بعد از بیش از بیست سال، در بر روی همان پاشنه میچرخد
(در حاشیه مصاحبه دبیر اول کومهله با روزنامه هه ولیر)
اخیرا در سایت روزنامه ههولیر مصاحبهای با رفیق ابراهیم علیزاده دبیر اول کومهله در مورد اوضاع منطقه وکردستان منتشر شده است، که قابل نقد و بررسی است. این مصاحبه اساسا روی سه محور تکیه دارد، ابتدا تحولات در سوریه و رابطه آن با مسلهی کَرد، به دنبال اشاره کوتاهی به نیروهای چپ و نقش آنها در تحولات سال ۱۹۹۱ در کردستان عراق و بالاخره نگاهی به کردستان ایران و احزاب” کرد” و مسلهی “جبهه کَردستانی و گنگره ملی کَرد”.
بررسی و تحلیل اوضاع منطقه و نیروهای سیاسی دخیل در آن از طرف رفیق ابراهیم علیزاده از تمام آن دوران یعنی بعد از سال ١٩٩١ تا به امروز نشان دهندهی بهم پیوستگی یک سیاست واحد است، که کومهله همواره تعقیب کرده است. سیاستی که خط و برنامه جداگانهای از احزاب ناسیونالیست منطقه را جلو پای مردم و تحرکات تودهای- اجتماعی در کردستان نگذاشته است و از آن نامناسبتر در نقش مشاور این احزاب ظاهر شده است. ردپای این سیاست را در تحولات کردستان عراق در سال٩١ در تحولات امروز کردستان سوریه و بر اساس موضعگیریهای امروزی در مورد تحولات آتی در کردستان ایران را میتوان دید. اگرچه در این مورد به درازای تاریخ دو دهه گذشته بحث و نوشته موجود است، اما بهتر است برای نشان دادن موضع کومهله در این تحولات منطقهای به سراغ مصاحبهی روزنامه ههولیر (اربیل) برویم:
دبیر اول کومهله در این مصاحبه پس از افشاگری از موضع مضردولت ترکیه میگوید:
” یک بخش از نیروهای کَرد در درون اپوزسیون دولت سوریه ودر انجمن ملی سوریه شرکت دارند و بخش دیگر یعنی (پ.ی.د) حزب اتحادیه دمکراتیک، است که به پ.ک.ک نزدیک است ونیروی مسلح تاثیرگذاری دارد ودر بین مردم صاحب نفوذ با قدرت است. اکنون رژیم اسد از بخشی از نواحی کُرد نشین عقبنشینی کرده و دمودستگاه دولتی را به پ.ی. د (همان حزب اتحادیه دمکراتیک) سپرده است.” (ترجمه از متن کردی).. اما باید اضافه کرد که حزب دمکرات کردستان عراق (پارتی) هم عدهای را دور خود و سیاستهایش سازمان داده است و اینهم یک بخش دیگر از کُردها در سوریه هستند که رفیق علیزاده به آن اشاره نمیکند )
ایشان در ادامه مصاحبهاش میگوید. “اگر کردها بتوانند (که بسیار هم ضروریست) خلاء وفاصلهی کنونی بین خودشان را پر کنند، و برنامهای برای آینده خود بریزند، میتوانند هم از رویدادهای ناخوشایند و جنگ با همدیگر جلوگیری کنند و هم دستاوردهای معینی به جناحهای مختلف تحمیل کنند. و اگر جنبش مردم کردستان در سوریه چنان قدرت بگیرد که در تناسب قوای درون کشور سوریه هیج جناحی نتواند از آن چشم بپوشد، میتوانند علیرغم منافع دولت ترکیه دستاورد قابل توجه بدست آوردند. مسئله این است که با صلح یا جنگ اکنون قدرت دولت سوریه درآن منطقه نمانده است و این خود یک دستاورد بزرگی است که آینده آن بستگی به رهبری آن دارد.”
