رضا کمانگر – جنبش اعتراضی این دوره یک گام به پیش است!

جنبش اعتراضی این دوره یک گام به پیش است!
رضا کمانگر
یکسال و چند ماه بعد از روی کار آمدن حسن روحانی و دولت “اعتدالش” او هم مانند دولتهای قبلی، نشان داد در جمهوری اسلامی فقط مهره ها جابجا میشوند و افراد و دولتهای تازه سر کار یا روی کارآمدن، جای روئسای قبلی را اشغال میکنند، نکته حائز اهمیت این جابه جایی ها این است که سیستم با تمام ابزارهای استثمار و سرکوبش سر جایش است. در جمهوری اسلامی جناح بندی ها در چندسال اخیر کمی چندجناحی شده است اما تمام جناحها بر سر استثمار و سرکوب و اعدام با هم توافق دارند. در جمهوری اسلامی دولتها چه اسم اصلاح طلب داشته باشند و یا اصولگرا و راست باشند باید به اصل قانون اساسی اسلامی حاکمیت تعهد داشته باشند که جوهر اصلی قانون اساسی هم بر مبنای تبعیض طبقاتی و نابرابری اجتماعی و در راستای تامین منافع سرمایه داران و ولایت فقیه و بیت رهبریش تدوین و اداره میشود. ارگانها و ابزارهای زیر مجموعه ولایت فقیه مانند شورای نگهبان، مجلس خبرگان رهبری، هیئت تشخیص مصلحت نظام، مجلس شورای اسلامی همراه با قوه اجرائی و قضائیه باید تابع قانون اساسی جمهوری اسلامی باشند. در جناح بندی های درون جمهوری اسلامی ممکن است سلیقه ها متفاوت باشند اما عملکرد همه سلیقه و جناحها در راستای منافع خدشه ناپذیر قانون اساسی جهت حفظ نظام سرمایه داری اسلامی است. اما تاکنون جناح بندی های درون جمهوری اسلامی و سلیقه های متفاوت خدمت بزرگی به ادامه حیات رژیم اسلامی کرده اند چرا که موجب توهم در جنبشهای ملی اسلامی، توده ای، اکثریتی و اپوزسیون پورژوازی شده اند، جریانهایی سیاسی که فکر میکردند که جناحهای موسوم به اصلاح طلبان از درون بالهایی از جمهوری اسلامی هستند که تضعیف شده اند و زمینه انقلاب مخملی را از طریق همین جناحهای درون رژیم اسلامی می توانند فراهم کنند. ابراز وجود جنبش سبز در سال 1388 در بستر توهم جنبش ملی اسلامی با حمایت جمهوریخواهانی اتفاق افتاد که طیفهای از چپهای سابق هم در صفوف آن بودند، چپ هایی که به این فکر می کردند که با موسوی و کروبی کشتی نگیرند، چرا که می پنداشتند آنها به صفوف انقلاب پیوسته اند و  در جبهه مردم قرار گرفته اند و جنبش سبز میتواند نردبانی تلقی شود که رسیدن به انقلاب و شریک شدن در قدرت سیاسی را آسانتر کند.
دوره 8 ساله احمدی نژاد با شکست جنبش سبز و از طرف دیگر با پایان یافتن تاریخ مصرف سیاسی احمدی نژاد به طور سخیف و با جنجال های فراوان خاتمه یافت. دولت حسن روحانی حاصل کشمکش و سازش میان جناحهای اصلی رژیم اسلامی است. احمدی نژاد علیرغم 8 سال زمامداری و دریافت برچسب جریان “انحرافی” از سوی جناح راست؛ نتوانست مانند جناح رفسنجانی در جمهوری اسلامی نهادینه شوند و تکثیر شوند. احمدی نژاد که قبلا به لطف رهبری و با تقلب دارودسته بیت رهبری و سپاه پاسداران و با سرکوب شدید مردم در اعتراضات 88 سر کار بودند، اکنون “انحرافی” نامیده شده به راحتی توسط رهبری از قدرت کنارگذاشته شده و توسط جناح های نظامی به مانند سپاه ایزوله و بی سروصدا شد.
