سعید مدانلو یازدهم نوامبر ٢٠١٤
″معصومیت″ اوباما و عصبانیت خامنه ای!
لابد دقت کرده اید که خامنه ای و ابواب جمعیش از بابت ″فریبکار″ و ″غیر قابل اعتماد″ بودنِ سران حاکمیت غرب و بویژه اوباما همیشه با تغّیر و تاکیدات مکرر صحبت میکنند. خامنه ای از بابت فریبکارانه و به عبارت بلکه صحیح تر موذیانه بودن سیاست دولت آمریکا دروغ نمی گوید. معمولاً در اینچنین مواردی سیاست موذیانه را طرفی میتواند اِعمال کند که فضای سیاسی گسترده تر و دست قویتری در دعوا در اختیار داشته باشد. ازاین جهت خامنه ای به ضعیف تر بودن خود درمقابل ″دشمن غدّار″ اذعان میکند.
وال استریت جورنال روزنامۀ ای که در آمریکا منتشر می شود می گوید، اوباما از سال ٢٠٠٩ تا کنون چهار بار به خامنه ای نامۀ خصوصی نوشته است. آخرین نامۀ خصوصی و یا محرمانۀ اوباما به خامنه ای که مضمون اصلی آنرا هم اتفاقاً خود وال استریت جورنال فاش کرده است بر این واقعیت دلالت میکند که سران آمریکا قضیۀ ″توافق هسته ای″ را به موضوع تازه از راه رسیدۀ ″داعش″ گره زده اند یا بهتر است گفته شود، سعی میکنند تا گره بزنند.
روزنامۀ وال استریت جورنال یک روز پس از اعلام سر رسیدن ٢٤ نوامبر توسط اوباما مضمون نامه ای را فاش کرد که اخیراً از طرف او به بطور محرمانه بدست خامنه ای رسیده بود. بنا بر آنچه که وال استریت جورنال می گوید، او به خامنه ای نوشته است، که هرحملۀ آمریکا علیه مواضع گروه موسوم به دولت اسلامی ″داعش″ با منافع ایران نیز همخوانی دارد. به گفتۀ وال استریت جورنال زمان این نامه کمی بیش از سررسیدن ٢٤ نوامبر موعد رسیدن به توافق هسته ای فرستاده شده است و می تواند برای ترغیب رهبر ایران به موضعی در جهت رسیدن به توافق باشد.
عبارات فوق به روشنی محتوای در خواست ″معصومانۀ″ اوباما از خامنه ای را نشان میدهد. ″همکاری سیاسی و نظامی علیه داعش″ مضمون اصلی نامه اوباما را تشکیل میدهد. درخواستی که اوباما پاسخ مثبت و یا منفی اش را از جانب خامنه ای به ″مسٸله هسته ای″ بند کرده است. در اوضاع حاضر منطقه و شرایط موجود در عراق و سوریه و لبنان و ظهور غیرمترقبه دولت اسلامی ″داعش″ با احتساب شهرت عالمگیرش دربه اجرای خیابانی در آوردن ″جنگ خیبر″ و سایر غزوات محمد در قرن بیست و یکم، در خواست اوباما از جمهوری اسلامی بابت ″همکاری علیه داعش″ به لحاظ دیپلماتیک در دنیای سرمایه بویژه ″مشروع و خیرخواهانه″ و در عین حال ″معصومانه″ به نظر میرسد.
وال استریت جورنال می گوید که مقامات کاخ سفید افشای مضمون این نامه را تکذیب نیز نکرده اند.
البته که تکذیب نمی کنند. یک درخواست ″مشروع و خیرخواهانه″ را کدام حکومت و کدام سازمان ملل و به دنبالشان هزاران بنگاه خبرگزاری و انواع رسانه های سرمایه در این دنیا نمی پذیرند و روی سرشان نمیگذارند.
