مخاطرات سناریو سیاه در ایران،علل تداوم حاکمیت جمهوی اسلامی،
و ملزومات سرنگونی آن چیست؟
گفتگوی نشریه کمونیست ماهانه با اعظم نوری از سازمان فداییان (اقلیت)
و سلام زیجی از حزب کمونیست کارگری-حکمتیست
کمونیست ماهانه: اخیرا شما،حزب کمونیست کارگری-حکمتیست و سازمان فداییان (اقلیت) در رابطه با مخاطرات سناریو سیاه در ایران بیانیه مشترکی صادر کرده اید. از نظرشما،اعظم نوری و سلام زیجی، ضرورت چنین بیانیه چه بود و چه اقدامات و تلاشهای در این جهت آنجام داده اید؟ در صورت سرایت سناریو کنونی عراق و سوریه به ایران چه کار باید کرد؟
اعظم نوری:همان گونه که در آن بیانیه آمده است، به نظر ما اولین گام “آگاهگری جدی و گسترده” است. در این مدت نیز ما با تمام امکانات خود کوشیدهایم این گام را برداریم. ما در مقالات، اطلاعیهها مصاحبههای گوناگون که در رسانههای ما منتشر گردیدهاند، کوشیدهایم به وظیفهی خود در زمینهی آگاهگری جامهی عمل بپوشانیم. از آن گذشته به فعالین و هواداران خود نیز رهنمود دادهایم به هر شیوهی ممکن به روشنگری در این باره بپردازند و در مبارزات روزمره و اکسیونها شرکت فعال داشته باشند. اما، به نظر ما هر اقدام و تلاشی در این زمینه، با اقدام و تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی پیوندی ناگسستنی دارد. ببینید، اگر نیروی ارتجاعی داعش در عراق و سوریه هنوز در حال جنگ و در صدد سرنگونی دولتهای این کشورها و ایجاد خلافت اسلامی و کسب قدرت است، جمهوری اسلامی خود داعشگونهای است که ۳۵ سال پیش در ایران با سوءاستفاده از ناآگاهی مردم سوار بر موج انقلاب مردم شد تا انقلاب را به شکست بکشاند. این رژیم در تمام طول حاکمیت خود، طبقه کارگر، تودهی مردم و نیروهای کمونیست و آزادیخواه را به شدیدترین شیوه ممکن سرکوب کرده است تا به حیات نظام سرمایهداری در ایران تداوم ببخشد. جمهوری اسلامی مطابق با دیدگاه ارتجاعی و زنستیز خود، سرکوب انقلاب را از زنان شروع کرد. هنوز جای پایش محکم نشده بود که ارتش و سپاه را به گوشه و کنار کشور گسیل کرد تا مردم را بمباران و قتلعام کنند. آزادیهای سیاسی را برچید؛ فعالین سیاسی را دستگیر کرد؛ پیروان ادیان دیگر را تحت فشار قرار داد؛ حقوق ملیتها را نقض کرد. و بسیاری اقدامات جنایتکارانه دیگر که خوانندگان عزیز نشریه شما به خوبی آگاهاند. در این راه، به ویژه در دهه ۶۰ هزاران نفر را به قتل رساند. حال اگر کارنامه جمهوری اسلامی در چند دهه گذشته را با عملکرد داعش در چند سال اخیر مقایسه کنیم، متوجه میشویم چقدر عملکرد این دو نیرو همسان است. اگر داعش بر زمینه نارضایتی مردم کشورهای سوریه و عراق، خاک مناسبی برای حضور و گسترش خود یافت، در ایران هم همین امر صادق است. به همین دلیل، امروز مجبوریم از مخاطره نیرویی مثل داعش یا داعشوارهها در ایران صحبت کنیم. رژیم جمهوری اسلامی در طول زمامداریاش، به سان داعش عمل کرده است؛ با ایجاد نارضایتی و سرکوب مردم، به ویژه ملیتهای گوناگون ایران و تضییق حقوق آنان، زمینه مساعدی برای رشد نیروهای ارتجاعی همسان، هرچند رقیباش، زمینه مساعدی برای رشد گرایشات ناسیونالیستی، زمینه رشد مساعدی برای رشد خرافات دینی و سایر گرایشات ارتجاعی فراهم آورده است. در هر جامعهای تا زمانی که معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وجود دارند، مردم به دنبال راه حل میگردند و اگر آلترناتیو سوسیالیستی و چپ پیشاروی مردم نباشد، گرایشات ارتجاعی میتوانند خود را مشکلگشای معضلات جا بزنند و بخشی از توده ناآگاه را به دنبال خود بکشانند. بنابراین من رفع این مخاطره را جدا از آگاهگری و تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی نمیدانم، آن را جدا از تلاش برای سازماندهی طبقه کارگر و مردم زحمتکش و نیروهای آزادیخواه و مترقی نمیدانم. یعنی نیروهایی که به نظر من تنها نیروهای مؤثر در برابر سرایت وضعیت عراق و سوریه به ایران یا حتا رشد چنین نیروهای ارتجاعی در درون خود ایران هستند. جنگ کنونی نیز کاملا این نظر را تأیید میکند. اگر نگاهی به نیروهای درگیر در این جنگ بیاندازیم، میبینیم ارتش دو کشور سوریه و عراق، با وجود برخورداری از تسهیلات و امکانات نظامی با وجود حمایت دولتهای امپریالیستی غرب و برخی دولتهای مرتجع منطقه مانند جمهوری اسلامی نتوانستند مانع رشد، گسترش و پیشروی داعش شوند. معتقدم اگر زمانی نیز مدعی شوند که داعش شکست خورده، ادعایی دروغ خواهد بود. بگذریم که این دولتها و نیروهای امپریالیست اصولا نمیخواهند بنیادگرایی اسلامی ریشهکن شود. آنها نه تنها چنین هدفی ندارند، بلکه حضور و رشد آنان را به حضور و رشد گرایشات کمونیستی و چپ ترجیح میدهند. به هر روی، با استمرار دخالت نیروهای امپریالیستی غربی در امور کشورها با ادامه حیات دولتهای