ایرج فرزاد – اینها را بجا نمی آورم، شما چه؟

اینها را بجا نمی آورم، شما چه؟

برای سالخوردگانی که در خاطرات چند دهه قبل خود منجمد شده، از دنیای بیرون بریده و در خلوت خود حسرت روزهای گذشته را می خورند، هر گونه تغییری هراس انگیز است. عجز آنها در تاثیرگذاری در تحولات سیاسی و اجتماعی و در محیط پیرامونشان به شکل های مختلف بروز می کند، از جمله گاه با افسردگی و یاس و گاه با عصبانیت و پرخاشگری. در ایرج فرزاد این عارضه با خشم و کینه به جهان پیرامون و به کسانی پدیدار میشود که چندین سال است مبارزه ای را به پیش می برند که او در آن حضوری ندارد.( از نوشته بهروز مهرآبادی، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران با عنوان: با آرزوی سلامت برای ایرج فرزاد)

چندمین بار است که چنین افرادی، سعی میکنند در پاسخ به انتقاد و جدل سیاسی، با حربه ترور شخصیت او را سرجایخود بنشانند.فالانژیسم ضد انتقادی معمولا همزاد سیر حرکت فازهای انقلاب ایدئولوژیکدر میان دوایر و محافل و سکتهائی است که تصمیم گرفته اند سیاستی را عوض کنند و یا راه دیگری در پیش بگیرند. یک بار من مواضع حمید تقوائی در یک مقاله او را که بر اساس بحث اصلیپلنوم ۴۱ آن حزب با عنوان: “حزب در عرصه قدرت سیاسینوشته شده بود، مورد انتقاد قرار دادم. او از جمله نوشته بود: “اگر کمونیسم کارگری در سوریه حضور داشت باید جلو می افتاد و میرفت و رهبری ارتش آزادرا بدست میگرفت.

نوشتم آرزوی تکیه زدن به جایگاه و موقعیت ارتش آزاد سوریهو انتقالحزب کمونیست کارگری به آن دنیای وهم آلود و ارتجاعی فقط گوشه هائی از تلاشهای حزب موجود کمونیسم کارگری ایران برای کاریکاتورسازی و بی محتوا کردن بحث حزب و قدرت سیاسیو دیگر مبانی کمونیسم کارگری بود. نه به سن و سال حمید تقوائی کاری داشتم و نه به روحیه و وضع مزاجی اش در اتخاذ آن موضع و نه به سوابق بُریدناو در سیر تکوین مبانی کمونیسم کارگری. چندی بعد از نقد من، بجای پاسخ گوئی برای آن سوتیدبیر کمیته مرکزی، محمد آسنگرانایمانمن وشخصمن را بیخ دیوار گذاشت و گفت فلانی مایوس است ودنیا را تاریک میبیند. آنوقت هم هدف این بود که با سیبل کردن یک بی ایمانغیر خودی، تواما هر نشانه تردیددر صفوف خودی را در تغییر ریل ها نیز، منکوب کنند.

من در مقاله اخیرم نوشتم که حزب کمونیست کارگریایرانحق دخل و تصرف در متن برنامه یک دنیای بهتررا ندارد. اینجا دیگر به نظر میرسد از نظر درونی، همه متحد شده اند، چرا که قرار مربوطه مصوبه کنگرهاست. بهروز مهرآبادی که اتفاقا از پیشنهاد دهندگان قرار به روز کردنآن برنامه در کنگره ۹ حزب کمونیست کارگری است، این بار ماموریت یافته است که روی من را کم کند“.مسعود رجوی در ماجرای انقلاب ایدئولوژیک وصلت با مریم، رو به منتقدان بیرونی نوشت: “آنقدر توی سرتان میزنیم که بالا بیاورید“. این تداعی معانی و سنگینی انجام وظیفه مُحوّله، برای بهروز مهرآبادی باید طنز تلخ و گزنده ای باشد اگر کمترین اثری از حسرت روزهای گذشته، و اگر نه سده های گذشته، کمونیسم در ذهن او باقی مانده باشد. فکر میکنم اثرات آن پرنسیپهای گذشته دوران سپری شدهمانیفست و یک دنیای بهتر، حداقل آنقدر هست که همداستانی فعلی او با سنت انقلاب ایدئولوژیک سکتهای مهجور، موجب شود که، دستکم در خلوت خود، سرش را پائین بگیرد.

