انحلال “موج سبز” و تشکیل “بام”،
شیفت جدید در اپوزیسیون راست
جمال کمانگر
حتما خیلی ها اسم سازمان “موج سبز”، “خبرگزاری سبز”، “تلویزیون رها”، امیر حسین جهانشاهی سرمایه دار معروف و مهرداد خوانساری دبیر کل این سازمان را به خاطر می آورند. این سازمان اخیرا (۲۰ نوامبر) انحلال خود را اعلام کرده است و سازمان جدیدی به نام “برای بازسازی اقتصادی و آشتی ملی” با نام اختصاری “بام” تشکیل داده اند. انحلال و تشکیل سازمان جدید به خودی خود اشکالی ندارد و مد نظر من نیست، اما آنچه در این میان حائز اهمیت است سخنان امیر حسین جهانشاهی و مهرداد خوانساری در مورد “آشتی ملی” و پرده برداشتن از اهداف این طیف از اپوزیسیون جمهوری اسلامی است.
امیر حسین جهانشاهی در زمان تاسیس تشکیلات “موج سبز” با صراحت اعلام میکند که آنها “یک سازمان سرنگونی طلب” هستند و “برای سرنگونی جمهوری اسلامی با قدرت” تلاش میکنند. اما اخیرا ایشان و همفکرانشان پروژه “آشتی ملی” را کلید زده اند. وظیفه ای که قرار است این سازمان و سایر سازمانهای شبیه به آن برعهده بگیرند رسمیت دادن به بخشی از تشکیلات خارج کشور جمهوری اسلامی در میان اپوزیسیون است.
طیفی که حول امیر حسین جهانشاهی جمع شده اند کلکسیون متنوعی از آخوند و مکلا و جمهوریخواه و سلطنت طلب و مدافع حقوق زنان هستند. این اسامی به چشم میخورند: احمد منتظری، محمود نوریزاد، مهرداد خوانساری، مهرانگیز کار، عبدالکریم لاهیجی، حسن شریعتمداری، رامین جهانبگلو و غیره. تلاش این طیف از یکسال گذشته همزمان با سخنان روحانی مبنی بر “آشتی ملی و رفع کدورتها” شروع شده است.
جهانشاهی در مصاحبه ای به تاریخ ۲۹ تیرماه سال ۹۳ چنین توضیح میدهد: “ما باید کمک کنیم که آقای روحانی شکست نخورد در صورتی که آقای روحانی شکست بخورد در صورتی که آقای روحانی تبدیل بشود به آنچه آقای خاتمی بود چیزی برای مردم به غیر از انقلاب کردن یا جنگ داخلی یا جنگ خارجی برای کشور ما باقی نمی ماند”. این سخنان بورژوازی آگاه به منافعش در ایران است. ایشان بوی خطر انقلاب برای “نان و آزادی” را کشیده است. همین آقای جهانشاهی اذعان میکنند که خطر “قیام گرسنگان” جمهوری اسلامی را تهدید میکند. راه حل ایشان “تشکیل طبقه متوسط قوی در ایران” است. جریان ایشان ایجاد یک طبقه متوسط قوی طی ده سال آینده را، راه حل اساسی عبور از وضعیت کنونی میداند. قرار است ظرف ده سال جمهوری اسلامی را جزو ۱۰ کشور قدرتمند اقتصادی دنیا کنند و از دل استثمار مضاعف طبقه کارگر شاهد عروج طبقه متوسط قدرتمند برای اهداف “دمکراسی” خواهانه گردند.
اهداف امیر حسین جهانشاهی و همفکرانش در “موج سبز” در شیفت جدید سیاسی در بیانیه ای به تاریخ ۸ دسامبر ۲۰۱۴ چنین فرموله شده است:
“آنچه در مقابل این آشتی ملی قرار دارد فعالیتهای انفرادی یا گروهی کسانی است که در خارج از کشور تحت لوای «تغییر حکومت» میتوانند با تغافل نسبت به واقعیتهاى موجود، مملکت را نهایتا به سوی هرج و مرج و تجزیه بکشانند و چنانکه در کنفرانس خبرى هم گفتم این کمتر از خیانت نیست.”
سئوال این است که طی چه پروسه ای ایشان “تواب” شده اند؟ نه تحت فشار بازجوی اوین بوده اند و نه در شرایط “قبر” و “تابوت” زندان قرلحصار قرار گرفته اند. اینکه مخالفین جمهوری اسلامی داوطلبانه چنین متحول میشوند باید پایه مادی داشته باشد! باید منفعتهای سیاسی، اقتصادی و غیره پشت این چرخشها باشد. کسی که زیر شکنجه تسلیم میشود قابل درک است اما برای کسانی مثل مهرداد خوانساری، امیر حسین جهانشاهی و غیره، منفعتهای زمینی خوابیده است. شریک شدن در بساط لفت و لیس هدف اصلی است. هضم جمهوری اسلامی بخشی از شروط شریک شدن در استثمار طبقه کارگر در ایران است.