دستنشانده یا حتاغیر دست نشانده اما سرکوبگر و دیکتاتور، مشکلات و معضلات مردم به جای خود باقی خواهند ماند؛ از آن جایی که کمونیستها، پیشروان کارگری، فعالین مترقی و رادیکال جنبشهای اجتماعی سرکوب میشوند، زمینه رشد و گسترش بنیادگرایی اسلامی هم بر جای خود باقی خواهد ماند. برای یافتن پاسخ “چه باید کرد؟” نیز لازم نیست به تئوری یا تجارب تاریخی استناد کرد. این پاسخ را میتوان در همین منطقه یافت. در میانه این جنگ خانمانسور و تباهگر، نیروی سومی به پا خاسته و آلترناتیو دیگری را پیشاروی مردم قرار داده است. آلترناتیوی متکی به آگاهی، خودگردانی و مقاومت مردمی. از تجربه مردم کوبانی حرف میزنم. مقاومت کوبانی نشان داد آنچه ارتشهای دو کشور، با پشتیبانی نظامی و تسلیحاتی و مالی غرب و دولتهای مرتجع منطقه، نتوانستند به انجام برسانند، آگاهی و مقاومت مردمی، ممکن و میسر میسازد. مقاومتی تحسینبرانگیز که با نگرانی و امید چشم به آن دوختهایم و برای آن آرزوی موفقیت نه تنها در جنگ با داعش و داعشیان را داریم، بلکه امیدواریم پس از پیروزی بر داعش بتواند به تجربه خودگرانی مردمی، عمق و گستره بیشتری ببخشد و آن را به الگویی برای مردمان تمام کشورهای منطقه در مقابله با دولتهای سرکوبگر و دیکتاتور تبدیل کند. جمهوری اسلامی بر اثر ترس از گسترش این الگوست که با وجود ادعای دشمنی و مقابله با داعش، فعالان و حامیان مردم کوبانی را در ایران دستگیر میکند. من مطمئنام در صورت عقبنشینی و رانده شدن داعش، دولتهای عراق و سوریه نیز درصدد خواهند بود این تجربه را سرکوب و نابود کنند. به هر رو، تنها راهکار، به نظر من پیشگیری است. پیشگیری به معنای از میان برداشتن علت اصلی مصایب و مشکلات، یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی است.
سلام زیجی:گسترش دامنه جنگ و سناریوی سیاه در منطقه با عروج “داعش” در عراق و سوریه بیش از پیش به پدیده بسیار مخاطره آمیزی تبدیل شده است. عواقب ومخاطرات آن در جغرافیایی عراق و سوریه باقی نمانده و نخواهد ماند. عوامل و سیاستهای که چنین وضعی را به وجود آورده چنانچه آمادگی از قبل برای رفع آن نداشته باشیم و برای مقابله با آن از هم اکنون چاره جوئی نکنیم میتواند در ایران نیز تکرار گردد. این مخاطره را ، با وجود حاکمیت جمهوری اسلامی، که همواره یکی از ارگان اصلی به وجود آورنده چنین مخاطره های بوده، نباید دست کم گرفت. باید ضمن جدی گرفتن آن آمادگی سیاسی-اجتماعی-نظامی و سازمانی برای تقابل با چنین اوضاعی در ایران را پیشاپیش تدارک دید.
برخی تحرکات ارتجاعی با محتوای ناسیونالیستی و بعضا متکی به ایجاد شکاف و دسته بندی در میان مردم ، که متاسفانه برخی از نیروهای چپ نیز از آن به عنوان ” اعتراض توده ای، انقلاب، جنبش سرنگونی” وغیره یاد میکنند، در حالی که یکی از مخاطرات سناریو سیاه در دوره پیش رو در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی عروج چنین “تحرکات و جنبش هایی” است که در سایه سیاستهای جمهوری اسلامی و یا با تاثیر پذیری و حمایت غرب و دستگاهای تبلیغاتی آنها در سالیان اخیر نه تنها به جنبشهای آزادیخواهانه-طبقاتی جاری در جامعه که به تعمیق وگسترش خواست سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی نیز آسیب زده است. باد زدن دسته بندیهای “فارس” و “کرد” و”ترک” و “عرب”و “بختیاری” و “بلوچ” و “شیعه” و “سنی” و همچنین تحرکات “اجتماعی” ناشی از کشمکش و فراخوان سران و جناحهای خود رژیم و انواع هویتهای کاذب و مخربی که هر روز به شهروندان جامعه الصاق میشود، جاده صاف کن سناریوی سیاه در ایرانند. تحریکها و نفرت پراکنی قومی و مذهبی امروز، مقدمه جنگهائی است که فردا در هر گوشه ایران میتواند زندگی بسیاری را به خاک سیاه بنشاند.
طبقه ما، جنبش آزادی و برابری و حضور کمونیستهای از نوع ما در جامعه این پتانسل و ظرفیت را دارد که چنانچه متحد و هوشیار عمل کند این روند را خنثی و آینده بهتری را برای جامعه ایران ترسیم و ممکن کند. ضرورت دادن بیانیه از سر دیدن این مخاطرات و تلاش مسئولانه برای رفع آن و شکل دادن به صف بندی اجتماعی علیه کلیه این نیروها و عوامل سناریو سیاهی در ایران است. تلاش برای بالا بردن هوشیاری و آمادگی بیشتر طبقه کارگر و جامعه ایران در مقابل سرایت خطر سناریو سیاه، و در این راستا تلاش برای ایجاد صف بندی و سنگر بندی متحدانه جنبش آزادیخواهانه،تامین همکاری و همفکری بیشتر بین نیروهای کمونیست و چپ و مسئول در قبال سر نوشت جامعه به منظور مقابله با مخاطرات سناریو سیاه و عوامل آن ، اهم تلاش ما و بیانیه مشترک طرفین است. دادن بیانیه مشترک ناشی از این ضرورت و عکس العملی از جانب ما به سناریو سیاه احتمالی تحمیلی مشابه آنچه در عراق و سوریه به وجود آمده و احتمال تکرار آن در ایران است.