برای روشن کردن ذهن خوانندگان، توضیح نکته ای از نوشته قبلی ام را لازم میدانم:

نقد من فقط و صرفا عدم صلاحیت حزب کمونیست کارگری ایران برای دخل و تصرف در برنامه یک دنیای بهتر نبود. من نوشتم که این یک مساله پرنسیپال است. علاوه بر اینکه یک دنیای بهتر، برنامه حزب کمونیست کارگری و نه برنامه حزب کمونیست کارگری ایراناست و مبانی برنامه ای هر حزب کمونیست کارگری در چهارگوشه دنیا، از نظر حقوقینیز حزب کمونیست کارگری ایران مجاز به دخل و تصرف در آن نیست. مستقل و صرفنظر از اینکه من یا رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری ایران بپذیریم و قبول داشته باشیم یا نه، در حال حاضر ۴ حزب دیگر در ایران و عراق،برنامه یک دنیای بهتر را برنامه خود میدانند.

من موردیاز این قبیل را که در نوشته ام آورده بودم، قدری بیشتر باز میکنم:

مساله کردیک بند از یک دنیای بهتراست. در پلنوم سیزدهم حزب کمونیست کارگری ایران، مصوبه ای به تصویب رسید به این مضمون که حزب کمونیست کارگری ایران در آن شرایط مشخص جامعه ایران، گزینه جدائیرا به مردم کردستان ایران توصیه نمیکند. در عین حال منصور حکمت، از خواست استقلال کردستان عراق و جدائی کامل سیاسی و جفرافیائی از عراق به دفاع برخاست، بدون اینکه لازم بداند به متن برنامه یک دنیای بهتر، که برنامه حزب کمونیست کارگری عراق نیز بود، دست ببرد.

واقعیت زمخت این است که حزب کمونیست کارگری فعلی عملا برنامه یک دنیای بهتر را کنار زده، و سالهاست از مبانی آن عبور کرده است. حرفشان بیش از ۱۰ سال از عمل و پراتیکشان عقب است و با آن اختلاف فاز دارد. بحث اینجا دیگر تعرض به حقوق دیگرانو دخل و تصرف در برنامه دیگران است.

برگردم به پاراگراف مدخل نوشته بهروز مهرآبادی:

این پاراگراف رمز و معماهائی دارد که با قدری چرخاندن و جابجائی کلمات و معانی، میشود به کلیدها دست یافت. نوشته است خشممن ناشی از عدم حضوردر مبارزاتیاست که اینها در این ده سال به پیش برده اند. من با کمال میل این اتهامرا میپذیرم! مگر نه اینکه سنت میکروفون بدست گرفتن و روی چهارپایه رفتن در حضور مردم کوچه و خیابان، حتی در اروپا، به دنیای فریبنده مجازی تغییر مکان یافته است؟ و آنکه روی چهارپایه سخنرانی میکند، به نیابت از اکس مسلماست؟ مگر نه این است که اندک کادرهائی را که میشد از ظرفیت و قابلیت هایشان برای تقویت منزلت کمونیسم بهره گرفت، به ته لیست اعتراض عریانو ملقمه جریان فمناضافه کردند و سوزاندن آن توانائیها را به عنوان رشدو افتخار و حضورجار زدند؟ مگر نه این است که حتی وجه آکسیونی فعالیتهای حزب کمونیست کارگری ایران در خارج کشور روز به روز بیشتر رنگ میبازد و حتی فدراسیون پناهندگان میدان را برای جریانات بی رگ و ریشه و ناشناس خالی کرده است و از چادر زنی ها و پیکتهای سنتیفدراسیون همبستگی اثری بجا نمانده است؟ مگر نه این است که فعالان قدیم و جدید حزب کمونیست کارگری ایران، با باز شدن تحولات میدیائیو رسانه ای، دیگر لازم نیست از کار و زندگی و سرگرمی ها و تفریحات و مسائل شخصی صرفنظر کنند تا بجای زحمت عرق ریختن و شب نخوابی و تحمل دردسربرای امر کمونیسم، در اوقات فراغت و پس از کار اداری و شغل و پول درآوردن و بیزینس، بعنوان هابی سیاسی هر از گاهی مقاله ای در روزنه منتشر کنند و یا کامنت و ویدیو کلیپی در فیس بوک و تویتر بگذارند و آپلود کنند؟ چه باک که حتی عضو رهبری حزب کمونیست کارگری کمترین آشنائی با مبانی کمونیسم کارگری و تاریخ و سوابق جدالها و مصافهای آن ندارد؟