اما در پسِپرده این همه اما و اگرها یک واقعیت آشکار و روشن برهمگان معلوم است وآن این است که آیندهی جامعه کردستان در سوریه در چنبره احزاب ناسیونالیست از قبیل پ.ک.ک و حزب پ.ی. د، گیرافتاده است. این دستاوردها به یمن شکافهای پدید آمده در بین دولتهای منطقه و به یمن کمکهای بیدریغ دولت سوریه وجمهوری اسلامی به دامان این احزاب ناسیونالیست، به دست آمده است، وگرنه هیچ یک از این احزاب ربطی به منافع و آینده مردم کردستان سوریه ندارند و نیز هرگز در اثر مبارزات اجتماعی مردم، آنان به قدرت نمیرسیدند. زیرا هر مبارزهی تودهای و اجتماعی حتی با هدف مقابله با ستمگری ملی، نخست این احزاب را از سر راه خود برخواهد داشت. موقعیت فعلی بدست آمده حاصل رقابت قدرتهای بزرگ وشریکهای منطقهای آنهاست. همانند احزاب همزاد آنان در کردستان عراق…
اما اگر اینطور است چرا یک سازمان چپ باید به قدرت رسیدن اینان را علامت پیروزی و دستاوردی برای مردم کَرد در سوریه به حساب بیاورد؟ چرا باید به این احزاب نصیحت کرد “که متحد شوید، تا دستآورد بیشتر به دست آورید؟” این توصیه را که شب وروز مسعود بارزانی و سران دیگر ناسیونالیست به این احزاب میکنند. آیا شرکت در این پروسهی مشاوره دادن، برای یک جریان چپ مضر نیست؟ از نگاه چپ وجنبش دفاع از آزادی و برابری همه جانبه انسانها این احزاب و جنبشاشان موضوع نقد هستند، نه همدردی و راهنمایی!… هیچ درجه از سرکوبگری دولت ترکیه و قساوت دولت سوریه همسویی یک جریان چپ را با این احزاب توجیه نمیکند. موضع عمیقا انسانی و متفاوت چپ و کمونیستی کجا رفت؟! این هزاران ساعت برنامه رادیو و تلویزیون در باب حاکمیت تودهای مردم، در مورد دفاع از حق زن در مورد جدایی مذهب از دولت در مورد حق بیکاری وتامین زندگیای شایسته برای انسانها که شب وروز از میدیای کومهله پخش میشود، به چه درد میخورد؟ بالاخره چه وقت نوبت كارگران مى رسد كه به آنها گفته شود تا در دل موقعيت جديد فكرى براى متشكل شدن و سر و سامان دادن به شرايط كار وزندگى اشان بكنند ؟ قبل از اينكه در سايه حاكميت اين احزاب واشاعه ارتجاع مذهبى (كه هميشه به دنبال حاكميت اينها جامعه به آن مبتلا مى شود ) ترور زنان و ميدان ناموس پرستى رواج پيدا كند ، گرايش و جريانى كه خود را چپ و كمونيست مى داند بايدزنان را تشويق كند با استفاده از شرايط بدست آماده تشكل و سنگر دفاع از كرامت و موجوديت انسانى خود را مستحكم كنند.
چرا اینها به جای این توصیههای خودمانی به عنوان آلترناتیو این احزاب ناسیونالیستی اعلام نمیشود؟ اگر خود كومهله به جاى اين احزاب در كردستان سوريه بود چكار مىكرد ؟ برنامه ونقشه متفاوتى داشت ؟ اگر همين موقعيت در كردستان ايران براى حزب دمكرات و سازمان زحمتكشان پيش بيايد دبير اول كومهله همين موضع نصيحتگرايانه را نسبت به آتها خواهد داشت يا به افشاى ماهييت سياسىاشان مى پرداخت؟ اگر نفوذ کلام و امکانی برای دخالت وجود دارد چرا این خواستها را جلو پای مردم درآن منطقه فعلا “آزاد شده” کردستان سوریه نمیگذارید؟
متاسفانه جواب تمام این چراها به یک مشکل قدیمیتر کومهله برمیگردد وآنهم سکوت و عملا مماشات با ناسیونالیسم است. کومهله هیچ نقد تیز و پیگیری به ناسیونالیسم کُرد ندارد واین بخصوص در منطقهای که مسئله کُرد به موضوع روز تبدیل شده است و ناسیونالیسم و احزابش میداندار هستند، برای یک جریان چپ و اجتماعی نه تنها توهمبرانگیز، بلکه سم است. زمانیکه زبان انتقادی وسلبی علیه گرایش و احزاب ناسیونالیستی در کردستان خاموش باشد، جریان وحزب سیاسی چپ با بهترین برنامه و رادیکالترین سیاست و تبلیغات، به دنبالهرو و بدهکار همیشگی احزاب ناسیونالیست تبدیل خواهد شد.
اما برای اینکه بحث به درازا نکشد بهتر است به ادامه این مصاحبه توجه کنیم که به همین موضوع اما در زمانی دیگر ونقش چپ در تحولات کردستان عراق در سال ۱۹۹۱ مربوط است دبیر اول کومهله دراین باره میگوید:
“نیروی چپ در هنگام کوچ سال٩١ به علت ارزیابیهای انحرافی نتوانست نقش بازی کند و نفوذ خود را نگهدارد بعد از قیام و نماندن رژیم بعث در کردستان آنها به قیام پشت کردند و درهنگام کوچ مردم چهار چوب تشکیلاتی خود را از دست دادند وتبدیل به پناهنده شدند.”
اولا در پشت این انتقاد بدون تخفیف به چپ وآن حاتم بخشی بالا در برخورد به ناسیونالیسم یک تاریخ ٢٠ ساله از بحث و جدل سیاسی و فکری متمایز قرار دارد که برای هر کس قابل دسترس است. آن روزها هم مثل امروز ناسیونالیسم کُرد در نسیم نظم نوین جهانی آمریکا آرزوی دیرینه به قدرت رسیدن خود را دید و به آن پیوست. اما چپ در عراق (که اساسا تالیر کمونیسم کارگری بود.) آن را بعنوان پروژه جهانی آمریکا برای اسارت بیشتر بشریت افشا کرد ودر آن شرکت نکرد. ودر کنار کودک بدون شیروغذای بغدادی وبصرهای ایستاد و به درست نه اینکه تنها به به اين سناريو نپيوست، بلکه به این پروژه ضد انسانی پشت کرد. در آن زمان هم کومهله متاسفانه در همان جایی ایستاد که امروز در سوریه ایستاده است. در آن زمان هم بيشتر در بيم و اميد احزاب ناسيوناليست شريك بود تا گذاشتن راهى جلو پاى چپ وگارگر در جامعه كردستان عراق، و يك بخش از رهبرى آن زمان اساسا بهدنبل پيدا كردن دوستان حال وآينده در ميان احزاب ناسيوناليست بود.