از این به بعد تلاش برای تغییر حکومت و نهایتا سرنگونی آن از نظر این طیف “خیانت” محسوب میشود. کدام منافع مادی و واقعیتهای اجتماعی باعث شده است که تغییر حکومت “خیانت به ایران” محسوب شود؟ این طیف در بیانیه جهانشاهی به بخشی از مشروطه اش رسیده است:
“پایان دادن دوران حکومت احمدی نژاد و همفکران او از طریق فعالیت مستمرّ سیاسى و آگاهى بخشى رسانهاى.”
“پیگیرى مطالبات مردم در سال ٨٨ و سرانجام شرکت عظیم و آزادانه مردم در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ و پیروزی آقای روحانی.”
“دامن زدن به طرز تفکر منطقى و با شهامت دولت جدید همراه با برخوردی تازه در ارتباط با حل مشکلات ناشی از پرونده هستهای و بحران اقتصادی منتج از آن”.
امیر حسین جهانشاهی اعلام کرده به ایران باز خواهد گشت و سازمان جدیدش تحت قوانین جمهوری اسلامی فعالیت خواهند کرد. آیا ما شاهد عروج هخای دیگری هستیم؟ همانطور که انتظار میرفت، جنبش ارتجاعی سبز در دل تحولات پسا انتخاباتی ۱۳۸۸ صفبندی ماندگاری در درون اپوزیسیون جمهوری اسلامی بوجود آورده است. ۵ سال از عروج جنبش سبز گذشت. مطالعه فراز و نشیبهای آن و انتخابهای سیاسی اپوزیسیون چپ و راست جمهوری اسلامی کار سختی نیست. در جریان اعتراضات خیابانی به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و حضور “قهرمانانه” مردم با شعار “یا حسین میرحسین” و “رای من کو؟ رای من را پس بدهید!” و شعار “الله اکبر” انتظار بیشتری از امثال جهانشاهی و فرخ نگهدارها و خوانساری ها نبود.
تعیین تکلیفهای جدی در میان جناح های مختلف بورژوازی ایران در حال وقوع بود. تا جایی که به اپوزیسیون راست بر میگردد به اتفاق! پشت موسوی و کروبی به خط شدند! برایش مجاهدت کردند. صحنه های “شورانگیزی” از حضور در صفهای رای دادن به موسوی و کروبی را در ایران و خارج کشور به نمایش گذاشتند. جلو صندوق های رای “کمونیست پر” گفتند. حزب کمونیست کارگری و محافل معدودی در میان اپوزیسیون چپ، در این واقعه با نیروهای سنتی طرفدار جناحی از رژیم در یک صف قرار گرفتند و یکصدا پیروزی “انقلاب ۸۸” را در نماز جمعه رفسنجانی جستجو کردند. مفتون حضور مردم در خیابان شدند. بار دیگر نشان دادند که پوپولیسم حاکم بر این احزاب آنها را جهت “اعتلای انقلاب” به “عدم کشتی گرفتن” با بخشی از جمهوری اسلامی موسوی و کروبی سوق میدهد. پرچمهای سرخ را به نفع پرچم سه رنگ در پستوی خانه ها نهان کردند. ورد سوسیالیستی در نماز جمعه رفسنجانی خواندند. تا ایشالله از دل ارتجاع سبز سوسیالیسمشان عروج کند.
ما کمونیستها آنزمان اعلام کردیم دعوای جناحهای جمهوری اسلامی و زور آزمایی خیابانی آنها ربطی به خواستها و مطالبت طبقه کارگر ندارد. باید در مقابل “سبز و سیاه” صف مستقل طبقاتی کارگران را تشکیل داد. گفتیم جلوی سیل را دست خالی نمیتوانید سد کنید. نیاز به ابزار و حزب کمونیستی طبقه کارگر است. نقد آنزمان ما به دلیل موج سنگین تبلیغات چپ و راست و حضور به هم رساندن در شلوغی های بعد از انتخابات ۱۳۸۸ کمتر شنیده شد. آنجا هم که شنیده میشد به عنوان “جغد انقلاب” یاد میشد. اما سیر تحولات ۵ سال اخیر حقانیت تحلیل و موضع سیاسی و پراتیکی ما را نشان داد. بازگشت بخشی از اپوزیسیون به دامن جمهوری اسلامی، عروج بنفش روحانی و رفسنجانی و تحت فشار گذاشتن احزاب سرنگونی طلب میوه های جنبش ارتجاعی سبز است. ترندهای دیگری در راهند. *