راستش من با کمی ارفاق و اغماض میگویم که حزب کمونیست کارگری ایران به یک حزب در دنیای مجازی و یک حزب رسانه ای متحول شده است. در همین جهان مجازی و رسانه ای و میدیائی نیز، این حزب یک آماتور تازه کار و دست و پا چلفت و در حاشیه جریانات و افرادی است که در همین عرصه ها و کمپینها، بسیار سنت دارتر و صاحب خانهترند و لیست دوستانفیس بوک و تویترشان طویل تر. در میدان سیاست و در معادلات قدرت، حزب کمونیست کارگری ایران، عملا و بطور فیزیکیموجودیت اجتماعی و قابل رویت سالهای گذشتهرا بر باد فنا داد. اگر بهروز مهرآبادی چنین برداشت کرده است که من به آینده حزب فعلی کمونیست کارگری ایران خوشبیننیستم، این را هم درست تشخیص داده است! چرا که همین ابراز وجود در دنیای مجازی و رسانه ای و میدیائی در اشکال کنونی نیز، با اولین تکانهای اجتماعی، موضوعیت خود را از دست خواهد داد و به یک آدرسدر سایتهای اینترنت تنزل خواهد کرد. ماجرای تظاهرات میلیونی مردم در سال ۱۳۸۸ و هیچ کاره بودن احزاب و جریانات دنیای خرافی و کاذب و مجازی سیاست، هشدار دهنده بود.

دلیل خروش دریای محبتبه روزکننده گرامی علیه من و حرمت شخصی و سیاسی ام، چیزی جز تشخیص امتداد فکری ایشان و هم سمت و سوهای او نیست.

در پایان یکی دو نکته در مورد حسرت روزهای گذشته“:

لحن مودبانهبهروز مهرآبادی که اکنون بر صندلی کمیته مرکزی حزب موجود کمونیست کارگری ایران لم داده است را ملاحظه کنید. من واقعا حسرت آن روزهائی را میخورم که عضویت درکمیته مرکزی حزب یک دنیای بهتر، ارج و قرب و احترام و سنگینی و وقار و البته امتیازویژه ای داشت. صندلی پُست و موقعیت کمیته مرکزی چنان داغو پر اُبُهت بود، که اعضاء پرتوّقع و با پرنسیپ حزب در کنگره ها، به افراد بی مایه و بی رگ و ریشه که جرات و شهامت و شایستگی نشستن بر آن را نداشتند، رای نمیدادند. وقتی چنین رفتار و سکنات سبک و بی تربیت، جلف و بی چشم و رو از نظر سجایای اخلاق سیاسی افراد لم داده به چنان موقعیت تاریخا محترم و عزیز را میبینم، با حسرتی وصف ناشدنی دلم برای آن حزب کمونیست کارگری ایران روزهای گذشتهکه چنین بر سرش آورده اند، واقعا تنگ میشود.

در هر حال من برای امثال بهروز مهرآبادی و عزم ناسلامتآنها در راه تخریب و از چشم انداختن هر چه بیشتر کمونیسم کارگری در انظار جامعه و دخل و تصرف در مبانی برنامه ای آن، مطلقا آرزوی موفقیت نمیکنم.

۲۲ نوامبر ۲۰۱۴

iraj.farzad@gmail.com

www.iraj-farzad.com