بهراستی بعد از ٢١ سال در بر روی همان پاشنه میچرخد. دوما در قیام واقعی وقبل از اینکه احزاب ناسیونالیست شهرها را فتح کنند چپ، به همراه مردم انقلابی با فداکاری تمام کار رژیم بعث و نیروهایش را در شهرها تمام کرده بودند. بعد از کوچ هم چپ با شرکت درجنبش شورایی و دفاع از حقوق زن در جامعه تنها پشتیبانی بود که با ارتجاع اسلامی افسارگسیخته مقابله میکرد. ترور فعالین ومبارزات کمونیست به دست ارتجاع اسلامی تنها یکی از نمونههای در میدان بودن چپ در آن جامعه است. اما با وجود همه اینها باید به ضعفها و محدویتهای چپ اذعان کرد. چپ در آن مقطع حزب وسازمانی مقتدر ومدعی گرفتن قدرت نداشت و سیر سرعت وقایع اساسا چنین فرصتی نداد تا چپ از نظر ذهنی خود را برای چنین عرصه مهمی آماده کند. به این ضعفها باید شرایط نامساعد منطقهای وحمله و فشار جهانی علیه کمونیسم و عدالتطلبی را هم اضافه کرد که چپ را بعنوان یک نیروی خلاف جریان تحت فشار گذاشته بود. وبرای اینکه بازهم سخن به درازا نکشد به نقل قول آخر از روزنامه ههولیر که در رابطه بااحزاب کُرد در ایران است میپردازم.
رفیق ابراهیم در مورد “جبهه کردستانی” میگوید: “هیچوقت احزاب کردستان ایران برای تشکیل جبهه پروژهای نداشتهاند، نه بخاطر اینکه آن را نمیخواهند، بلکه به این خاطر که هنوز شرایط مناسب برای درست کردن آن بدست نیامده است. جبهه یعنی نه اینکه چند حزب سیاسی سر چند مورد به توافق برسند وتوافق نامهای را امضای کنند، باید پیشتر همکاریهای دو طرفه وچند طرفه و زبان گفتگو ایجاد شده باشد. نه اینکه حزبی در جای خود بنشیند وشعار درست کردن جبهه را بدهد. از نظر ما بلند کردن پرچم جبهه از طرف چند حزب برای پشت پاگرفتن از احزاب بغلدستیاشان است و صادقانه نیست.”
با این شیوه هیچ حزب وجریان سیاسیای را نمیتوان توضیح داد، احزاب بنا به منافع سیاسی آنی و یا درازمدتاشان در هر جبهه و ائتلافی شرکت میکنند. این برای همه روشن است. به جای این قضاوتهای اخلاقی باید دست روی ماهیت سیاسی احزاب گذاشت. وتنها پس از آن است که معلوم میشود که چه اتحاد و ائتلافی ممکن و مفید و یا غیرممکن ومضر است. اصلا زمينههاى مشترك براى اتحاد بين احزاب كردستانى كدامهاهستند؟ حزب وجريانى كه خود را چپ وكمونيست مى داند در واقع بايد قبل از هر چيز تفاوتهاى خود را با احزاب ناسيوناليست در كردستان روشن كند . اين نه يك وظيفه درون تشكيلاتى بلكه يك ضرورت تماماً اجتماعى است براى روشن كردن وهوشيار كردن جامعه در مورد نيروها و احزاب سياسى، براى اينكه در فرادى تحولات در ايران و كردستان احزاب ناسيوناليست نتوانند خاك به چشم كارگران ومردم بپاشند. با جرياناتى كه در دل تحولات كنونى منطقه در ركاب قدرتهاى منطقه و از اين كنگره به آن كنگره مشغول دريوزگى از بارگاه قدرتهاى غربى ومنطقهاى وگدايي سهمى از قدرت از آنهاست چه ائتلاف و اتحادى ممكن است ؟ با احزاب و جرياناتى كه در صورت عدم حضور قدرتهاى غربى در منطقه، فرستادگان وواسطه هايشان را براى مذاكره نزد جمهورى اسلامى خواهند فرستاد اتحاد به چه امرى مى خواهد كمك كند؟ اينها و خيلى سؤالهاى ديگر را متاسفانه كومهله مسكوت گذاشته ونمى خواهد تفاوت هاى خود را با احزاب نا سيوناليست كُرد رو به جامعه اعلام كند .
همایون گدازگر
02 دسامبر 2012