رفسنجانی که در گذشته های نه چندان دور یار و یاور “امام و رهبری” محسوب می شد، پس از ترور شخصیت خود و خانواده اش توسط رهبری و به وسیله عنصر احمدی نژاد، به زیرکی نشان داده بود مسئولیت بد مدیریت اقتصادی و معیشتی مردم، علاوه بر دیپلماسی احمدی نژاد بعهده “رهبر” هم هست و نباید گرایشی که او رهبریش را بعهده دارد برای همیشه از قدرت حکومتی حذف شود. ضعف برنامه ریزی اقتصادی و سیاست خارجی احمدی نژاد در کنار تمرد از دستورات حکومتی رهبر در جریان برکناری و ابقاء وزیر اطلاعات موجب تغییر در توازن قوای جناحهای رژیم اسلامی گردید. حذف کاندیدای مورد قبول احمدی نژاد همراه با کنار گذاشتن رفسنجانی گویا بدلیل کهولت سن  در قضیه انتخابات 92، زمینه حمایت رفسنجانی، خاتمی همراه با پس مانده های جنبش سبز با همه شاخه های داخلی و خارجیش را از جریان “تدبیر و امید” را فراهم کرد که ماحصل این حمایت، نه گفتن رای دهندگان به رهبری و گزینه های مدنظر وی بود که در نهایت موجب سرکارآمدن حسن روحانی شد.
اعتراضات عمومی به بهانه شکاف جناحهای رژیم، نگاهی به گذشته!
عروج دوم خرداد در دهه 70 و رای اکثریت خاتمی در مقابل ناطق نوری “نه” رای دهندگان به حمایت خامنه ای و جناح راست از ناطق نوری بود. اما اپوزسیون بورژوائی داخلی و خارجی همراه با توده ای و اکثریتی ها و جریانات ناسیونالیست و قومپرست پشت سر خاتمی و دوم خرداد به صف شدند و دولتهای غربی هم سیگنالهایشان بطرف گفتمان ” گفتگوی تمدنهای” خاتمی چرخید و خاتمی را سید خندان بعنوان گرباچف پروستریکا و گلاسنوس ایران معرفی کردند. دوره رونق دوم خردادیها همراه با تاسیس روزنامه، نشریات، انجمنها و NGO ها و غیره بود. باز شدن نیمچه فضای سیاسی، توقعات توده های مردم را هم بالا برد، خواسته ها و مطالبات در شکل اعتراضات به دولت شکل گرفت، جنبش دانشجویی به شکل علنی موضعگیری انتقادی علیه رژیم گرفت، شعار های “آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه!” “مرگ بر طالبان از کابل تا تهران!” و غیره… در خاطرات مانده است و همزمان خیزشهای توده ای در گوشه و کنار کشور بالا گرفت. جناح مقابل هم بیکار ننشست، میدانستند شعارهای معترضین پایه های نظام را نشانه گرفته است. آنها شل شدن ابزارهای سرکوب را به ضرر نظام ارزیابی می کردند، باند وزارت اطلاعات در همفکری با بیت رهبری و هدایت مجتبی خامنه ای ترورهای زنجیره ای را سازمان و آغاز کردند، در مدت کوتاهی چندین شخصیت سیاسی مخالف، نویسنده دگراندیش و روزنامه نگار به شکل وحشیانه ای قصابی کردند. این وضعیت موجب فضای امنیتی حاکم بر کشور و دانشگاه ها شد و رعب وحشت دوباره سراسر ایران را فراگرفت. مجله، نشریات و روزنامه های منتقد زیادی بسته شدند، اعتراضات دانشجویان با بسته شدن روزنامه “سلام” به خون کشیده شد، حمله به کوی دانشگاه انجام شد. اختلافات جناحهای درون رژیم یکبار دیگر به اوج خود رسیده بود. در جمهوری اسلامی اگر رقابت و کشمکش جناحها و سلیقه ها وجود دارد، معامله و توطئه هم بخشی از خود رقابت جناحهای درون جمهوری اسلامی است. بر این مبنا با “کشف نیروی خود سر در درون وزارت اطلاعات بعنوان عامل اصلی ترورها” و قربانی کردن “سعید امامی” و با شکست و عقب نشینی دوم خردادی ها تنش میان جناحها هم کاهش یافت و اعتراضات مردم هم سرکوب شد و ماجرا خاتمه یافت و یک دوره همزیستی مسالمت آمیز دیگر جناحها تا پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی ادامه یافت.