واقعیت این است چنین خطری جامعه ایران را تهدید میکند. موجی از نگرانی بخشهای مختلف جامعه را در بر گرفته است. نگرانی از این که ممکن است وضعیت دهشتناک عراق و سوریه به ایران نیز تحمیل گردد. حزب کمونیست کارگری-حکمتیست عمیقا در این نگرانی شریک است و با تمام قدرت در تلاش است همراه با طبقه کارگر ومردم واحزاب و سازمانهای که مسئولانه و اجتماعی به این روند برخورد میکنند و حاضرند علیه وقوع احتمالی چنین جنایتی پیشا پیش سنگر بندی کنند، علیه خطر سناریو سیاه و کلیه نیروهای درگیر در آن صف آرائی کنند، متحدانه مبارزه خواهد کرد. ما معتقد هستیم که باید این نگرانی ها را با تامین هوشیاری بیشتر جامعه و ایجاد ابزارهای اجتماعی و مبارزاتی عملا بر طرف کرد یا حداقل در صورت وقوع آن به سرعت شرش را از سر جامعه کوتاه کنیم. این توقع را تنها با متکی شدن به صف خودآگاه و قدرتمند اجتماعی ،سازمانیافتگی و اتحاد بیشتر طبقه کارگران و مردم آزادیخواه و سازماندهی میلیس توده ای ومسلح سازمانیافته میتوان متحقق کرد. این توقع را میتوان از احزاب و نیروهای سیاسی مسئولی داشت که نه فقط در چنین سناریوی خونینی ذینفع نیستند، بلکه تماما از آن زیان میبینند و میتوانند با آمادگی لازم در برابر آن بایستند.
در راستای تامین آمادگی جامعه و اپوزسیون، به ویژه اپوزسیون کمونیست و چپ و مسئول ما تلاشهای صمیمانه و مسئولانه زیادی را کردیم که همچنان ادامه دارد، از جمله ما موفق شدیم با چندین جریان چپ دیگر نیز تماس بگیریم و موفق به دادن بیانیه مشترک شدیم و به این منظور راه دیالوگ و تبادل نظر بیشتری را ممکن کرده ایم. مشخصا با رفقای سازمان فداییان (اقلیت ) نیز موفق شدیم بعداز نشست مشترکی که در سطح رهبری دو طرف داشتیم ، که وجه مشترک زیادی در ارزیای از تحولات منطقه و درک مخاطرات که جامعه ایران را تهدید میکند وجود داشت، بعداز چنین تلاشهای مقدماتی موفق شدیم بیانیه ی مشترک منتشر کنیم که در کلیت خود هم واقعیت مخاطرات را در خود منعکس میکند و هم راحل کمونیستی و پیشرو و مسئولانه ی را در مقابل طرفین و جامعه قرار داده است. این بیانیه در تاریخ۲ مهر ١٣٩٣- ۲۵ سپتامبر ٢٠١٤ در سطح عمومی منتشر شد و چهار محور پایانی بیانیه بدین ترتیب بود:
” ما امضاکنندگان زیر بر اساس مسئولیت اجتماعی و تعهد به دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان در قبال مخاطرات احتمالی، پایبندی خود را به موازین زیر اعلام میکنیم:
۱ – با توجه به مخاطرات احتمالی ناشی از سرایت جنگ فرقهای فاجعهبار به ایران و بروز جنگ و جدال مذهبی و ملی در ایران، یگانه راه مقابله با آن را سازماندهی طبقه کارگر و عموم تودههای زحمتکش میدانیم.
۲- درباره این مخاطرات احتمالی به تودههای مردم ایران هشدار میدهیم و شهروندان را از هر گونه آسوده خیالی، ناآمادگی و غافلگیر شدن در برابر آن برحذر میداریم. از هم اکنون به تودههای مردم ایران هشدار میدهیم در دام فریبهای جمهوری اسلامی برای درگیر شدن در جنگ و نزاع فرقهای گرفتار نشوید.
٣- خود را موظف به آگاهگری جدی و گسترده به عنوان گام اول ایجاد آمادگی در برابر سرایت این بحران و وقوع جنگ و جدال فرقهای در مسیر تحولات آتی ایران میدانیم.
٤- برای جلوگیری از وقوع چنین مخاطراتی متعهد به تلاشهای همه جانبه هستیم و تاکید میکنیم، یگانه راه مقابله با فاجعهای که مردم ایران را تهدید میکند، سرنگونی جمهوری اسلامی به عنوان اصلیترین منشأ تفرقه مذهبی، ملی و قومی و ناامنی اجتماعی، با اراده انقلابی کارگران، زنان، جوانان و مردم آزادیخواه، برچیدن بساط دولت مذهبی، و استقرار یک دولت کارگری است”
در رابطه با اینکه آیا چه اقداماتی صورت گرفته باید تاکید کرد نفس دادن بیانیه مشترک گام مهمی بود در اعلام احساس مسئولیت اجتماعی طرفین و بر رسمیت شناختن واعلام وجود چنین مخاطراتی در ایران. در این راستها ما به سهم خود همچنان به فعالیت سیاسی، سازمانی ، آگاهگری- تبلیغی ادامه می دهیم. اقدامات عملی تری مانند تماس گرفتن مستقیم با فعالین سیاسی، کارگری و کمونیست در داخل کشو از یک طرف و تلآش بیشتر در جهت سازماندهی نیروی مسلح توده ای، گارد آزادی از سوی دیگر از جمله فعالیتهای ما است در این رابطه. اما بنظر من اقدامات تا کنونی هیچیک از ما اصلا کافی نیست. چه از نظر تبلیغی- سیاسی، چه از نظراقدامات عملی مشترک و مرتبط به این امر که بیانیه مشترک داده ایم هنوز فاصله زیادی هست، با تلاشی که قرار بود صورت بگیرد. برای تامین حداقلی از آمادگی اجتماعی و صف بندیهای سیاسی قابل ملموستر در جهت تقابل با عوامل و زمینه های سناریو سیاه در ایران باید برخورد فعالتر و هدفمند تری در دستور گذاشت، ضروری است همه نیروهای مسئول و بخس اعظمی از جنبش طبقه کارگر و جوانان و زنان در ایران را در این راستا بسیج و متحد تر کرد. سیاست حزب حکمتیست اینست که این خطر را بشناساند، آگاهی و مصونیت اجتماعی راجع به آن را بالا ببرد، سیاستهائی که به این سناریو نیرو میدهد را طرد و منزوی کند، و در تقابل با سناریوی فروپاشی جامعه و نابودی مدنیت و زندگی روزمره، عنصر مسئولیت اجتماعی و اراده متحد و متشکل و قدرت دفاع از خود مردم و جامعه را قرار دهد. برای تحقق کامل این امر مهم بنظر من هم حزب ما و هم بقیه نیروهای که با احساس مسئولیت وجدیت تمام به سرنوشت آینده ایران فکر میکند باید تلاش خود را صد چندان کنند.