منتها در خواست ″معصومانه و خیر خواهانۀ″ اوباما نه تنها برای خامنه ای بلکه برای کل حاکمیت اسلامی مهلک ترین سم است. در شرایط حاضر در حاکمیت اسلامی این تنها خامنه ای و ابواب جمعی خاصش نیستند که در تنگنا قرار گرفته اند. رفسنجانی و روحانی به اتفاق شرکا بلکه بیشتر از او تحت فشار برای تصمیم گیری هستند. رفسنجانی و روحانی باید تکلیفشان را هرچه زودتر تعیین کنند که کدام طرف را میخواهند بگیرند. راه میانه تری که قوای نظامی جمهوری اسلامی را یکپارچه نگاهدارد حکم یک امر غیر ممکن را برای رفسنجانی و شرکا پیدا خواهد کرد. رفسنجانی و روحانی در حال حاضر در موقعیت و شرایط سیاسی ای قرار دارند که عمر وعاص و ابوموسی اشعری در زمان جنگ علی و معاویه داشتند. بالاخره باید به نفع یکی از طرفین رای بدهند. آنطور که از فحوای کلام اوباما و جان کری بر میاید آنها ٢٤ نوامبر را به عنوان ضرب العجل و اولتیماتم تعیین کرده اند.
در صورت عدم پذیرش درخواست اوباما از خامنه ای بابت همکاری در ″دفع داعش″ مطابق نظر دولت آمریکا، قطعاً درصدد تحمیل ″توافق هسته ای″ با شرایط به مراتب سخت تری به جمهوری اسلامی خواهند بود. فشاری که هم اکنون بابت ″مسٸلۀ هسته ای″ از جانب دول آمریکا و غرب روی حاکمیت اسلامی قرار دارد چندان مربوط به تعداد سانتریفیوژها و مواردی که بیشتر بطور علنی منتشر می شود نیست. دعوا بر سر میزان اختیارات غرب در امر ″تعمیم دامنۀ جستجو و بازدید به هر مکان مشکوکی برای حصول اطمینان از عدم وجود و ساخت بمب اتمی″ است.
تا آنجایی که از گفته های اوباما و جان کری بر می آید قرار است که اصل توافق براساس ″عدم اطمینان به جمهوری اسلامی″ نوشته شود. در طول زمان جمهوری اسلامی باید ثابت کند که ″قابل اطمینان″ است. بر این اساس آنها هرکجا را که ″مشکوک به فعالیت اتمی و بویژه ساختن بمب اتمی″ تشخیص دادند میتوانند تحت بازرسی و تحقیق خود در بیاورند. مخصوصاً تمام سوراخ سنبه های مخفی و حساس نظامی جمهوری اسلامی جزو برنامه جستجوی های شرلاک هلمزیشان خواهند بود.
به هر رو یکی از دو انتخاب فوق را در مقابل کلیه حاکمان و جناحهای مختلف موجود در داخل ارکان سیاسی و نظامی حاکمیت اسلامی قرار داده اند. ″همکاری نظامی به روش آمریکا پسند در مقابل داعش″ و یا ″ اجازه داریم تا فیها خالدون تان را هم بگردیم″
یکی از آنها را جمهوری اسلامی باید انتخاب کند. انتخاب اول برایشان یک امر نشد و یک غیر ممکن است. این به عهده و ارادۀ خامنه ای نیست که بتواند برای انجام پذیر کردن آن تصمیم بگیرد و نه حتی انجام این چنین تصمیمی هرگز از تعدادی سران سپاه پاسداران و قوای نظامی حاکمیت اسلامی ساخته است. سرداران سپاه پاسداران همین حالا دارند اعلام میکنند که در تدارک بیرون کردن ناوهای آمریکا از ″خلیج امت همیشه فارس″ با قایقهای تندروی جمهوری اسلامی هستند. همکاری نظامی با آمریکا در اینجا محلی از اِعراب ندارد. تنها با بر کنار کردن نقدی و چهار نفر مثل او نمی شود مشکل را حل کرد. سپاه پاسداران و کلیۀ ارگانهای نظامی حاکمیت اسلامی ارتشی از نوع معمول نظامیِ شاه و پینوشه و یا حتی ارتش ترکیه و امثالهم نیست که بشود به یکباره اینچنین شیفتی را به آن تحمیل کرد. پینوشه و ژنرالهای اطرافش را میتوان در صورت لزوم از ریاست ارتش برکنار کرد و اختیار آنرا به جناح لیبرال تر سرمایه سپرد. منتها با قوای نظامی و سرکوب جمهوری اسلامی انجام این امرغیر ممکن است.