احمدی نژاد سر از صندوق رای درآورد
احمدی نژاد شهردار تهران و استاندار قبلی اردبیل، کاندیدای مستقلی بود که با ورود به عرصه انتخابات سال 84 و بوسیدن دست رهبر و خوش خدمتی به رژیم ج.ا عملا کاندیدای بیت رهبری شد. شورای نگهبان ماموریت یافت احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور اعلام کند. تجربه انتخابات قبلی زمینه مهندسی انتخاب احمدی نژاد را فراهم آورده بود. حذف رفسنجانی و اعتراض کروبی بعد از تائید احمدی نژاد تاثیری در تصمیم گیری بیت رهبری و ماموریت شورای نگهبان مبنی بر عدم حمایت از ریاست جمهوری احمدی نژاد را نداشت. چهار ساله اول احمدی نژاد همراه با تنش و رقابت جناحهای درون رژیم اسلامی سپری شد. رقابت در دوره دوم ریاست جمهوری به مرحله بحرانی خود رسید. رفسنجانی، خاتمی از ارگانهای تاثیر گزار حکومتی حذف و کنار رفته بودند و بر این مبنا از کاندیداتوری موسوی حمایت می کردند. اما جناح بیت رهبری همراه با شورای نگهبان و حواریون تصمیم گرفته بودند احمدی نژاد باید پیروز انتخابات 88 شود و بر این مبنا تنش و کشمکش جناحهای رژیم یک بار دیگر بشدت تشدید شد بود. جنبش ملی اسلامی بر تنفر میلیونی مردم معترض به جمهوری اسلامی سوار شد و با طرح شعار ارتجاعی پس گرفتن رای موسوی از جناح راست توانست مردم متنفر از رژیم اسلامی را به خیابان بکشاند که این اعتراضات و شورش های مقطعی نیز جز توهم به جناح سبز حاکمیت، کشتار و بازداشت تعداد زیادی از معترضان و سرخوردگی پس از آن دستآوردی را عاید مردم نکرد! در این کارزار جنبش ملی اسلامی همراه با سلطنت طلبان، جمهوریخواهان، ناسیونالیستها و قومپرستان، توده ای، اکثریتی ها و چپ های سابق که اعلام کرده بودند با موسوی و کروبی کشتی نمیگیرند زیر چتر جنبش ارتجاعی سبز به خط شدند. کشمکش و جنگ و گریز با شکست جنبش سبز پایان یافت. برای کلیه این جریانات یک دوره افسردگی آغاز گردید. اما یک روزنه امید در دل همه این طیفها وجود داشت و آنهم تشدید بحران در مناسبات جمهوری اسلامی با غرب و آمریکا بود، تشدید محاصره اقتصادی بیشتر و حمله قریب الوقع آمریکا به ایران که با شروع بهار عربی و بعدا حمله ناتو به لیبی و تشدید بحران در سوریه و تهدید حمله نظامی آمریکا به آن کشور همه اپوزیسیون بورژوای ایران را بخط کرد که فکر میکردند بعد از حمله نظامی آمریکا به سوریه نوبت ایران میرسد و خود را برای ایفای نقش در پروژه ی آلترناتیو سازی پس از جمهوری اسلامی جهت شریک شدن در قدرت سیاسی آماده میکردند که با عدم حمله آمریکا به سوریه این امید هم به یأس تبدیل شد.
دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد متفاوت از دوره اول بود، او از طرفی مغرور از پیروزی خود و شکست جنبش سبز بود و حتی با جسارت تمام معترضین میلیونی خیابانها را مشتی خش و خاشاک نامید و از طرف دیگر در نزدیکی پایان دوره دوم با “رهبر” اختلاف پیدا کرده و شروع به تمرد کرده بود، حمدی نژاد که توهم ارتباط مستقیم با “امام زمان” را در سر داشت، دیگر احتیاجی به تعظیم از “نایب برحق” امام زمان را نمی دانست. قضیه خانه نشینی و غیبت نزدیک به دو هفته ای او بر سر برکناری و ابقای وزیر اطلاعات، شکاف میان بیت رهبری و احمدی نژاد را عمیقتر و موجب فاصله گرفتن او از رهبری و دستگاه های قدرت وابسته به او گردید. مجلس شورای اسلامی که سابقه تظاهرات در صحن مجلس علیه موسوی، کروبی را داشت و در شعارهایشان خواهان اعدام آنها بودند، گوش به زنگ فرمان رهبر برای احضار احمدی نژاد جهت عدم کفایت رئیس جمهوری بودند به دلیل هزینه های بالای این تصمیم، مورد قبول خامنه ای قرار نگرفت. اما حذف احمدی نژاد و یارانش با برچسپ زدن “جریان انحرافی” به آنها مهیا گردید. به زبان دیگر تاریخ مصرف سیاسی احمدی نژاد پایان یافته بود. رحیم مشائی که تنها کاندیدای مورد حمایت احمدی نژاد درانتخابات ریاست جمهوری بود از سوی شورای نگهبان رد شد و رهبری به وسیله دستگاه های قدرت و سرکوبش پروژه حذف احمدی نژاد را با کمترین هزینه لازم برای نظام ممکن ساخت.
عروج حسن روحانی، دلجویی از رفسنجانی
بحران اقتصادی و سیاسی رژیم اسلامی با تشدید محاصره اقتصادی و انزوای بین المللی زمینه را برای ابراز وجود جناح رفسنجانی آماده کرده بود. بحران اقتصادی و انزوای سیاسی بین المللی جمهوری اسلامی در دو دوره زمامداری احمدی نژاد به بالاترین حد خود رسیده بود و تا جایی که کارشناسان خود رژیم هم پیش بینی می کردند که احتمال شورش گرسنگان در ایران وجود دارد. رفسنجانی منتقد دو دوره برنامه ریزی اقتصادی احمدی نژاد بود و با نشان دادن آمار تورم، فقر و بیکاری، انزوای بین المللی و تشدید محاصره اقتصادی برگ برنده شکست سیاست های احمدی نژاد را در دست داشت و غیرمستقیم میگفت مسئولیت بار این وضعیت بعهده “رهبری” است و با این تصویر از شرایط وقت زمینه را برای حمایت از حسن روحانی فراهم آورد. روحانی هم با شعار مذاکره با غرب و آمریکا و لغو محاصره اقتصادی و مسئله هسته ای و آزادی زندانیان جنبش سبز و حصر خانگی، برگ برنده را در رقابت کاندیداتوری خود با رقبایش داشت. یک بازی زرگری که جناحی از حاکمیت برای پر کردن صندوقهای رای به خوبی داشت از آن استفاده می کرد. شعارهای انتخاباتی روحانی توانست جناح ملی اسلامی و اپوزیسیون بورژوای داخلی و خارجی را پشت سر خود بیاورد و از طرفی بتواند غرب و آمریکا را در شعارهای انتخاباتی با خود همراه سازد. کاندیداهای دیگر این انتخابات، جلیلی، ولایتی و محسن رضائی بودند که در رکاب بیت رهبری رقابت مضحکی داشته و در این انتخابات با شکست مهلکی که خوردند بنوعی شکست خود، شکست بیت رهبری و شورای نگهبان را به آنها القا کرد. پیروزی حسن روحانی به نوعی دلجویی از رفسنجانی بحساب می آمد، رفسنجانی که در 8 سال دوره احمدی نژاد با موضع انتقادی خود از احمدی نژاد، مسئولیت رهبر و نهادهای قدرت را در حمایت 8 ساله شان از احمدی نژاد متذکر می شد. این دلجویی از روی سیاست ایران در انتخابات 92 و در سخنرانی حسن روحانی متبلور شد و روحانی حمایت رفسنجانی و خاتمی را از خودش و موضع شفاف شان را در قبال 8 سال زمامداری احمدی نژاد را ستود.