در مورد بخش آخر سوال اگر سناریو وحشیانه و ضد انسانی که امروز در سوریه و عراق حکمفرا است به ایران نیز سرایت کند و عملی گردد، باید گفت که میزان تلاش و اقدامات سیاسی و عملی و سازمانی حزب ما ، دیگر سازمانهای چپ و مسئول، سطح آمادگی طبقه کارگر و آزادیخواهان پیش شرط میزان و قدرت مقابله ما را در صورت وقوع چنین سناریو هولناکی است. چنانچه از هم اکنون حداقل ملزومات ضروری برای مقابله با وقوع سناریو سیاه تامین شده باشد، بنظر من علیرغم تلاش ما اگر سناریو خونین جنگ قومی و اسلامی و شبیه امروز عراق و سوریه نیز به ایران تحمیل گردد ما هنوز شانس و امکان مقابله با نیروهای سناریو سیاهی را خواهیم داشت. با اتکا به ملزومات آماده شده سیاسی، اجتماعی و نظامی کنونی، میتوان وارد نبرد سیاسی و نظامی توده ای علیه آنها شد، میتوان با سرعت جامعه رابسیج کرد و با قدرت اجتماعی و مسلحانه علیه همه آنها به میدان آمد و با قدرت و زوراسلحه شکست شان داد و از جامعه بیرونشان کرد.
علاوه بر نقش و تحرک اعتراضی کارگر و جنبش زنان و مردم آزادیخواه که بسیار ضروری است علیه کل نیروهای درگیر در تحمیل سناریو سیاه و جنگ و خون ریزی باید به میدان بیایند، اما از نظر من در چنین شرایطی حلقه کلیدی تر مسلح شدن بخش وسیعی از همین جنبشها و طبقه کارگر در شکل سازمانیافته و توده ای و شروع جنگ تمام عیار علیه جمهوری اسلامی و کلیه گانگسترهای مذهبی و قومی درگیر در جبهه سناریو سیاهی ها میباشد. می خواهم تاکید کنم بدون دست بردن به اسلحه، بدون سازماندهی صدها و میلیونها میلیس توده ای مسلح، بدون مسلح شدن همه زنان و مردان آزادیخوا در محل کار و زیست، بدون متشکل شدن در گارد آزادی و تصمیم به شروع فوری اقدام مسلحانه متقابل توده ای و شکست دادن و بیرون کردن همه نیروهای گانگستر قومی، اسلامی، جمهوری اسلامی و هر کسی که با زور اسلحه وارد شهر و روستا شده و خانه و کاشانه و مدرسه و مهد کودک را بر سر مردم خراب میکند، هیچ راهی برای پایان دادن به تحمیل چنین سناریوئی نیست! هر حزب و جنبش کمونیستی و رادیکالی برای چنین پروسه ای خود را آماده نکند آنرا تقویت و ممکن تر نکند، حزب و جریان بی خاصیتی بیش نخواهد بود.کسی که امروز مقاومت توده ای یک شهر به اسم کوبانی را دیده و تحسین میکند و به درست آنرا سمبل و الگو مقاومت و جنگ علیه تروریستهای چون داعش می داند، باید بداند در ایران فردا مشابه سوریه و عراق تنها با تضمین اینکه همه شهرهای ایران را به کوبانی تبدیل کنیم و با تامین یک سیاست و همبستگی به مراتب روشنتر و پیشرو تر، با بر افراشتن پرچم و آرمان و افق به مراتب فرا محلی و فرا ملی و انسانی تری است که قدرت اجتماعی خود را در مقابل جنایتکاران چون امریکا و جمهوری اسلامی و اوباش اسلامی و قومی آنها به نمایش خواهیم گذاشت. باید مانع تبدیل ایران به تحمیل جنگ و کشتار بی پایان جنایتکارانی باشیم که امروز برادر و عمو زاده های آنها در قالب، داعش، ناسیونالیسم عرب و کرد، یا با پرچم کثیف و ضد انسانی اسلامی شیعه و سنی زندگی و هستی دها میلیون انسان را نابود کرده اند و همزمان ثروت و اموال آن کشورها را به غارت میبرند.
در آخر تاکید کنم که باید امروز بیشتر جنبید و اجازه نداد این احتمال هولناک تاریخی به واقعیت مبدل گردد. حزب ما به همین مناسبت در بیانیه خود در تیر ماه 1393 تاکید کرد که: “فراخوان حزب حکمتیست اینست که در مقابل مخاطره کشمکش قومی و مذهبی و سناریوی هرج و مرج و جنگ داخلی، باید جامعه را برای منتفی کردن آن بسیج کرد. به نظر ما وضعیت کنونی معیار سنجشی جدی برای تمایز نیروهای مختلف سیاسی و درجه مسئولیت پذیری اجتماعی آنها نسبت به جامعه و سرنوشت مردم ایران در ایندوران پیچیده و حساس است.”
