده است. اسناد و مدارکِ مکتوب در این زمینه فراواناند و کمترین ناروشنیای در ماهیتِ تحرکات سرمایهداران و دیگر دار و دستههایشان نیست و در مقابل آنچه را که اینروزها نیاز به تعمق و توضیح فراترست، نگاه به همصدا و همسو شدن بعضاً به اصطلاح نیروهای مدافعی مردمی، و همچنین به صف شدن بیش از یک میلیون انسان، در پشت سرِ، بیش از پنجاه تن از سران و مقامات کشورهای متفاوت جهان، و جانیانی همچون اولاند، مرکل، نتانیاهو، پادشاه اردن و .. در فرانسه میباشد.
براستی که دنیای عجیبی شده است و کسانی به خیابانها سرازیر شدند و ادعای مبارزه با تروریسم و خشونت، و همچنین مخالفِ کُشت و کُشتار مردم و محروماناند که پروندهیشان مملو از جنایت و انباشته از بگیر و به بندها و مثله نمودن بدن کمونیستها، در درونِ زندانها، و همچنین در کوچه و پس کوچههای سرتاسر دنیاست؛ کسانی اینروزها شعار و نغمهی برقراری امنیت و آسایش مردمی و همچنین آزادی بیان مخالفین، روزنامهنگاران و طنزپردازان را سر دادهاند، که خود سازماندهی اصلی و سردمدار تعرض به جان و مال کارگران و زحمتکشان، شکستن قلمها و قطع زبان آزادیخواهان و کمونیستها میباشند. واقعیت این استکه جانیانِ به صف شده در “اتحاد” پاریس بههمراه دیگر همپالگیشان در سرتاسر جهان، نقشهپرداز، مسبب و بانی حمله به دفتر “چارلی ابدو”اند و خاماندیشی و خطاست، تا چنین “مخالفتهایی” را به حساب مخالفین طبقاتی و حقیقی کُشت و کُشتار آزادیخواهان بهگذاریم. حمل چنین نظری، تظهیر چهرهی واقعی جانیانی همچون اولاند و دیگر سران به صف شده در “اتحاد” پاریس است. اشتباه فاحش است تا اهداف و خواستههای دولتمردان حاکم را در کنار خواستهها و اهدافِ میلیاردها انسان دردمند قرار دهیم و بدون کمترین تردیدی، اشاعهی چنین تفکری اغتشاش طبقاتیست و بههمین سبب، چنین تجمعات سازمانیافتهای را نهباید و نمیبایست به حساب تمایلات سیاسی مردمی واریز نمود و بههر دلیل و بهانهای، آنرا در زرورق آزادی بیان پیچید. چرا که ابعاد تخریب و ادامهدار زندهگانی مردم لیبی، افغانستان، عراق، سوریه، سومالی، افریقا و اروپا و دیگر گوشههای جهان، توسط سرمایهداران، آنچنان زیاد و دردناک است که با هیچ قلم و زبانی نمیتوان آنها را به تصویر در آورد و بر زبان راند. در زیر سلطهی حاکمان، دردبدری و فقر رو به فراینده، کمر میلیاردها انسانِ دردمند را خُرد نموده است؛ فقر و دربدری که بانی آن سران کشورهای شرکت کننده در “اتحاد” پاریس و آنهم بههمراه دیگر دولتمردان بزرگ بینالمللیاند که دارند، تحت لوای “برقراری نظم نوین جهانی” و در تداوم نقشههای امپریالیسنی در پنج گوشهی جهان مرتکب جنایات شنیع میشوند. با این اوصاف شرکت در تظاهرات سازمانیافتهی دولتی، چیزی جز تطهیر چهرهی کثیف جانیان بشریت و مسببین اوضاع کنونی، چیزی جز به انحراف کشاندن حلقهی اصلی مخالفت و مبارزه، و همچنین چیزی جز، در پسِ پرده نگهداشتن فجایعی خونباری همچون حمله به دفتر روزنامهنگاران و طنزپردازان “چارلی ابدو” نیست.
در یک کلام مسبب و بانی چنین قساوتی، سران شرکت کننده در تظاهرات پاریساند و هدفشان، تنگتر نمودن آزادیهای نیمبند و بهدنبالهی آن بهجان هم انداختن مردم و آنهم به بهانهی فرقهای – مذهبیست؛ هدف خدمت به جناحهای خودی و پس زدن جناحهای رقیب و رفع بحران دائمالتزاید طبقهی سرمایهداریست؛ هدف ناامنی هر چه بیشتر و جلوگیری از اعتراضات رادیکال و مردمی و آنهم به بهانهی مبارزه با “تروریسم” است؛ هدف افزایش بیش از این بودجههای نظامی و چفت و بستهای هر چه بیشتر امنیت سرمایه در درون جامعه است. در حقیقت “اتحاد” یکشنبهی پاریس، اتحاد سرمایه علیهی بشریت، علیهی آزادی بیان و علیهی یگانهگی مردمی در اوضاع و احوال کنونیست و طبعاً دنیای انسانی، با چنین ترفندها و اتحادهایی، کمترین همسوئی و قرابتی – نهداشته و – نهدارد و نه تنها در تخالف با آن قرار دارد، بلکه با تمام وجود، خواهان افشاء و خواهان رو شدن سیاستهای پنهانِ سرمایه، در بروز حوادثِ فجیعای همچون “چارلی ابدو”ست.
از منظر مدافعین کارگران و زحمتکشان، عملاً تفاوتِ طبقاتی، سیاسی و عملیای، مابین کُشتار روزنامهنگاران و طنزپردازان و همچنین سازماندهندهگان “اتحاد”هایی همچون پاریس نیست؛ به این دلیل روشن که هر دوی آنها، مدافعی اسارت هر چه بیشتر مردمی و مدافعی منافعی طبقهی سرمایهداریاند؛ هدف و مقصود دولتمردان بزرگ جهانی، دامن زدن و راهاندازی بیش از این جنگهای قومی – قبیلهی و همچنین گسنردهگی هر چه بیشتر ناامنیها در درون جوامعی متفاوت است؛ قصدشان سازماندهی و هجومی تازه و به بهانهی مقابله با تروریسم و امثالهم به جوامعی سودده، میباشد. بنابراین دمیدن از شیپور سرمایه و آنهم تحت لوای مبارزه با “بنیاد گرائی اسلامی” و “تروریسم”، ناصحیح و به تبعی آن، نمایانگر عدم درکِ حقیقی از سیاستهای امپریالیستی در دُورهی کنونیست.
18 دسامبر 2015
28 دی 1393