مرور کوتاهی بر شرایط اعتراضات به سه رئیس جمهور!
با مرور کوتاهی در بررسی جنبشهای اعتراضی حداقل از سال 78 تا کنون میتوانیم خواست و شعار جنبشهای اعتراضی را به سه دوره، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی تقسیم کنیم و در هر دوره خواستها و شعار ها را تفسیر و دسته بندی کنیم.
اول دور زمامداری خاتمی:
خاتمی لبخند زنان، مغرور از رای اکثریت رای دهندگان بر کرسی ریاست جمهوری نشست. ریاست او مورد حمایت اپوزیسیون بورژوازی ملی مذهبی قرار گرفت. سازمان اکثریت به خامنه ای نامه سرگشاده نوشت که عبرت بگیرد و تسلیم رای اکثریت به خاتمی شود. در همه احزاب چپ و راست اپوزیسیون سرنگونی طلب، نور گرایش اصلاح طلبی تابیده بود که مبارزه برای سازماندهی انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی را “خشونت طلبی” تعبیر می کردند. یکشبه حدود 100 نفر از اعضای حزب کمونیست کارگری ایران همراه با رضا مقدم و ایرج آذرین از آن حزب کناره گیری کردند که ایرج آذرین بعدا در باب متعارف شدن جمهوری اسلامی کتاب “تعالیف و تکالیف” را در بازار منتشر کرد. سلطنت طلبان دچار انشعاب و به چند شقه تبدیل شدند، حزب دمکرات کردستان ایران دو شقه شد، از حزب کمونیست ایران، کومله سازمان زحمتکشان متولد شد. همه این انشعابات در اپوزیسیون سرنگونی طلب منجر به تقویت روحیه دوم خردادی ها گردید که  در غرب هم خاتمی را گرباچف پروستریکا و گلاسنوس نامیدند و به استقبال “گفتگوی تمدنهای” وی رفتند تا جایی که در کاخ الیزه فرانسه میخواستند سر میز شام پیک شراب به سلامتی روند اصلاحات در ایران بزنند و بنوشند که بعدا فهمیدن پیک زدن با خاتمی شبی به فوت از سر گشاد ساز است. اما خاتمی همچنان لبخند زنان مورد توجه قرار گرفت که تصور میشد در ایران عصر طلایی اصلاحات حاکم شده است، رئیس جمهور اسرائیل هم به فکر حس وطن پرستی محل تولد خود در اصفهان افتاد و برای هم صدا شدن با تب جامعه جهانی در حمایت از اصلاحات در درون ایران، با چند زن بدون حجاب در ایتالیا در صف دست دادن به خاتمی ایستادند. در ایران و اروپا شعرا و نویسندگان از طریق کانون نویسندگان شبهای شعر و داستان خوانی خود را مدیون سید خاتمی و پروسه اصلاحات میدانستند و او را ستایش میکردند. همچنین مجلات، روزنامه ها تشکلهای NGO یی زیادی تاسیس گردیدند. جنبش دانشجوی وارد مرحله تاز شده بود و مشغول تهیه سئوالاتی تازه از روند آینده ایران و جنبش شان بودند.