کمونیست ماهانه: جمهوری اسلامی ٣٥ سال است با وجود تناقضات بنیادی اش با جامعه، و وجود تنفر همگانی و مبارزه بی وقفه کارگران و زنان و جوانان علیه آنهمچنان بر مسند قدرت است. به نظر شما علل تداوم عمر رژیم چیست؟ چگونه می توان آنرا سرنگون کرد؟
اعظم نوری:به نظر من، تداوم عمر رژیم به یک عامل مهم و آن هم سرکوبی شدید و بیرحمانه برمیگردد. این سرکوب، از سویی، رژیم را قادر میسازد با تکیه به سرنیزه و ایجاد رعب و هراس به حیات ننگین خود ادامه دهد. و از سویی دیگر، مانع از آگاهگری گسترده و در پی آن سازماندهی و بسیج تودهای میشود. برای سرنگونی رژیم کافی نیست از آن بیزار و متنفر بود، کافی نیست به مبارزات خودانگیخته و پراکنده دست زد. برای مقابله با رژیمی وحشی، ارتجاعی و تا بن دندان مسلح، تنها وسیلهی مؤثر، سازماندهی است. به نظر من کارگران باید با سازماندهی خود، به شکل اصلی و مؤثر مبارزه طبقاتی خود، یعنی اعتصاب روی آورند. آن هم نه فقط اعتصاب برای کسب خواستهای اقتصادی بلکه اعتصاباتی با مطالبات سیاسی. این امر نیازمند آگاهگری گسترده، سازماندهی و جذب تعداد هر چه بیشتری از کارگران به سازمانهای مستقلشان است. همچنین زنان، دانشجویان، ملیتها، روشنفکران، هیچ یک نمیتوانند بدون سازماندهی، با رژیم مبارزه جدی کنند، چه رسد به سرنگونی آن. اعتراضات سال ۸۸ به نظر من تجربه خوبی بود. با وجود اعتراضات و تظاهراتهای تودهای و گسترده در تمام شهرها، با وجود مقاومت و مبارزه و فداکاریهای چند ماهه مردم و به ویژه جوانان، از آنجایی که این اعتراضات از سازماندهی مناسب و رهبری نیروهای انقلابی و سرنگونیطلب برخوردار نبودند، سرکوب شدند و فروکش کردند. یک کمبود اساسی دیگر این اعتراضات آن بود که نتوانست طبقه کارگر را به میدان مبارزه بکشاند. روشن است که کارگران و زحمتکشان هم در این اعتراضات حضور داشتند، اما وقتی از طبقه کارگر حرف میزنم، منظورم آن است که کارگران با هویت طبقاتی خود، با سازمانهای طبقاتی خود و با ابزار مبارزه طبقاتی خود، یعنی اعتصاب، و با خواستهای سیاسی روشن و معین به این اعتراضات وارد نشدند. طبقه کارگر ایران در طول سالهای قدرت جمهوری اسلامی و در اختلافات جناحهای رژیم به نظر من یک بلوغ سیاسی و آگاهی طبقاتی را از خود به نمایش گذاشته است. جنبش کارگری، به رغم وجود برخی فعالین و گرایشات اصلاحطلبانه و راستروانه، هیچ گاه به دنبال جناحهای سیاسی رژیم، از اصلاحطلب گرفته تا اصولگرا و میانهرو نیافتاده است. امری که در مورد جنبش زنان یا جنبش دانشجویی نمیتوان گفت. تأکید کنم وقتی از یک جنبش صحبت میکنیم، مسلم است که گرایشات و طیفها و سازمانها و تشکلهای گوناگونی در هر جنبش اجتماعی حضور دارند و مجموعه آنان این جنبش را تشکیل میدهد. روشن است که در جنبش دانشجویی و زنان نیز گرایشات رادیکال، کمونیست و انقلابی وجود دارند. اما گرایش غالب بر هر جنبش، سمتگیری و تاکتیکهای این جنبشها را تعیین میکنند که در مورد دو جنبش زنان و دانشجویی، به نظر من، پس از سرکوب دههی ۶۰، گرایشات اصلاحطلبانه دست بالا را داشتهاند. پس فعالین انقلابی جنبش زنان و جنبش دانشجویی بایستی بکوشند از موقعیت ضعیف و حاشیهای کنونی خارج شوند و گرایش رادیکال و انقلابی را به وجه غالب این جنبشها تبدیل کنند. جمعبندی کنم: تا زمانی که کارگران، زحمتکشان، زنان، دانشجویان، ملیتها، و… سازمان نیابند، تا زمانی که مبارزاتشان از حالت پراکنده و خودانگیخته خارج نشود و به مبارزات هدفمند و آگاه با خواستهای روشن و سراسری تبدیل نشوند، تا زمانی که این خواستها و مبارزات به هم پیوند نخورند، نمیتوان رژیم را سرنگون کرد. دقیقا به علت همین ضعف است که با وجود نفرت و بیزاری همگانی مردم از رژیم، جمهوری اسلامی همچنان بر مسند قدرت باقی مانده است. و گام نهایی در سرنگونی رژیم از نظر سازمان ما، قیام مسلحانه تودهایست. رژیم ثابت کرده است که در برابر مبارزات مردم بر اعمال وحشیانه و جنایتکارانهی خود خواهد افزود، با تمام قوای نظامی و نیروهای سرکوبگر رسمی و غیر رسمیاش به مقابله با مردم خواهد رفت. پس نمیتوان بدون توسل به نیروی قهر تودهای و بدون قیام مسلحانه تودهای آن را سرنگون کرد. یعنی همان رویدادی که در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن سال ۵۷ تجربه کردیم. پس طبقه کارگر، زحمتکشان و توده مردم جز با اعتصاب عمومی سیاسی و قیام مسلحانهی تودهای نمیتوانند رژیم را سرنگون کردخ و اختیار سرنوشت و اداره کشور را خود به دست گیرند.