سوال این است که چرا سران دولت آمریکا و اتحادیه اروپا بر انجام یک امر غیر ممکن اصرار میورزند.
آنها نیز به موضوع عدم توانایی جمهوری اسلامی در همکاری نظامی به نحوی که مد نظر آنهاست اشراف کامل دارند. منتها فشار وارده و در تنگنا قرار دادن کل سران در دستگاه رهبری جمهوری اسلامی تزلزل لازم و شکاف ضروری و مورد نیاز را به کلیۀ بخشهای نظامی و ستون فقرات ارگانهای نگاهدارنده قدرت سیاسی آن تسری خواهد بخشید.
انتخاب دوم نیز برای جمهوری اسلامی به همان درجه سنگین و غیر قابل پذیرش است. اینکه وسعت عمل و دسترسی دول غرب در مورد اماکن ″مشکوک به بمب سازی″ تا چه اندازه باشد، مورد اصلی اختلاف است و به همین جهت است که اوباما شانس دست یافتن به توافق را علیرغم صدور اتمام حجتِ ٢٤ نوامبر پنجاه – پنجاه حساب میکند و اخیراً نیز با نا امیدی بیشتری راجع به توافق صحبت کرده است. حتی اگر توافقی هم مطابق امیال دولت اوباما مبتنی بر هرچه بیشتر باز بودن دست ″جستجو گرانِ بمب اتم″ در آن مملکت صورت بگیرد در مرحله عمل تشنجات و اغتشاشات عدیده ای را در راس و کلیت بدنه سیاسی و نظامی حاکمیت ایجاد خواهد کرد.
به اینچنین شرایطی در آن مملکت فاکتور جنبش سرنگونی طلب مردم را هم علاوه کنید که عمدۀ نگرانی حاکمیت اسلامی اتفاقاً از آنجاست. آمریکا را بلکه بشود به هر نحو کج دار و مریزی تا مدتی با آن سر کرد و چارۀ دیگری برایش جست منتها آنها جنبش مردم را چه کنند. جنبشی که برای عقب نشاندنش ناگزیرند با اطلاع و تاٸید سرانشان برنامه اسید پاشی به صورت زنان جوان آنهم در شهری که سنتاً اسم ″مذهبی″ رویش گذاشته بودند، اجرا کنند.
فشار دوجانبه جنبش سرنگونی طلب و دول غرب جمهوری اسلامی را در منگنه قرار می دهد و دچار سردرگمی و از هم گسیختگی میکند. منتها همۀ بحث بر سر این مطلب است که کدام طرف قادر خواهد شد تکلیف قدرت سیاسی را در راند آخر تعیین کند.
دور جدید و بلکه دور سوم مقابلۀ جنبش سرنگونی با حاکمیت اسلامی در ایران متعاقب رٸیس جمهور شدن روحانی به جریان افتاد. حاکمیت اسلامی در این دوره علاوه بر تحمل فشار دوجانبه وارده بر پیکره اش باید از سه گردنۀ ″انتخاباتی″ نیزعبورکند.