اما بحران اقتصادی همچنان سیر سعودی داشت و بار اصلی فشار اقتصادی بر دوش طبقه کارگر و مردم ایران قرار داشت. وضعیت معیشت طبقه کارگر و اکثریت مردم روز به روز مورد حمله کارفرما و دولت قرار میگرفت و سفره خالی مردم بی رونق تر میگردید. فشار وضعیت بد اقتصادی زمینه های اعتراضات اجتماعی را فراهم آورده بود که منجر به اعتراضات، اعتصابات و خیزشهای توده ای در کارخانجات و محلات فقیر نشین شهرها شده بود. روشن فکران و روزنامه نگاران اگر چه خواهان اعتراضات اجتماعی نبودند اما با لکنت زبان شروع به نصیحت دولت و دعوت به آرمش مردم را داشتند. در کنار همه اینها دولت و قوه قضائیه همراه با بیت رهبری تحملشان در مقابل اعتراضات و انتقادات و نصیحتهای خودی ها هم به سر رسیده بود. برای ایجاد فضائی رعب و وحشت در وزارت اطلاعات تیم ترور را سازماندهی کردند و قتلهای زنجیره ای را سازمان دادند که در تاریخ جنایت رهبران جمهوری اسلامی ثبت شده است. همزمان مجلات و روزنامه ها را بستند، جنبش دانشجویی و اعتراضات این طبقه از جامعه به خاک و خون کشیده شد و شکل جدیدی از سیاست سرکوب توسط عاملان رژیم و زیرنظر رهبر جمهوری اسلامی ایجاد شد. اما شعار های آن دوره پایه های رژیم را مانند “مرگ بر طالبان از کابل تا تهران!” و “آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه!” و غیره نشانه گرفته بود و سایه این شعارها تا پایان دوره خاتمی تهدیدی برای جمهوری اسلامی محسوب می شد.
دوره احمدی نژاد، دوره فریب اعتراضات مردم است!
 رئیس جمهور شدن احمدی نژاد حاصل نمایندگی گرایشی سیاسی یا جناحی خاص جهت سوق دادن ایران به جهت متفاوتی فارغ از مسیر های امتحان شده جمهوری اسلامی نبود. شعارهای پوپولیستی دوران انتخاباتیش فقط تبلیغات نمایشی بودند که برای بسیج توده از آن استفاده کرد، هم چنین فضای مناسبات سیاسی میان جناحهای رژیم اسلامی زمینه را برای مهندسی انتخابات و سربرآوردن احمدی نژاد از صندوقهای رأی فراهم آورده بود. بیت رهبری و قدرت مطلقه فقیه حاکم در انتخابات دوره قبل سرخورده بودند و نمیخواستند سناریوی دوره قبل تکرار شود. مهندسی انتخاب احمدی نژاد جواب به توهمات طیفی بود که فکر میکردند احتمال انقلاب مخملی از طریق جناح اصلاح طلب رژیم اسلامی وجود دارد بود. انتخاب احمدی نژاد، اراده رژیم اسلامی جهت حفظ نظام اسلامی و کنترل جناحهای درون رژیم اسلامی بود. انتخاب احمدی نژاد زمینه ساز حذف بخشی از نیروهای خودی بود که دیگر تعهد و وفاداری خود به ولایت فقیه و بیت رهبری را از دست داده بودند. در عین حال احمدی نژاد نماینده اکثریت رای دهندگان نبود و نقشه ای برای با ثبات کردن بازار سرمایه داری اسلامی و تنطیم مناسبات سیاسی دیپلماتیک جمهوری اسلامی با دنیای خارج نداشت. این وضعیت در کنار بی اعتمادی جناح دوم خردادیها که به جنبش سبز تغییر اسم داده بود موجب شد در دوره دوم زمامداری احمدی نژاد، بحران و تشنج جناحها وارد رقابت و کشمکش شدیدی شوند که با اعتراضات و شورشهای خیابانی به اعلام نتایج انتخاب سال 88 معروف به جنبش سبز شد. اعتراضات سال 88 به نتیجه انتخاب احمدی نژاد بسیار گسترده بود و توده های بیشماری از مردم را با خود همراه کرد اما رهبری و افق این اعتراضات از طریق جناح سبز و یا همان دوم خردادی های سابق رهبری و هدایت میشد. امروز وقتی بعد از نزدیک به 6 سال افق و