سلام زیجی: برای پاسخ به آن اشاره گذرا به گذشته و چگونگی به قدرت رسیدن ضد انقلاب جمهوری اسلامی را لازم میدانم. ضروری است چون بخشی از موانع امروز سر راه سرنگونی جمهوری اسلامی همچنان ریشه در عواملی دارد که جمهوری اسلامی را به جامعه ایران تحمیل کرد. این واقعیت آن تاریخ است که سال ٥٧ طبقه کارگر، زنان، جوانان و نیروهای چپ و توده مردم محروم و تشنه آزادی حاکمیت سیاه و مستبد سلسله پادشاهی را سرنگون کردند. با این وجود وقتی شاه فرار کرد نیروهای چپ آندوره به جای بسیج و رهبری مردم جهت کسب قدرت سیاسی و دولتی ، به جائی فراخوان جامعه که اجازه داده نشود غرب خمینی را به اسم “رهبر انقلاب” به مردم بفروشد، به جای اینکه جامعه ی که مسلح شده بود سازماندهی کنند و نه تنها اجازه خلع سلاح شان توسط جریان خمینی جلاد داده نشود که با قدرت مسلح توده ای خود قدرت دولتی را در دست بگیرند، به جای اینکه طبقه کارگر که با اعتصابش در نفت کمر حکومت شاه را شکست، رهبرانش در مقام رهبر جامعه ظاهر شوند و کل طبقه را برای کسب قدرت فرا بخوانند و شوراهای کارگری را در همه مراکز کار گسترش دهند و به یک قدرت متحد و متشکل طبقاتی تبدیل شود، و… هر گروه و دسته ای ساز خود را زد و پراکنده و سردرگم سرگرم کار فرقه ای و سازمانی و ایدئولوژیکی خود بودند. یکی پرچم پوپولیسم خود را بر افراشت، یکی با شعار”سگ زنجیره ای” با خمینی همصدا شد، یکی با حکایت رشد “صنایع ملی” ناسیونالیسمش گل کرد و به فکر گسترش “صنعت ملی” بودند، بلاخره تعدادی نیزاز جمله جریانات فاسد چون سازمان اکثریت و حزب توده مجذوب شعارهای تو خالی ضد امیریالیستی و مستضعف پناهی آقای خمینی شیاد و تا مخ استخوان ارتجاعی و ضد انسانی شدند. در صف جریانات راست نیز همزمان جریانات چون نهضت آزادی و جبهه ملی و سازمان مجاهدین خلق و حزب دمکرات کردستان ایران و… نیز هر کدام در شکلی برای دوره هایی زیر عبای خمینی جلاد رفتند و بدینوسیله مقدمات شکست انقلاب ٥٧ را با پهن کردن فرش برای جریان وحشی خمینی ،که باحمایت و نقشه کامل غرب به منظور کنار زدن روند غالب چپ بر انقلاب کنندگان آندوره آماده شده بود، راهی ایران کردند. بدین ترتیب ملزومات اولیه شکست انقلاب ٥٧ ایران فراهم گردید. این پروسه، که عدم وجود و حضور یک حزب روشن بین کمونیستی و طبقه کارگر متحزب و متشکل مدعی قدرت جز مهمترین عامل سردرگمی چپ و کارگر آندوره بود، باعث گردید که راه برای جانشینی یک جریان به شدت جنایتکارتر و مستبدتر از خود رژیم شاه که مردم سرنگونش کرده بودند، فراهم شود. خمینی و قمه کشان آن فرصت را غنیمت شمرده و شمشیر را از رو بستند. از کارگران نفت و زنان در تهران و از ترکمن صحرا تا کردستان و دیگر شهرهای مختلف شروع به قتل و عام کردند، به مراتب جنایتکارتر و گسترده تر از جنایت که امروز داعش انجام می دهد در ایران صورت گرفت. در یک دوره چند ساله موفق شدند میلیونها مردم به زندگى در ارتجاعىترین و وحشیانهترین نظام اجتماعى محکوم کنند. ترس، فقر، دروغ ، چوبه های دار و کشتار دسته جمعی و سرکوب زنان و کارگران و کمونیستها ومخالفین جانشین دوره شور و مبارزه و قدرت توده ای و آزادیهای دوره قیام سالهای اولیه انقلاب ٥٧ شد. کشتار خرداد سال ٦٠ وشهریور ٦٧ و قتلهای زنجیره ای و ترورهای گسترده و سرکوب مداوم و تحمیل فقر و بدبختی به جامعه همه در راستا ی تداوم بقای حاکمیتی صورت میگیرد که محصول انقلاب ٥٧ نبود، مامور به شکست کشاندن آن شده بود.