اول ″انتخابات″ مجلس خبرگان است که به احتمال قوی دست آخر با هل دادن رفسنجانی به مرزهای خطوط قرمز حاکمیت به نفع جناح مخالف تمامش میکنند. آنها میدانند رفسنجانی جلوتر از خطوط قرمز حاکمیت جرٸت نمی کند برود مگر اینکه حرفی از روی استیصال بزند. بدین سبب بلکه بتوانند بدون سرشکستن از یکدیگر از پیچ این ″انتخابات″ گذر کنند.
دوم، ″انتخابات″ مجلس است که تقابل جناحین اصولگرا و اصلاح طلب با توابع و شاخه های مختلفِ هرکدام از آنها، فیمابین شان بدون حوادث متعدد و نمایش آشکار بلبشوی سیاسی در ارکان قدرت سیاسی و تزلزل هرچه شدیدتر و آشکارترحاکمیت اسلامی نخواهد گذشت.
سوم، برگزاری″انتخابات″ ریاست جمهوری قبل از پایان دورۀ چهار سالۀ ریاست جمهوری روحانی است. به نظر نمی رسد که کل حاکمیت در آن شرایط و ظرفیت سیاسی قرار خواهد داشت تا بتواند این روند ″انتخاباتی″ که هفده سال پیش با رٸیس جمهور شدن خاتمی آغاز شده بود را ادامه بدهد. بیش از این تعادلی در کار نخواهد بود که بتواند منافع طرفهای متعدد دعوا در ارکان حاکمیت اسلامی را متوازن نگاه دارد. آینده حاکمیت اسلامی تا آندرجه نا روشن و بی افق است که حتی احمدی نژاد و مشایی در تدارکِ معرفی یک مذهب سیاسی جدید با تٸولوژیِ ″کوروش – مهدی″ هستند. البته ظهور هرگونه مذهبی بطور بلافصل و ماهیتاً سیاسی است. ظهور مذاهب جدید و یا احیای مذاهب مهجورماندۀ قدیمی در اشکالی جدیدتر در تمام طول تاریخ بشر نتیجۀ سقوط اتوریتۀ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بویژه معنوی مذهب رسمی و حاکم بر مقدرات جامعه بوده است. به موضوعِ سیاسی بودن ظهور انواع فرقه های مذهبی در طول تاریخ که با به زیر سٸوال رفتن و بی اعتبار شدن ″مذهب رسمیِ حاکم″ در میان جماعات مردم پدیدار می شوند در نوشته دیگری خواهیم پرداخت.
افتادن کل کنگرۀ آمریکا به دست محافظه کاران اتفاقاً در مورد ″ توافق هسته ای″ برای دولت اوباما نقش مثبتی را بمثابۀ نمایشی برای تهدید با ″چماق بزرگتری″ که پشت سر او تعبیه شده برای عملی کردن مقاصد سیاسی او ایفا میکند.
جمهوری اسلامی عنقریب است که سر امام ( ره) را به ″تیغ عدوان″ بسپارد و یا بلکه همینطور ایستادگی کند تا کل مملکت را به طبقه هفتم دخمه های دهشتناکِ زیر زمینیِ جهنم ببرد. تعارف به کنار، چاره کار پذیرش واقعیت سرسختی است که جنبش مردم ناگزیر است هرچه زودتر آنرا هضم کند. تنها قدرت جنبش مردم در بر اندازی بلافصل حکومت مستقر است که برخلاف سالهای ٣٢ و ٥٧ میتواند برای اولین بار در آن مملکت یک تصور عینی از یک آیندۀ از هر نظر بهتری را در جامعه ایجاد کند. هر آدم ناراضی در آن مملکت حد اقل تا این درجه آگاهی دارد که بداند قدرت سیاسی در بزنگاههای سالهای ٣٢ و ٥٧ توسط دول غرب و آمریکا تعیین شد. هر آدم معترضی در آن مملکت حتماً تا ایندرجه آگاه است که اسلام سیاسی تنها متعلق به جمهوری اسلامی نیست. بازیگر اصلی آن همانهایی هستند که ٢٥ سال حکومت شاه و ساواک و تا اینجا ٣٦ سال هم جمهوری اسلامی