شعار های اعتراضات سال 88 که حول پس گرفتن رای موسوی با اعتراضات سالهای 78 و یا 88 و یا شعارهای “مرگ بر طالبان از کابل تا تهران!” و یا “آزادی اندیشه با ریشو پشم نمیشه!” را با شعار های سال 86 که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب سرمیدادند “دانشگاه پادگان نیست!” و “کارگر، دانشجو اتحاد، اتحاد!” مقایسه کنید خواهید دید که این  اعتراضات در آن مقاطع دو مفهوم و دو افق جداگانه داشت. اعترضات سبک دوم سرنگونی طلبانه و آزادیخوانه بود. اعتراض به نتیجه انتخابات نه تنها سرنگونی طلبانه و آزادیخواهانه نبود بلکه رهبری این اعتراضات و شعارها در دست بخشی از خود جمهوری علیه بخشی دیگر بود. در عین حال حضور چشمگیر مردم به سیاهی لشکر جناح رقیب تبدیل شدند و در این میان جریانات اپوزیسیون بورژوائی خارج نشین مانند حزب کمونیست کارگری ایران تا سلطنت طلبان و جمهوری خواهان به سیاهی لشکر دنباله رو جنبش سبز تبدیل شدند که بعد از شکست این جنبش موجبات افسردگی سیاسی اینها و حتی مردم معترض را هم فراهم آوردند.
حسن روحانی در محاصره اعتراضات!
حسن روحانی به رای دهندگانش وعده داده بود که در داخل وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم بهبود می یابد، مزاحمت های حکومتی برای مردم ازجمله برای زنان را از بین میبرد، گفته بود زندانیان اعتراضات 88 را آزاد میکند و فیلترنگ سایتها و سرعت اینترنیت را بالا می برد و به بهداشت و درمان توجه میکند، از ادامه فساد اقتصادی، اداری جلوگیری میکند. او در وعده هایش هم چنین قول داده بود که در سیاست خارجی گفته بود که با کشورهای اروپایی و منطقه تنش زدایی میکند، با غرب و آمریکا مذاکره میکند و مسئله هسته ای را حل خواهد کرد و تحریم های اقتصادی را لغو خواهد کرد.
طی مدتی که حسن روحانی به ریاست جمهوری ایران رسیده است تنها وعده ای که عملی شده این است با غرب و آمریکا مشغول مذاکره است. بخشی از تحریم های اقتصادی را لغو کرده و حتی بخش کوچکی از دارایی های مسدوده ایران هم آزاد شده است. اما همانطور که از ماهیت رژیم اسلامی پیش بینی میشد قرار نبود مردم ایران از لغو محاصره اقتصادی و آزاد شدن دارائی های مسدود شده سهمی داشته باشند! در همان روزهای دست بکار شدن دولت “اعتدال و امید” علیرغم جشن و سرور جناح اصلاح طلب و اپوزیسیون بورژوائی از به کار آمدن “دولتی میانه رو و معتدل” شاهد بوده ایم که دستگیری فعالین اجتماعی و سیاسی، شکنجه و ماشین اعدام جمهوری اسلامی از گذشته فعالتر شده و آمار اعدام مانند ابزار تهدید مردم بالای سر جامعه نگهداشته شده تا مبادا مردم فقیر و تهی دستی جامعه ایران به خود جرئت ابراز وجود و اعتراضات خیابانی را بدهند. در کنار فضای امنیتی، سرکوب و اعدامهای جمهوری اسلامی با روی کارآمدن حسن روحانی،  تعیین حداقل دستمزد سال 93 را با سه برابر زیر خط فقر تصویب کردند. در وزارت کار و امور اجتماعی قانونی تصویب کردند به موجب آن کارفرماها آزادند هرگاه اراده کنند کارگران را اخراج کنند. اما طبقه کارگر و مردم سکوت نکرده اند. علیرغم فضای رعب وحشت و ماشین اعدام، طبقه کارگر و مردم در جبهه های زیر با رژیم اسلامی اعلام جنگ کردند: اعتصابات کارگری، اعتراضات توده ای به اسید پاشی، به اجرای احکام اعدام و در حمایت از مقاومت مردم کوبانی در کردستان سوریه،رژیم اسلامی را وحشت زده کرده است.