اماحکومت اسلامی با وجود این تاریخ جنایتکارانه و نقش سرکوبگرانه اش یک روز هم در مقابل نفرت همگانی و اعتراضات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به آرامش طی نکرده است. هم به دلیل جنایتهای کم نظیر تاریخی که مرتکب شده و هم تناقض و تضادش با نسل جدید و انقلابی کرده جامعه ای نسبتا مدرن ایران به ویژه جامعه که راس و مضمون مطالبات انقلاب کنندگانش با کارگر صنعتی مانند نفت و جریانات چپ و کمونیست آندوره تداعی میشد، و همچنین با نسل جوانی که در جهنم اسلامی چشم به جهان گشوده اند اما از هیچ جنبه ای سر سازگاری با آن ندارند، نمی توانست و نتوانست تضاد و بحرانش با چنین جامعه ای حل و فصل کند. در نتیجه روند سرکوب خونین چندین ساله و تبدیل کردن ایران به قتلگاه مبارزین که همزمان بوده با حمایت و سرکوت دولتهای غربی، یک پایه اساسی ادامه بقای تا کنونی جمهوری اسلامی بوده است. بر بستر چنین موقعیتی توانسته بحران هایش را دور بزند، جنبشها و نیروهای راست مذهبی و قومی را حول خاک ریز دفاعی خود در جهت کمک به تداوم بقایش بسیج کند و علیه مردم بکارشان بگیرد. توانسته به درجه زیادی با موفقیت تاکتیک بازی دادن بخشی از مردم سرکوب شده و اپوزسیون بی مایه در دوره های ماننده جنگ ایران و عراق، انتخاباتهای نمایشی اش، رابطه با غرب و داستان هسته ای، حربه اصلاحات و غیره از یکسو به بقای خود ادامه دهد، و با اتکا به این دستاوردها، از سوی دیگر جنبش سرنگونی، جنبش طبقه کارگر، جنبش جوانان وزنان و تنفر همگانی از خود را به عنوان مخاطره جدی سر راه خود در دوره های متعددی حاشیه ی کند و پس بزند. به این ترتیب علاوه بر جنایت و سرکوب بی وقفه ، علاوه بر تحمیل فقر و نابودی اقتصادی به دهها میلیون کارگر و انسان زحمتکش که آگاهانه چنین موقعیتی به جامعه و کارگران را تحمیل کرده است، علاوه بر تصاحب امکانات مالی سر سام آوری که توانسته با آن در ایران و بیرون ایران حلقه ی از نیروها و جریانات تروریست و جنایتکار را حول منافع خود بسیج کند، علاوه بر سازماندهی گله وسیعی از مفتخوران آخوند و بسیجی و قمه کش عقب افتاده حزب الهی به منظور گسترش فساد و تحمیق بخشی از جامعه، از نظر چگونگی کنترل جامعه و چگونگی عبور از بحرانهایش و بازی دادن بخش زیادی از اپوزسیون داخلی و خارجی خود توانسته تجارب زیادی را بدست بیاورد و آنرا در جهت تداوم بقای خود بهره برداری کرده است. علل بقای تا کنونی جمهوری اسلامی را از اینجا باید مورد بررسی قرار داد.
می خواهم تاکید کنم که علیرغم واقعیت بحران و سردرگمی در جمهوری اسلامی، علیرغم وجود تنفر همگانی از این رژیم و خواست سرنگونی گسترده در ایران، به دلیل موقعیت سازمان نیافتگی محکم و گسترده طبقه کارگر و زنان و جوانان، به دلیل آسیب های که جنبش کمونیسم کارگری خورد، به دلیل درس نگرفتن چپ از انقلاب ٥٧، که هنوز با هر ترقه ای و هر تحرک اجتماعی که به منابست انتخاباتهای نمایشی کشمکس جناحهای درونی رژیم،یا به خیابان آمدن تعدادی با پرچم قومپرستی و عقب افتاده بوق “انقلاب” شروع شد به صدا در می آورد، به دلیل امید و همراهی بخشی از اپوزسیون قوم پرست و ناسیونالیسم ایرانی و کرد و آذری با سیاستهای آمریکا، و انتظار تکرار سناریو سیاه عراق و سوریه در ایران و بلاخره به دلیل عدم سازماندهی میلیس توده ای و مسلح ما کارگران و کمونیستها در محل کار و زیست، و… از نظر من شرایط برای سرنگونی انقلابی، تاکید میکنم انقلابی!، نه هر نوع سرنگونی! برای کمونیزم و کارگر و جنبش آزادیخواهی هنوز مهیا نیست. این ادعا بنظر می رسد با تنفر تلنبار شده کارگران و زنان و جوانان از رژیم، با تحمیل گسترده ترین فقر و بیکاری و سرکوب اعمال شده رژیم و با آرزوی دها میلیونی که روز شماری برای مرگ جمهوری اسلامی می کنند متناقض بنظر می رسد،اگر چه واقعیت دارد که متناقض است ، اماادعای من ،اگر چه تلخ است اما کاملا واقعبینانه است.
چگونگی سرنگونی جمهوری اسلامی به رفع موانع فوق و تامین ملزوماتی که اشاره شد بستگی دارد، به افق و سازماندهی و نقشه ای که مصمم است قدرت و ابزار سرکوب را در هم خواهد شکست و همه آن حربه های که قبلا اشاره کردم از دست جمهوری اسلامی و جناح های آن بیرون می آورد و خنثی خواهد کرد. همانطوری که در سوال اول در رابطه با مسئله خطر سناریو سیاه و بیانیه مشترک اشاره کردم، یکی از احتمالات و مخاطرات واقعی این دوره تبدیل ایران به عراق و سوریه امروز است، این روند و این مخاطرات در نقطه مقابل روند سرنگونی طلبانه ما و مردم قرار دارد! به نفع جمهوری اسلامی است! ممکن است داعش با اتکا به سلفی ها و القاعده ها و انصار و غیره بتواند سناریوئ در ایران ایجاد کند، ممکن است در بازیهای سیاسی منطقه و با حمایت آمریکا یا کشور دیگری چهار جریان ناسیونالیستی وقومپرستی واسلامی در چند شهری آتشی بر پا کنند و نبرد مسلحانه ای را شروع کنند، ممکن است با بی نتیجه ماندن حکایت ملال آور هسته ای و امتیاز کافی نگرفتن غرب از جمهوری اسلامی ،غرب چه مستقیم و چه از کانال درست کردن داعش های ایرانی اتفاق عراق و سوریه را بر سر مردم آزادیخواه ایران تحمیل کننند، و حتی اگر شیپور “پیروزی در مذاکره شکننده “هسته ای” هم اعلام کنند، دور دیگری از قلدری و باجگیری و غیره را شروع میکنند. و ممکن است سناریوهای جنایتکارانه دیگری را خلق کنند. اما همیناجا با صدا ی بلند به مردم ایران باید گفت که هیچ یک از این احتمالات و هیچ شکلی دیگری از طرح های “سرنگونی” نه تنها به سرنگونی جمهوری اسلامی منجر نمی گردد ، بلکه به عنوان عواملی که تا امروزبه تداوم عمر رژیم نیز کمک کرده است باید مورد توجه قرار داد. حتی اگر جمهوری اسلامی از این طریقها “سرنگون” شود باید آگاه بود که چنین اتفاقی مصادف به عبور بر پیکره میلیونها انسان و تحمیل جنگ و خانه خرابی بی انتها و با سیه روزی بسیار مصیبت بارتری از مردم عراق و سوریه روبرو خواهد شد ، و یکبار دیگر، همانند سال ٥٧، اما در ابعاد فاجعه آمیزتری مردم ایران با شکست مواجه خواهند شد.