را بر جنبشهای آزادیخواهانه مردم غلبه دادند. این دول غربی هستند که تعیین میکنند چه نوع اسلامی در کدام شرایط سیاسی و اجتماعی لازمه کارشان است. منتها دول غرب به عدم امکان شیفت اسلام حاکم در ایران که ″اسلام خمینی″ است به ″اسلام آمریکایی″اشراف کامل دارند. فشار آمریکا برای از هم شکافتن اهرمهای قدرت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی حاکمیت اسلامی در ایران مورد اعتراض کسی نیست. مردم میتوانند تزلزل ارکان حاکمیت اسلامی را از هر جانبی که صورت پذیرد برای جنبششان مثبت تلقی کنند منتها دول آمریکا و غرب هدف سیاستی را که در پیش گرفته اند راندن آن مملکت به سوی اوضاعی نظیر عراق و سوریه است. آنها تنها در اینصورت به اهداف استراتژیک ترشان که تعیین قدرت سیاسی در آن مملکت باشد دست خواهند یافت. جنبش مردم هیچ گزیری بجز زدن جمهوری اسلامی و تعیین تکلیف حکومت آتی با نیروی مستقل خود قبل از تکمیل روند سناریو سیاهی شدن اوضاع مملکت نداشته و نخواهد داشت. سٸوال اینکه آیا قادر خواهند بود جنبش سرنگونی طلب مردم را تا به آخر نظاره گر شکل گیری و تکمیل پروسۀ سناریوی سیاه نگاه دارند؟ سیاست درهم شکستن ارکان حاکمیت اسلامی توسط دول غرب نباید اینگونه تلقی شود که اهداف دول غرب و آمریکا با آمال و آرزوهای مردم ایران یکی است. نظاره گر ماندن جامعه در پروسۀ درهم شکستن ارکان حاکمیت سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی هرگز نباید آرزویش را کرد. اتفاقاً تهدید جنبش مردم برای سرنگونی حاکمیت اسلامی در خلل تضعیف و متزلزل نمودن آن از جانب دول غربی است که آنها را وا می دارد دست به عصا راه بروند و خودشان نیز از بابت اتفاقهایی که میتواند از جانب اعتراضات و حرکات اجتماعی مردم حادث شود اطمینان چندانی ندارند.
اگر در ازای در هم شکستن جمهوری اسلامی مردم به خیابان ریختند و شعار آزادی، برابری سردادند چه؟ تا چه اندازه احتمال دارد که در شرایط حضیضِ جمهوری اسلامی مردم قادر شوند میلیون میلیون بریزند به خیابانها و شعارهایی بدهند که حرف دلشان است و حداقل سی و پنج سال است که توی گلوی یکی دو نسل آن مملکت گیر کرده است. ″مرگ بر جمهوری اسلامی″ یا ″ سرنگون باد حاکمیت اسلامی″ شعاری است که همانقدر دول غرب از شنیدنش وحشت دارند که سران جمهوری اسلامی. چه اگر مردم پای مطالباتی را به میان بکشند که قند توی دل هرچه چپ و کمونیست است آب کند.
اینها خطراتی است که خامنه ای مدام به ″فریبکاران″ گوشزد می کند و اتفاقاً گوشزدهای خامنه ای است که دولت آمریکا را بخاطر ″خطر بروز سرنگونی توسط مردم و نیروهای سیاسی چپ و کمونیست موجود در اپوزیسیون″ در فشار آوردن به حاکمیت اسلامی دچار تردید و دندان روی جگر گذاشتن میکند.
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی، برابری، رفاه
دوستداران منصو حکمت دوستان مردمند.
برای گسترش مبارزه علیه اعدام و قصاص و قوانین فقهی عصر برده داری به کمپینهای کمیته بین المللی علیه اعدام کمک مالی کنیم.