اعتصابات و اعتراضات طبقه کارگر طی یک سال گذشته به شکل هر روزه از طرفی تهدیدی بالقوه برای رژیم اسلامی و کارفرماست و از طرف دیگر نشان دادن قدرت دسته جمعی این طبقه برای اتحاد و همبستگی طبقاتی خویشتن است.
درس های مبارزات این دوره باید رهبران و فعالین کارگری را جهت سازماندهی دوره آتی به این قناعت رسانده باشد که پیروزی مبارزات طبقه کارگر در گرو سازماندهی مجامع عمومی، شورا و تشکلات کارگری است.
جنبش توده ای علیه اسید پاشی و جنبش هایی اجتماعی که علیه اعدام و در حمایت از بخشش محکومین به قصاص تشکیل شد وارد مرحله تازه ای شده است. مخالفت علنی مردم با احکام اعدام و ازجمله قانون کثیف قصاص و بخشش تعدادی از خانوادهای مقتولین و باز کردن طناب دار از گردن محکومین به اعدام نشانه تنفر مردم از حکم ارتجاعی اعدام و قصاص است.
در قضیه اسیدپاشی های اخیر در اصفهان، برای همه مردم ایران مسجل شد که این اسیدپاشی ها توسط عوامل حکومت به فرمان امام جمعه ها و مراجع تقلید در هماهنگی با بیت رهبری انجام گرفته است. تنفر عمیق توده ای از این عمل شنیع یکبار دیگر رویاروی توده ای با پلاتفرم سیاسی و با شعارهای به زیرکشیدن پایه های رژیم اسلامی، یکبار دیگر پتانسیل جنبش سرنگونی طلبی را به عرصه مبارزات سیاسی موجود در جامعه ایران را مطرح میکند. اعتراضات به اسیدپاشی از اصفهان شروع شده و تهران، سنندج و به اکثر دانشگاه های ایران سرایت کرده و سران رژیم اسلامی را با تهدید جدیدی از خروش توده ای مواجه کرده است.
دفاع و حمایت مردم ایران و از جمله در شهرهای کردستان، تهران و دانشگاه ها از مقاومت مردم کوبانی در مقابل داعش و حمایت دولت ترکیه از آن گروه تروریستی دو مفهوم داشت. اول همبستگی عمیق توده ای با مقاومت قهرمانانه زنان و مردان پیر و جوان کوبانی در مقابل وحشیگری داعش و حمایت دولت اسلامی ادوغان از آن گروه تروریستی بود. مفهوم دوم حمایت و همبستگی توده ای با مخالفت با داعش و هر نوع اسلامی سیاسی است. درواقع شعار علیه داعش، شعارعلیه جمهوری اسلامی تلقی شده و عکس العمل رژیم هم حمله به تظاهرات مردم سنندج در اول نوامبر به همین دلیل بود. شعارها و مطالبات مبارزات این دوره مردم چه در مبارزه های صنفی کارگری، چه در مبارزه های توده ای علیه اعدام و چه علیه اسیدپاشی؛ در راستای جنبش سرنگونی طلبانه مردم ایران است که هیچگاه زیر بار حاکمیت اسلامی رام نشده است!
آبان ۱۳۹۳
منبع: نشریه کمونیست ماهانه، شماره هشت،آذر ٩٣
http://www.hekmatist.org/