علاوه بر نکات فوق باید توجه داشت که جمهورى اسلامى بر عکس رژيم سلطنت، نظامی نیست که به آسانی ذوب بشود. حتى در صورت سرنگونى رژيم چندين جريان مذهبى و فالانژ مسلح و تروريست و ضد جامعه از آن باقى ميمانند که در سطح کل منطقه موجوديت دارند و براى اعاده قدرت جريان اسلامى و ادامه کار تروریستی در هر بخشى از کشور که زورشان برسد تلاش ميکنند. اگر به اين تصوير فالانژهاى اپوزيسيون، اعم از اسلامى و آريايى را اضافه کنيم، اگر نیروهای سناریو سیاهی موجود و ذخیره شده اسلامی و قومی کنونی، که در انتظار تق و توقی بسر میبرنند به این روند اضافه کنیم بنظر من با نگاه و آمادگی واقع بینانه تری بر روند سرنگونی جمهوری اسلامی و مخاطراتی که در پی دارد برخورد خواهیم کرد. نفی این واقعیت ها فقط میتواند در ذهن یک جریان یا آدم پرت قابل تصور باشد. نادیده گرفتن این واقعیتها به عدم تلاش جدی برای پیروزی کارگر و زن و جوان و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی بر جمهوری اسلامی و بقیه نیروهای ارتجاعی دیگر منجر خواهد شد.
برای تحقق سرنگونی انقلابی کلیت جمهوری اسلامی و تضمین پیروزی قطعی تامین این ملزومات ضروری است:
١- مخاطرات سناریو سیاه کنونی را با قدرت و صلابت سیاسی و اجتماعی رفع کرد. ٢- جنبشهای اجتماعی از جمله کارگران، زنان و جوانان باید در قامت صاحب جامعه و با ایجاد فوری تشکلهای توده ای خود ابزارهای نبرد سیاسی و طبقاتی خود را فراهم کنند. ٣- جریانات چپ ، کارگری و کمونیستی بیش از پیش از گذشته درس بگیرند و با هیچ بهانه و تئوری به تحرکاتی که از سر کشمکشهای جناحهای رژیم یا جریانات قومی و مذهبی سر بلند میکند وصل نشوند، حمایت نکنند و کارگر و مردم را به حمایت از آن ترغیب نکنند. ٤-نیروهای کمونیست و چپ و سکولار و فعالین کارگری و کمونیست خود را علیه هر شکلی از نفرت قومی و مذهبی و هر جریانی که با پرچم قومی و مذهبی از جمله از نوع فریبنده و ارتجاعی”فدرالی” “مشروطه” یا پادشاهی”تعریف کنند ومقابله قاطع کنند. ٥- تحزب کمونیستی کارگران و فعالین جنبشهای آزادیخواهی از نظر من حلقه کلیدی در روند سرنگونی جمهوری اسلامی است. ٦- تامین رهبری کمونیستی و هژمونی کمونیستی در صحنه مبارزه سیاسی و طبقاتی ایران شرط اول به بیروزی رساندن روند سرنگونی جمهوری اسلامی با کمترین مخاطره و همچنین تنها پرچمی است که ایران بعداز جمهوری اسلامی مصادف خواهد شد با یک جامعه ای آزاد، برابر و مرفه و مدرن، ٧- از نظر من جمهوری اسلامی را با اعتراض و اعتصاب و کار “حقوق بشری” و پروپاگاند” و کار “آگاهگرانه” صرف نمی توان به زیر کشید. جمهوری اسلامی را فقط با زور، زوراعتصاب یکدست و گسترده کارگری همراه و همزمان با قیام مسلحانه توده ای گسترده ی که متکی است به هدف و نقشه روشن کمونیستی و آزادیخواهانه میتوان متحقق کرد. ٨- بلاخره پایان دادن به فرقه گرائی و سیاستهای دنباله روانه، پوپولیستی، ناسیونالیستی و غیر مسئولانه برخی از جریانات چپ مدعی سرنگونی طلب و تلاش برای تمرکز نیروئی چپ جامعه حول اقدامات مشترک در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی ضروری است. چنین همکاریهای از نظر ما بر عکس پروسه بی حاصل برخی از جریانات اصلا به معنی “اتحاد عمل” نیست. و به هیچ وجه نباید به معنی سازش با هم و عدم نقد علنی سیاستهای نادرست و مخالف همدیگر ترجمه شود.
بدین ترتیب سرنگونی جمهوری اسلامی، سرنگونی که منجر به تکرار تاریخ تلخ دوره سال ٥٧ نباشد، نوعی از سرنگونی که در آن آزادی، برابری، کارگر، زن، جوان، انسانیت و سوسیالیسم پیروز گردد مستلزم تامین آن حد اقلی است که مختصرا اشاره کردم. ما سرنگونی رژیم چنچی نمی خواهیم، ما سیستم قومی و فدرالی نمی خواهیم، ما تکرار نظام ورشکسته شاهنشاهی را نمی خواهیم، ما هیچ شکل دیگری از قوانین و سیستم مذهبی را تحمل نمی کنیم، ما فقط برای آزادی و برابری و سوسیالیسم در ایران تلاش می کنیم، از نظر من اگر ماحصل سرنگونی جمهوری اسلامی این نباشد، جامعه ایران، طبقه کارگر و مردم و همه ما یکبار دیگر بازنده خواهیم بود. ما کمونیستها مصمم هستیم که جمهوری اسلامی را باید هر چه فوری سرنگون کرد و یک جمهوری سوسیالیستی را برقرار کرد. رسیدن به این هدف تاریخی ممکن است . همه را به این تلاش و آینده مشترک فرامیخوانیم.
٢٧ نوامبر ٢٠١٤
منبع: نشریه کمونیست ماهانه، شماره هشتم، آذر ٩٣
http://www.hekmatist.org